1399/5/8 ۰۴:۳۰
«آن شهاب را آشكارا كافر میگفتند آن سگان. گفتم: حاشا شهاب كافر چون باشد؟ چون نورانی است» (مقالات شمس تبریزی، تصحیح محمدعلی موحد، ص 275) شهاب الدین یحیی بن حبش بن امیرك ابوالفتوح سهروردی، ملقب به شیخ مقتول یا شیخ اشراق، اهل روستایی نزدیك به زنجان است. شهرزوری تاریخ تولد او را 545 یا 550 هجری قمری ذكركرده.
سهروردی ایرانی خالص است
محسن آزموده: «آن شهاب را آشكارا كافر میگفتند آن سگان. گفتم: حاشا شهاب كافر چون باشد؟ چون نورانی است» (مقالات شمس تبریزی، تصحیح محمدعلی موحد، ص 275) شهاب الدین یحیی بن حبش بن امیرك ابوالفتوح سهروردی، ملقب به شیخ مقتول یا شیخ اشراق، اهل روستایی نزدیك به زنجان است. شهرزوری تاریخ تولد او را 545 یا 550 هجری قمری ذكركرده. در نوجوانی به مراغه رفت و در محضر مجدالدین جیلی حكمت آموخت، پس به اصفهان سفر كرد و نزد ظهیرالدین قاری، فلسفه یاد گرفت و بصائرعمربن سهلان الساوی را خواند. سپس به شیوه اهل معرفت به سیر و سلوك پرداخت و حدود 579 ه.ق. گذارش به آسیای صغیر و حلب در سوریه كنونی افتاد و درآنجا با ملك ظاهر،پسر صلاحالدین ایوبی، سردار شهیر مسلمانان در جنگهای صلیبی دوست و همراه شد. ناحیه حلب در آن روزگار همچون امروز دستخوش شورش و آشوب بود، یك مركز مهم شیعهنشین كه به تدریج منقاد سنیان میشد. رقابتهای سیاسی و عقیدتی درون مذهبی سبب شد كه علمای اهل تسنن دل خوشی از روابط نزدیك ملك ظاهر با سهروردی نداشته باشند خصوصا كه این مرد جوان اندیشههای ایرانی و نزدیك به شیعه داشت و چنانكه دكتر موحد در شرح روایت شمس تبریزی(معاصر سهروردی) از روابط ملك ظاهر و سهروردی میگوید، سهروردی احتمالا «سودای قیام بر ضد حكومت و به دست آوردن قدرت سیاسی را در سر میپخته است»؛ نكتهای كه باز دكتر موحد با اشاره به نقل قولی از ابن خلكان از دیدار شیخ سیفالدین آمدی با سهروردی در حلب بر آن تاكید میكند. خلاصه آنكه سهروردی در حلب به درخواست مصاحبان و دوستان و «اخوان»ش، مهمترین كتابش، حكمهالاشراق را تالیف كرد. اما در نهایت در نتیجه سعایت و بدگویی ظاهربینان، ملك ظاهر به رغم تمایل به دستور پدرش صلاحالدین، سهروردی را در سال 587 ه.ق به قتل میرساند. در باب چگونگی قتل او روایات متفاوت است، شهرزوری در این باب مینویسد:«او را به زندان افكندند و خوردن و نوشیدن را از او دریغ داشتند تا مرد. گروهی گویند او آن قدر روزه داشت تا به اصل خود پیوست. بعضی بر این عقیدهاندكه او را خفه كردند و باز جمعی دیگر معتقدند او را با ضرب شمشیر كشتند. كسانی هم هستند كه میگویند او را از دیوار قلعه فرو انداختند سپس بسوختند»(نزهه الارواح و روضه الافراح فی تاریخالحكما و الفلاسفه، 126). سهروردی در عمركوتاهش آثار فراوانی پدید آورد. مجموعه نوشتههای او را به 5 دسته تقسیم میكنند: 1- رسالههای بزرگ به عربی شامل تلویحات، مقاومات، مطارحات و حكمهالاشراق كه سه تای نخست عمدتا با گرایش مشایی است، 2- نوشتههای كوتاهتر به فارسی و عربی همچون هیاكل النور، الواح عمادی، پرتو نامه، لمحات، یزدانشناخت و بستانالقلوب، 3- رسالههای رمزی به فارسی مثل عقل سرخ، آواز پر جبرئیل، قصه الغربه الغربیه، لغت موران، صفیر سیمرغ و ... 4- شروح و ترجمههایی چون ترجمه رساله الطیر ابنسینا و شرح اشارات بوعلی، 5- واردات و تقدیسیات.
در روزگار ما هانری كربن(1978-1903) فیلسوف و مستشرق شیعهشناس فرانسوی در كنار شماری از محققان ایرانی چون زندهیاد حسین ضیایی، زندهیاد سیدجعفر سجادی، سیدحسین نصر و مهدی محقق، گامهای بلندی در معرفی و شناخت سهروردی با رویكردهای نو به جهانیان برداشت و بسیاری از آثار و نوشتههای او را تصحیح كرد و بر آنها شرح نوشت. غلامحسین ابراهیمی دینانی استاد نامآشنای فلسفه دانشگاه تهران و از پژوهشگران برجسته حكمت اسلامی 35 سال پیش نخستین تكنگاری در معرفی و شرح اندیشههای شیخ اشراق را با عنوان«شعاع اندیشه و شهود در اندیشه سهروردی» به فارسی نوشت. دكتر دینانی در این كتاب حجیم به شرح مفصل و جامع اندیشههای سهروردی پرداخته است. به مناسبت هشتم آبان ماه، روز بزرگداشت سهروردی با دكتر دینانی گفتوگویی صورت دادیم. با سپاس از مركز شهر كتاب كه به مناسبت بزرگداشت سهروردی در كنار مراسم و برنامههای گوناگونی در بزرگداشت این حكیم ایرانی، امكان این گفتوگو را فراهم آورده و با تشكر از خانم غزاله صدرمنوچهری كه در تنظیم این گفت وگو به من یاری رسانده است.
*************
شما یكی از اولین كسانی هستید كه در سال 1364 با انتشار كتاب «شعاع اندیشه و شهود در اندیشه سهروردی» به او پرداختید. اصولا جایگاه سهروردی در تاریخ حكمای ایرانی كجاست و سهروردی از نظر تاریخ حكمت اسلامی چه اهمیتی دارد؟
غلامحسین ابراهیمیدینانی: سهروردی حكیم است و متاسفانه در جوانی (38-36 سالگی) در شهر حلب شهید شد. معذلك در این مدت كوتاه عمر هم آثار زیادی دارد و حكیم اشراقی است. از تعبیر«اشراقی» معانی گوناگونی مراد كردهاند. برخی میگویند، اشراقی یعنی به دل او اشراق میشود و استدلال ندارد. این روزها نیز بسیاری ادعای اشراق میكنند. این در حالی است كه سهروردی در هیچیك از كتابهایش، چه عربی و چه فارسی حتی یك سخن بیدلیل نگفته است. او در این كتابها كه اصل آنها حكمتالاشراق است با استدلال سخن گفته و حكیم است. او خود را اشراقی میداند چراكه بیشتر از حكمت ایران باستان استفاده میكند. بدون شك سهروردی مسلمان قرص و محكمی بود اما این شعور را هم داشت و متوجه این امر بود كه ما قبل از اسلام تمدن و فرهنگ والا و بالایی داشتیم. زمانیكه امریكایی نبود، اروپا در توحش زندگی میكرد و عربها در بیابان شیر شتر میخوردند، ما فرهنگ متعالی ایران را داشتیم و سهروردی این تمدن را كشف كرده بود. ظاهرا سهروردی آثاری در دست داشته كه به جز چند بزرگ از جمله برزویه طبیب و بوذرجمهر اسم برده است. او به آثار و اندیشههایی از حكمت ایران باستان دست یافته بود و اینها را به زبان فلسفه و برهان بیان كرده است. اشراقی بودن سهروردی به حكمت ایران باستان اشاره دارد و هیچ حرف بیاستدلالی در كتابهای او نیست. مساله دیگر اصالت وجود است. ملاصدرا و ابن سینا نیز اصالت وجودیاند. اما سهروردی به جای اصالت وجود از اصالت نور سخن میگوید. به نظر شما اینها چه تفاوتی باهم دارند؟ نور وجود است یا وجود نور است؟ از شما میپرسم.
به نظر من هر دو یك كاركرد دارند، وجود ایجاد میكند و نور روشنی میبخشد و هر دو امری را از كتم عدم ایجاد میكند.
بله درست است. در واقع هردوی اینها یكی هستند. وجود نور است و نور وجود است. این اندیشهای نیست كه تنها متعلق به سهروردی باشد. حكمای ما نور را چنین معنی كردهاند كه «الظاهر بذاته المظهر لغیره» یعنی نور به ذات خود ظاهر است و چیزهای دیگر را ظاهر میكند. این خاصیت نور است. وجود هم به ذات خود ظاهر است و همهكس آن را میفهمد. پس خود وجود بهذات ظاهر است و موجودات در پرتوی وجود ظاهر میشوند. بنابراین نور و وجود یك معنی دارد؛ منتها ایرانیان بهجای تعبیر وجود از نور سخن میگفتند. وجود نیز در یونان مطرح شد. خلاصه اینكه وجود یونانی و نور ایرانی است.
شما سهروردی را احیاكننده حكمت خسروانی معرفی و اشاره كردید كه سهروردی میگوید، نور و ظلمت یك قاعده شرقی است. منظورتان از این شرقی و غربی چیست؟
خسروانی همان ایرانی است. شرقی هم در اینجا در برابر یونان به كار میرود، یونان غربی است. در آن زمان ایران و یونان مهدتمدن و فلسفه بودند و حكمت فقط در ایران و یونان بود. حتی بعضیها براین باورندكه یونانیها حكمت را از ایران یاد گرفتند چراكه افلاطون مدتی در ایران بوده و چیزهایی آموخته و آنها را در یونان بازگو كرده است. در نهایت، مراد از شرقی و غربی هم ایرانی و یونانی است. نور وجود است و ظلمت نیستی یا عدم. این خطاست كه میگویند، زردشت ثنوی یا دوگانهپرست بود. در واقع زردشت هم نور را خدا میدانسته و ظلمت را عدم. پس او موحد است و مشرك است.
آیا این دو شعبه شرقی و غربی حكمت باهم تلاقی پیدا میكنند؟
بله، البته همه فلسفهها باهم تلاقی پیدا میكنند. در عصری یونانیان درباره وجود صحبت میكنند و ایرانیان درباره نور. ارسطو از وجود و افلاطون از مثل افلاطونی و سهروردی از نور سخن میگوید. عبارات و اصطلاحات مختلف است. اینها همه باهم تلاقی دارند. حتی فلسفههای جدید هم با فلسفههای یونان باستان تلاقی دارند. اگر كسی یك فیلسوف را در دنیا بشناسد مثل این است كه با همه فلسفهها آشنایی دارد.
به نقطه اشتراك این حكمتها اشاره كردید، نقطه افتراق، تمایز یا تفاوت اینها در چیست؟
همین كه یكی با نام نور از آن سخن میگوید و دیگری با اسم وجود.
یعنی تفاوت دیگری باهم ندارند؟
افزون بر این بعضی حكمای ایرانی قائل به اصالت ماهیتاند. ملاصدرا و ابنسینا قائل به اصالت وجوداند. سهروردی هم قائل به اصالت نور است؛ یعنی به اصالت ماهیت باور ندارد. این اختلافات بالمآل یك چیز است اما تعبیرات متفاوت است.
سهروردی تمایزاتی میان انواع نورقائل میشود و از نور اِسپهبُدی و روح حیوانی یاد میكند، منظورش از این تعابیر چیست؟
انسان دارای عقل است و نور دارد زیرا عقل نور است. وقتی سهروردی از انوار اسپهبدی سخن میگوید، عقول مافوق انسان را در نظر دارد كه قدما آنها را عقول عشره میخواندند. ارسطو و امثال او از عقول عشره یا عقول دهگانه سخن میگویند اما سهروردی به بیش از این 10تا باور دارد. اسپهبد؛ یعنی سپهبد و خیلی بالا و عقول اسپهبدی؛ یعنی عقول بالاتر از ما یا مجردات تام كامل.
اشاره كردید كه سهروردی به حكمت ایران باستان توجه میكند، آیا غیر از سهروردی حكمای دیگری هم متوجه اهمیت حكمت ایران باستان بودند؟ بعد از او چطور؟
بله درحرفهای ابنسینا گاهی این توجه دیده میشود مثلا در«حكمت المشرقیه» از این موضوع بحث میكند. اما آنكه مردانه وارد این میدان شده، سهروردی بوده است. بعدها در زبان فارسی برای اولینبار من این مساله را بسیار جدی گرفتم و درباره آن نوشتم ولی كسان دیگری هم اگر این مساله را جدی گرفته باشند در این باره مینویسند.
در میان سهروردیشناسان جدید كدام را تایید میكنید؟
متاسفانه من آثارشان را نمیخوانم.
علت این امتناع چیست؟
شنیدم آقایی درباره سهروردی كتابی نوشته و دركتاب خود حتی اسمی از كتاب من نبرده است. این حركت از روی نامردی است. من هم از آن به بعد نوشتههای دیگران را نخواندم. باور هم ندارم سهروردی را بفهمند چراكه فهمیدن سهروردی كار آسانی نیست.
بعد از«شعاع اندیشه و شهود در اندیشه سهروردی» اثر دیگری درباره سهروردی اثری منتشر كردید؟
خیر، من كتاب خودم را درباره سهروردی تمام میدانم. چون تمام نكات ریزو درشت آن را همانجا گفتهام اگر كسی درست بخواند و بفهمد.كتاب بزرگی است. بعد از آن هم كتابهای زیاد و متنوعی نوشتم ولی كارم را در مورد سهروردی برای خودم كافی میدانستم.
با توجه به وضعیت امروز توجه كردن به سهروردی چه اهمیتی دارد؟
به همان اندازهای كه فلسفه اهمیت دارد و حتی بیش از آن توجه به سهروردی اهمیت دارد. اگر این را قبول دارید كه باید به فلسفه اهمیت داد، بپذیرید كه میتوان به همان اندازه به سهروردی هم اهمیت داد.
گفتید كه سهروردی در 38-36 سالگی شهید شد، چرا او را كشتند؟
سهروردی از اشراق و نور سخن گفت. بنابراین فقهای سنتی در شهر حلب سوریه او را كافر دانستند و كشتند.
فكر نمیكنید امروز یكی از دلایل اهمیت توجه به سهروردی میتواند این باشد كه ما را در برابر آن نگاه قشری بعضی از فقهای ظاهربین تقویت میكند؟
این خصلت فقط در سهروردی نیست بلكه در ابنسینا هم هست. اصولا فلسفه شما را در برابر قشر قرار میدهد. هر فیلسوفی در مقابل قشریت میایستد. سهروردی هم جزیی از فلسفه است.
ولی برای ابنسینا چنین مشكلی پیش نیامد.
ابنسینا را هم چندین بار تكفیر كردند اما او را نكشتند.
سهروردی را به قتل رساندند اما بعد از آن ملاصدرا خیلی روی او تاكید و از او استفاده میكند. آیا این تناقض نیست؟ به هر روی از یك طرف حكیم بزرگی را به قتل میرسانند و از طرف دیگر یكی از حكمای مشهور به اهل تشرع بودن از آثار و اندیشههای سهروردی استفاده میكند.
علت این است كه ملاصدرا خودش حكیم است. فقهایی كه سهروردی را كشتند، حكمت نمیدانستند. آنها حكمای سنی تند حلب بودند. اما ملاصدرا هم فقیه و هم حكیم است. او قشری نیست كه بخواهد ناراحت باشد. ملاصدرا را نمیتوان قشری دانست.
آیا تمایزی میان حكمت متعالیه ملاصدرا و حكمت اشراق سهروردی هست؟
بله، زیاد. فلسفه ملاصدرا جامع است؛ هم مشاء در آن هست، هم اشراق و هم كلام. این فلسفه از نوعی جامعیت برخوردار است. اما سهروردی فقط اشراقی و ایرانی است. ایرانی خالص سهروردی است.
وجهه ایرانی سهروردی خیلی جالب است. امروز میبینیم كه نگرشهای ناسیونالیستی و ایراندوستی بسیار رایج شده است.
اسم این گرایش سهروردی را ناسیونالیسم و nation نگذاریم. تفاوت ناسیونالیسم با اشراقی یا ایرانی بودن سهروردی در این است كه اشراقی به فرهنگ ایران افتخار میكند نه به نسل یا نژاد ایرانی. ما نژادپرست نیستیم. من نیز به فرهنگ ایران باستان افتخار و مباهات میكنم ولی نژادپرست نیستم.
ربط ایرانی كه سهروردی از آن سخن میگفت با ایران امروزی چیست؟
ربط دارد ولی قشریت در ایران امروز زیاد است. شما قشریها را میشناسید. در آن زمان قشری نبود.
در مقام سهروردیپژوه پژوهش روی كدام جنبه سهروردی را به جوانان پیشنهاد میكنید؟ حكمت، فلسفه یا منطق سهروردی را؟
من هیچوقت به هیچكس توصیه نمیكنم. اما اگر كسی از من بپرسد، جواب میدهم. اگر كسی بخواهد سهروردیپژوه باشد باید همه آثار فارسی و عربی سهروردی را بخواند، او هم فلسفه دارد و هم منطق. كتاب من را هم بخواند.
به نظرتان وضعیت آثار منتشرشده درباره سهروردی چندان مناسب نیست؟
من این آثار را نخواندم بنابراین قضاوتی نمیكنم. غالب اینها بعد از كتاب من نوشته شدهاند و تا پیش از آن كسی در این باره ننوشته است. یكی را خواندم كه همه آثار را اسم برده و اسم كتاب من را نبرده، خیلی ناراحت شدم زیرا كار غیراخلاقی كرده است.
وضعیت انتشار آثار خود سهروردی چگونه است؟ آیا یك چاپ انتقادی ازآثار سهروردی داریم؟
كار فلسفه انتقاد است و اگر كسی بتواند وارد این میدان شود، خوب است. این كار جرات و جسارت فراوانی میخواهد. آیا چنین فردی را سراغ دارید؟ خود كتابهای سهروردی هر چقدر منتشر شود، خوب است. كسی هم بتواند انتقاد كند، خوب است. حتی اگر كسی كتاب مرا انتقاد كند، ایرادی نمیبینم.
تابهحال با انتقادی در مورد كتاب خودتان مواجه نشدید؟
یك بار دیدم، آقایی انتقادكیكرده بود. البته به نظرم انتقادش وارد نبود اما بدم هم نیامد.
كتاب شما بسیار بزرگ و حجیم است و بیشتر برای متخصصان نوشته شده است، آیا بهتر نمیبینیدكتابی قابلاستفاده برای مخاطبان عامتر بنویسید؟
نه، من كتاب را برای دل خودم مینویسم. هدایت مردم را رسالت خودم نمیبینم و خودم را رسول نمیدانم. من كارم را درباره سهروردی كردهام و چیزهای دیگر مینویسم.
الان مشغول چه كاری هستید؟
مشغول كاری در حوزه فلسفه هستم كه هنوز روی آن اسمی نگذاشتهام.كاری متفرقه است كه در آن فلسفه شرق و غرب آمده است.
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید