«سال‌های دانشجویی من» در گفت‌وگو با دکتر نصرالله پورجوادی

1393/8/20 ۰۹:۲۲

«سال‌های دانشجویی من» در گفت‌وگو با دکتر نصرالله پورجوادی

دکتر «نصرالله پورجوادی»، از چهره‌های نامدار حوزه عرفان‌پژوهی و فلسفه اسلامی، 27 تیرماه سال 1322 در تهران متولد شد. او پس از اخذ مدرک لیسانس از دانشگاه سانفرانسیسکو امریکا به کشور بازگشت و مدرک کارشناسی ارشد و دکترای خود را به ترتیب در سال‌های 1351 و 1357 در رشته فلسفه از دانشگاه تهران گرفت. در سال 1352 با سمت مربی در مرکز تعلیمات عمومی دانشگاه صنعتی شریف مشغول به خدمت شد و در سال 1358 سرپرستی این مرکز و مدیرعاملی انتشارات این دانشگاه را عهده‌دار شد و از سال 1366 به عنوان مدرس دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران مشغول به فعالیت شد و به اخذ درجه استادی این دانشگاه نائل آمد.

   فاطمه فرامرزی: دکتر «نصرالله پورجوادی»، از چهره‌های نامدار حوزه عرفان‌پژوهی و فلسفه اسلامی، 27 تیرماه سال 1322 در تهران متولد شد. او پس از اخذ مدرک لیسانس از دانشگاه سانفرانسیسکو امریکا به کشور بازگشت و مدرک کارشناسی ارشد و دکترای خود را به ترتیب در سال‌های 1351 و 1357 در رشته فلسفه از دانشگاه تهران گرفت. در سال 1352 با سمت مربی در مرکز تعلیمات عمومی دانشگاه صنعتی شریف مشغول به خدمت شد و در سال 1358 سرپرستی این مرکز و مدیرعاملی انتشارات این دانشگاه را عهده‌دار شد و از سال 1366 به عنوان مدرس دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران مشغول به فعالیت شد و به اخذ درجه استادی این دانشگاه نائل آمد. او همچنین در کنار فعالیت‌های آکادمیک، مسئولیت‌های اجرایی متعددی نیز داشت که از جمله آنها می‌توان به سرپرستی کمیته ترجمه و تألیف ستاد انقلاب فرهنگی اشاره کرد. وی همچنین طی سال‌های 1359 تا 1383 ریاست مرکز نشر دانشگاهی وابسته به شورای عالی انقلاب فرهنگی را عهده‌دار بود که در طول دوران مدیریتش هزار و 500 کتاب تحقیقی منتشر شد. عضویت در شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز از دیگر مسئولیت‌های فرهنگی دکتر پورجوادی محسوب می‌شود. اما سال‌های حضورش در سمت‌های مختلف اجرایی و فرهنگی هرگز سبب نشد تا نگاه او نسبت به تألیف، تصحیح و ترجمه کتاب کمرنگ شود در نتیجه طی این سال‌ها شاهد انتشار آثار مختلفی به قلم او بوده‌ایم؛ «مکاتبات احمد غزالی با عین القضات همدانی، خانقاه نعمت‌اللهی» به عنوان تصحیح‌گر اثر، «سلطان طریقت، سوانح زندگی و شرح آثار احمد غزالی» در مقام مؤلف، «درآمدی به فلسفه افلوطین» به عنوان مؤلف و «عارفی از الجزایر» به عنوان مترجم از جمله آثار او است. دکتر پورجوادی اکنون نیز همچون گذشته، تحقیق و پژوهش را مهم‌ترین دغدغه خود در دوران بازنشستگی می‌داند. گروه اندیشه روزنامه «ایران» در مجالی که دست داد، تصمیم گرفت تا گپ و گفتی متفاوت با دکتر پورجوادی داشته باشد و خاطراتی از 50 سال قبل را دوباره در ذهن استاد زنده کند. خاطراتی از جنس «خاطرات دانشجویی»؛ با هم مشروح این گفت‌وگو را می‌خوانیم.

***

 استاد! برگردیم به سال‌ها قبل، حدود سال‌های دهه 40؛ زمانی که وارد دانشگاه شدید، حال و هوای آن روزهایتان چگونه بود؟ از اینجا شروع کنیم که چطور وارد رشته‌ای شدید که شاید در آن دوران چندان با اقبال عمومی جامعه ایران مواجه نبود؟

راستش زمانی که دوره دبیرستان را سپری می‌کردم، علاقه و گرایش‌ام به رشته‌های علوم انسانی بود اما کاملاً برایم مشخص نبود که برای آینده چه رشته‌ای را انتخاب کنم، گاهی به این فکر می‌کردم رشته روانشناسی بخوانم و گاهی ادبیات. البته نسبت انگیزه‌ام به ادامه تحصیل در رشته‌های ادبیات کمتر از روانشناسی بود. گاهی اوقات هم با خود فکر می‌کردم در رشته ریاضی فیزیک ادامه تحصیل دهم. بعدها، زمانی که دانشگاه شیراز که در آن زمان به دانشگاه «پهلوی» شناخته می‌شد، کنکور ورودی گذاشت در این امتحان شرکت کردم و قبول شدم. به خاطر دارم تعداد بسیار کمی هم دانشجو می‌خواستند؛ حدود 180 نفر، چراکه دانشگاه تازه افتتاح شده بود.

 

 شرایط دانشگاه برای دانشجویان با توجه به تازه تأسیس بودن آن چگونه بود؟ شما در این دانشگاه چه رشته‌ای را انتخاب کردید؟

در مورد وضعیت تحصیل باید بگویم که من سمت رشته‌های ریاضی و فیزیک نرفتم چون باب میل‌ام نبود. اما در مورد شرایط دانشگاه باید بگویم یکی از اصلی‌ترین مشکلات این بود که خوابگاه نداشتند، به هرحال از تهران آمده بودم و در نتیجه مشکلاتم دوچندان بود؛ این بود که در محلات پایین شهر و مسافرخانه‌ها اسکان کردیم و مرتباً دانشگاه اعلام می‌کرد که بزودی این مشکلات را حل می‌کنیم با این حال خیلی سخت گذشت. این شرایط باعث شد دیگر به دانشگاه «پهلوی» نروم و به تهران برگشتم تا مقدمات سفر خود را به امریکا فراهم کنم.

 

 بنابراین از دانشگاه «پهلوی» انصراف دادید، خانواده‌تان مخالفتی نداشتند؟

من از این دانشگاه انصراف دادم و برگشتم تهران، خانواده‌ام هم مخالفتی نکردند، در واقع کاری به کار من نداشتند. بعد از دو یا سه ماه به امریکا رفتم.

 

 برای رشته‌ای که در آینده می‌خواستید در آن تحصیل کنید، برنامه‌ریزی خاصی داشتید؟ یا کسی برای انتخاب دانشگاه به شما مشاوره داد؟

خیر، اولین مقصد و انتخاب من برای ادامه تحصیل در امریکا دانشگاه تگزاس شمالی بود. یک سال و نیم آنجا بودم و در رشته‌های علوم تربیتی و روانشناسی برای دوره کارشناسی درس می‌خواندم، البته در این مدت چند واحد فلسفه هم گرفتم که علاقه‌مند و مصمم به تغییر رشته شدم و به دانشگاه سانفرانسیسکو رفتم تا فلسفه بخوانم.

در این مجال فکر می‌کنم بد نباشد اشاره‌ای به جابه‌جایی‌ها و نقل و انتقالات در دانشگاه‌های امریکا داشته‌ باشم.

می‌دانید! در امریکا خیلی راحت می‌شود از یک رشته به رشته دیگر انتقالی گرفت و مشکلاتی که دانشجو در کشور ما برای جابه‌جایی و تغییر رشته با آنها مواجه است، اصلاً در دانشگاه‌های امریکا دیده نمی‌شود، در ایران گویی باید در یک آزادراه مسیری طولانی را به قصد تغییر رشته طی کنید و تازه شاید موفق شوید که رشته خود را عوض کنید.

 

 فضای فکری و علمی دانشگاه سانفرانسیسکو را چگونه دیدید؟ به هرحال شما دانشجویی بودید که از دانشگاه دیگری با فضای متفاوت به این دانشگاه آمده بودید و در رشته‌ای متفاوت قصد ادامه تحصیل داشتید.

 البته تغییر مکان آن هم برای یک دانشجو شرایط متفاوتی را رقم می‌زند، اما ناراضی نبودم، دانشگاه سانفرانسیسکو یعنی دانشگاهی که من برای ادامه تحصیل در رشته فلسفه وارد آن شدم، از دانشگاه‌های لیبرال امریکا بود و هست، آزادی عمل زیادی برای دانشجویان قائل بودند، حتی زمانی می‌گفتند چیزهایی که دانشجویان دانشگاه «برکلی» سعی می‌کنند به دست بیاورند، در دانشگاه سانفرانسیسکو در اختیار دانشجویان است. مواردی مثل برخی آزادی‌های صنفی دانشجویی که ما در دانشگاه سانفرانسیسکو داشتیم. اکنون هم این شرایط در دانشگاه سانفرانسیسکو وجود دارد و از دانشگاه‌های خوب امریکا محسوب می‌شود.

 

 برنامه‌های جانبی که دانشگاه سانفرانسیسکو برای دانشجویان داشت، از چه کیفیتی برخوردار بود و چقدر در ارتقای علمی دانشجویان نقش داشت؟ در واقع می‌خواهیم بدانیم در این دانشگاه برگزاری جلسات سخنرانی و مباحثه چه جایگاهی داشت؟

دانشگاه ما دانشگاه فعالی بود، دائماً سخنرانی‌های مختلفی ارائه می‌شد و استادان بزرگ دانشگاه‌های معتبر جهان برای ارائه سخنرانی به این دانشگاه می‌آمدند و ما نیز به عنوان دانشجو عموماً در سخنرانی‌ها حاضر می‌شدیم و گوش می‌کردیم، در واقع فضای فکری در این دانشگاه بسیار فعال بود.

فارغ از این، در همان دوران بود که تازه شعله‌های جنگ ویتنام زبانه کشیده بود و فعالیت‌های ضد جنگ در دانشگاه زیاد بود و سخنرانان معروفی می‌آمدند و پیرامون این موضوع سخنرانی می‌کردند. رویکرد‌های صلح‌طلبانه بسیار فعال بود و نشست و سمینارهای مختلفی برگزار می‌شد. به هرحال در چنین شرایطی بود که در این دانشگاه توانستم مدرک کارشناسی خود را بگیرم. فکر می‌کنم حدود سال 1963 بود، یعنی بعد از گذشت چهار سال لیسانس گرفتم و مطابق با سال 1346 به ایران برگشتم.

 

 چرا برای کارشناسی ارشد در این دانشگاه نماندید؟

جریان از این قرار بود که به «فلسفه اسلامی» علاقه‌مند شده بودم، می‌خواستم به دانشگاهی بروم که بتوانم در این رشته ادامه تحصیل دهم اما در آن زمان در دانشگاه‌های امریکا نتوانستم جای خوبی را پیدا کنم که در آنها فلسفه اسلامی و فلسفه قرون وسطی ارائه شود. دانشگاه «هاروارد» نیز در آن سال‌ها جای شناخته شده‌ای برای این رشته‌ها نبود یا حتی دانشگاه «پرینستون»، اما معروف بود که دانشگاه «تورنتو» در کانادا در رشته فلسفه قرون وسطی استادان مبرزی را در اختیار دارد و در نتیجه با این دانشگاه مکاتبه کردم و آنها هم قبول کردند که من میان دو دپارتمان «قرون وسطی» و قسمت «اسلام‌شناسی» کار کنم.

 

 چه شد که به دانشگاه «تورنتو» نرفتید؟

چون وقتی خواستم به دانشگاه تورنتو بروم، گفتند باید بروی و ویزای کانادا بگیری، یعنی باید بر می‌گشتم ایران و از سفارت کانادا در تهران ویزا می‌گرفتم که این کار برای من شدنی نبود. این بود که معطل ماندم و زمان گذشت و ترم شروع شد و من نتوانستم ویزا بگیرم. مدتی گذشت و دیگر به سمت اروپا آمدم و به ایران بازگشتم اما با تصمیم قبلی نبود که بخواهم به ایران برگردم، پیش آمد.

 

 چرا زمانی که به اروپا سفر کردید در دانشگاه‌های اروپا ادامه تحصیل ندادید؟ دانشگاه «سوربن» می‌توانست انتخاب خوبی باشد.

من دانشگاه‌های فرانسوی را نمی‌شناختم، در عین حال تحصیلات من به زبان انگلیسی بود و دیگر وقتی از امریکا به سمت اروپا آمدم، به این فکر افتادم که اصلاً مدتی دانشگاه نروم و سفر کنم، بعدها حتی به کشورهای عربی و سوریه رفتم. جوان بودم، می‌خواستم دنیا را سیر کنم.

 

 بعد از این سیاحت زمانی که به ایران بازگشتید، فضای آکادمیک و دانشگاهی آن زمان ایران را چگونه ارزیابی کردید؟ دانشگاه چگونه مواجهه‌ای با قدرت حاکمه داشت؟

من دوره‌های کارشناسی ارشد و دکترایم را در دانشگاه‌های ایران گذراندم. در مورد شرایط دانشگاه در آن سال‌ها باید بگویم فعالیت سیاسی دانشجویان زیاد بود ولی عموماً دانشجویان دوره‌های کارشناسی در این برنامه‌های سیاسی شرکت داشتند. در مورد رؤسای دانشگاه نیز افراد برجسته‌ای بر صندلی ریاست دانشگاه تهران تکیه زدند؛ کسانی چون دکتر «سیاسی» که او اصرار بر استقلال دانشگاه داشت و خود نیز از رویکرد مستقلی برخوردار بود. در واقع هیچ کس به اندازه او نفوذ نداشت، دکتر سیاسی رویکرد کاملاً آکادمیک داشت و دانشگاهی فکر می‌کرد. او واقعاً استقلال دانشگاه را حفظ کرد.

 

 بعد از بازگشت به ایران، از استادان برجسته‌ای که دانشجوی آنان بودید و از همدوره‌ای‌هایتان بگویید.

اشخاص معروفی بودند که آن زمان در دانشگاه حضور داشتند، برای مثال «منوچهر بزرگمهر» که از مترجمان قابل بود،‌ دکتر«فردید»،‌ دکتر «یحیی مهدوی» و دیگران که در گروه فلسفه دانشگاه تهران با آنها درس داشتیم. به هر حال اردیبهشت سال 1351 مدرک کارشناسی ارشد خود را گرفتم. از میان همدوره‌ای‌هایم به خاطر دارم که در دوره دکترا، با دکتر «احمد احمدی» همدوره بودم، در دوره کارشناسی ارشد و دکترا نیز با دکتر «غلامعلی حدادعادل» همدوره شدم.

 

 اشاره کردید که از شاگردان فردید بودید، آیا فردید در آن سال‌ها نیز به اندازه اکنون به لحاظ فکری جریان‌ساز بود؟

خیر، در واقع جنبه فعالیت‌های فکری سیاسی او بعد از انقلاب آشکار شد، او طی سال‌هایی که ما دانشجویش بودیم فعالیت سیاسی نداشت ولی همان زمان هم از نظر فکری از مسیر فکر زمانه خود جلوتر بود.

 

 سالی که کارشناسی ارشد گرفتید، مقارن با اوج فعالیت‌های سیاسی و پیروزی انقلاب اسلامی بود، آیا در آن دوره در فعالیت‌های سیاسی دانشجویی شرکت داشتید؟

خیر، من در آن سال‌ها بدون فاصله دوره دکترا را آغاز کردم، همچنین همزمان در دانشگاه صنعتی شریف درس می‌دادم اما هیچ‌وقت در فعالیت‌های دانشجویی سیاسی حضور نداشتم، این فعالیت‌ها همان‌طور که پیش‌تر نیز عنوان کردم، عمدتاً از سوی دانشجویان مقطع کارشناسی بود. دانشجویان سال های بالاتر کمتر وارد جریانات دانشجویی می‌شدند.

 

 کمی فضای بحث را تغییر دهیم، ورودتان به «دانشنامه جهان اسلام» از چه طریقی بود؟ قطعاً زمان ورود به دانشنامه تحصیلات دانشگاهی شما به اتمام رسیده بود.

بله، این دانشنامه با پیشنهاد دکتر مهدی محقق به مهندس میرسلیم شکل گرفت که طرح آن به دفتر رئیس جمهوری وقت، آیت‌الله خامنه‌ای، رفت و موافقت شد، بنابراین مهندس میرسلیم این دانشنامه را تأسیس کرد و در حال حاضر نیز ریاست هیأت امنا دانشنامه را برعهده دارد، بعد از تأسیس مدتی دکتر محقق مدیرعامل این دانشنامه بود و بعد از مدتی نیز من در این سمت حضور داشتم و بعد دوباره مهندس میرسلیم و بعدها دکتر «غلامعلی حدادعادل» مدیرعامل دانشنامه شد.

 

 با توجه به اینکه مدتی در مقام مدیرعاملی «دانشنامه جهان اسلام» فعالیت داشتید، ارزیابی‌تان از سنت دانشنامه‌نویسی در ایران چیست؟

واقعیت آن است که در آن زمان، دانشنامه‌نویسی در ایران آن‌گونه که اکنون شاهد هستیم، رواج نداشت و در واقع بعد از انقلاب رشد کرد و سر و سامانی یافت. حتی اوایل انقلاب که تازه، کار سمت‌وسویی پیدا کرده بود چندان به اینکه بتوانیم مقالات دایرئ‌المعارفی تألیف کنیم امید نداشتیم و همواره فکر می‌کردیم که باید این مقالات را از زبان‌های دیگر ترجمه کنیم.

مثلاً در دایرئ‌المعارف بزرگ اسلامی، برخی از مقالات ترجمه‌ای را به اسم تألیف چاپ می‌کردند اما در دانشنامه جهان اسلام تأکید می‌کردیم که ما مقالات را «ترجمه» می‌کنیم. به هرحال بعد از مدتی تعداد ترجمه‌ها کمتر شد و رویکرد ما به سمت مقالات تألیفی رفت.

 در دوره دانشجویی با این دائرة‌المعارف‌ها سر و کار داشتید؟

در آن دوران فعالیتی در حوزه دایرة‌المعارف‌نویسی نداشتم و بیشتر کار ترجمه می‌کردم.

 

 اکنون وضعیت دائرة‌المعارف‌نویسی را در ایران چگونه ارزیابی می‌کنید؟

در حال حاضر این روند پیشرفت قابل توجهی داشته‌ است، اکنون به جایی رسیده‌ایم که هستند افرادی که مقالات دایرةالمعارفی می‌نویسند؛ اما با این حال، هنوز هم ناپختگی‌هایی دیده می‌شود. به نظرم نوعی اجمال ناپخته در برخی مقالات دایرئ‌المعارفی ما وجود دارد. در واقع، اجمال قبل از تفصیل در دایرة‌المعارف‌نویسی ایرانیان دیده می‌شود و این ضعفی جدی است چرا که کسانی را نداریم که در مورد موضوعی حقیقتاً تحقیقات مفصلی داشته باشند و سپس چیکده آن را به دایرة‌المعارف‌ها ارائه کنند. این در حالی است که در وضعیت ایده‌آل، مقالات دایرة‌المعارفی باید به گونه‌ای باشند که افرادی در رشته‌ای خوب کار کرده باشند و بعد حاصل تحقیقات‌شان را در این مجموعه‌ها ارائه کنند. اما در ایران بسیاری از افراد تا قبل از ورود به دایرةالمعارف‌ها حتی در مورد موضوعی که در موردش می‌نویسند اطلاعی ندارند و در واقع در این محیط با آن مطالب آشنا می‌شوند.

چنین رویکردی آسیب‌های متعددی برای سنت دایرةالمعارف‌نویسی ما به همراه خواهد‌ داشت، از جمله اینکه ارزش تحقیقات عمیق بخوبی شناخته نمی‌شود و مخاطبان دایرة‌المعارف‌ها تصور می‌کنند که یک موضوع در حد همان مقاله دایرة‌المعارفی‌ای است که خوانده است حال آن که در واقع چنین نیست.

به هرحال این مشکلی است که شاید بتوان گفت از همان ابتدای کار دایرئ‌المعارف‌نویسی در ایران با آن مواجه بودیم. برای مثال در لغتنامه دهخدا به تعدادی از دانشجویان زبان و ادبیات فارسی می‌گفتند بیایند و در مجموعه همکاری کنند. بنابراین گویی سنت دایرة‌المعارف‌نویسی از همان ابتدا جدی گرفته نشد، البته حضور دانشجو در فرهنگ لغت در صورتی که دانشجوی خوبی باشد کاملاً قابل قبول است اما این رویکرد در مورد دایرة‌المعارف متفاوت خواهد بود، چراکه طبق اصول، مقالات دایرة‌المعارف باید حاصل کار اشخاص محققی باشد که حاصل اندیشه خود را پس از سال‌ها تحقیق و مطالعه ارائه کرده‌اند.

روزنامه ایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: