1393/7/26 ۱۰:۱۹
دانشمندان هرازچندگاهی استخوانی از انسانی اولیه كشف میكنند و از روی تركیب ژنتیكی و دیانای آن درجه تكاملش را میجویند، اما آنچه در این میان مبهم مانده آن آغازی است كه سرچشمه تكامل است و هگل با نگارش تاریخ روح میرساند كه آن آغاز نهتنها در همه مراحل تكامل روح حضور دارد بلكه طرح پایان نیز هست. آموزگار سومی كه سازهای ناپیوسته را به ارتباط سوق میدهد مصداق همین طرح هگلی است. این آموزگار البته نیازی به آن ندارد تا از بیرون صداهای متكثر را وادار به گفتوگو كند. او لازم نیست اصلا كاری كند، او چون جغد مینروا تنها نظارهگر است.
منوچهر دینپرست: دانشمندان هرازچندگاهی استخوانی از انسانی اولیه كشف میكنند و از روی تركیب ژنتیكی و دیانای آن درجه تكاملش را میجویند، اما آنچه در این میان مبهم مانده آن آغازی است كه سرچشمه تكامل است و هگل با نگارش تاریخ روح میرساند كه آن آغاز نهتنها در همه مراحل تكامل روح حضور دارد بلكه طرح پایان نیز هست. آموزگار سومی كه سازهای ناپیوسته را به ارتباط سوق میدهد مصداق همین طرح هگلی است. این آموزگار البته نیازی به آن ندارد تا از بیرون صداهای متكثر را وادار به گفتوگو كند. او لازم نیست اصلا كاری كند، او چون جغد مینروا تنها نظارهگر است. امروزه، یعنی در عصر انقلاب اطلاعات، ما در میان ریگزاری بیپایان از امور جزیی گم شدهایم. درباره این جزییات، از همگسیخته و نو به نو بسیار سخن میگوییم؛ میلیونها كامنت، دیدگاه، عقیده شخصی و دلبستگیهای فردی و خصوصی، تصویرهای بیربطی كه توالی آنها به آیتمهای خبری رادیویی و تلویزیونی میماند. پنجقلو زاییدن زنی در آن سوی دنیا، كشته شدن شماری از معترضان در خاورمیانه، فحاشی فوتبالیست معروف به داور، كشف ذره هیگز، مرگ خواننده پرطرفدار و…!؟ این تیرهای پرتابی از هر سو آن لحظه درنگی را نشانه میروند كه باید آغاز هرگونه فلسفهورزی باشد، لحظهیی كه كسی میپرسد: زندگی من چه معنایی دارد؟ چرا هستم؟ میتوانستم نباشم و میتوانم نباشم؛ از چه رو، باید باشم؟ دانشمندان و بیش از همه كیهانشناسها، فیزیكدانان و بیولوژیستها چنین مینمایند كه جایگزین فیلسوفان شدهاند. اما دانشمندان چگونه به تئوریهای علمی رسیدند و آن را مورد آزمایش قرار دادند. تئوریهای علمی از جمله موضوعات مهم فلسفه علم است و در این گفتوگو سعی شده تا بحث آزمایشهای ذهنی مورد بررسی قرار گیرد. دكتر دباغ درمورد آزمایشهای ذهنی معتقد است كه آزمایشهای ذهنی یا فكری از آن دسته ابزار فلسفه ورزی است كه فیلسوفان در شاخههای مختلف اعم از اخلاق، دین، ذهن، متافیزیك و... میتوانند از طریق آن استدلالات خود را پیش ببرند. بهحقیقت، آزمایشهای ذهنی خود بهتنهایی استدلال نیستند بلكه میتوانند مقدمات یك استدلال را تشكیل دهند. حسین دباغ دكترای فلسفه اخلاق با گرایش روانشناسی اخلاق و اعصاب را در دانشگاههای ردینگ و آكسفورد انگلستان گذرانده است. او هماكنون مشغول نوشتن فصلی از كتاب NeoHumanitas: Writing the Future Together با عنوان «Playing with the «Playing God است كه توسط دانشگاه زوریخ بهزودی منتشر میشود. علاوه بر آن وی در لندن به تدریس سلسله درسگفتارهای فلسفه و روانشناسی اخلاق اشتغال دارد. از دیگر آثار او كه تاكنون در ایران به چاپ رسیده است یكی «مجاز در حقیقت: ورود استعارهها در علم» (تالیف) است و دیگری «آزمایشگاه ذهن» (ترجمه) كه هر دو توسط نشر هرمس به تازگی به بازار آمدهاند وی همچنین ترجمه كتاب «هیوم برای مبتدیان» را نیز در دست چاپ توسط نشر صراط دارد.
***
اجازه دهید بحث را از این نكته آغاز كنم كه اصولا یكی از راههای شناخت ما از جهان از طریق آزمایشهای فكری صورت میگیرد. به نظر شما آزمایشهای فكری چگونه به شناخت ما از جهان خارج كمك میكنند؟ به بیان دیگر، فیلسوف انتزاعینگر یا دانشمند نكتهسنج و اهل مشاهده چگونه قانع میشود از خلال طراحی یك آزمایش و سپس تایید یا تكذیب آن، حكمی درخصوص طبیعت یا واقعیت دهد؟
آزمایشهای ذهنی یا فكری (thought experiments) از آن دسته ابزار فلسفهورزی است كه فیلسوفان در شاخههای مختلف اعم از اخلاق، دین، ذهن، متافیزیك و... میتوانند از طریق آن استدلالات خود را پیش ببرند. بهحقیقت، آزمایشهای ذهنی خود بهتنهایی استدلال نیستند بلكه میتوانند مقدمات یك استدلال را تشكیل دهند. من با دنیل دنت، فیلسوف ذهن امریكایی، موافقم كه آزمایشهای ذهنی سبب میشوند تا شهودهای فلسفی ما جهش كند و محتوای آزمایش ذهنی مورد نظر را بپذیریم. در كلام دنت، آزمایشهای ذهنی نوعی «پمپاژهای شهود» (intuition pumps) هستند. گویی آزمایشهای ذهنی تلاش میكنند تا امور غامض و پیچیده فلسفی را به زبان سادهتر از طریق «داستانسرایی» (story telling) برای ما بازگو كنند، به نحوی كه به یكباره تصدیق آنها بر ما هجوم آورد. منظور از شهود در این عبارات همان «به نظر آمدن امری» (seeming) یا به تعبیر اصولیین ما نوعی «استحسان» است. به عنوان مثال، ادموند گتیه، معرفتشناس امریكایی، در مقالهیی معروف و دورانساز با گفتن یك داستان سعی در این دارد تا ما را متقاعد كند معرفت، باور صادق موجه نیست.
كارل پوپر، فیلسوف علم، بر این باور بود كه آزمایشهای ذهنی از سه طریق دسترسی معرفتی ما به جهان پیرامون را فراهم میكند. او در كتاب منطق اكتشاف علمی سه نوع آزمایش ذهنی معرفی میكند: آزمایشهای ذهنی اكتشافی (heuristic)، انتقادی (critical) و دفاعی (apologetic) . آزمایشهای ذهنی اكتشافی در پی ساختن و به تصویر كشیدن یك تئوری هستند در حالی كه آزمایشهای ذهنی انتقادی به مثابه برهان خلف سعی دارند تا یك تئوری تثبیت شده را به زیر بكشند. در آخر آزمایشهای ذهنی دفاعی تئوریهای تثبیت شده را حمایت میكنند. جیمز براون، فیلسوف علم كانادایی، بعدها تقسیمبندی پوپر را به دو قسم «سازنده» و «تخریبی» تقلیل داد و ذیل هر كدام از این مقسمها تقسیمات متعدد دیگری افزود. به عنوان نمونه، ذیل آزمایشهای ذهنی تخریبی میتوان دست كم سه قسم دیگر را از یكدیگر بازشناخت. قسم اول متوجه آن دسته آزمایشهای ذهنی است كه با نشان دادن یك تعارض قصد ابطال تئوری مورد نظر را دارند. بهترین مثال برای این نمونه آزمایش ذهنی مربوط به گالیله است كه تئوری ارسطو در باب اجسام سنگین و سبك را رد كرد. همچنین آزمایش ذهنی «اتاق ماری» فرنك جكسون، فیلسوف ذهن استرالیایی، نیز از نمونههای دیگری است كه نشان میدهد فیزیكالیسم مردود است. قسم دوم این قبیل آزمایشهای ذهنی مربوط به مواقعی است كه یك آزمایش ذهنی تلاش دارد تا نشان دهد تئوری مورد نظر در تعارض با باقی باورهایی است كه داریم. به عنوان مثال، آزمایش ذهنی گربه شرودینگر نشان میدهد كه تئوری كوانتوم بور دست كم در تعارض با باورهای پایهیی ما از قبیل این است كه یك گربه نمیتواند در آن واحد هم زنده باشد و هم مرده. قسم سوم مربوط به آزمایشهای ذهنیای میشود كه قصد دارند فرضیه اصلی خود آزمایش ذهنی را رد كنند. برای مثال، در آزمایش ذهنی «ویولونیست» جودیث تامسون، فیلسوف اخلاق امریكایی، او نشان میدهد با اینكه «حق زندگی كردن» برای همگان حتی نطفه مطرح است ولی سقط جنین اخلاقا رواست. آزمایشهای ذهنی سازنده همانطور كه از نامشان هویداست در پی آن هستند تا با آوردن مثال و تصویرسازی به تثبیت امری كمك كنند. برای نمونه آزمایش ذهنی «اتاق چینی» جان سرل، فیلسوف ذهن و زبان امریكایی، را در نظر آورید وی تلاش دارد تا با دفاع از هوش مصنوعی نشان دهد كامپیوترها نیز مثل آدمیان میتوانند آگاهی و ذهن داشته باشند. مضاف بر آن، آزمایشهای ذهنی نیوتن درباره حركت ماه و دیو ماكسول درباره قانون دوم ترمودینامیك (آنتروپی) نیز از مثالهای برجسته آزمایشهای ذهنی سازنده است.
واضح است كه همگی این آزمایشها- با وجود نزاعهای گوناگون درباره آنها- در یك چیز مشتركاند و آن اینكه تلاش میكنند تا امری را درباره آنچه در جهان خارج جاری و ساری است نشان دهند. اما از یاد نباید برد كه برخی آزمایشهای ذهنی در سطحی بالاتر درباره خود جهان خارج سخن میگویند. برای نمونه آزمایش ذهنی زمین دوقلو هیلاری پاتنم، فیلسوف ذهن و زبان امریكایی، سعی میكند تا از نوعی واقعگرایی مستقیم یا خام در مقابل واقعگرایی پیچیده دفاع كند.
آیا میتوان سخن از آزمایشهای فكری خوب و بد بهمیان آورد؟ آیا معیاری برای چنین قضاوتی وجود دارد؟ اگر پاسخ مثبت است، این معیار خود از چه جنسی است؟ فلسفی یا علمی؟
به باور من كاملا متصور است كه بتوان از آزمایشهای ذهنی مناسب/كارگر و نامناسب سخن به میان آورد. درست همانگونه كه ما استدلالات گوناگون را به صفت خوب و بد متصف میكنیم. برای مثال آزمایش ذهنی گالیله حقیقتا یك آزمایش ذهنی بسیار موفق است. اما اگر بپرسید چه معیاری برای قضاوت در این میان موجود است باید گفت درست همان معیاری كه برای استدلالات گوناگون وجود دارد. برخی از آزمایشهای ذهنی قابلیت این را دارند كه توسط تجربه محك بخورند. برای نمونه آزمایش ذهنی گالیله چنین قابلیتی را دارد و به واسطه آزمون تجربی میتوان خبر از كارگر بودن آن داد. اما همه آزمایشهای ذهنی اینچنین نیستند. یعنی دست تجربه آنها را نوازش نمیدهد. برای مثال آزمایش ذهنی ویولونیست تامسون چنین نیست. فیلسوف یا فردی كه مخاطب چنین آزمایشی است «خیال» خود را تقویت میكند تا چنین آزمایشی را در ذهن خود تصور كند. این قبیل آزمایشهای ذهنی كه محك تجربی ندارند (یا دست كم تاكنون به محك تجربه در نیامدند) درست شبیه پارههایی از یك استدلال هستند. مادامی كه مخالفتی با آزمایش ذهنی شما به مثابه مقدمه یك استدلال نشده است شما كاملا به نحو عقلانی موجه هستید كه آزمایش ذهنی خود را كارگر و خوب ارزیابی كنید. این بدان معنی نیست كه حتی اگر با آزمایش ذهنی شما مخالفت شد شما نتوانید چنین كنید. برای مثال به باور من آزمایش ذهنی تامسون با همه مخالفتی كه با آن شده است، موفق از آب درآمده است.
نكته دیگری كه باید به آن توجه شود این است كه چه بخواهیم چه نخواهیم آزمایشهای ذهنی تخریبی كه به عنوان برهان خلف از آن استفاده میشود معمولا بیشتر از آزمایشهای سازنده خوب از آب در میآیند. برای مثال فرض كنید شما در اخلاق به تئوری پیامدگرایی كلاسیك یا عمل محور باور دارید. من به روشنی میتوانم برای شما یك آزمایش ذهنی طراحی كنم كه در آن مطابق با تئوری شما یك دكتر برای نجات یك نفر اخلاقا مجاز است جان پنج نفر را بگیرد و این خلاف باورهای پایهیی اخلاقی ما است. این آزمایش ذهنی بهسادگی قوت تئوری شما را میگیرد و از این حیث آزمایش خوبی است. اما باید اعتراف كرد كه برخی از اوقات قضاوت در مورد خوبی و بدی آزمایشهای ذهنی كمی مشكل میشود. برای مثال فرنك جكسون برای رد فیزیكالیسم آزمایش ذهنی خوبی طراحی میكند. در مقابل دنیل دنت در رد آزمایش ذهنی او آزمایش ذهنی خوب دیگری طراحی میكند. به نظر هر دو استدلال، استدلال خوبی است هر چند من با جكسون همدلی بیشتری دارم.
آخر اینكه پذیرش آزمایشهای ذهنی توسط جامعه فلسفی را نباید از یاد برد. برخی آزمایشهای ذهنی به سبب قوتشان در دل فیلسوفان و عالمان علوم تجربی جا باز میكنند و به عنوان یك امر بدیهی تلقی میشوند. به شكلی كه فیلسوفان دیگر نیازی به استدلال برای آن نمیبینند. برای مثال آزمایش ذهنی «جایگاه آغازین» جان رالز به عنوان یكی از آزمایشهای خوبی است كه از پذیرش بالایی توسط فیلسوفان برخوردار است. با اینكه اخلاف و شاگردان رالز (مثل اسكنلن و پارفیت) سعی در توسعه آزمایش ذهنی او دارند اما در كلیت آن آزمایش ذهنی كسی تردید نمیكند.
آیا میان آزمایشهای فكری در عالم فلسفه با آزمایشهای فكری علمی تفاوتی هست؟ چه تفاوتهایی؟
اگر منظور شما از تعبیر علمی در اینجا علم تجربی باشد، البته كه باید گفت تفاوتهایی میان آزمایشهای ذهنی در فلسفه و علوم تجربی وجود دارد. مهمترین تفاوت این است كه آزمایشهای ذهنی در علوم تجربی- همانطور كه از نامشان برمیآید- غالبا ناظر به جهان محسوسات و تئوریهای تجربی است اما آزمایشهای ذهنی در فلسفه (برای مثال فلسفه اخلاق، دین و متافیزیك) گاه چندان انتزاعی هستند كه در عالم محسوسات جای نمیگیرند. برای مثال آزمایشهای ذهنی اجسام گالیله، سطل نیوتن، آسانسور آینشتاین و... ناظر به جهان ماده و تئوریهای علوم تجربی است هرچند برخی از آنها قابلیت محك تجربی را ندارند. اما در مقابل آزمایش ذهنی رالز یا پاتنم كه اشاره كردم چندان انتزاعیاند كه هیچ محك تجربهیی آنها را لمس نخواهد كرد. البته استثناهایی هم وجود دارد. گاه میتوان در فلسفه آزمایشهای ذهنیای یافت كه قابلیت محك تجربی دارند یا در علوم تجربی آزمایشهای ذهنیای یافت كه قابلیت محك تجربی ندارند. به عنوان نمونه آزمایش ذهنی «غریق در استخر» پیتر سینگر كه نشان میدهد ما اخلاقا مسوولیم تا به دیگران حتی در كشورهای دیگر كمك كنیم كاملا قابلیت محك تجربی را دارد. اما در مقابل آزمایش ذهنی آینشتاین درباره كسی كه با سرعت نور بدود را نمیتوان به نحو تجربی- دست كم تاكنون- محك زد.
اما از شباهتها هم نباید غافل شد. با وجود برخی تفاوتها میان آزمایشهای ذهنی در فلسفه و علوم تجربی هر دو محصول قوه خیال فیلسوف یا فردی است كه به دنبال استدلال است. طراح یك آزمایش ذهنی با تقویت خیالپردازی خود، تلاش میكند تا با گفتن داستانهای استعاری و حتی واقعی ذهن مخاطبان را به سمت دیگری متوجه كند كه تا بهحال نبوده است.
آیا هیچگونه فعالیت فكری یا علمی خاصی هست كه از آزمایشهای فكری استفادهیی نكرده باشد؟ از قرار علم شیمی یا انسانشناسی رابطه مناسبی با این ابزار نداشتهاند. علت در چیست؟
به باور من هرجا كه پای استدلال به آنجا باز شود، آزمایشهای ذهنی نیز میتواند در آنجا جلوهگری كنند. به همین سبب طبیعی است كه تصور كنیم علیالاصول هرگونه فعالیت فكری اعم از علوم انسانی و غیرانسانی میتواند از آزمایشهای ذهنی استفاده كند. اما اینكه تا به حال چه علومی از این ابزار استفاده كرده است یا نه سوالی تجربی-تاریخی است. پرواضح است كه من از تاریخ همه علوم خبر ندارم. اما تا آنجا كه از تاریخ علم شیمی خبر دارم اتفاقا از آزمایشهای ذهنی بهره بردهاند. به عنوان نمونه ككوله، شیمیست آلمانی، در رویای خود دید كه ماری دم خود را گاز میگیرد و این سبب شد تا نزد او ساختار شیمیایی بنزن به شكل مدور (شش ضلعی) درآید ولی شاید شما اعتراض كنید مگر خواب هم میتواند نوعی آزمایش ذهنی محسوب شود، ما آگاهانه آزمایشهای ذهنی را میسازیم اما رویاها ناآگاهانه بر ما وارد میشوند؟ من به نیكویی این اعتراض را میفهمم ولی اجازه بدهید فعلا برای پیشبرد بحث قدری درك خود از آزمایشهای ذهنی را توسعه دهیم. یعنی تصور كنیم آزمایشهای ذهنی به مثابه «مقام گردآوری» خوابها و رویاها را هم دربر میگیرد. در این صورت است كه حضور و ورود استعارهها در آزمایشهای ذهنی جدی میشود. به باور من، در این تلقی موسع از آزمایش ذهنی شاید بتوان گفت از آنجا كه تفكر بدون «خیالپردازی» و به كارگیری استعارهها تقریبا ممكن نیست و استعارهها پیوند ناگسستنی با آزمایشهای ذهنی دارند، تفكر بدون آزمایشهای ذهنی ممكن نیست. هرچند با اینكه آزمایشهای ذهنی بدون استعارهها ممكن نیستند ولی میتوان از استعارهایی نام برد كه آزمایش ذهنی نیستند.
بگذارید در باب انسانشناسی هم نكاتی بگویم. در نگاه من اتفاقا تاریخ اندیشه در باب سرشت انسان مشحون از آزمایشهای ذهنی گوناگون است. به لویاتان هابز یا شاهزاده ماكیاولی نظر كنید. آشكارا آنها وضعیت آدمیان در این عالم را به نحو استعاری با آزمایشی ذهنی ترسیم میكنند. همچنین به بحث روسو درباره قرارداد اجتماعی نظر كنید. او تلاش میكند با تصور یك «قرارداد اجتماعی نانوشته» وضعیت بشر در این عالم را توضیح دهد. این اتفاق نزد هگل و ماركس به اوج میرسد. هگل تصور میكرد كل تاریخ توسط چیزی كه او «روح مطلق» مینامید به پیش میرود و نسبت ما آدمیان با او بسان مهرههای شطرنج و شطرنجباز است. ماركس وقتی طبقههای مختلف اجتماعی را تقسیم میكرد و «از خود بیگانگی» سخن میگفت آزمایشی ذهنی را تمرین میكرد. این نمونهها و نمونه بسیار دیگر در تاریخ فلسفه جملگی نشان میدهند كه چگونه متفكران وقتی در باب وضعیت انسان در عالم حاضر بحث میكردند ناگزیر و ناگریز بودند تا با مدد گرفتن از تفكر استعاری آزمایشهای ذهنی متعددی ترسیم كنند.
رسوخ و نفوذ آزمایشهای ذهنی در فلسفه اسلامی هم قابل تامل است. آشكارترین آزمایش ذهنی در فلسفه اسلامی مربوط به بوعلیسیناست. او در كتاب شفا با طراحی آزمایشی به نام «انسان معلق در فضا» تلاش میكند تا استدلال كند نفس مجرد است و بعد از متلاشی شده بدن نفس از بین نمیرود. اما اگر تلقی موسع از آزمایش ذهنی را در نظر بگیریم میتوان بسیاری از استعارههای موجود در فلسفه اسلامی را نیز نوعی آزمایش ذهنی بدانیم. برای مثال استعارههای گوناگون سهروردی از این حیث مثالزدنی است. او خداوند را به مثابه نورالانوار میدید و این عالم را تجلیهای آن نور. روشن است كه سهروردی با این «خیالپردازی» نیكو آزمایشی ذهنی را ترسیم میكند تا استدلال عرفانی خود را پیش ببرد.
نقش آزمایشهای فكری در نزدیككردن زبان علم تجربی یا فلسفه به زبان عامه مردم چیست؟ این تاثیر سازنده است یا سبب میشود مردم «فكر كنند» كه میفهمند كه نظریههای علمی دقیقا چه میگویند؟
همانطور كه در بالا آوردم اغلب فیلسوفان سعی میكنند تا آزمایشهای ذهنی را به حالتی داستانگونه طراحی كنند. شاید بتوان گفت آزمایشهای ذهنیای كه داستانهای روانتری دارند از طرفداران بیشتری هم برخوردارند. برای مثال به آزمایش ذهنی تامسون درباره سقط جنین نظر كنید كه چگونه با داستانی روان موضوع پیچیده فلسفی را همه فهم میكند. داستانسرایی آزمایشهای ذهنی سبب میشود تا درك برخی استدلالات پیچیده برای كسانی كه فلسفه نخواندهاند میسر شود. به عنوان نمونهیی دیگر به آزمایش ذهنی سینگر درباره كمك به دیگران نظر كنید كه از مرزهای جامعه فلسفی فراتر رفت و در سخنرانیهای عمومی خود سینگر آن را مطرح كرد و با استقبال مواجه شد. به همین سبب من فكر میكنم به كارگیری آزمایشهای ذهنی نوعی «فلسفه به زبان ساده» هم هست و از این حیث سازنده.
اما اینكه آزمایشهای ذهنی در علم بتواند لزوما به فهم عمومی كمك كند كمی تردید دارم. برخی از آزمایشهای ذهنی آینشتاین حقیقتا پیچیده است. حقیقت این است كه عموم مردم احتیاجی به فهم مسائل علمی ندارند. به همین سبب آزمایشهای ذهنی در علوم تجربی را باید به عالمان و فیلسوفان علم سپرد. آنها بهتر میدانند چگونه با یكدیگر تعامل كنند. آنچه در این میان حایز اهمیت است درك آن دسته مسائل فلسفی است كه گریبان ما در زندگی روزمره را میگیرد، یعنی مسائل اخلاقی. آزمایشهای ذهنی فلسفه اخلاق در اینجاست كه میتواند پیچیدگیهای اخلاقی را برای همگان قابل فهم كند.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید