طبیب روح دوران ها

1393/7/8 ۱۰:۲۰

طبیب روح دوران ها

تقویم ملی امروز میزبان مولانا یکی از بزرگمردان ایران زمین در حوزه فرهنگ است. روز بزرگداشتی برای مردی که از مرزهای جغرافیایی کشور نیز فراتر رفته و ادبای بسیاری را در سراسر جهان شیدا و شیفته خود کرده، از لورکا شاعر شهیر اسپانیایی که اشعار مولانا را از حفظ بود تا بورخس نویسنده مطرح امریکای لاتین که خود را مرید وی می‌دانست. با وجود آنکه مولانا حداقل برای ما ایرانیان چندان نیاز به معرفی ندارد اما مختصری از زندگینامه وی را در اختیارتان می‌گذاریم. جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی (604 - 672 ه . ق) از مشهورترین شاعران ایرانی‌ است که با نام کامل «محمدبن محمدبن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» شناخته می‌شود، شاعری که در دوران حیات خود از او با عنوان‌های مختلفی همچون «جلال‌الدین»، «خداوندگار عشق و عرفان»، «مولانا» و... یاد شده است.

 

مولوی پژوهان از فکر و شعر خداوندگار عشق و عرفان گفتند

  مریم شهبازی: تقویم ملی امروز میزبان مولانا یکی از بزرگمردان ایران زمین در حوزه فرهنگ است. روز بزرگداشتی برای مردی که از مرزهای جغرافیایی کشور نیز فراتر رفته و ادبای بسیاری را در سراسر جهان شیدا و شیفته خود کرده، از لورکا شاعر شهیر اسپانیایی که اشعار مولانا را از حفظ بود تا بورخس نویسنده مطرح امریکای لاتین که خود را مرید وی می‌دانست. با وجود آنکه مولانا حداقل برای ما ایرانیان چندان نیاز به معرفی ندارد اما مختصری از زندگینامه وی را در اختیارتان می‌گذاریم. جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی (604 - 672 ه . ق) از مشهورترین شاعران ایرانی‌ است که با نام کامل «محمدبن محمدبن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» شناخته می‌شود، شاعری که در دوران حیات خود از او با عنوان‌های مختلفی همچون «جلال‌الدین»، «خداوندگار عشق و عرفان»، «مولانا» و... یاد شده است. تخلص وی را بر اساس برخی اشعارش «خاموش» و «خموش» و «خامُش» دانسته‌اند. با وجود ادعاهایی که برخی از کشورهای همسایه در جهت تصاحب این چهره جهانی به سود خود مطرح کرده‌اند باید گفت که زادگاه مولانا در خراسان قدیم(بلخ) بوده اما خانواده‌اش به دلایلی از جمله حمله مغول‌ها، به آسیای صغیر مهاجرت می‌کنند. با وجود آنکه نمی‌توان بزرگانی همچون مولانا را به مرزهای جغرافیایی محدود کرد اما حدود شصت تا هفتاد هزار بیت شعر به جای مانده از او و همچنین تعالیم مولانا به شاگردانش ، همچون زبان مادری‌اش به پارسی است. از مولانا آثار متعددی باقی مانده که مثنوی، دیوان شمس و فیه ما فیه از جمله مهم‌ترین آنها هستند.

 

 روانشناس اعصار و قرون

مهدیه الهی قمشه‌ای، شاعر، مولوی‌شناس و محقق ادبیات عرفانی در ارتباط با اینکه چرا اشعار مولانا در آن سوی مرزها هم با استقبال بسیاری روبه‌رو شده است؛ به ایران می‌گوید: «در پاسخ به این سؤال بی‌اغراق می‌توان گفت که مولانا طبیب روحانی ماست. همان قدر که ما انسان‌ها به طبیب جسم نیاز داریم به طبیب روح هم نیاز داریم. در همین راستا مولانا توانست با خلق مثنوی معنوی به چنین قدرت و جایگاهی دست پیدا کند. جسم به خاطر ناراحتی‌های روح است که به مشکلات متعددی دچار می‌شود. بنابراین مسلم است که افرادی همچون مولانا از چه جایگاهی در این رابطه برخوردار هستند. به قول شعری از دیوان شمس:

 (حکیمیم طبیبیم ز بغداد رسیدیم/ بسی علتیان را ز غم بازخریدیم)

یا همان گونه که مولانا در مثنوی گفته؛ (ما طبیبانیم شاگردان حق/ بحر قلزم دید ما را فانفلق

آن طبیبان طبیعت دیگرند/ که به دل از راه نبضی بنگرند

ما به دل بی‌واسطه خوش بنگریم/ کز فراست ما به عالی منظریم) بنابراین چندان بیراه نیست که او را طبیب روحانی خود بدانیم.»

این در حالی است که اغلب مولوی پژوهان معتقدند که خالق این شاهکار ادبی آن را تحت تأثیر قرآن، معجزه خاتم انبیا سروده است. قمشه‌ای در این رابطه می‌افزاید: «مولانا در مثنوی، مفاهیم قرآنی را به زبان پارسی پیش روی مخاطبان خود قرار می‌دهد. همان گونه که گفته: «مثنوی معنوی مولوی/ هست قرآنی به لفظ پهلوی» بنابراین اغلب منتقدان، مثنوی را تفسیری از قرآن کریم نیز می‌دانند. ازسویی یکی دیگر از دلایل موفقیت این شاعر پارسی گوی را فراتر از مرزهای جغرافیایی و زبانی می‌توان احاطه او بر علوم روانشناسی و جامعه شناسی دانست. مولانا یک روانشناس و جامعه‌شناس ایرانی نیز به شمار می‌آید. او با تمام زوایایی روح انسان و حتی جامعه آشناست. آنچنان که گویی پژوهش‌های بسیاری در آن رابطه انجام داده است.

همان گونه که اشاره شد، مثنوی معنوی تجلی قرآن کریم است و خالقش بیش از سایر شاعران ایرانی تحت تأثیر معجزه خاتم انبیا قرار داشته است.»

قمشه‌ای معتقد است که مولانا به درک صحیحی از امراض روح انسان رسیده و با تکیه بر آن به خلق شاهکارهایش پرداخته است. او بر این باور است که روح انسان‌های امروز با توجه به شرایط زندگی در دنیای معاصر بیمار شده‌اند و مولانا در مثنوی توانسته به درمان این مشکلات آن هم در لابه‌لای اشعارش بپردازد.

وی تصریح می‌کند: «با توجه شناخت مولانا از جهان هستی و جنبه‌های روانشناختی و اجتماعی انسان، چندان عجیب نیست اگر ببینیم مردم از سراسر جهان، حتی از قاره امریکا به این اثر روی می‌آورند. مثنوی تنها به ایران یا تفکر ایرانی- اسلامی تعلق ندارد. مثنوی و به تبع آن مولانا به تمام جهان تعلق دارد. او توانسته بشریت را پیدا کند و حتی غربیان را هم تحت تأثیر قرار دهد. امروز دو اندیشه غالب در میان انسان‌ها وجود دارد. یکی اندیشه خدمت به دیگران و دیگری نگاهی متکی به منفعت طلبی. بشر از نگاه دوم به ستوه آمده و نیاز به اندیشه‌ای پاک دارد. مثنوی درمانی برای نگاه دوم است. چراکه در مثنوی مدینه فاضله‌ای به تصویر کشیده شده که به ما یاد می‌دهد تا بیدار شویم. بنابراین تأکید می‌کنم که باید بیش از گذشته به ادبیات کهن پارسی روی بیاوریم.»

آثار به جای مانده از مولانا نه تنها در ایران بلکه در سایر نقاط جهان نیز درخشیده است. همان گونه که در ابتدای گزارش اشاره شده توجه چهره‌های برجسته جهان ادبیات همچون «لورکا» شاعر اسپانیایی و «بورخس» نویسنده امریکای لاتین به سروده‌های این شاعر پارسی زبان را می‌توان از بهترین مصداق‌ها برای این گفته دانست. البته «لورکا» و «بورخس» تنها دو نمونه از این گفته به شمار می‌آیند چراکه فروش شمارگان‌های میلیونی از آثار مولانا در کشورهای امریکایی گواهی بر این ادعاست. در همین رابطه شاید بد نباشد که بدانید ترجمه «کلمن بارکس» از مثنوی یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های ده سال اخیر در امریکا محسوب می‌شود.

البته شهرت مولانا تنها به امریکا محدود نمی‌شود. او در میان کشورهای اروپایی نیز از محبوبیت بسیاری برخوردار است. از جمله افرادی که تحت تأثیر مولانا قرار گرفته‌اند، می‌توان به پروفسور اریک جئو فاری (مولانا شناس سرشناس امریکایی)، آلن داگلاس (استاد دانشگاه جورجیای امریکا)، ایرما گاراپین (استاد دانشگاه آخن آلمان)، ویلیام ساروت (مدیر انتشارات آکسفورد انگلستان)، دکتر استفانو پالو (مولوی شناس و استاد دانشگاه ونیز) و پائولو کوئیلو (نویسنده برزیلی) اشاره کرد.

 

 مولانا منتقد آسیب‌های اجتماعی

یکی از نقدها و کشمکش‌های دنیای ادبیات کلاسیک ایران، تصویر و تصور زیبایی است. عرفا زیبایی را در جلوه خداوند تفسیر می‌کرده‌اند، بنابراین طبیعت و هستی را جلوه‌ای از زیبایی خداوندی دانسته‌اند. شعرای راستین همین راه را رفته‌اند. اما برخی از شعرای درباری گاه در عشق،به ورطه تباهی افتاده‌اند. در این زمینه پدیده شاهد بازی که آسیبی اجتماعی و فرهنگی و از پیامدهای عصر غزنویان به بعد بوده، به ادبیات ایران ضربه زده است. کریم زمانی، از مولوی‌شناسان معاصر در ارتباط با مولانا به ما می‌گوید: «مولانا از جمله افرادی بود که توانست به بحث شاهد بازی خاتمه بدهد. از همین رو و به گواه تاریخ وی را از جمله مخالفان جدی شاهد بازی می‌دانند. حالا اینکه برخی آن را به شمس و مولانا نسبت می‌دهند، آنقدر ادعای سخیف و بی‌پایه و اساسی است که تا به حال حتی دشمنان مولانا هم به خود اجازه مطرح کردن آن را نداده‌اند. آن هم دشمنانی که در 800 سال اخیر به دنبال آن بوده‌اند که از هر مسأله بهره بگیرند برای اینکه کاه را به کوه تبدیل کنند. این ادعای سخیف را همین افرادی‌ مطرح کرده‌اند که به طور ناقص رساله‌ای از امثال فروید خوانده‌اند و حالا به دنبال نسبت‌ دادن چنین مباحثی به بزرگمردی همچون مولانا و حتی شمس برآمده‌اند. تأکید می‌کنم که چنین ادعایی به هیچ وجه صحت ندارد و مولانا از جمله افرادی بود که حتی موجب برچیده شدن آن نیز شد.»

وی در ارتباط با محتوای مثنوی می‌گوید: «این اثر ادبی به ظاهر یک منظومه تعلیمی است. اما در باطن یک حماسه روحانی است. حماسه‌ای عرفانی که قلمرو مخاطبانش بسیار وسیع است. یکی از هنرهای بزرگ مولانا در این شاهکار عظیم، هنر سخن گفتن وی است. خالق مثنوی از زبان هر شخصیت و مذهبی به گونه‌ای سخن می‌گوید که گویی مولانا همان شخص است. گاهی از زبان چوپان، چوپان‌وار حرف می‌زند و گاه از زبان حکیم، حکیمانه می‌گوید و... مولانا در اشعارش به دنبال پیدا کردن راهی برای رهایی از عالم ظاهر و رسیدن به عالم باطن و در نهایت هستی مطلق است و در این راه در ابیاتی رمزی و تشبیهی حال آدمی را در این جهان محسوس بیان می‌کند و از سویی ضرورت سیر و حرکت به سوی مبدأ کل را بازگو می‌کند.»

حالا که بحث شمس به میان آمد شاید بد نباشد که مختصری هم از رابطه این دو بگوییم. از جمله مشهورترین نزدیکان مولانا می‌توان به شمس تبریزی اشاره کرد. شاعری پارسی گوی که در 37 سالگی یکی از عرفا و دانشمندان مطرح دوران خود بوده که اتفاقی سر راه مولانا قرار می‌گیرد. در پی این آشنایی مولانا چنان شیفته شمس می‌شود که درس و وعظ را کنار گذاشته و به شعر و ترانه و دف و سماع می‌پردازد. با گذشت سالیان دراز هنوز کسی نمی‌داند شمس تبریزی به مولانا چه گفت و آموخت که آنچنان دگرگونش کرد؛ اما واضح است که شمس تبریزی عالم و جهاندیده بود.

 

 شمس و مولانا 2 آیینه در برابر یکدیگر

قربان ولیئی، مولوی پژوه، شاعر و منتقد ادبی در ارتباط با رابطه این دو به ایران می‌گوید: «رابطه شمس و مولانا یک رابطه پیچیده و تو در تو است که لایه‌های متعددی دارد. از همین رو نمی‌‌‌‌‌شود آن را با کلمات بیان کرد. شاید براحتی نتوان گفت که شمس مرید مولانا بوده یا مولانا مرید شمس. از سویی بر اساس سخنانی که هم از مولوی در دست است و هم از شمس، می‌بینیم که هر یک دیگری را مراد و مرشد خود می‌داند. همین مسأله است که بر پیچیدگی آن می‌افزاید و نمی‌توان پاسخ روشنی به این سؤال داد. این پیچیدگی هم در مقالات شمس و هم در رساله سپهسالار و کتاب «مناقب العارفین» و حتی در اشعار مولانا نیز دیده می‌شود. با وجود این اعتقاد شخصی من بر این است این دو مانند 2 آیینه در برابر یکدیگر قرار می‌گیرند و با هم روبه‌رو می‌شوند. در همین رابطه شمس می‌گوید؛ سال‌ها از خداوند مصاحبت یکی از اولیای او را خواسته بودم تا اینکه خداوند مولوی را در مسیر سلوک من قرار داد. با وجود این شوق و عشق مولانا به شمس بر هیچ فردی پوشیده نیست.»

ولیئی معتقد است که شمس و مولانا به گونه‌ای راهنمای یکدیگر بوده‌اند و ادامه می‌دهد: «در رابطه با تأثیر این دو بر یکدیگر می‌توان گفت که شمس و مولانا به نحوی یکدیگر را ارشاد و راهنمایی می‌دهند. اما در داوری نهایی این شمس است که نیروی برانگیزاننده بیشتری را در مولوی وارد می‌کند. شمس، مولانا را از صورت سجاده نشینی باوقار به عارفی رقصان تبدیل می‌کند. با توجه به محصول کار و حتی بدون در نظر گرفتن تاریخ با مراجعه به آثار مولانا می‌توان دریافت که در مسیر این آشنایی تعالی و تکامل روحی قابل توجهی برای مولانا حاصل شده است.

مولانا شاعری متفاوت از بزرگانی همچون حافظ، سعدی و خاقانی است. اگر بخواهیم او را در تقسیم ‌بندی شاعران قرار دهیم شاید بتوان وی را در کنار شاعرانی همچون عطار و سنایی قرار داد. با وجود این وی به هیچ شاعر دیگری شبیه نیست. به همین دلیل اغلب افرادی که قدم به ساحت شاعری می‌گذارند توجه چندانی به مولانا ندارند مگر آنکه دغدغه‌های عرفانی داشته باشند.»

این استاد دانشگاه معتقد است که جهان مولانا حتی از شاعری هم فراتر است و می‌افزاید: «آنچنان که او در اشعارش حتی شعر را نکوهش کرده. به نوعی می‌توان گفت که شاعری‌اش متفاوت از دیگران است. او به اندازه دیگر شاعران پاسداری از صنایع ادبی و لفظی را انجام نمی‌دهد. شعر مولانا ویژه خود اوست و کمتر کسی می‌تواند وارد ساحت شاعری‌اش شود. با وجود این در دوران معاصر شاعرانی همچون سهراب تحت تأثیر او شعر گفته‌اند. سهراب در شعرهای اولیه و میانی عمر خود تأثیر بسیاری از مولانا پذیرفته است.»

ولیئی می‌گوید: «شکی نیست که مولانا شاعری جهانی است. او بیان و زبانی جهانی دارد. با وجود این نباید فریب بخوریم که چون اشعار او به زبان‌های دیگر ترجمه شده‌اند پس می‌توان گفت که جهانیان مولانا را شناخته‌اند. متأسفانه او هنوز در کشور خودمان آن طور که باید و شاید شناخته نشده؛ چه برسد در کشورهای دیگر که به واسطه ترجمه‌های گاه نه چندان دقیق به شعرهای وی دست یافته‌اند. قبول دارم که برخی جریانهای عرفانی در غرب تحت تأثیر اشعار او هستند اما در چه شرایطی؟ در شرایطی که مولانا حتی در کشور خودمان بدرستی شناخته نشده است! گروه‌های یاد شد هم تنها به ترجمه‌های ضعیفی از اشعار عاشقانه او دست پیدا کرده‌اند! بنابراین مولوی نه تنها در جهان بلکه حتی در ایران هم بدرستی شناخته نشده است.>

 

 مثنوی ، روایتگر حماسه معنوی

حمید رضا توکلی، مثنوی پژوه و مدرس دانشگاه درباره شعر مولانا و ابداعاتی که وی در سروده‌هایش به کار برده که منجر به درخشش آنها در زمان خود و حتی روزگار فعلی شده؛ به ایران می‌گوید: «اگر بخواهیم درباره شعر مولانا سخن بگوییم باید دست کم به 2 قلمرو اشاره کرد. یکی مثنوی که منظومه‌ای روایی است و جنبه‌های داستانی و شاعرانه دارد و دیگری غزلیات شمس. این 2 از مهم‌ترین آثار به جای مانده از مولانا به شمار می‌آیند که هر یک را باید جداگانه بررسی کرد. در ارتباط با مثنوی نکته مهمی که می‌توان به آن اشاره کرد این است که مثنوی را بی‌اغراق می‌توان یکی از مهم‌ترین آثار عرفانی در جهان اسلام و حتی یکی از مهم‌ترین کتاب‌های معنوی تمام جهان دانست. جالب این جاست که بدانید این کتاب را بسیاری از محققان در کنار کتاب‌های مقدس قرار داده‌اند و به نوعی می‌توان گفت که برای آن جایگاهی فرا زمینی قائل هستند.»

مولانا در سرودن اشعارش چه از منظر محتوا و چه از نظر ساختار ابداعات بسیاری به کار برده است. ابداعاتی که توانست آثار به جای مانده از او را با استقبال بسیاری هم در روزگار زندگی او و هم در عصر حاضر روبه‌رو سازد. نکته جالب توجهی که در ارتباط با اشعار مولانا بویژه در مثنوی می‌توان به آن اشاره کرد؛ این است که مولانا در اغلب شعرهایش تا مرز فاش کردن اسرار هستی پیش می‌رود اما از فاش کردن آنها پرهیز می‌کند؛ گویی که مولانا از بیم فاش کردن اسرار فوق از ادامه راه باز مانده است.

این مثنوی پژوه که پیش از این به سبب تألیف و انتشار کتاب « بوطیقای روایت در مثنوی» در سال 90 عنوان برگزیده جایزه جلال و کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در بخش نقد ادبی را از آن خود کرده است در ارتباط با ویژگی‌های منحصر به فرد شعر مولانا تصریح می‌کند: «از جهت نو‌آوری در روایت، اشعار مولانا حرف‌ بسیاری برای گفتن دارد. او با چنان شیوه‌ای به گفت‌و‌گو با مخاطب خود می‌پردازد که وی را درگیر شیوه سخن گفتنش می‌سازد. شیوه تداعی مولانا که ما را از مطلبی به مطلب دیگر برده و حتی گاه به مطالب گذشته باز می‌گرداند؛ تأثیر بسیاری در متفاوت ساختن اشعار او با دیگر شاعران دارد. این اندازه خلاقیتی که وی در اشعار خود با این شیوه به کار برده نه قبل از مولانا وجود داشته و نه بعد از او تکرار شده است. البته افراد بسیاری سعی در تقلید از این‌گونه شعر داشته‌اند که هیچ کدام موفق نشده‌اند.»

بسیاری از ادبا و منتقدان ادبیات معتقدند که در حوزه روایتگری، مولانا و فردوسی از بزرگ‌ترین شاعران پارسی گوی هستند. فردوسی را روایتگر حماسه زمینی و مولانا را روایتگر حماسه معنوی و روحانی می‌دانند. این مدرس دانشگاه در همین باره تأکید می‌کند: «بی‌شک فردوسی حماسه‌ای زمینی گفته و مولانا حماسه‌ای آسمانی. اگر به دیوان شمس هم توجه کنید؛ در آن هم با ابداعات بسیاری روبه‌رو می‌شوید. همان گونه که می‌دانید قالب غزل از مهم‌ترین و محبوب‌ترین قالب‌ها در شعر فارسی است. نگاهی به سیر غزل که داشته باشید متوجه قوانین نانوشته‌ آن خواهید شد. بر اساس این قوانین شاعران می‌دانند که در حوزه غزل استفاده از برخی از کلمات یا اصطلاحات ممنوع است. اما مولانا بدون توجه به این موضوع غزل گفته و حتی دست به هنجار شکنی‌های متعددی می‌زند.»

همان گونه که توکلی نیز گفت و بر اساس گفته‌های دیگر فعالان عرصه ادبیات مخاطبان در شعر مولانا با عجیب‌ترین نوع از غزل‌ها روبه‌رو می‌شوند. او صاحب عجیب‌ترین غزل‌ها در زبان فارسی است. این ویژگی را نه تنها در مثنوی، بلکه در دیوان شمس نیز می‌توان یافت. به گونه‌ای که اگر برای نخستین بار مثنوی یا دیوان شمس را برداشته و بخوانید متوجه تفاوت آن با دیگر دیوان‌های سروده شده در قالب غزل خواهید شد.

توکلی با اشاره به دیوان شمس ادامه می‌دهد: «دیوان شمس نیز یکی دیگر از آثار قابل تأمل مولانا به شمار می‌آید. اثری که سروده مولانا است اما وی آن را با نام شمس سروده است. همین مسأله بیانگر شور و شیدایی مولانا نسبت به شمس است. تا آنجا که در تمام این دیوان مولانا غایب است. نمونه چنین شیدایی را در کمتر اثری می‌توان یافت. این هم یکی دیگر از دلایلی است که می‌توان در تفاوت آثار مولانا با دیگر شاعران برشمرد. از سویی دیگر مولانا در ساحت زبانی نیز به هنجار شکنی‌های بسیاری دست زده است. اگر مقایسه‌ای میان شعر وی با دیگر اشعار کلاسیک به جای مانده از شاعران دیگر داشته باشید؛ متوجه حضور کلمات ممنوع در غزل و حتی برخی از واژگانی خواهید شد که نمونه‌اش در جای دیگری یافت نمی‌شود. وی حتی به تصویر سازی‌هایی دست می‌زند که برای مخاطب آشنا نیست. به عنوان نمونه در جایی می‌گوید؛

«جان ز ذوق تو چو گربه لب خود می‌لیسد» شما در هیچ یک از اشعار کلاسیک با چنین روایتی روبه‌رو نمی‌شوید. اصلاً چنین شیوه‌ای در شعر کلاسیک فارسی به هیچ وجه رایج نیست و می‌توان گفت که وی به هنجارشکنی‌های بسیاری دست زده است.»

این استاد دانشگاه در ادامه می‌گوید: «عرفان یکی از مهم‌ترین درونمایه‌های شعر مولانا به شمار می‌آید. او در اشعارش به دنبال بازگو کردن اسراری برآمده اما در پایان نظرش عوض می‌شود. تعابیری همچون خاموش که در انتهای اشعار وی آمده نیز مصداق همین گفته است. از این بحث که بگذریم حرکت به سوی موسیقی نیز ویژگی مهم دیگری است که در آثار به جای مانده از وی دیده می‌شود.

«روز تویی، روزه تویی، حاصل دریوزه تویی/ آب تویی، کوزه تویی، آب ده این بار مرا»

این بیت هم نمونه‌ای در همین رابطه است. به این مثال توجه کنید. شاید این کلماتی که در کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند در نگاه نخست چندان با معنی به شمار نیایند. اما به هر حال مولانا توانسته با استفاده از آنها شعری آهنگین بسراید. بسیاری از اشعار مولانا را می‌توان در نتیجه سماع وی دانست. از جمله دیگر ویژگی‌هایی که آثار او را اثرگذار کرده می‌توان به این نکته اشاره کرد که مولانا در سروده‌هایش سانسور و بازبینی ندارد.

توکلی در پاسخ به اینکه عرفان مولانا ریشه در چه تفکراتی دارد؛ تصریح می‌کند: «همان گونه که می‌دانید خاستگاه مولانا خراسان است. بنابراین چندان دور از واقعیت نیست؛ اگر او را بر آمده از سنت تصوف خراسانی بدانیم. او به طور عمیقی برآمده از دین و سنت است. از آن جایی که ایران بعد از اسلام را بدون مطالعه ایران قبل از اسلام نمی‌توان بررسی کرد بنابراین می‌توان گفت که عرفان مولانا بر آمده از اسلام و هر آنچه از ایران قبل و بعد از اسلام باقی مانده به شمار می‌آید. بنابراین در حوزه عرفان وی به طور غیر مستقیم تحت تأثیر ایران باستان نیز قرار دارد. البته به طور دقیق‌تر باید گفت که نه تنها عرفان مولانا بلکه در شکل کلی، عرفان برداشتی از دین و مذهب به شمار می‌آید.»

همان گونه که در ابتدا نیز اشاره شد؛ مولانا شاعری ایرانی و پارسی گوی است. شاعری که اغلب آثار به جای مانده از وی به زبان پارسی است. با وجود این نباید فراموش کرد که چنین بزرگانی تنها به یک مرز و بوم تعلق ندارند و بهتر است به جای اقداماتی نظیر آنچه کشور ترکیه برای تملک وی انجام داد؛ دست به تأسیس تشکل‌ها و کنگره‌هایی فراملی برای شناساندن چنین شخصیت‌هایی به جهانیان بزنیم. بویژه در ارتباط با افرادی همچون مولانا که کشورهای بسیاری علاقه‌مند به فعالیت در ارتباط با او هستند.

 روزنامه ایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: