گفت‌وگو با دکتر آذرتاش آذرنوش

1391/11/7 ۰۱:۲۷

گفت‌وگو با دکتر آذرتاش آذرنوش

"چالش"فتح بابى در زبان شناسى‌

گفت‌وگو با دکتر آذرتاش آذرنوش


كاظم طيبي فر
در روزهاي سرد پايان سال 86 كتاب «چالش ميان فارسي و عربي در سده‌هاي نخست» بازار نشر را گرم كرد و محافل گفت‌وگوهاي زبان‌شناسي، تاريخ و جامعه‌شناسي را داغ. اين كتاب كه جديدترين اثر دكتر آذرتاش آذرنوش استاد دانشگاه تهران و چهره ماندگار كشورمان است به مسئله قديمي ‌زبان فارسي و زبان گفت‌وگو و مكاتبات ايرانيان در دوره پس از ورود اسلام مي‌پردازد و با نگاهي ژرف از پس منابع انبوهي كه در لابلاي وقايع‌نگاري تاريخ آن روزگار به اين مسئله اشاره كرده‌اند به دنبال ادله‌اي براي اثبات نظريه خود مي‌پردازد.از ديگر امتيازات اين كتاب پس از ذكر و اشراف به منابع فراوان و تكلم مستدل، پديد آوردن مقدمات يك نتيجه‌گيري و سپردن خود نتيجه‌گيري به خواننده است تا بدين شكل هيچ گزاره‌اي را به خواننده تحميل نكند.اين كتاب در دوره اخير انتخاب كتاب سال جمهوري اسلامي‌ايران اصلي‌ترين كانديداي دريافت عنوان كتاب سال در حوزه زبان‌شناسي بود اما اينكه چگونه شد كتابي با دريافت امتياز بالا و بدون داشتن رقيبي كتاب سال نشد و چرا براي دومين بار اين اتفاق براي كتابي با ارزش و گران‌سنگ از دكتر آذرنوش مي‌افتد چنانكه براي كتاب «آموزش زبان عربي» او افتاد، بايد به انتظار آ.ينده ماند تا دلايل آ ن روشن شود.اگرچه دكتر آذرنوش سه بار ديگر اين جايزه را تصاحب كرده اما كسب لااقل يك بار ديگر اين جايزه در دوره‌هاي اخير انتخاب كتاب سال مي‌توانست وجاهتي افزون براي اين جايزه فرهنگي كشور به ارمغان بياورد.به زعم دكتر آذرنوش اين كتاب تنها فتح بابي در پژوهش پيرامون چالش زبان فارسي و عربي در اولين قرون پس از ورود اسلام به ايران است و بايد آنچنان ادامه يابد تا تمام يا اكثر زواياي پنهان مسئله فارس ماندن ايراد در مقابل هجمه عربي گرايي روشن گردد. گرچه قبل از اين كتاب هم بسيار به اين موضوع پرداخته شده بود اما آنچه در اين اثر بارز است نگاه نو و روش‌مند دكتر آذرنوش مانند آثار ديگر او چون كتاب «راه‌هاي نفوذ زبان فارسي در عربي» و كتاب دو جلدي «آموزش زبان عربي» است. آذرنوش پر كار و سر زنده همچنان در حاليكه به دهه هشتم زندگي‌اش وارد شده، با اندوخته فراواني كه از سال‌هاي تحقيق و تدريس بردوش دارد هنوز هم مايه فخر و اقبال و اميدواري جواناني است كه در حوزه مسائل مربوط به الهيات و زبان عربي تلاش مي‌كنند. دكتر آذرتاش آذرنوش استاد دانشكده الهيات دانشگاه تهران و سرپرست گروه عربي اين دانشكده است. او مانند هميشه با اقبال فراوان از ايده گفت‌وگو پيرامون كتابي كه با وجود تحسين‌هاي زبان‌شناسان و علاقه‌مندان به مباحث ايران‌شناسي نقطه درخشاني در علم و فرهنگ ايران زمين است، استقبال كرد و با وجود اينكه دفعه اول مصاحبه طولاني ما با او ضبط نشد دوباره خواهش مارا براي ضبط مصاحبه پذيرفت.آنچه در پي مي‌آيد ماحصل دو گفت‌وگوي حدود دو ساعته در مورد كتاب جديد اوست كه كساني چون داريوش شايگان و احسان يار شاطر را علاقه‌مند خويش كرده به شكلي كه دكتر شايگان در گفت‌وگويي با آذرنوش در روزهاي اول انتشار اين كتاب به تمجيد از اثر او پرداخت و حتي اين كتاب را چنان دانست كه به قول خود او اينكه نسخه‌هايي از آن را براي دوستان ايران شناسش در ديگر نقاط دنيا هديه بفرستد، شايسته بوده. دوفوشه كور ايران‌شناس و حافظ‌شناس شهير فرانسوي از ديگر تائيدكنندگان و علاقه‌مندان اين اثر است.
بخش اول -آقاي آذرنوش، اين اثر; همان طور كه از اسمش پيداست، در مورد چالش ميان عربي و فارسي يعني چالش دو سويه ميان آنها است. حال بگوييد چطور شد كه اين كتاب شكل گرفت. چون كثرت منابعي كه شما در كتاب ذكر كرده‌ايد، خود نشان مي‌دهد كه مسئله اين كتاب يك مشغله ذهني قديمي‌ براي شما بوده؟
بله، اين كتاب به غير از آن كه30- 40 سال تجربه و تحقيق و پژوهشي كه در كتاب‌هاي مختلف داشتم چند سالي وقت گرفت. 3- 4 سالي فيش‌برداري كردم و بعد از آن هم در حدود يك سال كتاب را نوشتم، در نتيجه وقت زيادي از من گرفت و ناچار بودم كه منابع متعددي را به زبان‌هاي مختلف ببينم. و اما چرا چالش؟
ببينيد يك قومي‌به كشور ما حمله آورده و از خوش اقبالي ما، اين قوم فقط به قصد جنگ و جدال به ايران نيامده، بلكه يك بار ديني بسيار شايسته‌اي با خودش به ارمغان آورده و ما هم با استقبال فراوان آن را پذيرا شديم واسلام آورديم كه البته كار اسلامي‌شدن زياد هم طول نكشيد. اما اينجا مسئله ما، مسئله ديني نيست بلكه مسئله زباني است. صحبت در اين است كه اين ياران عرب كه به ايران آمدند و در ايران ساكن شدند به چه زباني با ما صحبت مي‌كردند و زبان خود اين افراد چقدر قدرت و كاربرد اجتماعي يا ادبي داشته؟ دانش اين افراد نسبت به زبان فصيح عربي كه زبان قرآن باشد چقدر بوده؟ پس از آنكه همه اينها را دانستيم آنگاه از خود مي‌پرسيم كه جامعه ايران نسبت به اين زبان چه عكس‌العملي نشان داد؟ آيا جامعه زرتشتي ايران يك زبان فصيح ادبي ديني داشت كه بتواند در مقابل زبان عربي نيرومند قرآني مقاومت كند يا اينكه نه، آنقدر ناتوان بود كه بي‌درنگ از جابرخواست و زبان عربي آمد و جاي زبان مردم را گرفت. خوب اين يك نزاع و كشاكش است براي مردمي ‌كه ناچار مي‌شوند زبان مادريشان را رها كنند و به زبان ديگر سخن بگويند. اينها دچار يك فشار و بحران اجتماعي بسيار تندي بودند. همه ماجراي پر فراز و نشيب كتاب من همين است كه ما چگونه توانستيم در مقابل اين زبان عكس‌العمل نشان بدهيم. آيا واداديم (كه البته در بعضي جاها چنين است) يا مقاومت كرديم و زبان خودمان را به كرسي نشانديم؟ ما در اين دوران، وضعيت تاريخي چنان خاصي داشتيم كه آدم تعجب مي‌كند كه چطور مي‌شود در چنين شرايط سختي يك قوم بتواند زبان خودش را حفظ كند. اين سئوال‌ها پيوسته در ذهن من مي‌چرخيد و مي‌چرخيد تا سرانجام تصميم گرفتم همه را در يك نظام مرتب‌تر و شايسته‌تر، در قالب كتاب عرضه كنم. طبيعتا اين كتاب يك جنبه خاصي به خودش گرفته و آن جنبه خاص اينست كه من ناچار بوده‌ام از يك طرف به منابع كهن استناد كنم و از طرف ديگر اين منابع را نفي كنم و علت آن هم اين است كه اين منابع كهن راهنماهاي خيلي خوبي نيستند. گاه ما را به كوره راه‌هاي تقريبا بن‌بست مي‌كشانند و ما از هرگونه نتيجه‌گيري و انديشه باز مي‌مانيم. اين معني‌اش اين است كه منابع كهن براي خودشان ويژگي‌هايي داشتند، از قبيل اشرافيت، درباري بودن، مذهبي بودن يا گاهي ادبي بسيار پيشرفته و تند بودن، صنعت زده بودن و ويژگي‌هاي ديگري از اين قبيل. توده اين آثار كه به اينگونه توصيفش مي‌كنم، با اين ويژگي‌هاي فراواني كه ذكر كردم، منابع ما را تشكيل مي‌دهد. منابعي كه ما در دست داريم و بايستي فرهنگ وتاريخ خودمان را از آن استنباط كنيم، همه از اين قبيل است. حالا اگر اين منابع با اين شيوه‌اي كه من توصيفش كردم فقط به يك جنبه توجه كند و به يك بعد از بعد‌هاي جامعه ايراني بنگرد، به ناچار ابعاد ديگر در تاريكي خواهند ماند. غصه من با اين منابع كهن كه بيشترشان به زبان عربي است همين است. وقتي كه اين منابع را مي‌خوانيم، چون از يك بعد، و از خواستگاه اشرافيت، دربار و قدرت به جامعه نگاه مي‌كنند، نتيجه اين مي‌شود كه تصور كنيم جامعه ايران، جامعه‌اي‌ است سراپا آراسته، ثروتمند، همه اديب، زبان‌دان، همه به زبان عرب متكلم و به شعر عرب دانا و همه به آيات قراني آگاه... اما حقيقت اينست كه اين حالت، بازتابي است كه ما از درون اين كتاب‌هاي فاخر و ارجمند و ثروتمند و اشرافي‌مان استخراج مي‌كنيم. حال اگر به منابع ديگري دست پيدا كنيم كه از اعماق جامعه بيرون آمده، آن موقع تازه به واقعيت‌هاي جهان پي مي‌بريم. به اين جهت است كه من كتاب را به دو قسمت كردم كه شايد از دور اين دو قسمت خوب پيدا نباشد ولي كسي كه به كتاب عنايت بيشتري مي‌كند، به اين دو جنبه، پي مي‌برد. من در درجه اول استنادم بر منابع كهن بوده، از قبيل تاريخ‌هاي بزرگ همچون آثار طبري، ابن اثير، و كتاب‌هاي ادبي مانند اغاني و همه اينها. وقتي كه ما بر اساس اين كتاب‌ها كار مي‌كنيم و هر چه جلوتر مي‌آييم و به دوران‌هاي نزديك‌تر مثلا دوران ثعالبي مي‌رسيم، آن موقع، چه بخواهيم و چه نخواهيم، اين تصور بر ذهنمان چيره مي‌شود كه در جامعه ايران همه دارند به زبان عربي سخن مي‌گويند و اصلا انگار چيزي به نام فارسي وجود خارجي ندارد. از باب مثال خدمتتان عرض مي‌كنم: از مجموعه آثار ثعالبي كه شايد بالغ بر140 كتاب باشد، گمان مي‌كنم اگر در سراسر اين 140 كتاب بگرديم يك يا دو و يا حد اكثر سه بيت شعر فارسي پيدا كنيم. اين مقدار كه من در آثار ثعالبي جست‌وجو كردم، هم در كتاب‌هاي چاپ شده و هم بسياري از آنها كه چاپ نشده، فقط يك بيت فارسي پيدا كردم. ببينيد نوعي گريز و روگرداني از زبان فارسي و فرهنگ فارسي بر اين دانشمندان حاكم بود، اصلا جزو التزاماتشان بود، نمي‌بايستي به زبان فارسي بنويسند و سخن بگويند بلكه حتما بايستي عربي باشد. براي عربي كوشش و بلكه جانفشاني مي‌كردند. من اينجا مي‌خواهم جسارت كرده، اتهامي‌ به برخي از اين نويسندگان بزنم، البته شايد حق هم با من نباشد. اين اتهام آن است كه مي‌گويم ايشان، از نان خودشان دفاع مي‌كردند. كسي كه براي دربار امير به زبان عربي مي‌نويسد، البته در جست‌وجوي يك ابزار قدرت و ثروت و افتخار است. چگونه مي‌شود كه اين ابزار را بگذارد و به زبان ديگري كه شايد در آن چندان زبردست نباشد بنويسد؟ عربيت علاوه بر همه اين مزايايي كه براي عربي‌دان‌ها فراهم مي‌آورد، يك ابزار افتخارهم بود: در جامعه بعضي‌ها به خود مي‌باليدند كه در عربي متبحر‌اند. ببينيد منوچهري چه مي‌گويد:
من بسي ديوان شعر تازيان دارم به ياد / تونياري خواند الا هبي بصحنك فاصبحين
اين عبارت عربي، آغاز يك قصيده معروف جاهلي است.
او افتخار مي‌كند كه اين شعر را حفظ است، حال آنكه خود اين منوچهري از بزرگان عرب هيچ كم ندارد. من در كتاب خود به اين موضوع اشاره كرده‌ام كه، قصايد نوروزيه و مهرگانيه منوچهري، از قصايد مشابه عرب به مراتب ارزشمندتر است. ببخشيد اينجا ادعا كرده از قول يك متخصص حرف مي‌زنم.
در هر حال آنچه كه من خواسته‌ام در بخش اول كتابم به استناد اين منابع توضيح دهم، اين است كه ما جامعه‌‌اي مي‌بينيم سراپا عرب‌گرا و به زبان عربي درآمده و با هيچ فارسي‌اي هم در نزاع نيست. اصلا زباني به نام فارسي وجود ندارد كه با آن نزاع كند! يكه تاز ميدان است!، از فراسوي ماوراءالنهر تا مرزهاي بصره و كوفه، همه انگار داريم به زبان عربي صحبت مي‌كنيم. اين چيزي است كه از كتاب‌هاي كهن درمي‌آيد و قسمت اول كتاب من هم همين است. هر كسي مي‌خواند، قاعدتا بايد به سختي دچار تعجب شود كه چگونه عرب و عربي بر جامعه ايراني چيره شده بود. اينجا است كه همه از خودشان مي‌پرسند پس چرا ما عرب نشديم؟
يعني زبان عربي چيزي بيشتر از يك زبان علمي‌رايج در محافل علمي‌بوده؟
اينگونه به ما القا كردند نه اينكه چنين بوده. براي شما مثالي مي‌زنم: شما مي‌گوييد نامه‌اي كه فلان دانشمند يا دبير ايراني براي خليفه يا فلان امير، مثلا طاهري مي‌نويسد و به شام يا بغداد مي‌فرستد، طبيعي است كه به زبان عربي باشد. اما سنت شده بود كه در دربارهاي كوچك ايران هم نامه‌هاي اداري را بين خودشان به عربي مي‌نوشتند. اين هم يك رسمي‌ بوده كه البته بالا و پائين مي‌شد، گاهي مي‌كردند و گاهي نمي‌كردند. اما اين شيوه عربي نويسي عموما براي دربارها يك سنت شده بود.
تاريخ، زبان مردم كوچه و بازار را ثبت نمي‌كند بلكه فقط به اوضاع سياسي دربارهاي آن زمان مي‌پردازد. تاريخ نانوشته هم از قرائن مكتوبات رسمي‌ كه باقي مانده استنباط مي‌شود.
همين را مي‌خواهم بگويم. اين خيلي طبيعي است كه ببينيم كه مردم دارند به زبان عربي فصيح صحبت مي‌كنند. گاه شاعري را در كتاب يتيمه‌الدهر مي‌بينيم كه فرض كنيد در يكي از كوچه‌هاي شيراز يا تبريز يا اصفهان دارد راه مي‌رود و يك كفاش بدبختي را كه فقير است و گوشه خيابان نشسته، به زبان عربي هجو مي‌كند. شما مي‌گوييد اي بابا چه جامعه شگفتي، كفاش‌هايش هم عربي مي‌دانند يا خبازش هم كه مسخره‌اش مي‌كنند، به زبان عربي مسخره مي‌كنند، پس او هم عربي بلد است. اگراو زبان عربي نداند پس چه ضرورت كه به اين زبان هجوش كنند؟ اين گونه روايات به قدري فريبنده است كه از سال‌ها پيش، از دوران ادوارد براون تاكنون، ما چنين مي‌انديشيم كه همه به عربي حرف مي‌زدند. كوششي كه من در درجه اول در كتابم كرده‌ام، اين است كه خواسته‌ام نشان دهم كه اين منابع، يك امر سطحي و ظاهري را به ما القا مي‌كنند، ولي اگر پرده را برداريم، در پشت اين پرده فضاهاي ديگري وجود دارد كه من آرزو مي‌كنم توانسته باشم تا حدودي آنها را روشن كرده باشم.
اين حرف را قبول داريد كه شما يك نگاه نو به منابع كرده‌ايد يعني منابعتان فرقي نمي‌كند بلكه نگاه نويي به منابع كرده‌ايد. قسمتي از تاريخ را كه عموما از لحاظ سبك تاريخ‌نگاري آن زمان در آن تاريخ نمي‌تواند وجود داشته باشد به لحاظ قرينه‌هاي عقلي از منابع استخراج كرده‌ايد؟
سئوالتان خيلي سئوال خوبي است. آدم نمي‌تواند زياد از خودش تعريف كند يا ادعا كند، اما خوب سئوال مي‌كنيد و من ناچارم جواب بدهم. من خواسته‌ام كه تاريخ را واقعا از نو بخوانم، خواسته‌ام تا مي‌توانم آن روايت اصلي را كه تاريخ‌دان به من مي‌دهد كنار بگذارم و به دنبال معكوس اين خبر بگردم. اگر يك جايي گفته‌اند كه برويد به شمال آنجا آب فراوان است، من از اين خبر چنين مي‌فهمم كه پس در آنجايي كه بوده‌اند آب كم بوده است. يعني من به قسمت پنهان خبر يا گزاره بيشتر توجه مي‌كنم. راهي جز اين نداشتم چون ما منابعي نداريم. من اين مثال را بارها تكرار كرده‌ام كه حالا برايتان مي‌گويم: ما فكر مي‌كنيم شهر اصفهان در قرن چهارم و پنجم صد در صد عربي است و همه مردم عربي حرف مي‌زنند چون عرب‌ها آنجا هستند، ادبا هستند، حكما هستند، فقهاي بزرگ هستند و..... اما ناگهان مي‌بينيم كه يك سياحي مثل مقدسي از آنجا رد مي‌شود و مي‌گويد عجب شهر شگفتي است. من يك آدم باسواد در اين شهر نديدم الا يك فرد ناداني كه فكر مي‌كرد ابوبكر، عمر و عثمان پيامبران الوالعزم‌اند. خوب اين را همه خواندند و خنديدند و رد شدند اما براي من اين بيش از يك لبخند و شوخي است. اين يك پديده تاريخي است. اين آدم كه از اصفهان رد شده، هيچ عربي داني به سراغش نرفته و از او استقبال نكرده، به زبان عربي برايش قصيده نخوانده‌اند، حالا هم كه به دنبال عالمي ‌گشته يك فردي را پيدا كرده بسيار نادان. اين خيلي سند مهمي ‌است. چرا كه اين سند‌ها، اين سند‌هاي نانوشته، اين سندهاي هجوآميز مهم‌اند. به اين جهت مهم‌اند كه ممكن است يك كاتب وقتي سخن از يك امير مي‌گويد يا به امير سخن مي‌گويد، به دلايل سياسي و اجتماعي سخن به ناحق و به گزاف بگويد اما وقتي به كسي ناسزا مي‌گويد، ديگر گزافي در بين نيست. صادقانه‌ترين فحش‌هارا به او مي‌دهيد و اصلا دليل ندارد كه چيزي جعل كند. در اينجا جعل وجود ندارد. پس اين سخن، صد در صد درست است حال آنكه در سخن آن دبير، احتمال جعل هست. بنابراين ما بايستي به اينگونه روايات بيشتر توجه كنيم، فكر من اين بوده واين كار را كرده‌ام. يك مثال ديگر باز براي اصفهان بزنم، چون خيلي مي‌گويند اصفهان عرب زده شده بود. يك آقايي در بغداد نشسته و دارد براي يك اميري شعر عربي مي‌خواند. مي‌گويد اي امير من براي مردم اصفهان يك هجويه گفته‌ام، مي‌خواهي برايت بخوانم؟ حالا اين شاعر نمي‌دانست كه امير خودش هم اصفهاني است. سر انجام شاعر شعري براي امير مي‌خواند كه شعر ضعيفي است و هيچ هنري در آن به خرج نداده است، اما حرف‌هاي بسيار جالبي در آن يافت مي‌شود. شاعر مي‌گويد: عجب مردماني‌اند اين اصفهاني‌ها، ما يك كلمه از حرف‌هايشان را نمي‌فهميم، من كه با آنها رفت و آمد دارم، اصلا زبانشان را نمي‌فهمم. يك كلمه ياد گرفته‌ام: فقط فهميده‌ام ايشان به ريح مي‌گويند «واذ» (يعني باد). همين را ياد گرفته‌ام و تازه با هر كه حرف مي‌زني مدام مي‌گويند خسرو پرويز و قباد و انوشيروان. اين سند به نظر من از گفتارهاي طبري و بيهقي و بلاذري و ديگران خيلي اعتبارش بيشتر است. اين سند نمي‌تواند دروغ باشد اما در گفته‌هاي طبري اين امكان هست. همانطور كه مي‌بينيم، او يك روايت مي‌آورد و ده تا روايت ديگر هم كنارش مي‌گذارد و بعد هم مي‌گويد هر كدام را دلتان مي‌خواهد اختيار كنيد. ولي اين سند، ديگر جاي ترديد ندارد. اين سند به من مي‌گويد بر خلاف گزارش تمام كتاب‌هاي ادب و تاريخ، مردم اصفهان ايراني بودند، به زبان فارسي حرف مي‌زدند و همچنان در قرن چهارم تفكرات و تخيلات ايران باستان در خاطره‌شان جولان داشت.
اين مسئله چالش را شما; محدود به چه دوره‌اي مي‌دانيد؟ يعني در چه دوره‌اي و تا چه زماني چالش و اين بده و بستان ميان اين دو زبان جريان داشت؟
ببينيد اين خيلي سئوال حساسيست. به اين دليل كه ما يك ماجرايي داريم كه خدا رحمت كند، دانشمند بزرگ جناب زرين كوب مطرح كردند، كه همان قضيه دو قرن سكوت بود. پس آيا ما دو قرن سكوت داريم؟ كوشش ما در اين كتاب اين بوده است كه بگوييم خير، اگر سكوت بوده به اين سبب نيست كه مردم خفقان گرفته بودند، لب فرو بسته بودند و ساكت نشسته بودند. سكوت به اين دليل است كه منابع نخواستند درباره‌شان صحبت كنند، چون نيازي نديدند كه در اين باره صحبت كنند. اطلاع‌رساني نشده، نه اينكه خبري نبوده. به همين جهت من تصور مي‌كنم كه بايستي اين دو سه قرن را دو سه قرن سكوت پرهياهو بخوانيم. حالا بايد اين موضوع را روشن كرد. ما بايد به اعماق اين منابع نفوذ كنيم كه البته مي‌دانيد خواندن اين منابع كار ساده‌اي هم نيست و آدم بايد هر چه را كه ديگران خوانده‌اند دوباره براي بار سوم، چهارم بخواند، كار بسيار خسته‌كننده و جانكاهي است. اما اگر نكنيم از دستمان مي‌رود. پس من بايستي دوباره اينها را مي‌خواندم و بازبيني مي‌كردم تا ببينم كه آيا كتابي هست كه زبان به سخن بگشايد و آنچه را كه در قرن‌هاي اول و دوم و سوم مي‌گذشته براي من آشكار كند يا نه؟ خوشبختانه مدارك اندكي پيدا مي‌شود. اگر مدرك به معناي كامل نباشد اما اشارات فراواني مي‌شود از اين مدارك به دست آورد. يك مثالي مي‌زنم، جاحظ كه در سال 255 وفات كرده يعني در ابتداي قرن 3 مي‌زيسته است در كتاب البيان و التبيين مي‌گويد كه در حدود سال 61 يزيدبن مفرغ در شهر بصره داشت براي بچه‌ها اين شعر را مي‌خواند:
آب است ونبيذ است/ عصارات زبيب است/ سميه روسپيذ است
يعني يك شاعر عرب در بصره دارد براي بچه‌ها شعر فارسي مي‌خواند و بچه‌ها هم دنبالش افتاده‌اند و به فارسي صحبت مي‌كنند. خوب اين چون داخل ايران نيست براي من چندان مورد استناد نبوده ولي ببينيد يك سند كوچك چطور مي‌تواند اسرار نهفته را براي ما بگشايد. حالا اين مال دوران اول است. به قرن دوم و قرن سوم كه مي‌رسم، كوشش من بر اين است كه بتوانم اسناد بيشتري براي سخنگويان به زبان فارسي پيدا كنم. پس هم بايد سخنگو پيدا كنم و هم زبان فارسي را. ببينم اين سخنگويان به زبان فارسي چه گفته‌اند، چه چيزي براي ما باقي گذاشته‌اند، آيا اسنادي وجود دارد؟ خوب اينجا كار بسيار حساس و ظريف است. آدم ناچار است ذره ذره كتاب‌ها را بخواند تا يك چيزي، يك انديشه‌اي يا يك گزارشي در اين زمينه پيدا كند كه من فكر مي‌كنم يك مقداري پيدا كرده‌ام. انشاالله در تحقيقات بعدي يا خودم يا ديگران منابع بيشتري پيدا كنيم. اين ماجرا اينگونه ادامه پيدا مي‌كند كه از قرن دوم و سوم كه زبان فارسي شروع مي‌كند به سر بر كشيدن، آن موقع ديگر جدال بين فارسي و عربي خيلي جدي مي‌شود يعني چالش به معناي واقعي از قرن چهارم شروع مي‌شود و آنجاست كه عربي گرايان به فارسي‌دانان اتهام‌هاي عجيب و غريب مي‌زنند. زبان فارسي را زبان جن و پري مي‌كنند. زبان دوزخيان را فارسي مي‌كنند و براي اين مسائل حديث نبوي جعل مي‌كنند وكارهايي از اين قبيل.
ايراني‌ها هم در مقابل مقاومت نشان مي‌دهند، آنها هم مي‌گويند نخير چنين چيزي نبوده. حضرت پيامبر گفته اند كه زبان بهشت زبان فارسي است. ملائكه هم در عرش خدا به زبان فارسي صحبت مي‌كنند. اين كشاكش‌هاي رواني بين دو قوم يا نگويم بين دو قوم، بين دو گرايش عربي و فارسي وجود داشته. بگذاريد در مورد اينكه گفتم نه بين دو قوم بلكه بين دو گرايش توضيح بدهم: اين را از آن جهت گفتم كه آن كساني كه عربي گرايي مي‌كردند، عرب‌ها نبودند بلكه خود ما ايراني‌ها بوديم كه با آن گروه ديگر ايراني كه فارسي‌گرا بودند درنزاع بوديم.
پس اينكه در كتاب گفته‌ايد كه قطعا اين احاديث، چه عربي‌گرا و چه فارسي‌گرا جعلي هستند به اين دليل است؟
صد در صد از همين جا سرچشمه مي‌گيرد. اين احاديث زماني به وجود آمده‌اند كه موضوع جدال بين فارسي و عربي يك خورده جدي شده بود. عربي‌گرايان يا بگوييم زبان عربي، بيم آن داشت كه مبادا زبان فارسي فصاحت و قدرت و كمال بيابد و وارد ديوان‌ها شود و جاي زبان عربي را بگيرد يا كم‌كم كتاب‌هايي هم كه به عربي است همه فارسي شود. فارسي‌گرايان هم مي‌گفتند چرا نشود، اين كاري است كه ما مي‌توانيم انجام دهيم. آنگاه، براي اينكه جلوي همديگر را بگيرند يا از خودشان دفاع كنند، اين به آن تهمت مي‌زد و آن ديگري از خود دفاع مي‌كرد. خوب دقت بفرماييد به عرض بنده، عربي به فارسي تهمت مي‌زد، خودش را بالا مي‌برد و فارسي را سركوب مي‌كرد اما فارسي اين كار را نمي‌كرد، فقط از خودش دفاع مي‌كرد و هيچ‌گونه حمله‌اي به عربي نمي‌كرد. ما يك جا نديده‌ايم يك ايراني بگويد زبان عربي بد است. نمي‌دانم. اگر هم گفته‌اند از بين رفته. چون كسي هيچ وقت جرات گفتن اين حرف را نداشته.


 

منبع: حیات نو اجتماعی
نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: