زبان حکایت در مثنوی معنوی

1390/9/27 ۰۳:۳۰

  زبان حکایت در مثنوی معنوی

مجتهد شبستری در دومین روز همایش مولانا سخنرانی کرد و گفت: مثنوی سرگذشت جدا افتادگی انسان از اصل است

مجتهد شبستری در دومین روز همایش مولانا سخنرانی کرد و گفت: مثنوی سرگذشت جدا افتادگی انسان از اصل است.

استاد محمد مجتهد شبستری در همایش از بلخ تا قونیه که هم اکنون در مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی درحال برگزاری است گفت: زبان حکایت که میتوان آن را زبان روایت در مثنوی نامید اما با توجه به اینکه این کلمات در زبان فارسی مترادفند و خود مولانا هم در آغاز مثنوی از تعبیر «حکایت» بهره می جوید ما نیز از از همین کلمه استفاده می کنیم:

بشنو این نی چون شکایت می کند وز جدائیها حکایت می کند

او گفت: حکایت و زبان حکایت از دیرزمان ها وجود داشته است و بسیاری از حکایتهایی که مولانا استفاده کرده در بین مردم رایج بوده است. اما چرا زبان حکایت بوجود آمده است، با آنکه گویندگان حکایت نیز از دانایان روزگار بوده اند، و اینکه زبانهای دیگری چون زبان فلسفه نیز وجود داشته است؟ علت آن بوده است که عده ای از انسانها متوجه شده اند که همۀ حقیقتی که آنرا دریافته اند نه با زبان فلسفه قابل بیان است نه با زبان علم زیرا آن چیزی که با این دو زبان بیان می شود باید با واقعیت مطابقت داشته باشد. اینجا مفهومی مورد اختلاف مطرح می شود: «واقعیت»، واقعیت چیست؟ زبان فلسفه و علم گزاره هایی را بیان می کنند که مربوط به واقعیت است. حکایتگران متوجه شده اند که «حقیقت» را با زبان مربوط به واقعیت نمی توان بیان کرد یا به تعبیر دیگر واقعیت همه چیز نیست اینجاست که زبان حکایت یا روایت مطرح می شود و حقیقت، معنایش انطباق آن در ذهن با واقعیتهای خارجی نیست؛ «حقیقت» در حکایات مثنوی معنوی یک حادثه است که اتفاق می‌افتد و همدلی و همزبانی می‌طلبد، نه مطابقت حکم ذهنی با واقعیت خارجی.
وی گفت: زبان مثنوی زبان حکایت و روایت است. مولانا در دیوان شمس یک غزلسراست در فیه مافیه یک حکیم است اما در مثنوی یک روایتگر است؛ روایتگری غریب و حتی بی نظیر در طول تاریخ بشر.

این حکایتها فهمیدنی است نه دانستنی به همین جهت شخصی است نه عمومی یعنی نمی توان معیارهای ذهنی عقلانی و عمومی برای آن داد. این حکایتها گوش کردنی است و ممکن است تنها عدۀ قلیلی آن را بفهمند زبان حکایت و روایت دارای دو ویژگی است: اول اینکه در آن حقیقتی بیان می شود نه مطابق واقع دوم آنکه این زبان شنونده را در خود نگه می دارد در حالی که زبان علم و فلسفه این چنین نیست. برای همین محققان وقتی ساختار حکایت را تحلیل می کنند می گویند مهم ترین ساحت حکایت این است که شنونده را رها نمی کند و همواره برای خود حفظ می کند و درست در این رویارویی و گوش سپردن به حکایت است که حقیقت، خود را نشان شنونده می دهد. مولانا مرتباً به گوش کردن دعوت می کند تا آنجا که می گوید تو دم نزن تا روح دم بزند. مولانا موسیقی و وجد و سماع همه را در خدمت روایتگری قرار می دهد.

همۀ آنچه را که او می گوید حکایت است. موضوع روایت مثنوی چیست؟ پاسخ این سؤال در همان بیت اول مثنوی است:

بشنو این نی چون حکایت می کند وز جدائیها شکایت می کند

او روایتگر جدائیهاست، دور افتادگی از اصل با عنوان یک جریان، روند و حادثه که لحظه به لحظه اتفاق می افتد و باید لحظه به لحظه جاری شود؛ شکایتی است به صورت حکایت؛ یک روایتگرِ شاکی. این روایت، حکایت از سرگذشت انسان است؛ سرگذشتی که برای انسان رقم خورده، می خورد، خواهد خورد..حتی عنوان مثنوی را می توان گذاشت: سرگذشت جداافتادگی انسان از اصل.

او در این صدد نیست که یک حکمت بیان کند حتی آنجا که به ظاهر حکمت می گوید در واقع تجسم بخشیدن به یک صحنه است، صحبت از فلسفه نیست، سخن از سرگذشت بشر است. مولانا از ما گوش می طلبد: برای بیان حقیقتی که تنها با گوش سپردن آشکار می شود.


 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: