قربانی کاپیتولاسیون

1397/11/3 ۱۰:۲۲

قربانی کاپیتولاسیون

حسنعلی منصور، برخاسته از خانواد‌ه‌ای باسابقه در عرصه سیاسی، زمانی به بلندپروازی سیاسی خود برای رسیدن به صدارت دست یافت که با توجه به سیاست‌های نوسازی شاه، تجدد آمرانه و بی‌اعتنایی شاه به مختصات فرهنگی و مذهبی جامعه در پیشبرد سیاست‌هایش شکاف وسیعی میان حکومت و مردم ایجاد شده بود و زمینه برای نارضایتی و اعتراضات فراهم بود. او خود نیز با توجه به خاستگاه خانوادگی، تأثیرپذیری از تحصیل و فرهنگ غربی و فاصله‌گیری از فضای فرهنگی و اجتماعی ایران آن زمان بر بحران‌ها و شکاف‌ها افزود و با اصرار بر تصویب لایحه کاپیتولاسیون خشم عمومی را برانگیخت؛ خشمی که در نهایت متوجه شخص او شده و به زبان گلوله با او سخن گفت.

 

به بهانه سالگرد ترور حسنعلی منصور

مریم گنجی: حسنعلی منصور، برخاسته از خانواد‌ه‌ای باسابقه در عرصه سیاسی، زمانی به بلندپروازی سیاسی خود برای رسیدن به صدارت دست یافت که با توجه به سیاست‌های نوسازی شاه، تجدد آمرانه و بی‌اعتنایی شاه به مختصات فرهنگی و مذهبی جامعه در پیشبرد سیاست‌هایش شکاف وسیعی میان حکومت و مردم ایجاد شده بود و زمینه برای نارضایتی و اعتراضات فراهم بود. او خود نیز با توجه به خاستگاه خانوادگی، تأثیرپذیری از تحصیل و فرهنگ غربی و فاصله‌گیری از فضای فرهنگی و اجتماعی ایران آن زمان بر بحران‌ها و شکاف‌ها افزود و با اصرار بر تصویب لایحه کاپیتولاسیون خشم عمومی را برانگیخت؛ خشمی که در نهایت متوجه شخص او شده و به زبان گلوله با او سخن گفت.

 

منصور از نگاه ساواک

با آنکه منصور تا زمان نخست‌وزیری ۱۸ سال سابقه خدمت در وزارت خارجه، ریاست دفتر نخست‌وزیری و دبیرکلی شورای عالی اقتصاد و... را داشت، به دشواری می‌توان نظر موافقی در مورد کفایت، سیاست‌ورزی و توانمندی او در میان گروه‌های مختلف یافت.

یکی از روایت‌ها در مورد شخصیت، خاستگاه و توانمندی‌های منصور در ارجاع به گزارش ساواک درباره او در زمانی که در دوره اقبال، معاون نخست‌وزیر بود، شکل می‌گیرد. در این گزارش می‌خوانیم: «... پدرش بی‌اندازه متمول است و در حدود ۵۰ میلیون ثروت دارد. نامبرده لیسانس حقوق از دانشکده حقوق تهران رشته سیاسی در سال ۲۴ بوده است. فرانسه خوب می‌داند و با انگلیسی به اندازه رفع احتیاج آشنایی دارد. وی تمام روزنامه و مجلات عادی و تا اندازه‌ای کتب اقتصادی را مطالعه می‌کند. به زن و مقام علاقه‌مند است. تحصیلات متوسطه را در دبیرستان ایرانشهر گذرانده. لیاقت و شایستگی ندارد و حتی به علت ترقی بی‌جهتی که نموده و به علت نفوذ پدرش و اینکه دکتر اقبال نسبت به پدر او مدیون بود، او را به این سمت منصوب کرد که موردتنفر قاطبه جوانان قرار گرفت... وی شخصیتی ندارد تا تمایلی داشته باشد ولی پدرش از عمال درجه اول سیاست انگلیس است... متواضع ولی بی‌شخصیت، افکار عالی به هیچوجه ندارد و تمام ترقی او روی نفوذ پدرش می‌باشد. کم‌مغز، بی‌تجربه و عزیز بی‌جهت.»

 

یکی از هزار فامیل

روایت دیگر را عباس میلانی در کتاب خود «معمای هویدا» از او به دست می‌دهد. ازآنجا که هویدا و منصور دوستی دیرینه و همکاری گسترده در عالم سیاست با هم داشتند، میلانی ناگزیر برای ترسیم چهره‌ای کامل‌تر از هویدا و در راستای جامعیت تصویر خود از تحولات سیاسی و اجتماعی ایران آن روزگار، بر سر کار آمدن، تصمیمات و ترور منصور را نیز با دقت مورد توجه قرار داده است. میلانی در این کتاب روایتی جامع از منصور، نخست‌وزیر انقلاب سفید که سر بر راه کاپیتولاسیون گذاشت، ارائه می‌دهد: «او فرزند یکی از همان «هزارفامیلی» بود که به روایتی سیاست ایران سده‌ی بیست را همواره زیر نگین خود داشت. حسنعلی جوانی مغرور بود. درعین‌حال، اغلب نوعی تواضع مصلحتی نیز از خود نشان می‌داد. خوش‌برورو بود. پس از چندی به زن‌بارگی شهرت یافت. شور و شوقی انگار بی‌پایان داشت. از نوعی جذابیت و فره سیاسی برخوردار بود. بلندپروازیهای سیاسی‌اش هم حدی نمی‌شناخت. ذهنی کنجکاو داشت و تخصص تکنوکراتیک را ارج فراوان می‌گذاشت. خوش‌صحبت بود و مدیر قابلی به شمار می‌رفت. اهل سازماندهی بود. در ایجاد و حفظ روابط عمومی استاد بود. قادر بود نظریات گونه‌گون را بشنود و فصل مشترکشان را دریابد. برای اغلب سیاستمداران نسل پیش از خود چیزی جز نکوهش نداشت. بارها در خلوت گفته بود: «انسانهایی تهی‌مغز و نادان‌اند.» اما در جلوت با همه به احترام رفتار می‌کرد.»

 

منصور در چشم دیگران

در بیان خاستگاه، سیاست‌ها و سوگیری‌های منصور همواره ردپای آمریکایی‌ها را جسته‌اند و بسیاری بر آنند که او سیاست‌های خود را در همراهی کامل با منویات و سیاست‌های آمریکا پیش برده است. علم حتی تا آنجا پیش رفته است که نخست‌وزیری منصور را که پس از برکناری خودش اتفاق افتاد نتیجه فشارهای آمریکا به شاه می‌داند. فارغ از شدت و ضعف و درستی و نادرستی این نسبت، می‌توان گفت برخی از آمریکاییان در ارتباط با منصور نیز با مخالفان و منتقدان در حکم به عدم کفایت او هم‌صدا هستند. استوارت راکول، وزیرمختار آمریکا در ایران در اوایل دهه پنجاه، که به زعم علم از حامیان نخست‌وزیری منصور بود، به صراحت در مورد منصور می‌گوید: «هرگز نظر چندان خوبی نسبت به منصور نداشتم. ذهن درخشانی نداشت. در هیچ زمینه‌ای از خود برجستگی و درخشش نشان نمی‌داد. آدم زیاد می‌شناخت، ولی در هیچ زمینه تخصصی نداشت.» هولمز، سفیر وقت آمریکا در ایران،نیز در یادداشتی که پس از دیدار با منصور در زمان منتهی به صدارت او می‌نویسد، بر ناتوانی سیاسی منصور صحه می‌گذارد: «به گمان من بعید به نظر می‌آید که منصور بتواند از عهده‌ی رهبری سیاسی [این کار] برآید چون به نظر من، او از درایت کافی برخوردار نیست.»

 

کانون مترقی

کارآموزی وزارت خارجه برای منصور همچون فرزندان دیگر خاندان‌های هزار فامیل، گام نخست برای ورود به کادر دیپلماتیک بود. اوکه درس‌آموخته فرنگ بود با سابقه چنین کارآموزی‌هایی، با چشم‌انداز آینده سیاسی در اواخر دهه ۳۰ با همراهی عده‌ای از همفکران و دوستان،گروهی سیاسی به نام «کانون مترقی» تشکیل داد. اعضای این کانون همه تحصیل‌کرده‌های آمریکا و اروپا بودند. از سال ۱۳۴۰ آمریکا تلاش خود را برای ترغیب شاه به برگماردن جوانان معتمد به مشاغل مهم دولتی با هدف خالی کردن زیر پای جبهه ملی و میدان دادن به نیروهای مترقی میانه‌رو آغاز کرده بود؛ «درواقع آمریکایی‌ها در فکر ایجاد حزب یا جنبشی بودند که بتواند طبقات متوسط شهری، تکنوکرات‌ها و روشنفکران را جلب و بسیج کند؛ می‌خواستند از این راه جانشینی برای جبهه ملی پدید آورند. کانون مترقی خود را به سان چنین تشکیلاتی معرفی می‌کرد، اما زمان صعودش به قدرت هنوز نرسیده بود.» شاه که همواره از قدرت‌گیری اطرافیان خود بیمناک بود، در سال ۴۲ حمایت خود را از کانون مترقی اعلام کرد. میلانی در چرایی این اقدام شاه می‌نویسد: «درک انگیزه‌ی شاه در این کار چندان دشوار به نظر نمی‌آید. کانون مترقی از گروهی تکنوکراتِ قابل تشکیل شده بود که ظاهراً از حمایت آمریکا برخوردار بود. به علاوه، برخلاف امینی، سودای استقلال سیاسی از شاه را هم در سر نمی‌پخت. درعین‌حال، دست‌کم بالقوه می‌توانست به مصاف جبهه ملی برود و حتی آن را از سکه بیندازد.» راکول، نیز با این تحلیل موافق است و معتقد است پس از وقایع ۱۵ خرداد، شاه به سمت کانون مترقی متمایل شده است: «ما در این‌جا به این نتیجه رسیده‌ایم که هسته‌ی اصلی سیاست‌های آتی شاه منصور و «کانون مترقی» اوست. شاه می‌خواهد مجلس آینده را به کمک همین گروه، و با ترکیبی از کاردانان و صاحبان صنعت و سرمایه تشکیل دهد. البته اگر شاه به راستی حسنعلی منصور را به ریاست این حزب جدید برگمارد، و بخواهد این حزب را پرچمدار اصلی اصلاح‌طلبی در جامعه کند، آن‌گاه چاره‌ای نخواهد داشت که در عمل رهبری سیاسی حزب را خود به دست گیرد. منصور مرد این میدان و یک رهبر سیاسی فرهمند نیست.» هولمز نیز نظری مشابه در مورد منصور دارد و معتقد است او از قابلیت کافی برای تشکیل حزب و رهبری دولت برخوردار نیست کمااینکه برخی از نمایندگان مجلس و سناتورها نظر مساعدی نسبت به او ندارند. با همین پیش‌زمینه‌ها بود که کانون مترقی به حزب ایران نوین تبدیل شد. منصور به همراهی هویدا و گروهی کوچک از اعضای اولیه حزب، سیاهه کاندیداهای نمایندگی مجلس و ترکیب هیات رئیسه را تهیه کرد و با تأیید اولیه ساواک به «شرف عرض» رسانید. با تأیید شاه تمامی کاندیداهای سیاهه در انتخابات آزاد (!) آینده انتخاب شدند. در شرایط پس از وقایع ۱۵ خرداد که علم هم سرمایه سیاسی خود را برای حمایت از شاه و سیاست‌هایش به کار برده بود، با تمایل شاه به منصور، موقعیت عجیب و نامناسبی برای علم ایجاد شده بود، هم بر سر کار بود و هم عملاً معزول. در شرایطی که به صورت اسمی علم صدارت را برعهده داشت، کابینه‌اش بیکار نشسته بود و منصور حتی پست‌های کابینه خود را تقسیم کرده بود. منصور در سال ۴۲ در دیداری با جولیس هولمز، سفیر آمریکا در ایران از گمانه‌زنی برای تحویل وظیفه تشکیل دولت به خود خبر داد.

 

سفارت آمریکا از وضعیت عجیب آن زمان گزارشی گویا به دست می‌دهد: «از سویی حسنعلی منصور و “تیم او” منتظر روزی‌اند که عنان امور دولت را به کف خواهند گرفت، و از سوی دیگر، علم کماکان نخست‌وزیر است و ظاهراً از این حالت رنج می‌برد... اوضاع به نمایشی باسمه‌ای و غیرحرفه‌ای می‌ماند که در آن سکوت‌های بی‌جا فراوانند و همه منتظرند تا نوبت ورودشان به صحنه فرارسد. شواهدی نشان می‌دهد که همه‌ی کارهای مهم دولت معوق مانده و تصمیمات به آینده موکول شده‌اند.»

 

صدارت منصور

در نهایت شاه زمانی که به علم قول ادامه صدارت داده بود، حکم منصور را امضا و نخست‌وزیر اول انقلاب سفید را معزول کرد. زمینه‌چینی برای نخست‌وزیری منصور، با اغتشاش و به خشونت گرائیدن فضای سیاسی با توجه به سیاست‌های تجددگرای شاه همراه بود. انقلاب سفید، حق رأی زنان و جایگزینی کتاب مقدس به جای قرآن در آئین‌نامه انتخاباتی و فشار آمریکایی‌ها برای انجام مقدمات تصویب قانون کاپیتولاسیون فضا را ملتهب کرده و نیروهای سنتی و مذهبی جامعه را به واکنش واداشته بود.

منصور با رویکرد آشتی و تحول بر سر کار آمد. هفته دوم صدارت برای زیارت مشهد مقدس رفته و در دیدار با برخی روحانیون تلاش کرد اقبال و حمایت آنان را متوجه خود سازد. سیاست‌های دولت جدید، سبب فروکش کردن بحران اقتصادی سال‌های نخست دهه چهل شد. با افزایش درآمد نفت، اعتماد‌به‌نفس شاه به شکلی روزافزون افزایش یافت و تمایل به درپیشگیری سیاست‌های مستقل از غرب و آمریکا پیدا کرد. میلانی در تحلیل کابینه منصور و سیاست‌های اقتصادی، سیاسی و... آن به تفاوت فرهنگی و نسلی سیاستمداران جدید با کابینه‌ها و سیاستمداران نسل پیشین توجه می‌دهد: «دست‌کم از یک بابت کابینه‌ی منصور با تمام کابینه‌های پیشین تفاوت داشت. میانگین سن اعضای آن از کابینه‌های دیگر جوان‌تر بود. به علاوه، اکثریت وزرا را تکنوکرات‌های تحصیل‌کرده‌ی خارج تشکیل می‌داد. همان‌طور که شاه به یکی از مقامات آمریکایی گفته بود، نوبت نسل نویی از سیاستمداران فرارسیده بود. قدما اغلب نسب اشرافی داشتند. زبان و فرهنگ ایران را نیک می‌شناختند. بسا که از استقلال‌رأی برخوردار بودند و به ندرت آلت فعل صرف شاه به شمار می‌رفتند. به علاوه، بسیاری از آنها شاه را در حضیض بی‌قدرتی دیده بودند. اما دوره‌ی سیطره‌ی قدما به سر رسیده بود. جایشان را به نخبگان تکنوکرات تازه‌ای وامی‌گذاشتند که شاه را صرفاً در اوج شوکت دیده بودند و کابینه‌ی منصور تجسم بارز این جابه‌جایی بود.»

 

کاپیتولاسیون؛ افول منصور

فشار آمریکا به ایران برای دستیابی به حق قضاوت کنسولی یا کاپیتولاسیون از دولت‌های پیش از منصور وجود داشت، اما هیچ دولتی زیر بار چنین لایحه‌ای نرفته بود. علم با آنکه در دوران صدارت در مقابل فشارهای آمریکا مقاومت کرده بود، در روزهای پایانی نخست‌وزیری خویش لایحه را در هیات دولت مطرح کرد. همان زمان با مخالفت بسیاری از اعضای کابینه مواجه شد. میلانی طرح این لایحه در روزهای آخر دولت علم را به مثابه پوست خربزه‌ای می‌داند که پیش پای خصم می‌اندازند و در راستای کارشکنی علم علیه منصور می‌داند. علم نامه لایحه را در روزهای واپسین صدارت به مجلس فرستاد و در دوره منصور با دروغ‌پردازی‌های او و فشارهای شاه در مهر ۱۳۴۳ به تصویب سنا و مجلس رسید. منصور در جلسات مجلس و در سخنرانی‌های خود در مورد مفاد و شمول قانون دروغ می‌گفت تا جایی که این دروغ‌ها طرف آمریکایی را به گمان عقب‌نشینی و تجدیدنظر ایران در قرارداد انداخت. اما در گفت‌وگو با نمایندگان آمریکایی منصور بر توافق پیشین صحه گذاشته و فریب مجلس و مردم را می‌پذیرفت. «راکول که تضاد میان گفته‌های منصور در سنا و آن‌چه را که در خلوت می‌دید، سپس از نخست‌وزیر پرسید که آیا “درصدد اصلاح سوءتفاهمی که در اذهان عمومی در این باب پدید آمد برخواهد آمد؟” پاسخ منصور تکان‌دهنده بود و از بی‌اخلاقی حیرت‌آور او حکایت می‌کرد. می‌گفت: “به هیچ وجه دیگر نباید در این زمینه گفت‌وگویی صورت گیرد...” می‌گفت “همه‌ی اختلافات را می‌توان با تصحیح خود پرونده حل کرد.” البته خود آمریکا هم به این راه‌حل تن درداد.»

 

تصویب لایحه خشم عمومی علیه نخست‌وزیر و حزب ایران نوین را در پی داشت. با اعلامیه امام و همه‌گیر شدن مخالفت‌ها با لایحه حکم به دستگیری و تبعید ایشان داده شد؛ حکمی که سرنوشت منصور را نیز رقم زد.

 

منابع:

ـ معمای هویدا (۱۳۸۰)، عباس میلانی، تهران، اختران

ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی (۱۳۸۶)، حسین فردوست، گردآورنده: عبدالله شهبازی، اطلاعات، چاپ ۲۱، جلد دوم

ـ نخست‌وزیران ایران(۱۳۹۰)، باقر عاقلی، تهران، جاودان، چاپ دوم

 

منبع: سازندگی

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: