زندگی سیاسی تروتسكی در گفت‌وگو با هوشنگ ماهرویان

1397/5/29 ۰۹:۲۹

زندگی سیاسی تروتسكی در گفت‌وگو با هوشنگ ماهرویان

لئون داویدوویچ تروتسكی با تكیه بر نظریات ماركس، مبنی بر انقلاب دایم و ادامه انقلاب سوسیالیستی تا حاكمیت پرولتاریا در خارج از مرزهای شوروی، در مقابل لنین قرار گرفت و عنوان خائن به انقلاب را گرفت. تروتسكی پس از مرگ لنین در لیست تصفیه بزرگ مخالفان استالین قرار گرفت و در مرحله نخست از حزب اخراج و پس از آن به خارج از كشور تبعید شد.

 

 

دوران انقلاب‌ها به سر رسیده است

مولود حاجی‌زاده: لئون داویدوویچ تروتسكی با تكیه بر نظریات ماركس، مبنی بر انقلاب دایم و ادامه انقلاب سوسیالیستی تا حاكمیت پرولتاریا در خارج از مرزهای شوروی، در مقابل لنین قرار گرفت و عنوان خائن به انقلاب را گرفت. تروتسكی پس از مرگ لنین در لیست تصفیه بزرگ مخالفان استالین قرار گرفت و در مرحله نخست از حزب اخراج و پس از آن به خارج از كشور تبعید شد.

هوشنگ ماهرویان، روشنفكر و پژوهشگر تاریخ سیاسی ایران معتقد است كه رویكرد انقلاب دایم تروتسكی در همان دوران امكان تحقق نداشت؛ كمااینكه رویكرد نسبی لنین در همین راستا نیز با شكست روبه‌رو شد. در گفت‌وگو با ماهرویان به ارزیابی تئوری تروتسكی برای انقلاب سوسیالیستی می‌پردازیم؛ تئوری‌ای كه به عقیده این پژوهشگر دیگر دوران آن در دنیا به پایان رسیده است. مشروح این گفت‌وگو را می‌توانید در ادامه بخوانید.

********

تروتسكی باوجود اختلاف‌نظرهای خود با لنین (پیش از انقلاب ١٩١٧) در پیروزی كمونیست‌ها نقشی كلیدی ایفا كرد. اما به واسطه تقابل ایدئولوژیكش با لنین در سال‌های پس از انقلاب، دچار مناسبات تازه‌ای شد. شما ریشه این اختلافات را چطور تحلیل می‌كنید؟

اختلاف میان لنین و تروتسكی از زمانی ‌كه لنین كتاب «چه باید كرد؟» را نوشت، آغاز شد. او در این كتاب در مورد طبقات كارگری نگاهی قطعی ارایه داده و می‌گوید كه آگاهی طبقه كارگر با مناسبات سندیكایی ایجاد نمی‌شود و در این خصوص باید حزبی شكل بگیرد كه گروه‌های انقلابی به عضویت این حزب درآیند. در همان زمان روزا لوكزامبورگ این كتاب را بیانگر تفكری می‌داند كه اگر به قدرت دست پیدا كند، به استبداد منتهی خواهد شد. تروتسكی در این زمینه با لوكزامبورگ هم‌عقیده بود.

با این وجود در جریان انقلاب اكتبر اینها (لنین و تروتسكی) به یكدیگر نزدیك می‌شوند؛ تا جایی‌كه بعد از انقلاب، تروتسكی مسوول تشكیل ارتش سرخ علیه نیروهای سفید شده و جنگ‌های چندساله شكل می‌گیرد. در همان دوره لنین هم رویكرد استبدادی خود را عیان می‌سازد. به عنوان نمونه مجلس موسسان كه او شعار تشكیلش را داده بود بعد از انقلاب تشكیل می‌شود اما پس از آنكه منشوییك‌ها اكثریت كرسی‌هایش را به دست ‌آوردند مجلس را به توپ بست. در آن زمان تروتسكی با این جریان همكاری داشته و این اقدام مورد تایید او نیز قرار می‌گیرد و صدایش هم در‌نمی‌آید، پس از آن نیز ملوانان اعتصاب می‌كنند و حكومت لنینیستی آنها را هم به توپ می‌بندد و باز تروتسكی سكوت می‌كند.

اما پس از درگذشت لنین، اختلاف میان تروتسكی و استالین بر سر كسب قدرت آغاز می‌شود كه در نهایت استالین قدرت را به دست می‌گیرد و تروتسكی حذف می‌شود. در واقع لنین كه توانایی تئوریك استالین را می‌دانست، او را جایگزین خود كرد و استالین نیز به دنبال حذف تروتسكی برآمد. زمانی‌كه تروتسكی به اروپا می‌رود به‌شدت فعال می‌شود. مثلا پیش از آغاز جنگ جهانی دوم، زمانی‌كه زمزمه‌های همراهی استالین با هیتلر مطرح ‌می‌شود، تروتسكی از تمام نیروهای سوسیال دموكراتیك و كمونیست می‌خواهد كه در مقابل چنین جریانی با یكدیگر وحدت كنند. در همان زمان استالین با هیتلر قراردادی منعقد كرده و لهستان را نصف می‌كنند و تروتسكی در مقابل تفكر فاشیستی استالین می‌ایستد.

در زمانی كه تروتسكی بین‌الملل چهارم را تشكیل می‌دهد، تعدادی از اندیشمندان و متفكران بزرگ این نهضت كمونیستی در بین‌الملل چهارم قرار گرفته و جریانی می‌شوند در مقابل بروكراسی استالینیستی.

تروتسكی معتقد به انقلاب سوسیالیستی در داخل یك كشور نبود و همچون ماركس، معتقد بود كه انقلاب سوسیالیستی زمانی پیروز خواهد شد كه جهانی شود. در مقابل لنین و استالین به دنبال تقویت كمونیسم در داخل مرزها بودند. این موضوع به نوبه خود از همان ابتدا مناسبات انقلابی میان لنین و تروتسكی را تغییر داده بود.

 

استالینیسم را تئوری سازش طبقات اجتماعی می‌دانند و در مقابل تروتسكی را یك انترناسیونالیسم كه معتقد به حاكمیت پرولتاریا بوده است. بر این اساس می‌توان مناسبات میان تروتسكی و استالین را به نوعی مناسبات میان انقلاب و ضدانقلاب تعبیر كرد؟

تروتسكی خود فردی بود كه در جریان انقلاب اكتبر، خشونت زیادی از خود نشان داد. آن سوی دیگر استالین قرار داشت كه برمبنای همین تئوری، در اواخر دهه دوم قرن بیستم تلاش می‌كند تا كشاورزی را به‌طور كامل تبدیل به تعاونی كرده و كلخوزها (مزارع اشتراكی) و سوفخوزها (واحدهای تولیدی كاملا دولتی) را ایجاد و نهایتا با همین ساختار، اقتصاد كشاورزی شوروی را ویران می‌كند. او به دنبال آن بود كه تمام روستاها و زمین‌های كشاورزی را به تعاونی‌ها سپرده و تمام دام‌ها را به دفتر كلخوز تحویل دهند كه این سیاست زمانی با شكست روبه‌رو می‌شود كه زمین‌های خصوصی‌ای را به روستاییان داده و از آنها می‌خواهند كه در این زمین‌ها بكارند و نهایتا مشاهده می‌شود كه بازدهی و كارایی تولید در زمین‌هایی كه به‌طور خصوصی واگذار و در آنها كشاورزی صورت گرفته بسیار بالاتر از بازدهی زمین‌های تحت مدیریت كالخوزها بوده است. این تئوری استالین در شوروی بود كه با شكست مواجه شد، یك حكومت توتالیتر كه تلاش داشت تا اقتصاد را زیر سلطه خود در آورد.

از طرف دیگر ماركس انقلاب را جهانی می‌دانست. به تبع آن تروتسكی نیز بر همین عقیده بود. در واقع یكی از مسائلی كه تروتسكیست‌ها به عنوان انحراف لنینیسم مطرح می‌كردند به زمانی برمی‌گشت كه گفته شد سوسیالیسم در یك كشور باقی می‌ماند. ماركس معتقد بود كه اقتصاد جهانی با بحران‌هایی روبه‌رو می‌شود كه طبقه كارگر پیروز آن خواهد شد و انترناسیونالیسم بین‌المللی تشكیل می‌شود و رویكرد تروتسكیسم نیز بر مبنای همین امر بر انقلاب دایم، تا حاكمیت پرولتاریا تاكید داشت.

 

همانطور كه اشاره كردید تروتسكی معتقد به انقلاب دایم و انقلاب جهانی بود. با نگاهی به شرایط شوروی در آن دوره زمانی آیا رویكرد انقلاب دایم تروتسكی امكان حضور در عرصه بین‌الملل را داشت؟

مسلما خیر. حتی زمانی خود لنین كه معتقد به انقلاب سوسیالیستی در داخل مرزهای یك كشور بود، بعد از انقلاب و پیروزی، اقدام به تشكیل كمینترن كرد و سعی كرد تا رویكرد و خطوط خود را در برخی كشورهای گوناگون پیاده‌سازی كند، در آن زمان ایران هم تحت‌تاثیر این موضوع قرار گرفته و به جنبش جنگل ضربه‌های زیادی وارد می‌شود كه این ناشی از تاثیر كمینترن لنین بود.

پس از آن تروتسكی با رد رویكرد لنین، اقدام به تشكیل بین‌الملل چهارم كرد و تنها آن را مورد تایید قرار داد. اما نتیجه یكسان بود؛ هر دو اینها با شكست مواجه شدند زیرا نمی‌توان برای دنیا یك خط‌مشی یكسان مشخص كرد و نهایتا اقتصاد بازار آزاد پیروز شد.

معتقدم كه رویكرد انقلاب دایم تروتسكی را تنها باید در قالب تاریخ تفكرات مورد جست‌وجو و بررسی قرار داد، انقلاب دایم و انقلاب جهانی ماركسیسم یك نسخه تمام شده در تاریخ است.

 

شما در جایی گفته بودید تروتسكی یك متفكر نبود و نباید او و نوشته‌هایش را تحت این عنوان مورد بررسی قرار داد. چرا به نظر شما تروتسكی فاقد وجه فكری - نظری بود؟

ببینید، زمانی‌كه ما تاریخ تفكر را مورد مطالعه قرار می‌دهیم، باید به این نكته توجه كنیم كه در این تاریخ به چه كسانی متفكر گفته می‌شود. به عنوان مثال افرادی همچون هگل و ماركس را متفكر می‌دانیم. یا مثلا جان لاك و ماكیاولی، اینها افرادی اندیشمند و متفكر بودند كه آثار مهمی از خود برجای گذاشته‌اند. اما صرف اینكه می‌گوییم تروتسكی یا بوخارین چه گفتند، نباید به منزله آن باشد كه این افراد را در جایگاه یك متفكر قرار داده باشیم. در واقع می‌توان گفت كه افرادی همچون تروتسكی صرفا انشعاباتی از یك تفكر هستند و برهمین اساس شما نمی‌توانید انشعابات یك تفكر را در جایگاه یك متفكر جهانی قرار دهید. همانطور كه نمی‌توانیم افرادی همچون كیانوری یا ارانی را در سطح متفكران جهانی مطرح كنیم و گفته‌ها و رویكردهای‌شان را در آن قالب مورد بررسی قرار دهیم.

 

خب این در حالی است كه مثلا تروتسكی طرفدارانی را در میان جریان چپ در اروپا داشته است و طیفی در قالب تروتسكیست‌ها به رویكرد انقلابی او پرداخته‌اند.

بله درست است. مثلا دورانی كه من در لندن زندگی می‌كردم، شمار نسبتا زیادی از اساتید دانشگاهی و دانشجویان تروتسكیست بودند. در همان زمان در فرانسه، شارل بتلهایم مائوئیست بود و وقتی انقلاب فرهنگی چین رخ داد، جزوه‌ای درخصوص انقلاب فرهنگی چین نوشت اما زمانی شكست خورد كه مائو رفت و تنگ شیائوپنگ به جای او آمد. براین اساس بود كه او جلد چهارم كتاب خود تحت عنوان «مبارزات طبقاتی در شوروی» را در نقد لنینیسم نوشت. یعنی حتی به عقیده او هم در همان زمان این ماجرا و رویكرد این جریان پایان یافته بود.

به دنبال آن، در طول سال‌های ١٩٧٠ تا ١٩٨٠، جریان جدیدی در میان روشنفكران و اساتید دانشگاهی اروپا راه افتاد به نام گرین (Green) كه این جریان جدید به مولفه‌ها و اولویت‌هایی همچون تلاش در جهت تساوی نژادها، تساوی میان زنان و مردان، حفظ محیط‌زیست و... می‌پرداخت. به دنبال شكل‌گیری این جریان تقریبا رویكرد تروتسكیسم هم كنار گذاشته شد؛ چه بسا این جریان حتی پیش از فروپاشی شوروی نیز كنار گذاشته شده و تمام شده بود. در واقع در آن زمان این جریان انقلابی با یك بحران بزرگ ایدئولوژیك مواجه شد و به دنبال آن تفكری روی آورد كه نئوكانتی‌ها مطرح می‌كردند؛ تفكری كه مبنای آن بر این امر قرار داشت كه شناخت من وابسته به پیش‌ذهنیت‌های من است و این پیش‌ذهنیت‌ها است كه شناخت ما را تعیین می‌كند. شناختی وجود ندارد كه بگوید واقعیت را صد در صد در خود كشف كرده است. ما با مقوله‌ها، مفاهیم و پارادایم‌هایی كه برای یك بحث انتخاب می‌كنیم، به بخش‌هایی از واقعیت نزدیك می‌شویم، در مورد ماركسیست‌ها هم همین است. از آنجا كه پارادایم ماركس اصولا اقتصادی بود، جهت‌گیری‌ها و رویكردها عمدتا به سمت مباحث اقتصادی سوق پیدا می‌كند.

جهان در قرن بیست‌ویكم به جایی رسیده كه هیچ تفكری نمی‌تواند بگوید من رونوشت راستین حقیقت هستم.

 

باتوجه به مباحثی كه مطرح شد و اشاره‌ای كه به ایجاد طرفداران تروتسكی در یك برهه زمانی در برخی كشورهای اروپا داشتید، چرا هیچگاه این جریان نتوانست در ایران و در میان جریان چپ، جایگاه خاصی پیدا كند؟

آن زمان در ایران، اقتدار حزب توده آن‌چنان وسیع بود كه فردی مانند هوشنگ وزیری كه تعدادی از كتاب‌های تروتسكی را ترجمه كرده بود در اقلیت قرار می‌گیرد و حتی او را بایكوت می‌كنند. یا حتی در مورد خلیل ملكی كه در آن دوران چه بلاهایی كه به سرش نیاوردند، گرچه ملكی بسیار شجاعانه در مقابل آنها ایستاد. من كه در آن زمان نبودم اما گفته می‌شود در زندان بارها و بارها سعی می‌كردند تحقیرش كنند.

در آن دوران حزب توده اجازه رشد تفكری جز تفكر خودشان را نمی‌داد، مثلا اگر در دانشگاه كتاب راسل را در دست‌مان می‌گرفتیم ما را هو و مسخره می‌كردند. به این ترتیب آنچنان فشاری می‌آوردند كه اصلا فضایی برای شناختن تروتسكی یا مثلا كائوتسكی ایجاد نمی‌شد. خود لنین می‌گفت كه كائوتسكی مرتد است در حالی‌كه كائوتسكی یكی از اندیشمندان بزرگ سوسیال دموكراتیك در غرب بوده است. از طرف دیگر لنین پیش از انقلاب گفته بود ما رهبری انقلاب دموكراتیك را در دست خواهیم گرفت و تا انتها پیش می‌رویم اما به محض اینكه انقلاب ١٩١٧ پیروز شد، اعلام كرد كه تفكیك قوا مربوط به بورژوازی است؛ احزاب برای بورژوازی است و آزادی مطبوعات به بورژوازی تعلق دارد و نهایتا تمام فاكتورهای دموكراتیك را كنار گذاشت و استبداد حزبی را ایجاد كرد. همان حرفی كه رزا لوكزامبورگ می‌زد. خب این تفكر، تفكری است كه به حزب توده هم می‌رسد و به تبع آن حزب توده به تبلیغ ماركس نمی‌پردازد.

زمانی‌كه به‌آذین از زندان خارج می‌شود، كتاب «از هر دری را» می‌نویسد و در آن كتاب می‌گوید نخستین كتابی كه من خواندم و به واسطه آن ماركسیست شدم، كتاب «ماتریالیسم دیالكتیك و ماتریالیسم تاریخی» استالین بود. متاسفانه در آن زمان برخی روشنفكران ما حتی مترجم برجسته‌ای مثل به‌آذین كه نثر بسیار درخشانی هم داشت از طریق كتاب استالین است كه ماركسیست می‌شوند. همه جا پر بود از این جزوه‌ها كه بعدها البته به مرور جزوه‌هایی از خروشچف و مائوئیست‌ها نیز‌ آمد. پس از آنكه سازمان انقلابی حزب توده در غرب تشكیل شد، دیگر جزوات آنها بود كه به ایران می‌آمد. در واقع كسی تمایل نداشت كتاب ترجمه شده هوشنگ وزیری از تروتسكی را بخواند زیرا از بالا این را تلقین و تعیین كرده‌ بودند كه تروتسكی منحرف است.

 

پیش از این گفتید كه انقلاب دایم تروتسكی یك نسخه تمام شده است. بر این اساس امكان تجدید حیات این نوع تفكر انقلابی را در دنیای جدید و در قالب رویكردهای جنبشی، منتفی می‌دانید؟

دیگر دوران انقلاب‌ها به سر رسیده است. دورانی كه تفكرات گوناگون در كنار یكدیگر بحث كنند و به سمت فضایی برای داشتن جهانی بهتری حركت كنند به پایان رسیده است. دوران انقلاب‌هایی با این رویكرد كه دنیایی بهتر برای انسان‌ها داشته باشیم پایان یافته است. امروز بحث‌ها به سوی زمینه‌های دیگری هدایت شده‌اند. هرچند كه به موازات آن، طبقه كارگری داریم كه در كارخانه‌ای كار می‌كند و برای بهتر شدن شرایط كاری خود فعالیت‌های سندیكایی انجام می‌دهد. اما این به مفهوم انقلاب‌هایی نیست كه قبلا تجربه كرده‌ایم. همان طور كه گفتم دوران انقلاب‌ها به پایان رسیده است؛ امروز باید به دنبال آزادی اندیشه بود. اندیشه‌هایی كه با یكدیگر تقابل كنند و به تبع آن، روز به روز به رشد فرهنگ‌ها كمك كنند.

چه بسا می‌توان گفت برخی از همان رویكردهای انقلابی صدمه‌هایی نیز به ما وارد كرده است. مثلا رویكرد امپریالیسم به عنوان آخرین مرحله سرمایه‌داری كه لنین همگان را به واسطه آن از داشتن روابط جهانی ترسانده بود. در مورد اینكه قراردادی بسته و تكنولوژی وارد كشوری شود، همواره از جای پای امپریالیسم هشدار داد و شعار مرگ بر امپریالیسم به سركردگی امریكا را سر داد كه این جلوی صنعتی شدن تعدادی از كشورها را گرفت. لنینیسم میراثی است كه حزب توده وارد كشور ما كرد و پس از آن، جریان‌های چپ در ایران برای ما برجای گذاشته‌اند.

از اواخر قرن بیستم، اقتصاد دولتی به مرحله‌ای رسید كه دیگر توانایی پاسخگویی به نیازهای جامعه را نداشت؛ چه در شوروی و چه در چین. در چین این را به خوبی متوجه شدند و به نوعی شعار سوسیالیسم بازار را مطرح كردند. یا مثلا در ویتنام كه بیش از ٣٠ سال جنگید، حالا تكیه خود را بر اقتصاد آزاد قرار داده و به تولیدكننده برخی برند‌های برتر جهانی مثل «آدیداس» و «نایك» تبدیل شده است.

در چین دوران مائو، دورتا دور كشورشان را حصار كشیده بودند كه با سایر كشورها رابطه نداشته باشند اما حالا چین به دومین اقتصاد بزرگ دنیا تبدیل شده است. این مساله به واسطه اقتصاد بازار آزاد روی داده است. برمبنای همان حرفی كه ابتدا آدام اسمیت و ریكاردو می‌گفتند كه بگذارید بازار خودش به تعادل برسد. دولتی كه شعار اقتصاد بازار می‌دهد، می‌گوید این بازار خودش به تعادل می‌رسد و من هم برخی خدمات مثل بیمه‌های اجتماعی را ایجاد می‌كنم و در واقع پایه را بر این موضوع قرار می‌دهد كه «من نمی‌دانم». اما اقتصاد برنامه‌ای می‌گوید من می‌دانم و تمام كارها را خودم انجام می‌دهم و البته در آخر هم شكست می‌خورد.

منبع: روزنامه اعتماد

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: