«انسان دانشگاهی» پی‌یر بوردیو در گفت‌وگو با حسن چاوشیان

1397/2/9 ۰۹:۰۶

«انسان دانشگاهی» پی‌یر بوردیو در گفت‌وگو با حسن چاوشیان

حسن چاوشیان معتقد است كه جامعه‌شناسی اندیشه‌گرای ایرانی دچار بی‌حسی و كرختی شده است. فراتر از آن او مدعی است كه در ایران معرفتی به نام جامعه‌شناسی نداریم و در نتیجه پژوهشگران درباره مسائل مبتلابه جامعه و پیش از همه خود دانشگاه و نظام آموزش عالی به نحو جدی و نظام‌مند نمی‌اندیشند. برای سنجش میزان مشكل كافی است وضعیت خودمان را با شرایط جامعه‌شناسی در جوامع توسعه‌یافته مقایسه كنیم

تجاری كردن دانشگاه فاجعه است

محسن آزموده: حسن چاوشیان معتقد است كه جامعه‌شناسی اندیشه‌گرای ایرانی دچار بی‌حسی و كرختی شده است. فراتر از آن او مدعی است كه در ایران معرفتی به نام جامعه‌شناسی نداریم و در نتیجه پژوهشگران درباره مسائل مبتلابه جامعه و پیش از همه خود دانشگاه و نظام آموزش عالی به نحو جدی و نظام‌مند نمی‌اندیشند. برای سنجش میزان مشكل كافی است وضعیت خودمان را با شرایط جامعه‌شناسی در جوامع توسعه‌یافته مقایسه كنیم. او به تازگی كتاب «انسان دانشگاهی» نوشته مهم پی‌یر بوردیو، جامعه‌شناس برجسته فرانسوی را ترجمه كرده است. بوردیو در این كتاب با نگرشی انتقادی و رهایی‌بخش و بی‌پروا به مطالعه میدانی گسترده نظام آموزشی فرانسه می‌پردازد و بدون تعارف و مجامله، مشكلات دانشگاه‌ها و دانشگاهیان فرانسوی زمانه خودش را عیان می‌سازد. چاوشیان، دانشیار گروه علوم اجتماعی دانشگاه گیلان، كه پیش از این مهم‌ترین كتاب بوردیو، یعنی تمایز را به فارسی ترجمه و منتشر كرده بود، معتقد است مطالعه انسان دانشگاهی، راه و روش راست و درست نگرش انتقادی و بررسی دقیق نظام دانشگاهی را به ما می‌آموزد و شاید بتواند ضربه‌ای بر پیكر خواب‌آلود و خسته علوم اجتماعی ایران باشد:

 

نخست بفرمایید دلیل اهمیت پی‌یر بوردیو در جامعه‌شناسی معاصر چیست و چرا فكر می‌كنید كه در میان شمار كثیری از جامعه‌شناسان برجسته معاصر، باید به آثار و اندیشه‌های او پرداخت؟

در سال‌های اخیر در میان جامعه‌شناسان معاصر، چند چهره هستند كه در زمینه یكی از معماهای بنیادین جامعه‌شناسی یعنی بحث اولویت سوژه یا ساختار و به عبارت دیگر بحث عاملیت یا ساختار بطور جدی كار فكری كرده‌اند و كوشیده‌اند برای آن راه‌حلی ارایه كنند. این معما یا مساله یك دوراهه است كه یك سوی آن جبرگرایی است كه غیرقابل دفاع است و سوی دیگرش به اختیارگرایی مطلق می‌رسد كه آن هم پذیرفتنی به نظر نمی‌رسد، زیرا جایی برای جامعه‌شناسی باقی نمی‌گذارد و زیر پای علوم اجتماعی را خالی می‌كند، مثل نظریه‌های كنش از نوع گارفینكل و... در این میان جامعه‌شناسان معاصر مثل آنتونی گیدنز و پی‌یر بوردیو و رندال كالینز كوشیده‌اند پلی میان عاملیت انسان و ساختارهای اجتماعی ببندند تا این مساله در سطح نظری حل شود. اما اهمیت و جذابیت بوردیو در جامعه‌شناسی معاصر این است كه با مدد گرفتن از مفهوم habitus (ریختار) تلاش اساسی برای حل كردن تقابل سوژه و ساختار صورت داده است. این مفهوم از این حیث راهگشا محسوب می‌شود و یكی از مسائل اساسی تاریخ جامعه‌شناسی را حل كرده است.

 

شما در حل مساله اولویت ساختار یا كنشگر، بوردیو را در كنار گیدنز و رندال قرار دادید. اما تفاوت اساسی او با اینها در چیست؟

تفاوت اساسی بوردیو با چهره‌ای چون گیدنز این است كه گیدنز بر اساس مدل نظری‌ای كه ارایه داده است، یعنی بحث ساخت یابی، كار تحقیقی و مطالعه مشخصی انجام نداده است. یعنی تنها یك طرح نظری پیشنهاد كرده است. اما بوردیو به كمك چارچوب نظری‌اش، پژوهش‌های متعددی انجام داده است. حتی بسیاری از جامعه‌شناسان و محققان دیگر به كمك الگوی بوردیو كارهای متنوعی در حوزه‌های خود انجام داده‌اند. یعنی به نظر می‌رسد طرح بوردیو یك برنامه پژوهشی زاینده‌تر و راهگشاتر و پرثمرتری برای تحقیقات اجتماعی است. بحث‌های گیدنز در حد انتزاعات نظری باقی مانده است و بسیار كم كوشیده‌اند با توجه به نظریه گیدنز مثلا در زمینه محیط زیست، تحقیقاتی كنند كه زیاد قرین توفیق نبوده است.

 

نسبتی كه ما ایرانیان با بوردیو برقرار می‌كنیم چیست و اندیشه‌های او از چه جهت می‌تواند به جامعه‌شناسی ما یاری برساند؟

وقتی از نسبت بوردیو با خودمان صحبت می‌كنیم، به دو سوی قضیه توجه داریم كه یك سو ما قرار گرفته‌ایم، سر دیگر جامعه‌شناسی غربی است. وقتی چنین بحث می‌كنیم، قاعدتا پیش‌فرض این است كه هر دو سر را می‌شناسیم. اما متاسفانه ما خودمان را اصلا نمی‌شناسیم. ما اساسا در ایران علم و معرفتی به نام جامعه‌شناسی ایران نداریم. در ایران تنها آموزش علوم اجتماعی و جامعه‌شناسی را داریم. یك مشخصه اساسی علم كه ماهیت علم به آن وابسته است، این است كه از رهگذر صدها و هزاران تحقیق مستمر در طول یك زمان نسبتا بلند پدید می‌آید، ضمن اینكه این تحقیقات روی موضوعات كانونی خاصی متمركز هستند تا از طریق مقایسه این آثار به تدریج نتایجی حاصل شود. این ویژگی علم است. اما ما در این جا هم از نظر تعداد با یك فقر پژوهشی عجیب و غریب مواجه هستیم و هم از نظر كیفی مشكل داریم. سالی یك‌بار در هفته پژوهش دور هم جمع می‌شویم و اهمیت تحقیق را به یكدیگر متذكر می‌شویم و تا سال بعد كاری نمی‌كنیم. ما تحقیقات منظمی روی موضوعات مشخص انجام نمی‌دهیم. علم باید یك كنش جمعی و تاریخی باشد، در ایران هیچ كدام آنها نیست.

 

یعنی شما فكر می‌كنید بوردیو از این حیث اهمیت دارد؟

البته تمام جامعه‌شناسان از این حیث اهمیت دارند. من فكر می‌كنم جامعه‌شناسی ما فعلا در مرحله ترجمه است و خودش تولید معرفت نمی‌كند و به آن مرحله نرسیده است. در غرب هر ماه هزاران مقاله و صدها كتاب تولید می‌شود. ما در اینجا از نظر تعداد مترجمان و ظرفیت انتشاراتی‌ها، نمی‌توانیم همه این آثار را منعكس كنیم، به همین خاطر مترجمان و ناشران مطابق سلیقه و سیاست‌های خودشان دست به انتخاب می‌زنند. این انتخاب‌ها گاه مطابق مد و زمانی براساس سلیقه فردی است. شخصا در پایان‌نامه دكترا از سال ١٣٨٠ از چارچوب بوردیویی استفاده كرده‌ام و از آن زمان به بوردیو علاقه‌مند شدم و به نظرم رسید كه اندیشه‌های او بستر نظری مناسبی برای در پیش گرفتن تحقیقات علوم اجتماعی است.

 

به یك تفاوت اساسی بوردیو با متفكرانی مثل گیدنز اشاره كردید كه همان توجه بوردیو به مطالعات میدانی و تحقیقات زمینه‌ای است. آیا این همان چیزی نیست كه فضای فكری و فرهنگی ما به خصوص در عرصه علوم اجتماعی بدان نیازمند است؟

این نكته مهمی است. جامعه روشنفكری ما عمدتا اندیشه‌گرا است و به نوع تفكری كه در فلسفه هست، راغب‌تر است و از پژوهش‌های تجربی و انضمامی دورتر است و با آنها ناآشناست. ما در ایران متفكر محض زیاد داریم، اما متفكر محقق نداریم. از این حیث بوردیو می‌تواند الگوی مناسبی برای ما باشد.

 

پیش از این مهم‌ترین كتاب بوردیو، تمایز را ترجمه كردید و اكنون احتمالا دومین اثر مهم او یعنی انسان دانشگاهی را ترجمه كرده‌اید. او در این كتاب چه مساله (پروبلماتیك) اساسی‌ای را مورد بحث و پژوهش قرار می‌دهد؟

در جایی از كتاب، بوردیو می‌گوید بزرگ‌ترین هدف من نوعی خودكاوی اجتماعی است، یعنی خودش را در مقام یك روشنفكر دانشگاهی مورد مطالعه قرار دهد. یعنی كار او نوعی جامعه‌شناسی روشنفكران است. او البته این سخن را درباره روشنفكران فرانسوی می‌گوید و معتقد است روشنفكران فرانسوی نیاز به این دارند كه تمام آن چیزهایی كه قید و بند خودمختاری و تفكر آزاد محسوب می‌شود را شناسایی كنند تا بتوانند از قید آنها رها شوند. به این دلیل به سراغ دانشگاه‌ها می‌رود.

 

انسان دانشگاهی (هومو آكادمیكوس) تعبیری است كه بوردیو برای كنشگران عرصه دانشگاه به كار می‌برد، مشابه تعابیری چون انسان خردمند (هوموساپینس). مراد او از انسان دانشگاهی چیست و چه چیزی این انسان را از انسان در نقش‌های اجتماعی دیگر متمایز می‌كند؟

بوردیو در انتخاب این عنوان نوعی رندی به كار می‌بندد. خودش گفته است كه این نامگذاری نوعی طنازی است. گویی با انتخاب هوموآكادمیكوس (انسان‌دانشگاهی) از نوعی جانور نام می‌برد. همانطور كه مثلا می‌گوییم انسان نئاندرتال كه خلق و خوی مشخصی دارد و دوره‌ای داشته و الان منقرض شده است. الان هم بوردیو با تعبیر انسان دانشگاهی گویی به یك گونه خاص انسان اشاره دارد. او در مصاحبه‌ای با نشریه نوول ابزرواتور فرانسه می‌گوید كه قصد من از انتخاب این عنوان فكاهی بوده است، یعنی می‌خواستم عنوان بامزه‌ای برای آن برگزینم و كسانی كه كتاب را بخوانند، از این كار من خنده‌شان می‌گیرد، زیرا من خواسته‌ام یكسری ویژگی‌هایی را كه گویی دانشگاهیان ما به صورت ابدی اسیر آنها هستند، نشان بدهم. مثل اینكه استادان سوربن با هر جور بدعت و نوآوری مخالفت می‌كنند و هر امر بدیعی كه مطرح می‌شود، پیش از آنكه گوش كنند، با آن مخالف هستند. او معتقد است برخی از این ویژگی‌ها در انسان دانشگاهی وجود دارد كه گویی ژنتیك است و قصدش آن است كه اولا این ویژگی‌ها را نشان بدهد و ثانیا در تحلیل جامعه‌شناختی نشان بدهد كه چگونه این ویژگی‌ها به موقعیتی كه این آدم‌ها دارند، وابسته است. یعنی احتمالا به منافع سیاسی و اجتماعی و اقتصادی آنها وابسته است.

 

مطالعات فراوانی درباره مقوله دانشگاه از سوی جامعه‌شناسان و پژوهشگران علوم اجتماعی صورت گرفته است. چه چیز كار بوردیو را از آثار مشابهی با این موضوع متمایز می‌كند؟

نگاه بوردیو در مقایسه با سایر كارهایی كه راجع به دانشگاه انجام شده است، رادیكال‌تر است. بوردیو در این كار در واقع به نقد خویشتن می‌پردازد. یعنی كتاب نقد یك دانشگاهی از خودش است. وقتی یك جامعه‌شناس می‌گوید من به عنوان جامعه‌شناس به واسطه كدام تعلقات اجتماعی و فرهنگی و سیاسی ممكن است موضعگیری‌هایی حتی در دنیای علم داشته باشم، حتی قضاوت‌های علمی هم ممكن است فارغ از این تعلقات نباشد. هدف بوردیو البته افزودن بر خودمختاری حوزه علم است، یعنی می‌خواهد از خودمختاری دنیای علم دفاع كند، اما این دفاع تنها در برابر سیاستمدارانی نیست كه می‌خواهند دانشگاه را تابع خود كنند، بلكه عمیق‌تر است و وابستگی‌ها و تعلقاتی كه خود فرد دانشگاهی دارد و ممكن است از آنها بی‌خبر باشد را نیز مورد بررسی قرار می‌دهد؛ به عبارت دیگر بوردیو در این كار دانشگاه را به عنوان یك ابژه تحقیق از خودش دور می‌كند و از آن فاصله می‌گیرد و بعد تحلیل می‌كند. آثار دیگر به این می‌پردازند كه مثلا چه مشكلاتی در دانشگاها و كاركرد آنها وجود دارد و چطور می‌شود آنها را حل كرد. اما سوال بوردیو اساسی‌تر است.

 

منظورتان این است كه بوردیو صرفا به توصیف اكتفا نمی‌كند و وجه هنجاری را نیز در نظر دارد و كارش جنبه رهایی‌بخش دارد.

قطعا چنین است.

 

آیا نگرش انتقادی-انضمامی بوردیو به مقوله دانشگاه و انسان دانشگاهی كه عمدتا معطوف به نظام آموزش عالی در فرانسه است را می‌توان با نظام آموزش عالی در ایران مقایسه كرد؟

در حین مطالعه و ترجمه این كتاب، خط به خط آن مرا به یاد دانشگاه‌های ایران می‌انداخت. هر خطی كه از این كتاب می‌خواندم ناخودآگاه مقایسه می‌كردم و در می‌یافتم كه اتفاقا از هر صفحه آن می‌توان ١٠ پروژه تحقیقاتی راجع به دانشگاه‌ها و استادان و رابطه استادان و دانشجویان و وضعیت علم و روابط استاد و دانشجو در ایران اخذ كرد. منتها بزرگ‌ترین كمكی كه این كتاب به ما می‌كند این است كه چشم ما را به این مطلب باز می‌كند كه وضعیت دانشگاه‌های ما نیز مثل باقی چیزها، هنوز معطل و نیندیشیده است. ما هنوز شروع به اندیشیدن درست و جدی و نظام‌مند راجع به دانشگاه نكرده‌ایم. ما راجع به همه‌چیز زیاد حرف زده‌ایم، البته آن هم به صورت اصولی نبوده است. ما فقط راجع به همه‌چیز ناله كرده‌ایم و غر زده‌ایم. اما اینكه یك گفت‌وگوی جدی میان اهل فكر در بگیرد، نداشته‌ایم؛ بحثی جدی كه مستمر باشد و چندین سال ادامه داشته باشد تا نتایجی حاصل شود. چنین بسترهایی نداریم. ما همیشه راجع به هر موضوعی از صفر و تعاریف اولیه شروع می‌كنیم؛ گویی انگار هیچ گذشته و تاریخی ندارد.

 

یك تفاوت ایران با فرانسه، قدمت بالای نهاد دانشگاه در آنجاست. در فرانسه دانشگاه هشتصد سال سابقه دارد، اما در ایران دانشگاه تنها ٨٠ سال قدمت دارد. آیا می‌توان انتقادات بوردیو به دانشگاه فرانسوی با آن پیشینه كهن را در مورد دانشگاه ایرانی به كار بست؟

وقتی از دید هنجارهای علمی نگاه كنیم، درمی‌یابیم كه دانشگاه مهد علم است. اگر قرار است دانشگاه محل رشد و تولید علم باشد، شرایطی لازم است. وقتی انتقادهای بوردیو به دانشگاه‌های فرانسه با آن قدمت و كیفیت را درنظر می‌گیریم، هشداری دریافت می‌كنیم و زنگی به صدا در می‌آید كه بالاخره دانشگاه‌ها در ایران چه می‌كنند و باید چه كنند. تا به حال راجع به این موضوع كار جدی‌ای انجام نشده است. بنیادی‌ترین مساله در دانشگاه‌های ما كه مانع از رشد علم حداقل در رشته‌های علوم انسانی و مشخصا علوم اجتماعی می‌شود، فقدان خودمختاری و استقلال از قدرت است. یعنی پول دانشگاه‌ها را دولت می‌دهد و تكلیف آنها را نیز دولت و سایر نهادهای سوار بر دانشگاه تعیین می‌كند. در این شرایط علم شكل نمی‌گیرد. زیرا گام اول علم همه محدودیت‌هاست. این بنیادی‌ترین مساله دانشگاه‌های ما است كه راجع به آن كاری نمی‌كنیم. نه اینكه نتوانیم، بلكه خود ما دانشگاهی‌ها نیز حرفی نمی‌زنیم؛ گویی كرخت و بی‌حس شده‌ایم. جامعه‌شناسی ما دچار نوعی بی‌حسی و كرختی است و حساسیتش را نسبت به همه‌چیز از دست داده است.

 

شما از استقلال دانشگاه صحبت می‌كنید. در سال‌های اخیر بحث خصوصی‌شدن دانشگاه‌ها مطرح شده است. آیا خود این موضوع آسیب‌های تازه‌ای را پدید نمی‌آورد؟

بله، در سال‌های اخیر بحث خصوصی‌سازی و... مطرح شده است و فشارهایی به دانشگاه آمد. پارسال بخشنامه‌های فراوانی می‌آمد كه فكری برای تجاری‌سازی علوم انسانی بكنید. به نظر من این تجاری‌سازی برای یك علم فاجعه است. اینها پرسش‌های مهمی است و محققان باید به این بپردازند كه این نحوه برخورد به كجا منجر می‌شود و چه عواقبی دارد. باید در همین زمینه‌ها تحقیق كنیم. كتاب انسان‌دانشگاهی شاید دعوتی باشد به اینكه دانشگاهی‌ها شروع به تامل در وضعیت خودشان كنند.

 

كتاب بوردیو مشخصا در علوم اجتماعی و در حوزه مطالعات آموزش عالی چه رهاوردی برای ما دارد؟

كتاب انسان‌دانشگاهی چارچوبی برای انسجام تحقیقات درحوزه دانشگاه فراهم می‌كند. یعنی كمك می‌كند كه تحقیقات در حوزه دانشگاه با هم ارتباط پیدا كنند و قابل مقایسه باشند و یكدیگر را تقویت كنند و خط را برای تحقیقات آتی روشن كنند.

 

در پایان می‌خواستم اشاره‌ای هم به جایگاه بوردیو در مطالعات اجتماعی معاصر بین‌المللی داشته باشید. آیا آنجا هم مثل ایران به او توجه می‌شود یا ما با تاخیر به او می‌پردازیم؟

آثار بوردیو به زبان انگلیسی هم با تاخیر ترجمه شد. كتاب انسان‌دانشگاهی در فرانسه در دهه ١٩٧٠ منتشر شد، اما ١٣ سال بعد به زبان انگلیسی ترجمه شد. بقیه آثار او نیز با تاخیر به زبان انگلیسی ترجمه شده است؛ به عبارت دیگر دنیای انگلیسی‌زبان دیر او را كشف كرده است. البته در خود فرانسه چهره سرشناسی بوده و به عنوان یك چهره دانشگاهی مناقشه‌برانگیز مشهور بوده است. مثلا كتاب تمایز، اولین كتاب دانشگاهی پژوهشی و تخصصی است كه جزو آثار پرفروش (best seller) شده است.

 

علت این تاخیر انگلیسی زبان‌ها با او چیست؟

البته در این زمینه دلایل متفاوتی بر می‌شمارند. اما وجود برخی جریان‌های غالب (main streams) مخصوصا كاركردگرایی و... باعث این غفلت شده است. وقتی شهرت بوردیو در فرانسه به جایی رسید كه نامش فراگیر شد، به تدریج انگلیسی‌ها نیز به او توجه كردند. بعد از ترجمه چند اثر و استفاده چند پژوهشگر از الگوی بوردیویی، توجه به او از دهه ١٩٨٠ به بعد رو به فزونی گذاشت و بیشتر شد.

 

الان هم چنین است؟

بله، تعداد تحقیقات و مقالاتی كه راجع به بوردیو نوشته می‌شود یا با چارچوب بوردیویی به نگارش در میآیند، درحال گسترش و افزایش است. این نشان می‌دهد كه مدل بوردیو قابلیت این را دارد كه به انواع و اقسام تحقیقات در حوزه جامعه‌شناسی كمك كند.

منبع: روزنامه اعتماد

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: