1396/12/20 ۰۸:۱۱
تا چشم باز کردهایم حاجی فیروز را با دایره و رقص و آواز دیدهایم. با چهرهای سیاه و لباسی قرمز.نه نوع دیگری از این مراسم را میشناسیم و نه نامی دیگری را. هیچگاه نتوانستهایم تناقض بین شادی و رقص و مسخرهبازی را باچهره کریه و سیاه و اهریمنی حل کنیم. محققین هم توانایی حل این معضل را نداشتهاند. چه باور کنیم چه نکنیم، اصل مراسم حاجی فیروز به شکل دیگری بوده؛ آتش افروز، با فلسفهای که اصلاً به ذهن ما خطور نمیکند. برخلاف رای برخی محققین این سنت نه ارتباطی با بینالنهرین دارد و نه با سیاهان دوران ساسانی!
پدیده شکلگیری شخصیتهای تاریخی ـ بهاری ایرانزمین بررسی شد
سهراب گنجی مراد: تا چشم باز کردهایم حاجی فیروز را با دایره و رقص و آواز دیدهایم. با چهرهای سیاه و لباسی قرمز.نه نوع دیگری از این مراسم را میشناسیم و نه نامی دیگری را. هیچگاه نتوانستهایم تناقض بین شادی و رقص و مسخرهبازی را باچهره کریه و سیاه و اهریمنی حل کنیم. محققین هم توانایی حل این معضل را نداشتهاند. چه باور کنیم چه نکنیم، اصل مراسم حاجی فیروز به شکل دیگری بوده؛ آتش افروز، با فلسفهای که اصلاً به ذهن ما خطور نمیکند. برخلاف رای برخی محققین این سنت نه ارتباطی با بینالنهرین دارد و نه با سیاهان دوران ساسانی! بوی عید به مشام میرسد و آمدن سال نو. بساط حاجی فیروز هم چند سالی داغتر شده است. بیشتر برای گرفتن انعام در سر چهارراهها و محل ازدحام،در کنار موسیقی و شادی و رقص.طنین آوازشان در گوش ماست: حاجی فیروزه، سالی یه روزه، همه میدونن، منم میدونم، عید نوروزه، سالی یه روزه. ارباب خودم، سلام علیکم.... در نگاه مردم، بیشتر شادی و شوخی است و آمدن بوی نوروز و بهار. این مراسم امروزی که کاملاً تغییر یافته و تحریف شده، رهزن بزرگی است برای درک معنا و شکل خاص و قدیمی آن، مطالعه کتاب بسیار زیبا و مفید.
نوروز، جشن نوزایی آفرینش محقق ارزشمند و سختکوش کشورمان دکترعلی بلوکباشی، میتواند راهنمای خوب و مناسبی برای توجه به انواع قدیمی و اصیل حاجی فیروز و سایر مراسم مشابه باشد. وی از دهه 1340 تاکنون به این امر اشتغال داشته و با استفاده از منابع معتبر و ارزشمند، جُنگ زیبا، رنگارنگ و متنوعی را فراهم آوردهاند. در فصل دوم کتاب: نوروز، پیکهای نوروزی و پیشواز رفتن، راجع به پیکهای نوروزی میخوانیم: «در روزهای پایان سال کهنه و چند روز پیش از نوروز و آغاز سال نو، پیامآوران بهار و نوروز در خیابانها و کوچه و گذرهای محلههای شهرها و روستا میگردند و با ترانهخوانی و دستافشانی و بازی و نمایش و تقلید درآوردن و مسخرهگی، رفتن زمستان و آمدن بهار و نوروز را به مردم مژده میدهند و آنان را برای استقبال از سال نو بر میانگیزانند. راه افتادن پیکهای نوروزی و آمدن دستههای پیامآور بهار از دیرباز در ایران رسم بوده است. کهنترین این پیکها، دستههای «رُکوب کوُ سَج» یا «کوسه بَر نشین»، «آتش افروز» و «میر نوروزی» یا «پادشاه نوروزی» بودهاند در مطالب آتی راجع به مراسم کوسه برنشین و میر نوروزی و ارتباط این دو با آتشافروز (حاجی فیروز) مطالبی خواهم نوشت. در کتاب فوق در توضیح مراسم آتشافروز میخوانیم: گروهی بازیگر دورهگرد بودند که از چند روز پیش از نوروز تا سیزدهم فروردین در شهر میگشتند و مژده فرا رسیدن بهار را به مردم میدادند. هر گروه آتشافروز چند بازیگر و نوازنده داشت. هر یک از بازیگران خود را به شکل و لباس خاص در میآورد. بازیگری صورت و گردن خود را سیاه میکرد، جامه سرخ یا رنگارنگ میپوشید، کلاه بلند و نوک تیز معروف به کلاه بوقی یا کلاه شیپوری، با زنگ و منگوله بر سر میگذاشت و مشعلی به دست میگرفت و پیدرپی به شعله مشعل میدمید و آن را تند و تیز میکرد. بازیگری دیگر صورتکی سیاه بر چهره میزد و چانه خمیری روی سر میگذاشت و روی آن پنبه و کهنه آغشته به نفت آتش میزد. بازیگری هم پوست گوسفند سیاهی به تن میکشید و سوار دو چوبپای بلند میشد و به کمک آنها راه میرفت و مردم را میخنداند. این بازیگر را غول یا غولَک یا غول بیابانی مینامیدند. غول بیابانی گاهی همراه گروه آتشافروز و گاهی همراه چند نوازنده به خیابانها میآمد و شیرینکاریهایی میکرد. نوازندگان هر گروه آتشافروز دایره زنگی و ذُنبَک مینواختند. گاهی هم یکی از آنها دو تخته را با آهنگی متناسب با شعرهایی که میخواندند به هم میزد. آتشافروزها با آتشبازی و خواندن شعر و تصنیف و رقص و پایکوبی و شیرینکاری مردم را میخنداندند و سرگرم میکردند. مردم نیز اِنعام به آنها میدادند. در این زمان آتشافروزها جای خود را به حاجی فیروزها دادهاند. حاجی فیروزها هم مانند آتشافروزها لباس سرخ و رنگارنگ با زنگ و منگوله میپوشند و صورت و گردن را سیاه میکنند، ولی بدون آتش و مشعل به خیابانها میآیند و با ساز و آواز و دف و دایره و رقص و شیرینکاری به استقبال نوروز میروند. مطالعه فصل فوق اطلاعات ارزشمندی راجع به نحوه کاملاً متفاوت اجرای مراسم توسط آتشافروزها و تبدیل این مراسم به مراسم حاجی فیروز ـ آنهم بدون آتش و آتشبازی ـ را در اختیار ما قرار میدهد و دهها سوال را در ذهن ما بیدار میکند، سوالاتی که متاسفانه در کتاب بیجواب میماند. سوالاتی از این قبیل: فلسفه این پیامآوران نوروزی چیست؟ چه ارتباطی بین مراسم میر نوروزی و مراسم کوسه برنشین هست؟ اینها چه ارتباطی به مراسم آتشافروز دارند؟ چرا مراسم آتشافروز آنقدر تحریف شده و برخلاف نوع قدیمی آن، دیگر از آتش و آتشبازی خبری نیست؟ فلسفه حضور آتش در این مراسم چه بوده و چه ارتباطی با سیاهی و سرخی دارد. آیا میشود تمامی این مراسمها را با تفسیر واحدی توضیح داد. نویسنده چند مطلب را راجع به ریشه این مراسم از مهرداد بهار و هاشم رضی و دیگران ذکر میکند که هیچ کمکی به فهم فلسفه مراسم نمیکند. وقتی فلسفه مراسم برای ما روشن نباشد، تکلیف سایر پرسشها هم شخص است. خوشبختانه ذهن خوانندگان با این نگاه جدید تا حدودی آشنا شده است. در مطالب قبلی همین روزنامه(24/11 و 2/ 12/ 95) به قالی اشاره کردیم و اینکه چطور میتوان با دیدی جدید به آن نگاه کرد. نگاه جدیدی ـ جدای از مسائل تخصصی مربوط به قالی: رنگ و جنس مواد و رج و پود ـکه تاریخ و اسطوره فرهنگ ایران باستان را در ملکوت قالی جستجو میکند. در اینجا هم میخواهیم به کمک ضرباهنگ و روح فرهنگ ایران باستان نگاهی نو و عمیقتر بین این مراسم داشته باشیم.
سر درگمی محققین مشکل این است که اینها اطلاعات اصیل و استواری است اما کاملاً پراکنده و متفرق که تنها مشترکاتشان این است که پیک نوروزی هستند با مولفههایی مثل لباس سیاه، رقص، تقلید و مسخرهبازی. این اطلاعات و اجزای پراکنده هیچ کمکی به ما نمیکند مگر اینکه به این «قالب و جسم»،«روحی» دمیده شود. بدون این روح، ره به جایی نخواهیم برد. این تفسیر جامع نمیتواند از سوی مردمشناس، مترجم متون مزدیسنا یا مورخ دین انجام بگیرد.تفسیر این رویدادها تنها در ید قدرت پیران رهشناس فرهنگ ایران باستان است که ضرباهنگ فرهنگ را در دست دارند. مردمشناس، مورخ دین و مترجم فقط میتوانند به درک قطعاتی از پازل فرهنگ ایران باستان نایل شوند و قدرت دیدن مجموع واحد و هماهنگ و سمبلیک آن را ندارند.این ناکارآمدی را بهراحتی در اواخر فصل دوم میتوانیم مشاهده کنیم. این روح و ضرباهنگ میتواند تمامی این اجزا را در کنار هم بهعنوان یک کل منسجم مورد مطالعه قرار دهد و ریشههای آن را بهدرستی نمایان کند. پس در این مرحله باید بهدنبال یکپارچه دیدن این مراسم و فلسفه وجودی آن باشیم. فلسفهای که بتواند رابطه این سرخی و سیاهی و پلشتی را با موسیقی و رقص و مسخرهگی و تقلید روشن کند.
بُعد آخر زمانی تمامی این مراسم را باید در بطن فرهنگ ایران باستان دید و این اجزای پراکنده را با ریتمی موزون در کنار هم چید. روح و ضرباهنگ: بعد آخر زمانی ایران باستان است که به این اطلاعات به منزله تن و بدن، جانی تازه میبخشد و آن را از سطح امری مسخره به رتبه فلسفه تاریخ و درس فلسفه ارتقا میدهد. سخنان نغز معلم راز آشنای فرهنگ ایران باستان، بابک عالیخانی، چقدر راهگشاست: «مراسم پیک نوروزی فقط آتشافروزی، مسخرهگی، تقلید و شیرینکاری نیست، کلاس درس است، کلاس فلسفه و حکمت، فلسفه تاریخ در اینجا مطرح است، حذف آتش از مراسم اصلی؛ مراسم آتشافروز،اسفبار است. این آتش، آتش پاک معابد نیست،آتش اهریمنی است» وی در بحث از داستان فریدون و ضحاک، کتاب نوروز، جشن نوزایی آفرینش را معرفی و نقد کردند و نکته مغفول در این کتاب ارزشمند و سایر کتبی که به این مقوله پرداخته را توجه نکردن به بعد آخر زمانی (اپوکالیپتیک) ایران باستان دانستند. این فرهنگ همیشه رویی به جانب آینده و ظهور سوشیانتها و نبرد خیر و شر و ظهور دجال و ضحاک در آخر زمان داشته است. با این روح و ضرباهنگ تمامی سوالات فوق جواب داده میشود. مراسم اصلی همین مراسم آتشافروز است که سیاهی و آتش در آن، باهم کاملاً سازش دارند. سیاهی، سیاهی اهریمنی است و آتش،آتش دجال و ضحاک در آخر زمان است نه آتش پاک معابد. لودگی و تمسخر و تقلید مضحک هم نمادی از دجال و ضحاک و آشوب و هرجومرج آخر زمان است. حذف آتش از مراسم آتشافروز، تحریف آشکاری است که حلقه اتصال را از بین برده. به همین علت ما در تفسیر این مراسم،خاصه مراسم امروزی دچار تناقض میشویم. این حلقه اتصال: بعد آخر زمانی فرهنگ ایران باستان، تمامی این مراسم به ظاهر متفرق را با یک تفسیر گرد هم میآورد؛ از چهارشنبه سوری و آتشافروز (حاجی فیروز)و کوسه بر نشین گرفته تا میر نوروزی و نحوست سیزده؛ و البته شستن قالی و پاکیزگی منزل. زمانیکه مولفههای ایران باستان در درون و بطن و فضای خاص ایران باستان قرار میگیرند، ناطق و سخنگو میشوند و رازهای نهان خود را آشکار میکنند درهای ناگشوده را لازم نیست برای درک فرهنگ به کتاب و متون مکتوب آن مراجعه کرد. مراسم آتشافروز، قالی، موسیقی سنتی، یک بیت ازشاه بیتهای حافظ و خیام میتواند ما را با بطن فرهنگ ایران باستان آشنا و مانوس کند. در اینجا قصد پرداختن به تمامی مسائل فوق را ندارم. این مطلب فقط در حکم مقدمهای است برای نگاهی مجدد به مراسمی آیینی؛ آتشافروز و توجه به ابعاد ناپیدای آن که میتواند با نگاهی درست، کلاس درس فلسفه تاریخ و حکمت مغانی ایران باستان باشد. در مطالب آتی که بهمناسبت ایام نوروز نوشته میشود به سایر مراسم: کوسه برنشین، میر نوروزی خواهم پرداخت و ربط بین آنها و مراسم آتشافروز را توضیح خواهم داد. با این نگاه خاص متوجه میشویم که آتشافروز (حاجی فیروز) به هیچوجه با بابانوئل قابل تطبیق نیست. آنچه در سنتهای غربی با این امر قابل مقایسه است: کارناوالهاست نه بابا نوئل. کارناوالهایی که خود نمادی از هرجومرج و آشوب آخر زمان هستند و افراد با زدن نقاب و پیدا کردن هویت کاذب تازهای که عین بیهویتی است، میتوانند به هر عملی دست بزنند.
منبع: ابتکار
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید