طلسمات و تعویذها در فرهنگ عامه چگونه یاری می‌رساندند

1396/11/7 ۰۸:۴۲

طلسمات و تعویذها در فرهنگ عامه چگونه یاری می‌رساندند

«در کودکی اغلب مریض بودم و تب می‌کردم [...] هر گاه تبم شدت می‌گرفت، مادرم چادرش را سرمی‌کرد و با شتاب سراغ زن همسایه می‌رفت و او را همراه خود به خانه می‌آورد. زن همسایه ضمن دلداری به مادرم، به کنار بسترم می‌نشست و با اولین نگاه و با لحنی مطمئن، علت بیماری‌ام را نظرخوردگی تشخیص می‌داد


هنگامه‌های بلا و اشیای یاریگر
 

مینو میبدی: «در کودکی اغلب مریض بودم و تب می‌کردم [...] هر گاه تبم شدت می‌گرفت، مادرم چادرش را سرمی‌کرد و با شتاب سراغ زن همسایه می‌رفت و او را همراه خود به خانه می‌آورد. زن همسایه ضمن دلداری به مادرم، به کنار بسترم می‌نشست و با اولین نگاه و با لحنی مطمئن، علت بیماری‌ام را  نظرخوردگی تشخیص می‌داد و ضمن انتقاد از دکترها و دواهایشان، از مادرم می‌خواست که فوری ابزار مورد نیاز را فراهم آورد تا دفع نظر کند و مادرم با سرعت این ابزار را که عبارت از یک تخم‌مرغ، یک تکه ذغال، یک لنگه جوراب من و یک سکه پول بود در اختیار زن همسایه می‌گذاشت و او دست به کار می‌شد. زن همسایه از مادرم می‌خواست تا پیش او بنشیند و همه اشخاصی را که طی چند هفته اخیر به خانه ما آمده و یا مرا در جایی دیده‌اند، نام ببرد. [...] وقتی صورت اسامی مادرم تمام می‌شد، زن به صورت اسامی خود می‌پرداخت. این صورت نام شخص و یا کسی نبود، اما با عمومیتی که زن به آن می‌داد، همه ابنا[ی] بشر را دربرمی‌گرفت. قدبلند، قدکوتاه، چشم‌سبز، چشم‌آبی، چشم‌سیاه [...] همسایه‌های دست چپ، دست راست، روبرو، پشت سر [...] پس از کار نام‌نویسی، زن تخم‌مرغ را داخل لنگه جورابم می‌گذاشت و سکه را هم به درون آن می‌انداخت. سپس از مادرم می‌خواست تا دوباره نام همه افرادی را که در آغاز گفته بود، تکرار کند و با شنیدن هر نام با کف هر دو دست بر تخم‌مرغ فشاری محکم وارد می‌آورد [...] این مراحل تا زمانی که تخم‌مرغ نمی‌شکست، ادامه داشت. اما سرانجام نام یکی از افراد تخم‌مرغ را می‌ترکاند و با شنیدن صدای آن صاحب نظر معلوم می‌شد [...] سرانجام زن همسایه به مادرم توصیه‌های لازم را در دور نگه‌داشتنم از صاحب نظر و خنثی‌کردن آن می‌کرد. این توصیه‌ها و تجویزات با دودکردن اسفند و دادن سکه پول به یکی از فقیران گذر خاتمه پیدا می‌کرد».
این روایتی از هنرمندی، شیفته اشیای متعلق به جهان اسرارآمیز طلسم و تعویذ به شمار می‌آید که تکه‌ای از کودکی خود را روایت می‌کند که در آن درد و رنج و بیماری‌اش را با پناه‌بردن به شیوه‌هایی مشابه طلسمات و تعویذها تسکین می‌داده‌اند. پرویز تناولی این خاطره را برای ورود به جهان کتابش«طلسم گرافیک سنتی ایران» روایت می‌کند که درباره این اشیا و نیروی سحرانگیزشان در یاری انسان است. او از زن همسایه در کنار رمالان و دعانویسانی دوره‌گرد که در روزگار کودکی صدایشان را در میان کوچه‌ها می‌شنیده است، به‌عنوان یاریگران اندوه و استیصال و رنج انسان‌های هم‌روزگارش نام می‌برد. تناولی با اشاره به ابزار فلزی این رمالان و فالگیران که محبوب زنان محله بوده است، به فرهنگی یاریگرانه اشاره می‌کند که در پسِ این ابزارها و ادوات نهفته بوده است «این آثار نه‌تنها بخش مهمی از هنرهای تصویری ایران به حساب می‌آیند، بلکه در پسِ خود آمال و آرزوهایی نهفته دارند. چه بسیار مادرانی که به امید بهبود فرزندانشان به این آثار دل می‌بستند و چه زنانی که از ترس از دست‌دادن شوهرانشان به این اشیا متوسل می‌شدند. چه بسیار عشاقی که از قِبَل این دست‌ساخته‌ها به سوی معشوق رفته و به وصال او می‌رسیدند و چه مردان که با اتکا بر آنها معاملات پرسودی را انجام می‌دادند».
این اشیا در توصیف تناولی، بر پایه باورهای آدمیان روزگار گذشته به یاریشان می‌آمدند تا در برابر رنج‌ها و ناکامی‌های زندگی، حس آرامش در ذهن و جان‌شان بنشانند. او به اشیایی اشاره می‌کند که پیشینه‌ای دیرینه در تاریخ دارند و به روزگاری از تاریخ دیرینه بشر بازمی‌گردد که انسان با شکار روزگار می‌گذرانده است «قسمت‌هایی از شکار خود، ازجمله استخوان، پوست، دندان، پنجه و پر آن را به خود می‌آویخت و یا در جایی حفظ می‌کرد و از آن چون طلسم و تعویذ بهره می‌گرفت [...] هزاران ‌سال پس از گذشت این مرحله و زمانی که بشر موفق به ساختن ابزار برای شکل دادن به مصالح طبیعی چون چوب و سنگ شد، خود به ساختن طلسم و تعویذ همت گماشت و [...] موفق به ذوب فلزات شد، نوعی صنعت طلسمی-در کنار صنایع دیگر- رو به رشد گذاشت و اشیای فلزی ریزی برای آویختن بر سر، گردن و دست ساخته شد تا مردم و دارایی آنها را از گزند حوادث مصون بدارد. »
کودک بیمار که بعدها هنرمندی سرشناس شده است، با اشتیاق این اشیای ظریف هنری اما یاریگر در باور عامه را گرد می‌آورد. او درمی‌یابد گاه بازوبندی فولادی را با نقش‌ها و نوشته‌هایی حکاکی می‌کردند تا حکاکی‌ها به یاری پهلوان بیایند و حریف را مغلوب کنند، یا نوشته‌هایی ریز را با مهارت در خانه‌های شطرنجی روی یک پوست آهو می‌نوشتند تا بیماری و عارضه‌ای را برطرف کنند. تناولی با جست‌وجو در فراوانی و گستردگی بهره‌گیری مردم از این‌گونه طلسمات و تعویذها نتیجه‌ای جالب و درنگ‌آمیز درباره تاریخ اجتماعی مردم روزگار گذشته می‌گیرد که البته رویکرد یاریگرانه آنها را بیشتر می‌نمایاند «عامل دیگر گسترش توجه مردم به دعانویسی، طلسم و تعویذ، وضع بد اقتصادی یا مشکلاتی چون بیماری‌های صعب‌العلاج بود. بیشتر مردم بشدت فقیر بودند. تهیه غذا، لباس و دارو برای هر کس آسان نبود. با وجود تلاش روزانه، برخی از روزها پربرکت‌تر از روزهای دیگر بود. با این وجود کمتر کسی از پشت و بلند زندگی شکوه می‌کرد». از آن‌جا که دلگرمی به پدیده‌ها و گونه‌ای ناشناخته از باورهای فرازمینی، همواره در میان مردم بود، آنها را بر گردن یا دیوار خانه می‌آویختند و اینچنین بر شکیبایی خویش می‌افزودند. تناولی با این زمینه‌چینی‌ها در کتاب «طلسم گرافیک سنتی ایران» تصریح می‌کند که چنین اندیشه‌هایی هرچند پایه و مایه علمی نداشت و بیشتر به خرافه می‌مانست اما موجب می‌شد مردم روزگاران گذشته، در هنگامه‌های سخت، زندگی را آن‌گونه که هست بپذیرند؛ این پذیرش و دلدادگی، رخوت‌آفرین و آرامش‌زا بود، هم عاملی برای آرامشی به شمار می‌آمد که گاه سلامت روح و جان مردم را می‌توانست در پی داشته باشد؛ مردمی که اشیا را ناآگاهانه به یاری می‌گرفتند تا از بیماری، مرگ، رنج و اضطراب بگریزند.

 


منبع: شهروند

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: