شب مارسل پروست با سخنرانی داریوش شایگان و محمود دولت‌آبادی

1396/10/13 ۱۰:۴۲

شب مارسل پروست با سخنرانی داریوش شایگان و محمود دولت‌آبادی

داریوش شایگان فیلسوف ایرانی در سال‌های اخیر تلاش خود را معطوف به ادبیات كرده و پس از انتشار كتاب پنج اقلیم حضور كه به ٥ ستون مسلم ادبیات كهن ایرانی یعنی فردوسی و خیام و مولوی و سعدی و حافظ اختصاص دارد، كتاب جنون هشیاری را درباره اندیشه و هنر شارل بودلر (١٨٦٧-١٨٢١) شاعر و نویسنده فرانسوی نوشت.

 

 

پیكرتراشی زمان

محسن آزموده: داریوش شایگان فیلسوف ایرانی در سال‌های اخیر تلاش خود را معطوف به ادبیات كرده و پس از انتشار كتاب پنج اقلیم حضور كه به ٥ ستون مسلم ادبیات كهن ایرانی یعنی فردوسی و خیام و مولوی و سعدی و حافظ اختصاص دارد، كتاب جنون هشیاری را درباره اندیشه و هنر شارل بودلر (١٨٦٧-١٨٢١) شاعر و نویسنده فرانسوی نوشت. این فرانسه‌شناس برجسته ایرانی كه تاكنون جوایز و نشان‌های افتخار فراوانی از فرانسویان گرفته به تازگی نیز كتاب فانوس جادویی زمان را درباره رمان در جست‌وجوی زمان از دست رفته، نوشته مارسل پروست (١٩٢٢-١٨٧١) نوشته است كه آن را نشر فرهنگ معاصر منتشر كرده است؛ رمانی كه در كنار آثار بزرگانی چون تولستوی و بالزاك و داستایوفسكی بر تارك ادبیات جدید جهانی می‌درخشد. به این مناسبت شب‌های بخارا عصر روز دوشنبه ١٠ دی ماه در خانه اندیشمندان علوم انسانی به مارسل پروست اختصاص داشت و در آن محمود دولت آبادی، كامران فانی، حامد فولادوند، محمد منصور هاشمی و داریوش شایگان سخنرانی كردند. در ادامه گزارشی از سخنان دولت‌آبادی و شایگان و مختصری از سخنان سایر سخنرانان را می خوانید.

 

دهباشی :خالق حماسه مدرن

در ابتدای جلسه علی دهباشی، مدیر نشریه بخارا به پیشینه آشنایی ایرانیان با مارسل پروست اشاره كرد و گفت: ٢٧ سال می‌گذرد از سال ١٣٦٩ كه چاپ اول جلد اول كتاب در جست‌وجوی زمان از دست رفته با ترجمه زنده‌یاد توسط نشر مركز منتشر شد و سرانجام دوره كامل آن نخست در ٨ جلد و سپس در ٧ جلد در سال ١٣٧٨ منتشر شد و تا به امروز ١١ بار به چاپ رسیده است. بسیاری از خوانندگان در همان مجلدات نخست متوقف شده‌اند یا اگر این رمان عظیم را به پایان رسانده‌اند، برای‌شان پرسش‌ها و ابهامات متعددی پدید آمده است و از پیچیدگی این رمان سخن می‌گفتند و در جست‌وجوی كتاب یا كتاب‌هایی بودند كه پرده از راز و رمز این رمان بردارد. پیش از این بیش از ١٠٠٠ مقاله و كتاب به زبان‌های غیرفارسی درباره این رمان منتشر شده است، اما در زبان فارسی به ندرت به كتاب جانداری در این باب بر می‌خوریم. دهباشی در ادامه به كتاب فانوس جادویی زمان نوشته داریوش شایگان پرداخت و گفت: یكی از اهداف دكتر شایگان در نگارش این كتاب تشریح و تفسیر تاملات پیچیده مارسل پروست در رمان در جست‌وجوی‌زمان از دست رفته است. ایشان مارسل پروست را خالق حماسه مدرن خوانده‌اند و نوشته‌اند رمان جست‌وجو سیر و سلوك انسان مدرن است. این سیر و سلوك در دنیایی به وقوع می‌پیوندد كه هنجارهای متافیزیكی آن به كلی به هم ریخته است. شرایطی كه ازل و ابد جابه‌جا شده و انسان سرگشته در آن حقیقت مطلق را می‌جوید. مسیر كاوش انسان پروستی اما جاده عرفان سنتی نیست و در این جا هنر جانشین عرفان می‌شود. مقصد رمان پروست وصول به بی‌زمانی مطلق است و این مقصود به یمن تامل در جوهره هنر حاصل می‌شود.

 

دولت آبادی : جامعه نامه

محمود دولت آبادی در ابتدا به سه كتاب مهم در پایان قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم كه در اروپا منتشر شد، اشاره كرد و گفت: در زبان انگلیسی اولیس نوشته جیمز جویس، در زبان آلمانی مرد بی‌خاصیت نوشته روبرت موزیل و در زبان فرانسه در جست‌وجوی زمان از دست‌رفته مارسل پروست. این هر سه به نحوی «خودزی‌نامه»و «جامعه‌نامه» و «تاریخ‌نامه» و مصداق سخن توماس مان هستند كه گفت آثار بزرگ وقتی پدید می‌آیند كه دوره واقعی زندگی تاریخی آنها رو به زوال می‌گذارد. تا به حال ندیدم كه در زبان فارسی كسی به این مثلث ادبیاتی اروپایی در این برهه زمانی توجه كرده و به این پرداخته باشد كه چرا این سه نویسنده باعث پدید آمدن چنین آثاری می‌شوند كه درباره یكی از آنها صادق هدایت می‌گوید: ادبیات تا پروست، ادبیات تا جویس و ادبیات بعد از جویس. دولت آبادی در ادامه تاكید كرد: ای كاش كتاب دكتر شایگان زمانی منتشر شده بود كه من طرف خانه سوان (جلد اول در جست‌وجوی زمان از دست‌رفته) را می‌خواندم، زیرا این كتاب كمك به شناخت پیچیدگی‌های رمان پروست می‌كند. وی در ادامه بخش‌هایی از كتاب شایگان را خواند و سپس با تاكید بر توجه شایگان به ارتباط پروست با متفكران عصر خودش مثل فروید گفت: مدعی نیستم كه بتوانم فهمی بر ارزیابی و تبیین آنچه در كتاب فانوس جادویی زمان جناب دكتر شایگان گشوده شده چیزی بیفزایم، خاصه آنكه شخصا فقط مجلد نخست این كتاب را خوانده‌ام و آن سالیان مرا تشویق نكرد به خواندن و ادامه آن. اما از برك كتاب فانوس جادویی شاید بتوانم روی دو نكته درنگ كنم، به یاری تجربه‌های شخصی‌ام. اجازه می‌خواهم بگویم مفهوم عمیق این عبارت «كتاب‌ها فرزندان انزوا و سكوتند» را عمیقا درك می‌كنم. چهارده سال انزوای پروست فراهم آوردن مصالح كار پیش از آغاز، نوشتن گرته‌برداری و تقلید از گذشتگان و معاصرین، یادداشت‌ها و آزمودن‌های خود، در زیستن و كار نوشتن، آرایه‌های پیش از شروع و نظم و سامان دادن به تكه‌های بسا مجرد، كاری بسیار فرساینده است و به راستی می‌توان فهمید و پذیرفت كه بر پایان كار، بر پایان عمر آقای پروست بگوید: اثرم مانند فرزندم شده است و مادر محتضرش عمرش را صرف نگهداری فرزندش می‌كند. شاید باقیمانده عمرش را.

 

نویسندگان نور جهانند

نویسنده كلیدر گفت: پایان سیر و سلوكی كه به گواهی این كتاب هدفش نویسنده شدن بوده است یا به عبارتی دیگر دست یافتن به حقیقت هنر از دید مارسل پروست، انسانی كه با وجود بیماری‌ها و دشواری‌هایش توفیق یافته است به تعبیر كارلایل برسد كه نوشته بود، نویسندگان نور جهانند. با امتیاز خاصی كه می‌توان پذیرفت در پروست كه او موفق شده بود گذشته را در اثرش بیدار و زنده و اكنونی كند. نكاتی كه غالبا دیده و خوانده می‌شود، یكی مفهوم زمان است كه زمان پروستی نامیده می‌شود و دیگر زنده شدن خاطرات است كه دكتر شایگان اصطلاح زیبایی رستاخیز خاطرات نامیده است. درباره مفهوم زمان كه از اصطلاح زمان مسطح یاد شده، لابد در مقابل زمان واجد ابعاد نظرم این است كه در طبیعتی كه هر كدام جزیی از آن هستیم، زمان واقع همین ورق خوردن شب و روز تقویمی است. پس چطور است كه دریافته شده پروست از زمان واقع فراتر رفته است؟ پاسخ مرا به این معما اگر بپذیرید یا نه، چنین است كه تجربه زمان واجد بعد یا حتی احساس بی‌زمانی از جانب نویسنده، در روند بسی رنجبار خلاقیت ممكن می‌شود. رنج نه در معنای اندوه، بلكه همچون كار بی‌امان و پیوسته خلاقیت. وی گفت: وقتی انسانی كه پروست است خود را در كارش حبس می‌كند، باور می‌كنم كه او ١٤ سال عمر خود را نه فقط در زمانه‌ای متفاوت سپری كرده باشد كه در مكان‌های متفاوت و ناشناخته هم می‌تواند سیری داشته باشد. آنجا كه می‌نویسد: «آن سه درخت را می‌شناختم و نمی‌شناختم». ذهن، قابلیت‌های غریبی دارد. حد فاصل ٢٧ تا ٣٠ سالگی دو بار شخصا به مكان‌هایی وارد شده‌ام كه به نظرم رسید در آن مكان‌ها هرگز نبوده‌ام، در حالی كه این مكان‌ها بودند و من تصور می‌كردم این مكان با من آشناست. پروست در جایی یاد می‌كند كه گذشته به صورت چیزی جادویی به نظرش آمده كه از گذشته‌های دور نشان دارد و نمی‌گوید كه پیش‌تر دیده بوده است. شخصا در تجربه هایم بعد از رهایی از كاری سنگین از خود پرسیدم این همه اجزا و چیزها و نشانه‌ها و آدم‌ها و روابط نیازموده كه نمی‌شناخته‌ام از كجا پدید آمده‌اند و چندی دچار چنین پرسشی بوده‌ام تا به این نتیجه رسیده‌ام كه ژن می‌تواند دارای حافظه باشد و آنچه پدید آمده، پدیداری محتوای ژن، محفوظات ژنی است كه می‌تواند سفری در قرون داشته باشد. به این ترتیب من زمان واجد بعد پروستی را این گونه می‌فهمم.

 

رستاخیز خاطرات

دولت آبادی سپس به رستاخیز خاطرات پرداخت و گفت: اگر گذشته و فهم آن ضروری باشد كه به گمان من ضروری است، پس این عبارت دقیق منسوب به كارلایل آموختنی است كه روح زمان گذشته به تمامی در كتاب‌ها نهفته است و چنان كه پیداست آقای مارسل پروست توفیق یافته است، با كندوكاو در گذشته خود و جامعه متناسب با خود، روح آن را در كتابی بزرگ فراهم بیاورد. به گواهی همین كتاب مارسل پروست بسیار آموخته است پیش از رسیدن به آغاز جست‌وجو. هم از آثار و اندیشه‌ها و روش‌های دیگران و هم از مشاهدات و تجربیات و زندگی‌های ممكنی كه داشته است. اما در كتاب جست‌وجو یك دوگانگی وجود دارد و نیازی هم دیده نشده كه پنهان بماند. یك وجه خاطره نویسی و یك جنبه داستانی. وقتی كتاب طرف خانه سوان را می‌خواندم از خود پرسیدم آیا نمی‌شد بی‌تكیه بر یادداشت‌هایی كه نیاز به تنظیم و سامان بخشی كتاب را الزامی می‌كند، رمان به صورت تداعی نوشته نمی‌شد. نمی‌شد، چون چشم غره آن یادداشت‌ها چه می‌شدند.

وی در پایان گفت: نكته دیگر كه همچون كلیدی برای گشودن قفل جست‌وجو از آن یاد می‌شود، طعم و حس و عطر آن شیرینی و چای است كه با آن رستاخیز كلمات آغاز می‌شود. كلمات و تداعی‌ها كه فقط نمی‌خواهند گذشته را احیا كنند، بلكه ندانسته-دانسته می‌خواهد كاشف وجودی پروست باشد.‌ای بسا در مقابله با زمان كه پروست به خورندگی آن واقف است، یك راه بیشتر ندارد و آن غرق شدن در زمان است و به نحوی فراموشی در كاری كه بدان همت كرده است و این یكی از جنبه‌های آگاهانه نوشتن است. اراده به جدال با مانعی كه باید از سر راه برداشته شود، یعنی بر آمدن شارستانی در اكنون با مصالح و معماری سال‌ها. در این‌بارآوری و برآوری، چرا آن چای و كلوچه اهمیت یافته است. مگر كلمات و یادداشت‌ها پیش‌تر وجود نداشتند؟ مگر پروست نویسنده، پیش از آن مارسل پروست نبوده است؟ قطعا چرا. اما در آن كلاف در هم انباشته در ذهن و بر صفحات كاغذ هنوز وعده وصل نرسیده بوده است. در گمان من نكته ظریف این است: آغازی برای رستاخیز خیزاب‌های ذهن و تخیل، در یك لحظه رخ نشان می‌دهد، در یك تصویر، یك یاد و یك جمله. همان جمله، همان عبارت نخستین: و جهان، به راستی كه جهان آغاز می‌شود. اتفاق، آری، اتفاق مهم و در عین حال مهیب و نیز وجدآور آغاز می‌شود. ما به آن می‌گوییم اشراق و به تدریج غرق شدن. همان كه به درستی در همین كتاب از قول والتر بنیامین نقل شده است «استغراق عارفانه» و این عمیقا درست است و در چنان استغراقی كجا می‌توان به زمان متوالی فكر كرد، چه رسد به در قید آن ماندن. پیش‌تر كلمات در دسترس پروست بودند و بوده‌اند. ولی كلمه آغاز نشده بوده است. رستاخیز آن لحظه است كه كلمه آغاز می‌شود و اثر ادبی از آن نقطه‌ای آغاز می‌شود كه نخستین تصویر با نخستین كلمه آغاز می‌شود و چون آفتاب خود دلیل آفتاب است، چنین كتابی درست در همان لحظه باید آغاز می‌شده و نه دیرتر و نه زودتر و درست در پایان عمر تقویمی مارسل پروست به پایان می‌رسیده است. اثری كه به امر واقع می‌گوید: این همان نیست، اما از آن هست. یعنی من توی واقع نیستم، ولی من از توی واقع بر آمده‌ام. مساله این است. شاید من نتوانم چنان كه كارلایل آورده است بگویم نویسندگان نور جهانند. اما می‌توانم بگویم هر اثر مهم ادبی مثل جست‌وجو، چراغی در جهان است.

 

شایگان: عیان‌سازی رمان

داریوش شایگان بحث خود را با اشاره به سخنان و نقدهای سایر سخنرانان آغاز كرد و گفت: در سال‌های ١٩٥٠ كه در ژنو دانشجو بودم، دانشگاه ادبیات ژنو به حضور استادان بزرگی در ادبیات مشهور بود، به‌طوری كه آن را «اكول دو ژنو» (مكتب ژنو) می‌خواندند. به همین خاطر شخصا به‌رغم علاقه‌ام به فلسفه و حكمت شرق دور و سانسكریت و... در كلاس این استادان حاضر می‌شدم، زیرا رمان خیلی مهم است. هوسرل در كتاب بحران علوم اروپایی و پدیدارشناسی استعلایی، نوشته كه فلسفه جدید هم عیان ساز است و هم نهان ساز. عیان ساز است زیرا برای اولین‌بار مساله ریاضی را با گالیله و دكارت مطرح می‌كند، اما نهان ساز است زیرا بخش بزرگی از هستی یعنی دنیای زندگی (Lebenswelt) را به كلی از گردونه خارج می‌كند. جالب است كه رمان این امانت را به عهده می‌گیرد. یعنی بخشی كه علم پس می‌زند را رمان آشكار می‌سازد. از سروانتس، خالق دن كیشوت در قرن ١٦ تا پروست نویسنده جست‌وجو در قرن ٢٠ شاهد این امر هستیم. یعنی رمان تمام آن بخشی را كه علم دفع كرده بود، به عهده می‌گیرد و لایه به لایه آن را می‌شكافد و عیان می‌سازد. وی گفت: متاسفانه در ایران رمان را زیاد جدی نمی‌گیرند. در حالی كه در طول این ٥ قرن تمام اتفاقات مهم در رمان بازتاب یافته است. رمان زمانی شروع می‌شود كه نامیرایان گریخته باشند و قهرمان داستان نداند كجاست. چنان كه لوكاچ در كتابش نوشته، اگر حماسه مربوط به دوران كودكی انسان است كه در آن همه می‌دانند از كجا می‌آیند و به كجا بر می‌گردند، در تراژدی با مرگ مواجه هستیم و در رمان با بلوغ انسان.

 

استمرار متحرك

شایگان در ادامه به نگاه منحصر به فرد پروست در قبال سیلان زمان و تغییرات پیاپی انسان و شخصیت انسان در گذر زمان پرداخت و گفت: پروست این مبحث را روانشناسی در فضا در برابر روانشناسی مسطح می‌خواند، یعنی نوعی از روانشناسی كه در آن حلقه من و زمان و مكان دایم در حركت هستند. البته اصل این تعبیر از برگسن آمده كه مفهوم استمرار متحرك یا سیال را مطرح می‌كند. پروست اگرچه با برگسن اختلاف نظر دارد، اما این مفهوم را قبول دارد. وی سپس به شباهت مفهوم استمرار متحرك با آیین بودا اشاره كرد و گفت: بودا تنها راه طریقتی است كه در آن هستی نیست، یعنی نه امر مقدس دارد، نه وجود. تنها چیزی كه در آن هست، سامسارا به معنای جریان زندگی است، لحظات پی در پی‌ای كه مدام تكرار می‌شود. مثال پروست از آن شمع است كه به نظر ثابت است اما هر لحظه در حال زنده شدن و مردن است، بنابراین جوهری سیال دارد، مثل آتشگردان. البته تفاوت پروست و بودا در این است كه پروست در جست‌وجوی جوهر است، اما بودا به جوهر اعتقاد ندارد بلكه فقط به این می‌پردازد كه چگونه می‌توان جریان پی در پی هستی را منقطع كرد. موتور محركه به باور تریشنا یا تشنگی و خواستن است و اگر آن را قطع كنیم، وارد نیروانا شده‌ایم. نیروانا خلأ عظیم است. اما پروست در جست‌وجوی جوهر است. شایگان گفت: این جوهر در صفحات نخست رمان در قاب خواب بنیادین ظاهر می‌شود. دلوز به خوبی اشاره كرده این خواب بنیادین را با تعبیر complication می‌توان فهمید كه از ریشه complico لاتینی به معنای درهم پیچیدن می‌آید. مثل قرقره‌ای كه در هم پیچیده شده و نه زمان دارد و نه مكان. به همین خاطر است كه به محض بیداری از خواب می‌پرسیم من كی هستم؟ آن موقعی است كه قرقره باز می‌شود. این ریسمان تا آخر رمان ادامه می‌یابد و از مقاطع و خانه‌های مختلف می‌گذرد. نقش سه گانه در آن مهم است. سه مرشد دارد كه یكی نویسنده و دومی هنرمند نقاش و سومی موسیقی دان است، سه بار عاشق می‌شود. بیداری از این خوابی كه جوهر ادبیت یا بی‌زمانی را در خود نهفته دارد، سرآغاز جریان زمان است. زمان موقعی شروع می‌شود كه جهانی خلق می‌شود. اسطوره همزمانی پدید می‌آید كه دنیا خلق می‌شود. این بیداری از خواب موقعی است كه پروست وارد زمان می‌شود. وی گفت: جالب است كه شش هفتم كتاب درباره اندوه و یأس است. نویسنده دایم شكست می‌خورد و فكر می‌كند استعداد ندارد و نویسنده نخواهد شد. گاهی جرقه‌هایی از زمان بازیافته به صورت تذكارها می‌آیند، اما این تذكارها فقط سایه ابدیت هستند نه خود آن یا داستان سه درخت و... پایان رمان به تعبیر نویسنده‌ای، یك آپوكالیپس یا آخرالزمان است و همه چیز تغییر می‌كند. تذكارها مسلسل وار حمله می‌كنند گویی هشداری هستند برای اتفاقی كه در حال وقوع است. به یكباره در ضیافت‌ها نقاب‌های این هنرمند زمان می‌بیند كه عجب پیكرتراشی است و عجب صورت‌هایی ساخته است. چهره‌ها تغییر داده و برای شناخت آدم‌ها باید صورتك‌ها را برداشت. اینجاست كه می‌فهمیم همین زمانی كه تا حالا همراه او بوده، می‌تواند خصمانه دشمن و مرگ باشد، اگر نجنبد. جالب است كه خود پروست همین الگو را برگزید. ٨-٧ سال پایانی عمر خلوت گزید و زندگی مرتاضانه كرد. سلست آلباره، خدمتكار و مونس وفادارش در كتاب «موسیو پروست» كه ٤٠-٣٠ سال بعد از مرگ پروست نوشته می‌گوید او غذا نمی‌خورد و روزی یك كراسان می‌خورد. برادرش پزشك بود اما دارو هم نمی‌خورد در حالی كه اگر گوش می‌داد، قطعا بیشتر عمر می‌كرد. او می‌خواست هستی‌اش را فدای كار كند. تمام هستی‌اش را به پای اثرش ریخت و رمانی نوشت كه بزرگ‌ترین رمان قرن بیستم و از بزرگ‌ترین رمان‌های تمام قرون است. شایگان گفت: هیچ اثری به اندازه در جست‌وجوی زمان از دست رفته از عصاره هستی خالقش تغذیه نكرده است و موجب نابودی نشده است. می‌توان گفت رمان جست‌وجو قربانگاه پروست است كه در آن خالق خود را قربانی مخلوق می‌كند و همین امر وجه اساطیری به این رمان می‌دهد. بی‌سبب نیست كه این اثر از هر لحاظ استثنایی است و حتی برای برخی به نوعی مسلك و طریقت بدل شده و برخی به صورت روزانه پروست می‌خوانند، مثل خانم عسكری. به همین خاطر مطالعه اثر او را برای نویسندگان جوان خطرناك دانسته‌اند و درباره عمق نفوذ وی هشدار داده‌اند. سخنم را با این جمله والتر بنیامین به پایان می‌رسانم كه مترجم بخشی از رمان جست‌وجو به زبان آلمانی بود كه خطاب به آدورنو فیلسوف می‌نویسد: «دیگر یك كلام بیش از آنچه برای كار ترجمه‌ام ضرورت دارد، از پروست نخواهم خواند، از بیم آنكه سخت معتادش شوم و این اعتیاد سرچشمه خلاقیتم را بخشكاند».

 

شایگان: فلسفه و رمان

   فلسفه جدید هم عیان ساز است و هم نهان ساز؛ عیان ساز است زیرا برای اولین‌بار مساله ریاضی را با گالیله و دكارت مطرح می‌كند، اما نهان ساز است زیرا بخش بزرگی از هستی یعنی دنیای زندگی را به كلی از گردونه خارج می‌كند. جالب است كه رمان این امانت را به عهده می‌گیرد. یعنی بخشی كه علم پس می‌زند را  رمان آشكار می‌سازد.

   متاسفانه در ایران رمان را زیاد جدی نمی‌گیرند. در حالی كه در طول این ٥ قرن تمام اتفاقات مهم در رمان بازتاب یافته است. رمان زمانی شروع می‌شود كه نامیرایان گریخته باشند و قهرمان داستان نداند كجاست. چنان كه لوكاچ در كتابش نوشته، اگر حماسه مربوط به دوران كودكی انسان است كه در آن همه می‌دانند از كجا می‌آیند و به كجا بر می‌گردند، در تراژدی با مرگ مواجه هستیم و در رمان با بلوغ انسان.

   بودا تنها راه طریقتی است كه در آن هستی نیست. تنها چیزی كه در آن هست، سامسارا به معنای جریان زندگی است، لحظات پی در پی‌ای كه مدام تكرار می‌شود.

 

محمدمنصور هاشمی: پروست و زمان

تصورات بشر درباره زمان در طول تاریخ یكسان نبوده و تغییر و تحولات چشمگیر داشته است. این تصورات متفاوت و مختلف در قالب آثار ادبی و هنری و تاملات فلسفی و علمی گوناگون خود را آشكار ساخته است. رمان به عنوان داستان «افراد» در «طول زمان» یكی از مهم‌ترین تجلیات درك خاصی است از زمان؛ هرچند خود این درك خاص، در دگردیسی‌های رمان به مثابه یك قالب ادبی، صورت‌های گوناگون یافته است. در سنت غرب اینكه رمان را در ادامه حماسه و به عبارت بهتر جانشین آن ببینند، امری است كاملا متداول. هنری فیلدینگ در ابتدای «ماجرهای جوزف اندروز» در وصف رمان رندانه نوشته است: «شعر حماسی طنز در قالب نثر!» هگل هم در مجلد سوم «درس‌گفتارهای زیبایی‌شناسی» تصریح كرده است رمان حماسه دنیای بورژواست (جایی دیگر از همان درس‌گفتارها هم گفته است رمان اثر ادبی دنیایی است كه منثور شده است و به عبارت دیگر شاعرانه نیست) چرا بر این موضوع تاكید می‌كنم و ربطش به زمان چیست؟ چون گئورگ لوكاچ در «نظریه رمان» توضیح می‌دهد كه در حماسه زمان موضوعیت و مدخلیت تامی ندارد و چندان منشأ اثر نیست. قهرمان حماسه مقهور زمان نیست اما شخصیت‌های رمان جملگی زمان‌مندند. برای روشن شدن موضوع كافی است به خاطر بیاوریم كه در «شاهنامه» خودمان رستم را نه گذر طولانی‌مدت زمان كه دسیسه برادرش شغاد از پای درمی‌آورد و از این مهم‌تر مرگ زال را- كه خود به معنایی عین زمان است- هرگز در اثر سترگ فردوسی نمی‌بینیم. رمان قالب ادبی دنیای مدرن است و در دنیای مدرن درك ما از زمان دیگر اسطوره‌ای و حماسی نیست. شاید برای صورت‌بندی این درك تازه بیش از هر چیز پیش چشم داشتن فلسفه كانت به كار بیاید. كانت در فلسفه‌اش كه عملا چیزی نیست جز مشخص كردن محدوده‌های شناخت و محدودیت‌های معرفت‌شناختی بشر، تشریح كرده است كه ما تنها در چارچوب حس و فاهمه می‌توانیم شناخت داشته باشیم و فراتر از اینها هر چه بگوییم تنها زیاده‌روی عقل است و سودای محال. همچنین توضیح می‌دهد كه حس ما در چارچوب دو ظرف می‌تواند تعین بیابد: زمان و مكان. به عبارت دیگر و به بیان روشن ما بیرون‌شدی از زمان‌مندی و مكان‌مندی نداریم و اینها در زمره مرزهای شناخت ما است. زمان كانتی در واقع همان زمان فیزیك نیوتونی است. همان ساعتی كه فورستر به درستی آن را در پس رمان در كار دیده و از آن سخن گفته است. وقتی این ساعت حاكم بر ذهن در فلسفه كانت امتدادی درازآهنگ‌تر می‌یابد و جنبه‌ای بین‌الاذهانی، زمان‌مندی به صورت تاریخ‌مندی بسط می‌یابد؛ همان امری كه هگل بر آن انگشت نهاد. اگر به دنبال تحقق تمام و كمال این جنبه از زمان‌مندی زندگی آدمیان در رمان باشیم به عنوان نمونه حتما می‌توانیم «جنگ و صلح» عظیم تولستوی را در نظر بیاوریم و گذر ناگزیر زمان را بر ناتاشا و پی‌یر و آندره و دیگران مشاهده كنیم. زمان‌مندی و تاریخ‌مندی كانتی-هگلی تقدیر رمان كلاسیك است. «در جست‌وجوی زمان از دست رفته» رمانی است به این معنا كلاسیك، یعنی قاعده زمان‌مندی به معنای مذكور سفت و سخت بر آن حاكم است. اثر پروست هم مثل همه رمان‌های كلاسیك داستان «فرد» و «فرد»‌هایی است در درازای «زمان»، فرد و افرادی مشخص در زمانه‌ای مشخص. اما واقعیت این است كه نحوه حضور زمان و شیوه نمایش آن در این رمان ویژگی‌هایی دارد كه آن را از آثار پیشین یكسره متمایز می‌كند. برای بیان این تمایز معمولا به فلسفه هانری برگسون اشاره می‌شود كه به زمان نه به مثابه توالی ممتد اجزا و امری كمّی كه در مقام امری كیفی توجه داشت. در این دریافت از زمان، درك زمانی ما الزاما درك ریاضیاتی- فیزیكی نیست، درك احساسی- نفسانی است، همان دركی كه سبب می‌شود در سنت خودمان مثلا سعدی بتواند بگوید «كه شبی نخفته باشی به درازنای سالی». پروست چنان‌كه خودش هم آورده تحت تاثیر برگسون و درك او از زمان بوده است، اما نباید فراموش كرد كه این همه ماجرا نیست. ژرژ پوله در كتاب خواندنی‌اش- «فضای پروستی»- هوشمندانه تبیین كرده است كه برگسون درك مكانی از زمان را رد می‌كرد در حالی كه رمان بزرگ مارسل پروست بر همین پیوند مكان و زمان بنیاد نهاده شده است. صرف نظر از این نوع تفاوت‌های فنی میان زمان برگسونی و زمان پروستی، به گمان من به علت دیگری هم می‌شود برای درك زمان پروستی از اندیشه‌های برگسون گذر كرد. پروست هنگام نوشتن «در جست‌وجوی زمان از دست رفته» مشغول ترسیم تصویری از زمان بود كه صورت‌بندی مناسب آن در آثار یكی دیگر از معاصرانش آمده است، دانشمند بزرگی كه نه پروست آثار او را خواند و نه او آثار پروست را. منظورم اینشتین و نظریه نسبیت او در حوزه فیزیك نیست، گرچه شباهت آن نظام ادبی- فلسفی پیشین با فیزیك نیوتونی و این نظام ادبی- فلسفی تازه با فیزیك اینشتین به جای خود جالب توجه است و محل تحلیل‌های تامل‌برانگیز بوده است. منظور نظر من در اینجا زیگموند فروید است و كشف سرنوشت‌ساز او: ناخودآگاه. فروید هوشمندانه نوشته است كه ناخودآگاه زمان ندارد. درست است كه پس پشت رمان پروست هم همان ساعت آفاقی مشغول كار است و زمان به صورت مرتب و منظم در حال گذر است (زیرا «روایت» ناخودآگاه هم باز در ساحت آگاهی «بازسازی» می‌شود و در ظرف ذهن زمانمند)، اما پروست با انتخاب زاویه دید اول شخص و بیان داستان از زبان منِ راوی- مارسل- این تمهید را فراهم آورده است كه ما امور را از منظر زمان انفسی راوی ببینیم، زمانی كه مبتنی بر تداعی‌ها و تاثرات ذهنی است، زمانی كه در آن بی‌تابی كودكانه راوی برای بوسیده شدن از طرف مادرش می‌تواند چندین صفحه به طول بینجامد، چند مهمانی مضحك اشرافی و كوچك‌ترین جزییات آنها حجم عمده چندین مجلد را اشغال كند، وسواس ذهن مارسل در مورد آلبرتین وقت و اعصاب‌مان را دیوانه‌وار ببلعد و در عوض چند سال زندگی راوی- كه هیچ‌وقت هم چیزی از سن خود در هر دوره به ما  نمی‌گوید- در چند سطر كوتاه طی شود. گمان می‌كنم همین ویژگی باعث شده است خواندن رمان پروست برای خواننده‌ای كه با حوصله آن را می‌خواند تجربه‌ای منحصر‌به فرد باشد.

 

كامران فانی: هنر فراسوی زمان

وقتی در سال ١٣٦٩ اولین جلد رمان در جست‌وجوی زمان از دست رفته مارسل پروست منتشر شد، مثل علاقه‌مندان به ادبیات آن را گرفتم و پس از چند صفحه آن را كنار گذاشتم. چرا پروست در آغاز در ایران چنان كه در جاهای دیگر فهمیده نشد؟ در ایران همت والای شادروان مهدی سحابی این كتاب را در اختیار خواننده فارسی گذاشت اما اطمینان جلب نشد، زیرا پیشكسوتان ترجمه فرانسه به فارسی از ابتدا گفتند این كتاب قابل ترجمه نیست و این ترجمه قابل خواندن نیست. دومین مساله شهرت این رمان به مشكل بودن و نامفهومی و نامعقولی آن است. رمان با بیداری از یك خواب آغاز می‌شود و با یك خواب به پایان می‌رسد. آندره ژید كه دوست پروست بود و قرار بود آن را چاپ كند، ایراد گرفت این چه رمانی است كه ٤٠ صفحه آغازینش به توصیف فردی كه تازه از خواب بیدار شده آغاز می‌شود؟ آناتول فرانس دوست و استاد پروست هم در همان شروع كار آن را كنار گذاشته بود. در نهایت اینكه مطالعه ٥-٤ هزار صفحه كتاب همت می‌خواهد و بدون چنین همتی ارزش كتاب درك نمی‌شود.

دكتر شایگان حین كار روی كتاب بودلر، دچار اشراقات پروستی شد كه متوجه شد وظیفه دارد پروست را برای خواننده ایرانی خواندنی كند. ایشان همچنین به این نتیجه رسید كه ترجمه مرحوم سحابی قابل قبول است. بنابراین سه سال تمام تلاش كرد و قطب نمایی به خواننده ارایه می‌كند تا در هزارتوی ٥ هزار صفحه‌ای پروست كه بسیار پیچ در پیچ و دشوار است، گم نشود. به خصوص كه این رمان همچون آبشاری از كلمات است و در آن كلمه صرفا برای بیان چیزی به كار نمی‌رود، بلكه خود فرم اهمیت می‌یابد. البته خواندن پروست ارزش دارد، زیرا هر كس او را به خوبی بخواند، در می‌یابد كه چه سیر و سلوك ارزشمندی را گذرانده است.

یكی از موضوعات اصلی كتاب عشق است و دو جلد آن وقف یك عشق شده است. موضوع مهم دیگر كتاب اشراف و اعیان فرانسوی است و زوال این طبقه را با پایان جنگ جهانی اول ترسیم می‌كند. سومین موضوع كتاب سیر و سلوكی است كه با آن اثر هنری را می‌شناسیم و در می‌یابیم چگونه اثری خلق می‌شود كه از گزند زمان خلاصی می‌یابد. در جلد آخر شاهدیم زمان همه شخصیت‌ها را پیر و فرسوده كرده، اما اثر هنری ماندگار است و از دست تطاول نجات می‌یابد. اینچنین است كه با پروست زمان به زمان مطلق بدل می‌شود، همچون سیر و سلوك كه انسان به زمانی دست می‌یابد كه دچار فرسایش نمی‌شود. اینجاست كه رستاخیز كلمه خودش را نشان می‌دهد و تعبیر معروف آغاز انجیل یوحنا به یاد می‌آید كه «در آغاز كلمه بود و كلمه نزد خدا بود و كلمه خدا بود». یعنی با كلمه دنیای جدیدی خلق می‌شود، دنیای جدیدی كه زمان آن را دچار فرسایش نمی‌كند.

بنابراین در كتاب پروست انسان با این سیر و سلوك به جایی می‌رسد كه دیگر مخاطبش دنیای زوال یابنده بیرونی نیست، بلكه مخاطبش اثر هنری است. البته عرفان پروست زیبایی شناختی (استتیك) است و با هنر سر و كار دارد. از این منظر تفاوت سلوك پروستی با عرفان سنتی درآن است كه در عرفان سنتی هدف مستغرق شدن و فنا شدن است، اما در پروست تا آخرین لحظه انسان‌ها آگاه هستند و خرد با آگاهی یكی است. چنان كه در بودلر نیز جنون همیشه با هشیاری همراه است زیرا انسان مدرن به ناخودآگاهی و هیچ تن نمی‌دهد.

پایه‌های اصلی فهم این رمان خاطره و خواب هستند. فهم زمان در این رمان پروست مستلزم شناخت برگسن و فهم رویا، نیازمند آشنایی با فروید است و كتاب دكتر شایگان از این حیث بسیار راهگشاست چرا كه با تسلط بر این دو اندیشمند به تحلیل رمان پروست پرداخته است. با این كتاب می‌توانیم به اعماق اقیانوس پروست راه ‌یابیم و از این اعماق گوهرهایی می‌یابیم كه مهم‌ترین آنها جوهری است كه در رمان هست. كتاب شایگان ما را كمك می‌كند كه این بزرگ‌ترین رمان كل تاریخ رمان‌نویسی را جدی‌تر بخوانیم. هیچ رمان دیگری در چنین سطح و عمقی نوشته نشده است.

 

حامد فولادوند: پروست و نیچه

پروست در رمان در جست‌وجوی زمان از دست رفته حداقل شش‌بار نام نیچه را می‌آورد. این نشان می‌دهد كه پروست آثار نیچه مثل چنین گفت زرتشت و حكمت شادان و این است انسان را خوانده و آشنایی خوبی با نیچه داشته است. او این نكته را در داستانش از طریق شخصیت‌ها روشن می‌كند. او در مدرسه نیز با دوستش دانیل آلوی كه نیچه‌شناس بوده در زمانه‌ای كه هنوز نیچه نمرده بود، بحث‌هایی می‌كرده است كه در مجلات آن زمان منتشر می‌شد. همچنین پروست از طریق واگنر نیز كه برای فرانسویان آشنا بوده، با نیچه آشنایی داشته است. البته پروست به نیچه انتقادهایی نیز دارد و موضوعی واگنری دارد.

نكته مهم در این داد و ستد فكری میان این دو در مساله دقت نیچه به موضوع نگارش و خواندن روشن می‌شود كه پروست نیز بر آن تاكید فراوان داشت. نیچه و پروست هر دو مدام می‌خواندند، ضمن آنكه هر دو بر مطالعه پیش سقراطیان تاكید دارند زیرا ایشان فلسفه و شعر را با هم تركیب می‌كنند. نیچه و پروست هر دو معتقدند كه خرد تقدم ندارد، بلكه خرد و دل هر دو با هم هستند. هم پروست و هم نیچه تقدم را به دل می‌دهند و بعد سراغ خرد می‌روند. این تقدم در خواندن مهم است. بنابراین برای خواندن یك متن باید احساسات را به عنوان راهنمای اولیه در نظر بگیریم، بعد در هنگام نگارش خرد سراغ ما می‌آید.

منبع: روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: