1396/10/9 ۰۸:۱۲
مسعود میرزا ظل السلطان شاهزاده قدرتمند و خشن قاجاری، از اوان کودکی تا پایان عمر سودای شاهی در سر داشت؛ از این رو برای هر چهار پادشاه قاجاری معاصر خود مدعی و رقیبی نیرومند محسوب میشد که نه تنها امکان نادیده گرفتنش وجود نداشت بلکه لازم میدیدند فعالیتها و مراوداتش با مقامهای دولتهای دیگر با حساسیت زیاد زیر نظر داشته باشند.
مسعود میرزا چگونه آرزوی شاهی را به گور برد؟
مسعود میرزا ظل السلطان شاهزاده قدرتمند و خشن قاجاری، از اوان کودکی تا پایان عمر سودای شاهی در سر داشت؛ از این رو برای هر چهار پادشاه قاجاری معاصر خود مدعی و رقیبی نیرومند محسوب میشد که نه تنها امکان نادیده گرفتنش وجود نداشت بلکه لازم میدیدند فعالیتها و مراوداتش با مقامهای دولتهای دیگر با حساسیت زیاد زیر نظر داشته باشند. ظل السلطان که از سویی با توجه به وصیت آقامحمدخان و از سوی دیگر حمایت سنتی و قاطعانه روسها از ولیعهد رسمی قاجاریه، امکان نشستن بر تخت سلطنت در شرایط معمول را نداشت، همواره در پی ایجاد یا استفاده از فرصتهایی بود تا بتواند به آرزوی دیرین خود جامه عمل بپوشاند. برای این منظور تلاش کرد ضمن جلب نظر منتفذان سیاسی داخلی، با نزدیک شدن به انگلستان، حمایت این دولت مقتدر را نیز جلب کند تا بتواند از حمایت آنها در جنگ قدرت به نفع خود بهرهبرداری کند. از جمله زمانهایی که ظل السلطان فرصت را رسیدن به مقصود مهیا دید، وقایع مشروطیت بود که پایههای اقتدار سلطان را به شدت متزلزل میکرد و کارشکنیهای درباریان در مقابل تحولخواهان، به ظل السلطان امکان میداد با نزدیک شدن به رهبران مخالف، خود را جایگزین مناسبی برای شاه بنمایاند.
ظل السلطان مشروطهخواه! ظل السلطان از جمله حاکمانی بود که دو خصلت بیرحمی و تملق را در حد اعلا در خود جمع کرده بود. در عین حال که طی بیش از ۳۴ سال حکومت مطلقه در اصفهان با اعمال خشونت و زور، اموال و املاک بسیاری برای خود فراهم آورده بود به گونهای که او را بزرگترین ثروتمند ایران میدانستند، با برخی از رهبران مشروطهطلب ارتباطاتی برقرار کرد. با شروع تظاهرات مشروطهخواهی فرصت را مغتنم دانست و به سرعت ارتباطات گستردهای با مشروطهطلبان برقرار و خود را هوادار جدی نظام جدید نمایاند. اوج تلاشها بعد از بر تخت نشستن محمدعلی شاه صورت گرفت چنانکه به نوشته ناظمالاسلام کرمانی «شاهزاده ظل السلطان... این روزها اظهار همراهی و هواخواهی از مشروطیت مینماید و در مجلسِ خود علنا از «مجلس» تعریف میکند.» همو در جایی دیگر از تاریخ خود مینویسد: «در این ایام شاهزاده ظل السلطان... مثل ریگ، پول خرج میکند.» بیتردید همین خرجهای هنگفت بود که باعث شد پارهای از مطبوعات پایتخت به جد خود را هواخواه او نشان دهند و از سپردن مناصب و کارهای مهم کشور به او جانبداری کنند. این تحرکات از دید محمدعلی شاه دور نمیماند و گمان شاه مبنی بر زمینهسازی ظل السلطان جهت نشستن برجای او را تقویت میکرد. اختلاف میان برادرزاده تاجدار و عموی مقتدر به حدی بالا گرفت که از ظل السطان خواسته شد کشور را ترک کند که البته به بهانههایی از انجام آن شانه خالی کرد تا آنکه محمدعلی شاه علیه مشروطیت کودتا کرد و مجلس و تعدادی از پایگاههای مشروطهخواهان را به توپ بست. از جمله مکانهایی که در «یوم التوپ» گلولهباران و غارت شد یکی هم عمارت مسعودیه (کاخ ظلالسلطان) بود و در پی آن پسرش جلالالدوله را نیز دستگیر و راهی محبس کردند. بعد از آن محمدعلی شاه در تلگرافی تند و تمسخرآمیز به ظل السلطان که در این زمان در شیراز بود نوشت: «عموجان! آن قصری که در آن سودای شاهی میپختی و لانه آشوبگران و دزدان شده بود با خاک یکسان گردید.» ظل السلطان نیز شاه را با تهدیدی تند پاسخ گفت: «در همراهی ملت و خلاص جلالالدوله... اگر مسامحه شود نه خسرو بماند نه خسرو نشان» بدگمانی محمدعلی شاه نسبت به عموی بزرگ خود تا اندازهای بود که همه تظاهرات مشروطهخواهی را نقشههای ظل السلطان برای دستیابی به تاج و تخت میدانست. به همین جهت بود که بعد از کودتا و فرار عدهای از مشروطهطلبان به سفارت انگلیس در تلگرافی به صورت مستقیم شاه انگلستان را خطاب قرار داده از او گله کرد که: «دستهای از آشوبگران را ظل السلطان برانگیخته میخواست مرا از تاج و تخت بیبهره گرداند و من چون به سرکوبی آنان برخاستم، سفارت انگلیس آشوبگران را به پناهیدن در سفارت خواند و این دخالت در امور ایران است!» با این حال اندکی بعد با وساطت دولت انگلستان و همراهی روسها، ظل السلطان به همراه پسرانش با گرفتن تامین جانی و مالی از کشور خارج شد و به اروپا رفت تا خیال شاه قاجاری از برنامههای او علیه سلطنت آسوده شود.
بازگشت به ایران هنوز مدت زیادی از حضور ظل السلطان در اروپا نگذشته بود که از سطح تنشها میان عمو و برادرزاده تاجدار کاسته شد. بهانه این نزدیکی، ازدواج نوه او با پسر نایبالسلطنه وقت بود اما هنوز تصمیم قطعی برای بازگشت به ایران گرفته نشده بود که از ایران خبر انقلابی دیگر به گوش رسید. مقاومت تبریزیان علیه کودتای محمدعلی شاهی، با همراهی مجاهدان گیلانی و بختیاری همراه شد و رشت و اصفهان به دست مشروطهطلبان افتاده زمزمههای حمله به تهران بلند شد. انگلیسیها که پیش از این به وقایع مشروطیت به چشم فرصتی برای افزایش نفوذ خود در ایران مینگریستند، مدتی بود که مذاکراتی محرمانه با روسها را در پیش گرفته بودند که براساس آن با تقسیم ایران میان خود، به اختلافات قدیمی میان این دو قدرت استعماری خاتمه داده میشد و چون خواهان به وجود آمدن هیچ اتفاقی که توافق آنها را به خطر بیندازد نبودند، قاطعانه با حرکت ظلالسلطان به سمت ایران مخالفت کردند. در حالی که ظل السلطان قصد از دست دادن فرصت را نداشت و چون حدس میزد وقایع پیشرو به سرعت هرچه تمامتر اتفاق خواهند افتاد و برای مقصودش هم اهمیت حیاتی دارند بدون فوت وقت راه ایران و تهران را در پیش گرفت. و چون به درستی حدس میزد وقایع پیش رو بسیار سریع اتفاق افتاده و در جهت نیل به مقصود او حیاتی هستند به سرعت عازم تهران شد تا کاشتههای پیشین خود را درو کند!
اسارت در گیلان ورود ظل السلطان به انزلی تنها ۱۶ روز پیش از فتح تهران اتفاق افتاد. وی که پیش از این تلگرافهایی از هوادارن خود دریافت کرده بود که براساس آن به محض ورود به ایران دستجات هوادار به سرعت گرد او جمع میشدند و ضمنا امید داشت حمایتهای مالی بسیارش از مشروطهخواهان در این موقعیت به کارش بیاید به محض پیاده شدن در انزلی راه تهران را در پیش گرفت. غافل از اینکه مشروطهطلبان خاطرات سیاهکاریهای بسیار او در اصفهان را فراموش نکرده و گول حمایتهای مزورانه او را نخوردهاند و همانگونه که حمایت او از مشروطیت دروغین و فرصتطلبانه بود، مشروطهخواهان نیز به او به چشم ابزاری مینگریستند که میتواند در اعمال سلطه مطلقه شاه خلل ایجاد کند. این مطلب پیش از این در مخالفت نمایندگان مجلس با عضویت او در مجلس شورای ملی اثبات شده بود چرا که آنها یقین داشتند در صورت باز شدن پای او به مجلس، آنجا را به پایگاهی برای مشروعیت بخشیدن به هوسهای قدرتطلبانه خود تبدیل خواهد کرد. این بود که مجاهدان گیلانی او را در رحمتآباد دستگیر و تحتالحفظ به رشت برگرداندند. با دستگیری و طولانی شدن ماجرا ظل السلطان دریافت همه برنامههای پیشین او برای نزدیک شدنش به مشروطهخواهان و هوادار نمایاندن خود بیتاثیر بوده و هیچیک از جناحهای مشروطهخواه از او در جنگ قدرت پشتیبانی جدی نخواهند کرد. با این حال هدف از دستگیری او تنها محروم کردنش از تاثیرگذاری در معادلات قدرت نبود، مجاهدان هدف دیگری نیز از این گروگانگیری داشتند. در خاطرات رجال آن دوره به کمبود بسیار بودجه دولت انقلابی اشاره شده است و با توجه به امکانات محدودی که جهت تامین نقدینگی وجود داشت، چاره را در اجبار پارهای از ثروتمندان مخالف مشروطیت به پرداخت پول در ازای حفظ جانشان یافتند. مدیریت امور در این زمان به دست هیاتی بود که حسن تقیزاده در آن نقشی محوری داشت. وی این هیات را «کمیسیون عالی» مینامید و میزان و چگونگی گرفتن پول از متمولان، ذخیره و هزینه کرد پولها توسط آنها مدیریت میشد. به همین جهت بر روی ظل السلطان که به مدت ۳۴سال حاکم مطلقالعنان اصفهان بود و در زمان ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه و محمدعلی شاه، متمول اول ایران بود تمرکز ویژه ای صورت گرفته بود. در گزارشهای سفارت انگلستان نیز به ماجرای دستگیری ظل السلطان در گیلان با هدف گرفتن باج از او پرداخته شده است: «از طرف دولت ایران چندین پیشنهاد به بانک شاهی برای واگذاری بعضی از جواهرات سلطنتی شده ولی تا به حال نتیجه قطعی حاصل نگردیده است. دولت [نیز] به همان طریق قدیم به واسطه اخذ وجوه اجباری از اشخاص متمول پولی تحصیل نموده است. ظل السلطان، [...] نظام السلطنه، سعدالملک و معین التجار هرکدام مبالغی را کارسازی نمودند. عین الدوله نیز ماهی دوهزار لیره می پردازد! [...] ظل السلطان که خلاف نصایح دولتین [روسیه و انگلستان] به ایران مراجعت نموده است، در منجیل توقیف و به رشت بازگردانده شد. با او بدرفتاری نمیشود و می تواند آزادانه گردش کند ولی ۲۵توسط نفر که نام خود را گارد افتخار گذارده اند مواظبت میشود.» دستگیری ظل السلطان در گیلان ابتکار مجاهدان گیلانی بود اما چون میان گیلانیان و «کمیسیون عالی» هماهنگی و مساعدت بسیاری وجود داشت، خبر این شکار بزرگ به تهران فرستاده شد. تقی زاده نیز به سرعت یکی از افراد مورد اعتماد خود به نام اسدالله خان ابوالفتح زاده را به گیلان فرستاد تا هرچه سریعتر مبلغ مناسبی از ظل السلطان اخذ شود. ظاهرا گیلانیان علی رغم همدلی با مرکز، علاقه ای به از دست دادن استقلال خود در امور منطقه نداشتند، از این رو ضمن حفظ احترام فرستاده تهران، مانع از مواجهه او با ظل السلطان می شدند و چون ناراضایتی مشروطه خواهان مرکز نشین از کار خود را دیدند ضمن ارسال تلگرافی به تقی زاده، علت عدم همکاری با ابوالفتح زاده را قصد او در شکنجه اسیر نامدار خود اعلام کردند: «اگر مساله ماموریت اسدالله خان است که این همه انقلاب و اظطراب در مملکت انداخته و ریشه نظم را گسیخته، گویا مطلب بکلی سهو باشد [...] اینکه [او را] تحویل اسد الله خان نداده اند، جهت این بود که مشارالیه خیال داشت به قانون سابق با شکنجه و غیره، آن مبلغ را وصول نماید ولی انجمن [گیلان] می خواهد با خوشی، بیشتر از آن را بگیرد!» ظل السلطان هم نیک میدانست که همه این گرفتاریها به برنامههای تقیزاده بازمیگردد و در واقع مرد پشت پرده اتفاقات اوست. بنابراین در تلگرافهای خود او را خطاب قرار میداد و از او میخواست هرچه زودتر زمینههای خلاصی از اسارت را فراهم سازد:
«جناب قدسی القاب آقای تقیزاده! به حضرتعالی و کمیسیون عالی عرض میکنم، رحمت و نوع پرستی تقاضا میکند که بعد از شصت سال دیگر قوه این نوع چیزها را ندارم. اگر ممکن است تلطف کرده و مرحمت نموده، مرخص کنید تا در طهران یا اصفهان در خانه خودم مشغول نظم و ترتیب کارهای شخصی خودم باشم. هر نوع اطمینان و قول هم بخواهید حاضر هستم بدهم...» اما تقیزاده بنا نداشت در آن شرایط کمبود پول، این «اول متمول» ایران را به آسانی رها کند. وی در خاطرات خود نوشته است: «هیات مدیره به واسطه تنگدستی در دستگاه دولت حکم کرد از عدهای از مستبدین با ثروت، جریمهای نقدی برای بودجه دولت گرفته شود و گرفته شد! و از آن جمله شاهزاده ظل السلطان که به شنیدن خبر خلع محمدعلی شاه به عجله از اروپا راه طهران را در پیش گرفت... ولی گرفتار شد و مجاهدین گیلانی او را محبوس نمودند.»
وساطت انگلستان حضور دیرینه و پرنفوذ انگلیسی ها در جنوب ایران، منطقه ای که ظل السلطان سالها در آنجا حکومت قدرتمند خود را اداره می کرد باعث نزدیکی هرچه بیشتر آنها شده بود؛ در مقابل همین موضوع اسباب نگرانی نمایندگان دولت روسیه را فراهم می کرد. بنابراین ظل السلطان و فرزندان او گمان داشتند می توانند در این زمان بر دوستی و حمایت انگلیسی ها حساب کنند. فرزند او چندین بار با بارکلی (وزیر مختار انگلستان در تهران) مکاتبه کرد تا در نهایت سفیر انگلستان با بی میلی بسیار وارد ماجرا شود. وی در گزارشی به سر ادوارد گری (وزیر امور خارجه انگلستان) در شرح ماجرا می نویسد: «پسر ظل السلطان دومین باری است که از من درخواست دخالت می کند چون دولت ایران می خواهد به اجبار از آنها وجه نقد بگیرد. اگرچه به عقیده من ظل السلطان که برخلاف نصایح ما عمل نموده، قانونا نمی تواند از ما تقاضای حمایت کند؛ با این وجود خیال دارم به دولت ایران اطلاع بدهم که خوب است بگذارند به سلامت از ایران برود. در موقع ارسال این نوشته قصد دارم از همکار روسم نیز استمداد نمایم.» فرزندان ظل السلطان به جلب همکاری انگلیسها اکتفا نکرده و مستقیما از گردانندگان ماجرا نیز سراغ پدر محبوس را میگرفتند و در این راه به اصول متعدد قانون اساسی و یادآوری خسارات در جریان بمباران کاخ پدری نیز متوسل میشدند : «خدمت جناب مستطاب، یگانه فیلسوف زمان آقای تقی زاده دام علاء! آیا این معامله با حضرت مستطاب اقدس والا ظل السلطان مطابق با اصول دهم و دوازدهم و چهاردهم متمم قانون اساسی است؟ از روی عدل و مشروطیت است یا خیر؟ آیا مشتبه است که حضرت اقدس والا در راه هواخواهی مشروطیت چه وارادات دیدند و این از نقش و نگار و در و دیوار شکسته معلوم نیست؟» بالاخره مجموعه رایزنیها نتیجه داد و ظل السلطان بعد از نزدیک به ۵۰روز اسارت با گذشتن از مواجب سالیانه خود و پرداخت مبلغ سیصدهزارتومان اعانه رهایی یافت و و فورا به اروپا بازگردانده شد . یکصدهزارتومان از مبلغ یادشده به صورت وجه نقد و باقی نیز با تعهد کتبی که از عواید املاک او در اصفهان قابل پرداخت باشد کارسازی می شد: « این سیصد هزارتومان که ملت محترم عزیزم از من خواستند، با کمال میل قلبی و افتخار که شایسته توجه این ملت غیور محترم شدم؛ قسط اول آن را که یکصدهزار تومان باشد نقدا پرداختم و باقی آن را هم ان شاءالله به خواست خداوند و توجه امام زمان (روحی و جانی فداه) به اقساط می پردازم. چون امروز از وجود من برای ملت و دولت خدمتی ساخته نیست، نمی خواهم هموطنان مواجب بی جهت به من بدهند. مبلغ دوازده هزارتومان مواجب شخصی من است که به انجمن معارف و مدارس و مریض خانه گیلان تقدیم کردم و اسم آن را خیرات مسعودی نام نهادم» جالب آنکه ظل السلطان در خاطرات خود کمترین اشاره ای به این واقعه نکرده. گویی نقل آن اسارت و مکاتبات ملتمسانه را دون شان خود می دیده که حاضر به یادآوری و تشریح آن نبوده است. به هرروی در ازای یکصدهزارتومان فدیه، هم آزادی مجدد به او بازگردانده شد و هم برای مدتی در امور کشور کارگشایی به وجود آمد. گزارشهای کتاب آبی پایان ماجرا را چنین شرح می دهند: «ظل السلطان یکصدهزار تومان پرداخت و آزاد شد. این پول و مصادرات امسال، عجالتا اداره دولت را تا افتتاح مجلس به صورت دست به دهان راه خواهد انداخت[...] هرچند مسایلی وجود دارد که ممکن است زشت دانسته شوند و از آنجمله به زور پول گرفتن از بعضی مستبدین!... اما مطمئنا این اقدامات، ظلمی در حق آنها محسوب نخواهد شد به ویژه آنکه دولت در این زمان عایدی چندانی هم ندارد»
منبع: ابتکار
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید