دختری از ایران

1396/8/1 ۰۸:۲۵

دختری از ایران

«کشور من قلمرو آتش بود. به فرشی از ماسه و سنگ می‌مانست که میلیون‌ها بار، توسط راهزنان و مهاجمان بیگانه، لگدمال شده باشد. کشوری وسیع از فلات‌های خشک و لم‌یزرع، بین اروپا و آسیا، که گرداگرد آن را کوه‌های بلند دربرگرفته است.

 یک زن، یک کتاب، روایت‌هایی از تاریخ زنانه
 

«کشور من قلمرو آتش بود. به فرشی از ماسه و سنگ می‌مانست که میلیون‌ها بار، توسط راهزنان و مهاجمان بیگانه، لگدمال شده باشد. کشوری وسیع از فلات‌های خشک و لم‌یزرع، بین اروپا و آسیا، که گرداگرد آن را کوه‌های بلند دربرگرفته است. این سرزمین به لحاظ سیل و زلزله و دیگر حوادث طبیعی بسیار آسیب‌پذیر است و به علاوه بارها توسط مهاجمان بیگانه، مورد حمله قرار گرفته و آسیب‌های بسیار دیده بود. ... ما ایرانی‌ها در سرزمین نامساعدی، که بنابر روایت‌های تاریخی، بیش از سه‌هزار‌سال تاریخ مدون دارد، زندگی کرده‌ایم و در زمره تمدن‌های بزرگ خاورمیانه قرار داریم. ... کشور من بارها در طول تاریخ، مورد هجوم اقوام بیگانه، همچون یونانیان به رهبری اسکندر، اعراب، مغولان و ترکان قرار گرفته بود و حاصل آن جز ویرانی و فقر و غارت و کشتار نبود. با این حال ایرانیان همواره هویت ویژه خود را حفظ و سرانجام اقوام مهاجم را در فرهنگ و سنن خود مستحیل کرده بودند. اما این جدال و کشمکش دایمی و ناامنی حاصل از آن، در خلق‌وخوی ایرانیان اثرات ویژه‌ای برجای گذارده است: بی‌اعتمادی به دیگران، صبوری و حلم و گذشت، قدرت انطباق بسیار نسبت به شرایط متفاوت و متناقض، پنهان‌کردن آرا و عقاید خود و تفاوت رفتار درونی و بیرونی مردم. ایرانیان برای رهایی از بار غم و اندوه حاصل از کشتارها و ویرانی‌های جنگ‌های پیاپی، به شعر، لطیفه و طنز روی آورده‌اند. برای هموطنان من که در طول تاریخ شاهد هجوم‌های پیاپی اقوام بیگانه بوده‌اند و تغییرات مدام قدرت‌های سیاسی را تجربه کرده‌اند، برنامه‌ریزی و آینده‌نگری، به علت عدم ثبات سیاسی و اجتماعی ممکن نبوده است و مردم به «دم غنیمتی» روی آورده‌اند.
- امروزو دریابین، از فردا فقط خدا خبر داره ...».
این روایت، بخشی از آغازین نوشته‌های ستاره فرمانفرماییان در کتاب «دختری از ایران؛ خاطرات خانم ستاره فرمانفرماییان» است که مریم اعلایی به فارسی برگردانده و نخستین‌بار در اردیبهشت ١٣٨٣ خورشیدی به کوشش نشر کارنگ در تهران منتشر شده است. ستاره فرمانفرماییان در ورودیه کتاب خاطراتش تاکید می‌کند «این‌ها بازتاب مشاهدات و برداشت و بینش کلی من از زندگی است». «دختری از ایران» کتابی به قلم یک دختر از طبقه اشرافی قاجار است که با دیدی از این طبقه به جامعه و شرایط اجتماعی ایران در آن روزگار می‌نگرد.
«دختری از ایران» در چهار باب بدین‌ترتیب تنظیم یافته است؛ حرمسرای شازده، ینگه دنیا، خانم، زمین‌لرزه. بخش «تصویرها» نیز روایت‌های جذاب کتاب این بانوی اشراف‌زاده قاجاری را پایان می‌بخشد. باب نخست کتاب، «حرم‌سرای شازده» که به روزگار کودکی و نوجوانی ستاره فرمانفرماییان می‌پردازد، به اندازه‌ای جذابیت دارد و نکته‌هایی از زندگی خصوصی و اجتماعی ایرانیان به‌ویژه زنان را در خود جای داده است که به رمان می‌ماند «من پانزدهمین فرزند از سی‌وشش فرزند پدرم [عبدالحسین میرزا فرمانفرما، شاه‌زاده قاجاری]، و سومین فرزند مادرم (معصومه سومین همسر او) هستم. تولد من همزمان با فروپاشی خاندان قاجار بود ... پدرم تا پایان عمر تحت نظارت پلیس مخفی رضا‌خان بود ... در این زمان پدرم خانواده‌اش را از شیراز به تهران فراخواند و تمام همسران‌اش را پس از ورود به تهران، در محله‌ای واقع در غرب تهران، معروف به باغ شاه، اسکان داد. این محل، مدت‌های مدید شاهد زندگی وزرای دولت، سیاستمداران و مقامات عالی‌رتبه قجری بود. کودکی من در این مکان، که اطراف‌اش را حوض‌ها و استخرها و باغچه‌های سرسبز و مصفا پوشانده بود، گذشت. باغ‌شاه همچون قالی زیبایی در دامنه کوه‌های البرز گسترده بود. من زندگی در این مکان را همراه با قجرهای مطرود و مخلوع و وحشت‌زده، فراموش نمی‌کنم. اکنون مطمئنم که نظیر چنین خانه‌ای در ایران وجود ندارد».
 

از خداوند بخواین  پدرتون صدوبیست‌سال عمر کنه
وضعیت و جایگاه مرد و زن در جامعه ایران، موضوعی است که در روایت‌ها و توصیف‌های ستاره فرمانفرماییان، نمودی جذاب دارد؛ از دریچه آنها می‌توان به وضع و کیفیت زندگی در ایران اواخر قاجار و سراسر پهلوی اول به‌ویژه در میان اشراف ایرانی پی برد «در مجموعه مسکونی ما «خانواده» فقط شامل پدر و مادر و خواهران و برادران و خویشان نزدیک نبود، بل تمام کسانی را دربرمی‌گرفت که درون این دیوارها زندگی می‌کردند: ننه‌ها، لَله‌ها، نگهبان‌ها، آشپزها، مباشرین، منشی‌ها، باربران و ... خلاصه تمام کسانی که تحت تکفل پدرم بودند. ما و آنها همگی وابسته به پدرم بودیم و زیر سایه او تغذیه، حمایت و مراقبت می‌شدیم. ... پدرم علاوه بر نگهداری همسران و فرزندان‌اش، سرپرستی بیش از‌ هزار نفر از وابستگان‌اش را به عهده داشت، که همراه خانواده‌های‌شان در خدمت او بودند. ... در سال‌های سلطنت رضاشاه، تمام خاندان قاجار، زیر نظر پلیس مخفی زندگی می‌کردند و مادرم پیوسته به ما می‌گفت:
- سر نماز و وقت دعا، از خداوند بخواین پدرتون صدوبیست‌سال عمر کنه.
او بدین‌وسیله نقش حیاتی وی در زندگی افراد تحت تکفل‌اش را یادآوری می‌کرد. من هم دل‌ام می‌خواست پدرم همیشه زنده بماند، چرا که فقدان او فروپاشی خانواده و متعلقات‌اش را به دنبال داشت. فرهنگ مردسالاری در جامعه ایران، به زن باورانده بود که اگر به مردی تکیه نکند و از سوی او حمایت نشود، نمی‌تواند روی پای خود بایستد و سرانجام در جامعه مضمحل خواهد شد».
 

آخه این شاه شیطان‌صفت از خدا نمی‌ترسه
لابه‌لای نوشته‌های فرمانفرماییان، به جزییاتی جذاب درباره وضع اجتماعی ایران در روزگار پهلوی اول می‌توان دست یافت؛ به‌ویژه آن‌جا که از دگرگونی‌های اجتماعی ایران سخن می‌راند «زن‌های مومن و متدین ایران، از رضاشاه به‌خاطر دستور کشف حجاب، نفرت داشتند. شاید کمی عجیب به نظر برسد، زیرا رضاشاه سعی در آزادکردن زنان ایران داشت و یا شاید هم به این امر تظاهر می‌کرد. در حدود ‌سال ١٣١٣، او امکان تحصیلات عالی در رشته‌هایی چون معلمی و پرستاری را برای زنان به وجود آورد و به سینماها و هتل‌ها و رستوران‌ها دستور داد که زنان را نیز همچون مردان بپذیرند. متخلفین با جریمه سنگین مواجه می‌شدند. او همچنین به زنان ایران حق رأی، قدرت سیاسی، حق طلاق، حق حضانت کودکان و حق گرفتن گذرنامه و خروج از کشور بدون اجازه همسر را عطا کرد. با این همه وضع زنان ایران چندان تغییری نکرد. حتی کسب اجازه تحصیل در دانشگاه برای زنان در عمل بسیار دشوار بود. به نظر می‌رسید که این اقدامات و حتی کشف حجاب بیشتر برای جلب توجه جهانیان است. زیرا که او به خاطر افکار غربی و روشنفکرانه‌اش به‌ویژه در مورد احقاق حقوق زنان، مورد ستایش قرار می‌گرفت. اوج اقدامات او در این زمینه، در اسفندماه ‌سال ١٣١٤ بود که ناگهان دستور منع استفاده از حجاب را صادر کرد. رضاشاه با همان رفتار آمرانه و قاطع‌اش، به تمام رجال کشوری و لشگری دستور داد تا همسران‌شان را با لباس‌های غربی، به محافل و مجالس ببرند. پیدا بود که کسی یارای مخالفت با این دستور را نداشت. وقتی به مادرم گفته شد که باید چادر قدیمی‌اش را کنار بگذارد، از شدت حیرت و ناراحتی بی‌هوش شد. از نظر زنان این دستور به مراتب از مبارزه با آخوندها و مصادره املاک و اموال و کشتار مردم زشت‌تر بود. ... او در حضور بتول خانم رضاشاه را نفرین می‌کرد و می‌گفت:
- آخه این شاه شیطان‌صفت از خدا نمی‌ترسه ... خدا لعنت‌اش کنه! ...».
ستاره فرمانفرماییان که خواهر ناتنی و کوچکتر مریم فیروز از فعالان سیاسی و رهبران حزب توده ایران پیش و پس از انقلاب بود، سوم خرداد ۱۳۹۱ خورشیدی در ۹۱سالگی در آمریکا درگذشت.

 

منبع: شهروند

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: