نگاهی به تاریخ نژادپرستی به مناسبت کشف آمریکا توسط کلمب

1396/7/23 ۰۷:۲۹

نگاهی به تاریخ نژادپرستی به مناسبت کشف آمریکا توسط کلمب

ریشه‌ نژادپرستی را باید در تفاخر و تکبر جست‌وجو کرد، از این‌رو شاید بتوان گفت اولین نوع نژادپرستی را شیطان با تمرد از امر الهی و عدم‌سجده بر انسان انجام داده است. در یک تقسیم‌بندی، نژادپرستی را به دو نوع پنهان و آشکار تقسیم می‌کنند. در نژادپرستی پنهان بر پایه معیارهای فرهنگی روابط قدرت نژادپرستانه که متضمن فرادستی غرب و فرودستی شرق است، عنوان می‌شود. در نژادپرستی آشکار تاکید بر ویژگی‌های ژنتیکی است و این نوع نژادپرستی سبب شد تا بسیاری از اروپاییان باور کنند که از راه امپریالیسم به شرق کمک می‌کنند.

 




پیمان محمودی: ریشه‌ نژادپرستی را باید در تفاخر و تکبر جست‌وجو کرد،  از این‌رو شاید بتوان گفت اولین نوع نژادپرستی را شیطان با تمرد از امر الهی و عدم‌سجده بر انسان انجام داده است. در یک تقسیم‌بندی، نژادپرستی را به دو نوع پنهان و آشکار تقسیم می‌کنند. در نژادپرستی پنهان بر پایه معیارهای فرهنگی روابط قدرت نژادپرستانه که متضمن فرادستی غرب و فرودستی شرق است، عنوان می‌شود. در نژادپرستی آشکار تاکید بر ویژگی‌های ژنتیکی است و این نوع نژادپرستی سبب شد تا بسیاری از اروپاییان باور کنند که از راه امپریالیسم به شرق کمک می‌کنند. اگر به درستی به تبارشناسی نژادپرستی بنگریم باید بگوییم که ریشه نژادپرستی را می‌توان در عصر روشنگری جست‌وجو کرد و «این باور را برانگیخت که غرب تنها به دوش‌کشنده تمدن و توسعه‌ انسانی در گستره‌های اقتصادی، فکری و سیاسی است... این گفتمان (اغلب ناآگاهانه) نوعی رژیم مبتنی‌بر آپارتاید (تبعیض‌نژادی) فکری را پدید آورد که در آن غرب از شرق براساس خطوط خیالی که ریشه در یونان قدیم داشت به طور بنیادین جدا بود.» (هابسون، 1387: 216).

همچنین نسبت به سایر نژادها نگاهی تحقیرآمیز به وجود آمد «انسان وحشی سیاه نیز انسان طبیعی در یک وضعیت طبیعی تصور شد که فقط یک قدم با میمون فاصله داشت. نمونه رایج در این مورد توسط کاشف بریتانیایی ویلیام دامپیر اظهار شده است. هنگامی که او در اواخر قرن هفدهم به استرالیا رسید، از بدشکلی طبیعی بومیان متحیر شد و گفت که من تاکنون وحشیان بسیار گوناگونی دیده‌ام، اما آنان (استرالیایی‌ها)، زشت‌ترین چهره‌ها و بدترین ویژگی‌هایی را داشتند که تا به حال من دیده‌ام. اظهارات دامپیر یک قرن بعد از نو تکرار شد و آن هنگامی بود که اروپاییان، بومیان استرالیایی را فقط یک قدم بالاتر از میمون جای داده بودند. پیتر کانینگهام سوالی مطرح کرد که آیا بومیان باید در نقطه‌ صفر تمدن قرار داده شوند و در جایگاه مرز اتصال انسان و قبیله میمون‌ها جای گیرند؟ چراکه به ظاهر برخی زنان بومیان تنها یک دم نیاز دارند تا میمون کامل شوند» (هابسون، 1387: 225). موضوعی که هابسون در کتاب ریشه‌های شرقی تمدن غرب عنوان می‌کند این است که: در صورت نبودن نژادپرستی و در صورت نگریستن غرب به مردمان شرقی به‌عنوان موجودات انسانی برابر، ممکن بود امپریالیسم هیچ‌گاه به‌وقوع نپیوندد. اما همان‌گونه که در بالا هم ذکر شد همزمان با عصر روشنگری تفکر نژادپرستانه نیز زاده شد، چراکه این بشر سفید بود که اولین بار تفکر اومانیستی را بیان کرد و در برابر اندیشه مطلق‌گرایی ایستاد و از آنجایی که تعصب یکی از مفاهیمی بود که در برابر نسبی‌گرایی اومانیستی ایستادگی می‌کرد. بنابراین باید این مفهوم را از بین می‌بردند.

از سوی دیگر تا همین امروز نیز نتوانسته‌اند به‌طور کامل تعصب را از بین ببرند، چراکه این هم یکی از تناقضات و پارادوکس‌های نظام مدرن است؛ به این صورت که دنیای غرب، سازِ تسامح را می‌زند اما در واقع این مسائل را در خود حل نکرده است. غربی‌ها برای از بین بردن این نوع تعصب که ریشه‌های ارزشی و فرهنگی جوامع را شامل می‌شد، به‌واسطه‌ نظام آموزشی و انتقال دانشی که سراسر غربی بود و نویددهنده‌ نوع زندگی اتوپیایی بود و به‌وسیله روشنفکران وارد مناطق تحت‌سلطه‌ خودشان کردند و پس از آن توانستند با انتقال کالاهای تولیدی خود به بازار آن مناطق، هرچه بیشتر به سمت توسعه‌ سرمایه‌داری و استعمار گام بردارند.

از طرف دیگر باید گفت که اندیشه‌های نژادپرستانه به نوعی دارای ریشه‌های ایدئولوژیک نیز هستند. فیلد در این باره می‌گوید: «نژاد یک مفهوم تماما ایدئولوژیک است» (Fields,151). و انسان غربی در پی برتری‌طلبی خود این نوع نگاه را در عالم پرورش داده و برای آن مبانی فیزیولوژیکی را نیز ایجاد کرد که تماما ریشه‌های ایدئولوژیک داشته‌اند. برای مثال می‌توان گفت که نژاد انسان سفید غربی، سیاهان را متهم می‌کردند که به لحاظ فیزیولوژیک توده‌ بدنی آنان متفاوت است و مغزشان کوچک‌تر از انسان سفید است و با تزریق این ایدئولوژی و به پشتوانه‌ نیروی نظامی دریایی قوی‌ای که داشتند، اندیشه‌های خود را بر آنان تحمیل کردند تا هرچه بیشتر بتوانند بر آن سلطه داشته باشند.

یکی از مزایای نژادپرستی «که از سوی سفیدپوستان دریافت می‌شد شامل سهم ناقص مزایایی است که از کنترل سیاسی دولت ایجاد می‌شود. این مزایا شامل توانایی کنترل سیاست‌ها و اقدامات دولت و همچنین کنترل سمت‌ها (شغل‌ها) می‌شود.

(The us commission on civil rights,1970:20). درواقع این سیاست‌ها در جهت همان سیاست اصلی آنان که رسیدن به بالاترین میزان سود اقتصادی بود، عمل می‌کرد. در واقع آنان از این طریق دستمزد کمتر و بهره‌وری بیشتری از افراد رنگین‌پوست و به‌ویژه سیاهان می‌بردند و همچنین از ورود آنان در امور سیاسی و تصدی سمت‌ها جلوگیری می‌شد. الکس هیلی در کتاب ریشه‌ها به خوبی ظلم در حق سیاهان آمریکایی که از آفریقا به آنجا برده شدند را نشان می‌دهد.
با وجود همه‌ این ظلم‌ها که بر آنان روا شده است و هنوز هم در جامعه آمریکا گاهی این اقدامات علیه برخی سیاهان روا داشته می‌شود، اما آمریکا هنوز هم از حقوق بشر حرف می‌زند.

به بیان دیگر نظامی که خودش سردمدار نژادپرستی و ظلم به بشر بوده است، امروزه به‌واسطه‌ قدرت رسانه‌ای که دارد خود را به‌عنوان منجی بشر و داعیه‌دار حقوق آنان تلقی می‌کند. با همه اینها که در بالا آمده است باید گفت که نژادپرستی به فاشیسم منتهی می‌شود و در انگاره‌های تفکری فاشیسم کلیدواژه اساسی «نابودی» است. به بیان دیگر فاشیسم به نوعی بیماری سادیستی منجر می‌شود که بشریت را به سوی نابودی خواهد کشاند.

 

منبع: فرهیختگان

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: