1396/7/22 ۰۸:۰۴
آنچه نسل نو از حافظ میدانند احتمالاً چیزی بیش از مشخصات تقویمی او نیست که منحصر است به میلاد و درگذشت و نام و لقب و قرنی که در آن میزیسته و با جستوجویی در اینترنت یا گردشی در کتابهای درسی، قابل دریافت است و خلاصه میشود در آنچه که ویکیپدیا هم به آن اشاره دارد: «خواجه شمسالدین محمد بن بهاءالدّین محمد حافظ شیرازی زاده ۷۲۷ (قمری)- درگذشته ۷۹۲(قمری)، معروف به لسانالغیب، ترجمان الاسرار، لسانالعرفا و ناظمالاولیا شاعر بزرگ سده هشتم ایران (برابر با قرن چهاردهم میلادی)» و این در حالی است که باوجود اختصاص یک روز در سال به بزرگداشت او، فاصله نسلی از او، اشعار و افکارش، سال به سال، دور و دورتر میشود.
آنچه نسل نو از حافظ میدانند احتمالاً چیزی بیش از مشخصات تقویمی او نیست که منحصر است به میلاد و درگذشت و نام و لقب و قرنی که در آن میزیسته و با جستوجویی در اینترنت یا گردشی در کتابهای درسی، قابل دریافت است و خلاصه میشود در آنچه که ویکیپدیا هم به آن اشاره دارد: «خواجه شمسالدین محمد بن بهاءالدّین محمد حافظ شیرازی زاده ۷۲۷ (قمری)- درگذشته ۷۹۲(قمری)، معروف به لسانالغیب، ترجمان الاسرار، لسانالعرفا و ناظمالاولیا شاعر بزرگ سده هشتم ایران (برابر با قرن چهاردهم میلادی)» و این در حالی است که باوجود اختصاص یک روز در سال به بزرگداشت او، فاصله نسلی از او، اشعار و افکارش، سال به سال، دور و دورتر میشود. روزگاری بود که در ایران و حتی جهانی که در گستره زبان پارسی بود، تعداد کسانی که دانش خواندن و نوشتن داشته باشند شاید به میلیون هم نمیرسید اما همان نسل، بخش اعظمشان غزلی یا چندین غزل از حافظ را در حافظه داشتند و اگر در تصمیمگیری برای ضروریات زندگیشان حیران میماندند، پس از استخاره از قرآن که توسط «اهل اجتهاد» صورت میگرفت، همیشه پای تفألی هم به دیوان حافظ در میان بود. روزگار، دیگر شد و حافظ یحتمل، اکنون فراسوی ابرها، سری تکان میدهد در وصف این اوضاع: در نظربازی ما بیخبران حیرانند من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند!
روزگار سلطنت حافظ شهرت حافظ بهعنوان بزرگترین شاعر ایران، به قرون ماضی بازنمیگردد در واقع هرچه زبان پارسی در دوران مدرن از گذشته خود فاصله گرفت و متون نظری ترجمه شده، به معیارهای تازه «نگاه تخصصی ادبی» بدل شدند، حافظ هم از رقبای ادبیاش پیشی گرفت با این همه جایگاه حافظ در افکار عمومی و پیشگاه مخاطبان عام شعر، لااقل از قرن دهم هجری به این سو، میان پنج شاعر برتر زبان پارسی بوده و هست. او پیش از ورود ایران به عصر مدرنش، بهدلیل قالب مسلط بر دیوانش، اغلب با سعدی مقایسه میشد و در محافل ادبی پیش از مشروطه و حتی تا پایان سلطنت قاجار، متکلمان اغلب، غزل سعدی را بر غزل او ارجح میدانستند، نظری که در سه دهه اخیر هم از سوی برخی نظریهپردازان مسلط بر ادب هزارساله و همچنین رویکردهای نظری نقد مدرن، از نو مطرح شده و بشدت از آن دفاع میشود؛ با این همه اگر بخواهیم از مدافعان متعصب نظریه «حافظ بزرگترین شاعر شعر هزارساله است» نام ببریم، ایشان کسانی نیستند مگر اکثر پیروان نیما که برای اثبات نظرات خود در خصوص شعر مدرن، شعر حافظ را مناسبتر یافتند تا شعر سعدی را؛ سهل است حتی بر شعر سعدی بشدت تاختند چرا که شعر «سهل و ممتنع» را «نثر منظوم» مینامیدند و نه شعر و همین رویکرد ادبی را متوجه فردوسی نیز کردند. به هر حال، حافظ در جدل چند دههای شاگردان نیما با سنتگرایان، به همراه مولوی و خیام، از معدود شاعرانی بود که توسط دو گروه متخاصم به رسمیت شناخته میشد بهعنوان شاعر و احترامش البته در پیشگاه هر دو گروه، بیشتر بود و نسبت به هر دو شاعر متقدمش، کار پژوهشی بیشتری در خصوص کارنامه ادبیاش صورت گرفت. مولوی شاعری بزرگ اما غریزی شناخته میشد که افکار بلندی داشت و حتی «هگل شرق» خوانده شد اما به هر حال غزلهایش همچون غزل حافظ، قابل تجزیه و تحلیل شگردها و رویکردهای مدرن نبود. خیام هم که در دوران پهلوی اول، بهدلیل نزدیکی نظرگاه رباعیاتش به آرای فیلسوفان مدرن جهان غرب، بسیار محترم شمرده میشد، در دهههای بعد بهدلیل قوت گرفتن این فرض که اساساً چند «خیام» در تاریخ بوده و بسیاری از این رباعیات متعلق به شاعران دیگری است، از تخت سلطنت شعری دوران مدرن به زیر کشیده شد و محتملاً انتشار کار تحقیقی دکتر شفیعی کدکنی در خصوص رباعیات عطار[مختارنامه]، تیر خلاصی بود بر «ستایشهای بیدریغ مدرنیستهای ایرانی نسبت به خیام» چرا که مشخص شد که برخی از بهترین رباعیاتی که تا آن زمان، متعلق به خیام انگاشته میشد اساساً متعلق به عطار است. پس اینگونه شد که نظر مخاطبان عام و خاص و سنتگرایان و مدرنیستها، بر نشاندن تاج سلطنت شعری، بر سر حافظ قرار گرفت. الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها / که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها به بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشاید/ ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم / جرس فریاد میدارد که بربندید محملها به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید / که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل / کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر / نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفلها حضوری گر همیخواهی از او غایب مشو حافظ / متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها
افسانهها و افسونهای قدمایی و مدرن حافظ را به غزلش میشناسیم. در قالبهای دیگر هم شعر دارد مخصوصاً در رباعی اما دستگرمی است بیشتر تا کارهایی که در رقابت باشند با گویندگان نامآور آن قالبها. محبوبیت غزل حافظ البته در زمان حیات او هم بوده اما نه چنانکه او را بر صدر نشاند؛ غزلش مقایسه میشده با معاصرانش و مقابل ایشان هم، سلمان ساوجی را -به دلیل همبستگی و پیوستگی روایی ابیات- برتر میشمردند و روایاتی که نقل شب یلدا و نشستهای سنتی شعر و دوستداران سنوسالدار شعر است [که «عامه» آن را بهعنوان «پشت کتابی» میشناسند] در این باب که در دوره حیات حافظ، او را با سعدی مقایسه میکردند و سعدی را برتر میشمردند و حافظ خشمگین شده [و در بیتی سعدی را هجو کرده و بعد سعدی به خوابش آمده] افسانه و افسون است! که اخوان ثالث در مطلبی مفصل به اکثر این روایات مجعول پرداخته؛ روایاتی که حاصل قصهپردازیهای ناقلانی بوده که خود را در جایگاه حافظ یا سعدی-در وهم خویش- میدیدند و قصه، ساز میکردند. حتی برای مرگ وی هم قصه ساختند: «هنگامی که قصد دفن حافظ را داشتند، عدهای از متعصبان با استناد به اشعار حافظ درباره میگساری با دفن وی به شیوه مسلمانان مخالف بودند و در مقابل عدهای دیگر وی را فردی مسلمان و معتقد میدانستند. قرار شد که از دیوان حافظ فالی بگیرند که این بیت آمد: که گرچه غرق گناه است، میرود به بهشت/ قدم دریغ مدار از جنازه حافظ» [که خوشایند معاصران مدرن شعر شد که میخواستند جامه یک سوسیالیست قرون وسطایی را بر قامت حافظ بپوشانند که خُب، امکانپذیر نبود!] سازندگان عامی این قصه، ظاهراً آشنایی چندانی با شعر سبک عراقی [و متداول بودن برخی واژگان «اهل طرب» میان شاعران این سبک] نداشتند که اگر داشتند داستان بهتری را شکل میدادند. اگر بنا بود با اتکای به این کلمات و حتی ساختن «فضاهای درونشعری»، جلوی دفن یک شاعر را بگیرند، باید جلوی دفن جملهشاعران سبک عراقی را میگرفتند! نقل چنین حکایتی بیشتر مناسب شبهای بدمستی در میخانههای حقیقی[و نه مجازی!] بوده که مستان، شعر حافظ را «همزاد انگارانه» از بر بخوانند، اگر نه، در آن زمانه مانع دفن شاعری که حافظ قرآن بوده و به چهارده روایت قرآن میخوانده، نمیشدند مگر به دلایل سیاسی یا مذهبی؛ چنانکه جرم فردوسی هم چنین بوده. غزل حافظ البته آن قدر چندلایه و چندمایه است که فرصت هرگونه تأویلی را به خواننده میدهد؛ این خصوصیت سبب شده که هیچ اهل تفألی، ناراضی از دیوان او بازنگردد! جملهداوران زمانه نیز از متشرع گرفته تا اهل طرب و از سنتگرای «رویگردان از تغییر» گرفته تا اختیاریون تجربی، شعر حافظ و افق دید حافظ را متعلق به خود میدانند و از این نظر است که مفهومی با عنوان «رندی حافظ» وجهی چندگانه و چندپهلو به خود میگیرد. محتملاً حافظ، تنها شاعر ادب فارسی است که نظریه «مرگ مؤلف» در آثارش «اجرا» شده و خود شاعر، لب فروبسته به کنج تاریخ نشسته و «متن»اش با هر خواننده، بسته به «خواستهها و آرزوها»ی او سخن میگوید. اینکه وجه آینهگون را در قبال غزل حافظ، در نظر گرفتهاند از همین روست. هر کس در این آینه نظر میکند، خود را میبیند. دل میرود ز دستم، صاحبدلان، خدا را! / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا کشتی شکستگانیم، ای باد شُرطه، برخیز! / باشد که بازبینیم دیدار آشنا را ده روز مهر گردون، افسانه است و افسون / نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا در حلقه گل و مل، خوش خواند دوش بلبل / هاتَ الصبوح هبوا، یا ایها السکارا! ای صاحب کرامت! شکرانه سلامت / روزی تفقدی کن، درویش بینوا را آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است: / «با دوستان مروت، با دشمنان مدارا» در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند / گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را آن تلخوَش که صوفیام الخبائثَش خواند / اشهی لَنا و احلی، من قُبله العُذارا هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی / کاین کیمیای هستی، قارون کند گدا را سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد / دلبر که در کف او موم است سنگ خارا آیینه سکندر جام میاست بنگر / تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا ترکان پارسیگو بخشندگان عمرند / ساقی بده بشارت رندان پارسا را حافظ به خود نپوشید این خرقه میآلود / ای شیخ پاکدامن، معذور دار ما را
آیا حافظ سارق ادبیست؟! تا آنجا که به خاطر دارم، در دورههای مختلف شعر پارسی، حتی شاعرانی که نامشان، تنها زنده به حضور در تذکرهنامههاست، مورد اتهام سرقت ادبی قرار نگرفتهاند اما این اتهام، چه از سوی سنتگرایان ادبی و چه مدرنیستها متوجه شاعری است که بزرگترین شاعر ایران خوانده میشود! قصه از چه قرار است؟! بگذارید چند نکته را اول از همه روشن کنیم: از لحاظ وجوه مشترک بیانی، استفاده از مضامین مشترک، استفاده از بیشترین بسامد کاربرد اوزان مشترک، استفاده از قوافی مشترک متصل به مضامین مشترک و هر آنچه که حتی امروزه، با یک دهم از این شواهد، دست هر منتقد نوآمدهای باز است تا شاعری معاصر را متهم به تأثر مستقیم از معاصران خود کند، حافظ با معاصران خود شباهتهای غیر قابل انکار دارد و تقدم تاریخی آن معاصران، به ما میگوید که آنان از حافظ تأثیر نگرفتهاند، بلکه برعکس بوده! این میزان تأثیر در حدی است که در بیشتر مواقع، ممکن است توسط یک مخاطب عام یا حتی یک مخاطب خاص با تحصیلات تخصصی در حوزه ادبیات پارسی، غزلی از یکی از معاصران حافظ با غزلی از او اشتباه گرفته شود![مشترکات وزنی، قوافی، مضامین] منهای معاصران حافظ، او تصاویر و مضامین قابل توجهی را از متقدمانی در سدههای پیش از خود، به وام گرفته که اگر این میزان وام توسط هر شاعر دیگری اخذ میشد یحتمل بانک تاریخ ادبی، بهدلیل بالا بودن میزان وام و معوق ماندن اقساط، دست به دامان عدلیه و نظمیه میشد! سرقت ادبی به امری گویند که اهل قلمی چنان در متن خود رفتار کند که اهل نظمیه «نقد» یا عدلیه «مخاطبان»، قادر به تشخیص «اصل مال» در «متصرفات غیر» باشند به همان شکل «اصل» و بدون شک یا شبهه. تشخیص «اصل مال» - توسط مدعیان عام و حتی خاص- در «متصرفات حافظ»، چنان آمیخته با شک و شبهه است – مخصوصاً در آثار معاصرانش- که اگر از دانش و بینش بالایی در ادبیات تطبیقی برخوردار نباشید گمان میکنید که «اصل مال»، همین غزل حافظ است! چرا؟ چون که میدانیم در هنر، نفر دوم نداریم و اگر کسی مقلد یا متأثر یا حتی سارق باشد، اثر دوم، فاقد ارزش یا در بهترین حالت، کمارزش است اما در شعر حافظ، شاهد رویکرد معکوسی هستیم یعنی در همان مواردی که بیشک و شبهه[با رویکرد ادبیات تطبیقی] مشخص است که «اصل مال» متعلق به شاعر دیگری است، حافظ چنان آن را به ذهن و زبان خود بدل کرده و وجوه مختلف به آن بخشیده، که «متصرفات» از «اصل» هم اصلتر است! در مواردی که حافظ از وزنی با بسامد بالا استفاده کرده که معاصرانش هم چنین کردهاند [یا بهتر بگوییم حافظ با نظری به معاصرانش چنین کرده] هر غزل تازهای که سروده، موسیقی تازهای از همان وزن استخراج کرده. اگر مولوی بهدلیل شعر جوشانی که در وجودش بود، بیآنکه خودآگاهانه بخواهد، از وزن عروضی بهعنوان «ساز» استفاده کرده نه «موسیقی»، حافظ، بارها و بارها، با خودآگاهی چنین کرده است. شاعران پیش از حافظ -مگر مولوی وزن عروضی را خود موسیقی میانگاشتند و بسته به توانایی خود، حداکثر یک یا دو ملودی را از آن استخراج میکردند. حافظ تنهاشاعری است که توانسته با کاربرد بسیار چند وزن معدود، ملودیهای گوناگونی از آنها استخراج کند. دستش درد نکند که حتی در بحث سرقت ادبی هم رند بود و آینهای برابر ما گذاشت، تا خطاهای خود را در آن ببینیم و بر او خُرده بگیریم و او فراز ابرها، محتملاً با عبید زاکانی، چه به قهقهه میخندد! نقدها را بُوَد آیا که عیاری گیرند تا همه صومعهداران پی کاری گیرند مصلحت دید من آن است که یاران همه کار بگذارند و خم طره یاری گیرند...
نیمنگاه حافظ را به غزلش میشناسیم. در قالبهای دیگر هم شعر دارد مخصوصاً در رباعی اما دستگرمی است بیشتر تا کارهایی که در رقابت باشند با گویندگان نامآور آن قالبها. محبوبیت غزل حافظ البته در زمان حیات او هم بوده اما نه چنانکه او را بر صدر نشاند؛ غزلش مقایسه میشده با معاصرانش و مقابل ایشان هم، سلمان ساوجی را -به دلیل همبستگی و پیوستگی روایی ابیات- برتر میشمردند. شهرت حافظ بهعنوان بزرگترین شاعر غزلسرای ایران، به قرون ماضی بازنمیگردد در واقع هرچه زبان پارسی در دوران مدرن از گذشته خود فاصله گرفت و متون نظری ترجمه شده، به معیارهای تازه «نگاه تخصصی ادبی» بدل شدند، حافظ هم از رقبای ادبیاش پیشی گرفت با این همه جایگاه حافظ در افکار عمومی و پیشگاه مخاطبان عام شعر، لااقل از قرن دهم هجری به این سو، میان پنج شاعر برتر زبان پارسی بوده و هست. او پیش از ورود ایران به عصر مدرنش، بهدلیل قالب مسلط بر دیوانش، اغلب با سعدی مقایسه میشد. غزل حافظ البته آن قدر چندلایه و چندمایه است که فرصت هرگونه تأویلی را به خواننده میدهد؛ این خصوصیت سبب شده که هیچ اهل تفألی، ناراضی از دیوان او بازنگردد! جمله داوران زمانه نیز از متشرع گرفته تا اهل طرب و از سنتگرای «رویگردان از تغییر» گرفته تا اختیاریون تجربی، شعر حافظ و افق دید حافظ را متعلق به خود میدانند و از این نظر است که مفهومی با عنوان «رندی حافظ» وجهی چندگانه و چندپهلو به خود میگیرد. شاعران پیش از حافظ -مگر مولوی-، وزن عروضی را خود موسیقی میانگاشتند و بسته به توانایی خود، حداکثر یک یا دو ملودی را از آن استخراج میکردند. حافظ تنها شاعری است که توانسته با کاربرد بسیار چند وزن معدود، ملودیهای گوناگونی از آنها استخراج کند.
منبع: ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید