1396/7/18 ۰۹:۴۹
گذاری بر پیشینه قمهبندی و چاقوکشی؛ بررسی پیوند این پدیده با لوطیان و دنیای لوطیگری
زخم چاقو چگونه بر پیکر نیمهجان قلمروی تاریخی و دیرینه فتوت و جوانمردی فرود آمد (بخش یکم) گذاری بر پیشینه قمهبندی و چاقوکشی؛ بررسی پیوند این پدیده با لوطیان و دنیای لوطیگری
مهدی یساولی: «نجف حمال هم یکی از باجگیرهایی بود که نهتنها همیشه چاقو داشت، که از به کار بردن آن هم دریغ نمیکرد!... یکبار با چشم خود او را در خیابان و مقابل حمام اسماعیل بزاز دیدم که پالتوی خود را به درخت آویخته بود و داشت دست و چاقوی خود را خونسردانه در جوی آب میشست! جمعیت نسبتا زیادی ناظر این صحنه بودند و کسی که چاقو خورده بود همان جا افتاده بود و ناله میکرد. کسی کاری با او نداشت، چون میدانستند زخمهایی که نجف حمال میزند، کشنده نیستند». عباس منظرپور در کتاب «در کوچه و خیابان»
زمستان ١٣٣٧ خورشیدی؛ تهران، مجلس شورای ملی؛ ٥سال پس از روزگار مصدق! صدای اعتراض، از ساختمان مجلس شورای ملی شنیده میشود؛ ارسلان خلعتبری، یکی از نمایندگان مجلس، هنگام بررسی لایحهای قانونی درباره وزارت دادگستری، معترضانه از پدیدهای فریاد سر داده که به تعبیر وی «تأثرآور» و از «بمبهای ساعتشمار طیارههای آمریکایی» نیز خطرناکتر و بدتر است «در شهر تهران هر ماهى ۵۰ نفر همدیگر را با چاقو مىزنند[.] یك وقت در شهریور ۲۰ بود یا سال ۱۳۲۲ و ۱۳۲۳ بود مىگفتند كه قشون خارجى است یا حزب توده است، عوامل مخرب هست، حالا دیگر چرا نیست؟ حالا كه بحمدالله موانع برطرف است حالا دیگر چرا هر شب توى روزنامهها مىخوانیم كه این شخص آنها را چاقو زد[،] این او را كشت». او به فراوانی خبرهای چاقوکشی در روزنامهها اشاره کرده و میگوید: «آقایان در روزنامهها مىخوانید كه كسى مثلا اظهار عشق با یك دخترى كرده است و بعد همچو كه او تمكین نكرده و قبول نكرده یك چاقوى ضامندار گرفته از پستان تا شكمش را دریده است كه آناً [فورا] در پیش پدر و مادرش جان سپرده است و مرده». این نماینده مجلس در ادامه اعتراضهای خود از «جاهلها»یی یاد میکند که در دستههای ده، بیست نفری «به جاى اینکه یک ماه در عدلیه زحمت بكشند و مال خودشان را بگیرند شب میروند با سنگ، با چماق و با وسایل دیگر مردم را اذیت مىكنند، غارت میکنند» و تاکید میدارد: «این قبیل وقایع آنقدر در مملكت زیاد است كه بنده نمىخواهم دلیل بیاورم». اشاره این وکیل مجلس، ما را سوار بر قطار تاریخ، به روزگاری پیشتر از سال ١٣٣٧ خورشیدی میبرد؛ زمانهای که مجلس شورای ملی در واپسین ماههای دولت مصدق به سال ١٣٣٢ قانون «تشدید مجازات» را تصویب کرد و به دولت و شهربانی، به تعبیر این نماینده مجلس «اختیار داد اشخاص شرور بدسابقه را مىتواند بگیرد حبس بكند و تبعید بكند». در نطق این نماینده، باز از دیگر کوششها در آن روزگار برای مجازات چاقوکشها و شرارتهای جاهلها آگاهی مییابیم: «قانون مجازات اسلحه سرد و اخلال و فلان و فلان كه قانون به این شدت در تمام دنیا اصلا وجود ندارد قانونى است كه در زمان آقای دكتر مصدق وضع شد و ما هم تصویب كردیم». برافتادن دولت مصدق در پی کودتا و برآمدن حکومت نظامی نیز موجب نشد کوششهای حکومت برای رویارویی با چنین جماعتی فروکاهد. هرچند «رنگ» سیاست را در این زمینهها به روشنی میتوان دید و «بوی» رویاروییهای سیاسی را میان کنشگران، حزبها، دستههای سیاسی و دربار پهلوی دوم بهویژه از زمان برآمدن تا برافتادن دولت مصدق، در اینگونه برخوردها با دستههای «چاقوکشان» و «جاهلها» میتوان نفس کشید، اما از گستره سیاست که بگذریم، پیامدهای اجتماعی وجود چنین دستههای شرور را در جامعه و حکمرانی و شرارت آنان را در میانه کوچه و بازار نمیتوان از چشم دور داشت؛ مسألهای که خلعتبری در نطق خود مینمایاند: «آن آمریكایى كه بمب مىگذارد، بمب ساعت شمار مىگذارد توى طیاره و طیاره را مىتركاند اما در اینجا یك بیچارهاى مقدارى عرق مىخورد یك چاقویى هم دارد قدرت بدنى هم دارد وقتى كه با كسى مختصر اختلاف حساب پیدا مىكند مىآید شرارت مىكند، دست به چاقو مىزند». «لاتا به چاقو میگفتن تیزکی». شعبان جعفری در کتاب «خاطرات شعبان جعفری»
... اما ماجرای بندرعباس آنگونه که از بررسیهای تاریخی برمیآید، پدیده چاقوکشی در دهههای بیست و سی خورشیدی گسترشی بسیار مییابد؛ تا آنجا که پای دولت پهلوی دوم را برای چارهاندیشی به میان میآورد. روزنامهها بهویژه در هنگامه برآمدن دولت محمد مصدق و رخداد ملیشدن صنعت نفت ایران، گزارشهایی بسیار درباره شمار فراوان چاقوکشی و شرارتها منتشر میکردند. آنگونه که هما سرشار در کتاب «خاطرات شعبان جعفری» نیز یادآور شده است، صفحه چهارم بسیاری از شمارههای سال ١٣٢٨ خورشیدی روزنامه «باختر امروز» به مدیریت حسین فاطمی، یار نزدیک مصدق، به خبرها و گزارشهایی با نام «اخبار جنایی» اختصاص داشت که پیگیرانه درباره شرارتهای چاقوکشها در پایتخت مینوشت. این چاقوکشیها تا آنجا گسترش یافته بود که به موجب خبری به تاریخ ٢٦ شهریور ١٣٢٨خورشیدی، شهربانی کمیسیونی با نام «تشدید مجازات» تشکیل داد که کار آن «رسیدگی به پرونده افراد شرور و دزد و چاقوکش و ارجاع آن به وزارت کشور برای صدور رأی» بود. همانجا بود که پای بندرعباس به میان آمد. اگر یک سر پدیده چاقوکشی و چگونگی برآمدن چاقوکشان در تاریخ معاصر ایران، در پایتخت و در میان دسته لوطیان یا لوتیان بهعنوان یکی از بازماندگان انحراف تاریخی در گذار جوانمردی و فتوت باشد، سر دیگر آن به جنوبیترین بندر ایران، بندرعباس میرسد؛ جایی که مظلومانه در دهههای واپسین سالهای دهه بیست و نخستین سالهای دهه سی خورشیدی بخشی از بار ناتوانی حکومت را در رویارویی با دسته چاقوکشان بر دوش کشید. ماجرای بندرعباس اما از کجا آغاز شد و نام این شهر چگونه با دسته چاقوکشان در دوره پهلوی دوم پیوند خورد؟ بخشی از پاسخ این پرسش را لابهلای گفتوگوهای هما سرشار با شعبان جعفری (بیمخ) در کتاب «خاطرات شعبان جعفری» میتوان جست؛ آنجا که سرشار از «نماینده و برند تاریخی» جاهلها و لوطیهای بدنام روزگار پهلوی دوم درباره چگونگی گسترش چاقوکشیها در اواخر دهه بیست خورشیدی میپرسد «س [= سرشار]- این همان دوران بعد از جنگ جهانی دوم است که به خاطر چاقوکشیهای زیاد، قانون تبعید چاقوکشها و اشرار به بندرعباس به اجرا گذاشته شد؟ همان زمانی که تصنیففروشها آهنگ معروف «بندرعباس، جای لاتاس» را میخواندند؟ ج [= جعفری]- بله تبعید میکردند. به خارک و اونطرفا. س- حالا چرا جاهلها این همه روی همدیگر چاقو میکشیدند؟ ج- خُب اونوقتا بیشتر چاقو میزدند دیگه، چاقو میکشیدن. س- ببینم سیستم چه جوری بود؟ مثلا بچههای محل و اینها از چه سنی چاقو داشتند؟ ج- از سیزه چارده به بالا. خدمت شما عرض کنم که، یارو مثلا وقتی زورش نمیرسید بزنه میرفت یه چاقو میذاشت تو جیبش ... اینجوری بود». بندرعباس و پارهای جزیرههای نزدیک آن همچون خارک، شهرها و مکانهایی به شمار میآمدند که حکومت پهلوی دوم در سالهای پایانی دهه بیست خورشیدی چاقوکشها را برای تنبیه به آنجاها میفرستاد؛ این مجازات البته زمانی به کار میآمد که چاقوکشی به قتل نمیانجامید، زیرا در آن صورت مجازات اعدام میتوانست داشته باشد. این تبعیدها که از سالهای پایانی دهه بیست خورشیدی آغاز شده بود، تا چندین سال ادامه یافت، اما متوقف شد. چگونگی توقف این مجازات را لابهلای صورت مذاکرات مجلس شورای ملی در سال ١٣٣٧ خورشیدی میتوان دریافت. خلعتبری، نماینده مجلس در یکی از جلسههای مجلس در زمستان آن سال هنگام سخنراندن از «قانون امنیت اجتماعى» در حکومت نظامی پس از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ خورشیدی، با اشاره به آن قانون میگوید: «حكومت نظامى وقتى تشكیل شد بعد از ۲۸ مرداد كه وارد مرحله عمل شد یك چند ماهى شدت عمل به خرج داد[.] البته شدت عمل در یك كارهایى شد كه صلاح نبود یك عده از اشخاص هم كارهاى بدى كردند و موجب بدنامى شدند ولى یك عده اشخاص هم تا چند سال راحت بودند برای اینکه چاقوكش و لات را تبعید كردند به بندرعباس ... او اگر بداند كه اگر دست به چاقو زد بندرعباس است و سهسال حبس[،] شرارت نمىكند ...». از اعتراض یکی دیگر از نمایندههای مجلس به نام مهدی ارباب به این بخش از سخنان خلعتبری، درمییابیم مجازات تبعید به آن منطقه، درسال ١٣٣٧ متوقف یا دستکم دستوری برای توقف آن صادر شده است؛ آنجا که میگوید: «تبعید به بندرعباس دیگر موقوف شد». این نماینده مجلس، سپس در توضیح این توقف، به سفر پهلوی دوم به بندرعباس اشاره میکند که سفر ملوکانه موجب شده است آن منطقه، پس از چنان افتخاری! دیگر جایی مناسب برای اشرار و چاقوکشان نباشد: «در جریان مذاكرات صحبت از اعزام مجرم به بندرعباس بود، مدتى است كه قرار شده این عمل موقوف شود، و مجرمین را به بندرعباس نفرستند و آنجا دیگر جاى آنها نیست، آنجا جایى است كه شخص اول مملكت وقتى پا گذاشت و این افتخار را داد به مردم آن محل دیگر جاى آن نیست كه چاقوكش بفرستند آنجا تقاضا مىكنم دیگر این فكر مجددا به سر اولیاى امور نیفتد كه دیگر برای مردم آنجا قابلتحمل نیست و استدعا مىكنم با اسم چاقوكشان نام بندرعباس را نبرید». «داش آکل مردی سی و پنجساله، تنومند ولی بدسیما بود ... هرگاه زخمهای چپ اندر راست قمه که به صورت او خورده بود ندیده میگرفتند، داش آکل قیافه نجیب و گیرندهای داشت ... ولی زخمها کار او را خراب کرده بود، روی گونهها و پیشانی او جای زخم قداره بود که بد جوش خورده بود و گوشت سرخ از لای شیارهای صورتش برق میزد و از همه بدتر یکی از آنها کنار چشم چپش را پائین کشیده بود». صادق هدایت در کتاب «داش آکل»
چاقوکشی از کجا آمد و چگونه رسم شد جستوجو در منابع تاریخی برای آگاهی از چگونگی کاربرد چاقو بهعنوان ابزاری برای زخمرسانی به دیگران بهویژه رقیبان و حریفان در زندگی روزمره در تاریخ ایران، ما را به قلمروی شگفتانگیز و پیچیده دستهای در تاریخ این سرزمین میرساند که «لوطی» یا «لوتی» نام گرفتهاند. مهران افشاری در پژوهش و نوشتار «جوانمردی و قلندری و فرهنگ عامه ایران»، پس از بخشبندی «جوانمردی و قلندری» در زمینه اجتماعی به سه بخش «درویشان دورهگرد، پهلوانان و لوتیها»، «لوتیگری» را در سدههای اخیر، گونهای «سازمان جوانمردی» برمیشمرد که «ویژه عامه» بوده و «دارای قیدوبندهای دیگر گروههای فتوت (تشکیلات جوانمردی اصناف) نبوده است». این پژوهشگر باور دارد، لوتیان برخلاف باور پذیرفته شده، «زاده عهد قاجار» نبوده، از حضور آنان در جامعه ایران در روزگار پیشتر، دستکم تا سده نهم هجری نشانههایی میتوان یافت. او اما تصریح میکند در گذار تاریخی «در بین لوتیها- مانند دیگر دستههای جوانمردی- افراد نااهل رسوخ کرده بودند» و از اینرو «تشخیص لوتیها از پهلوانان از هم کاری دشوار است». افشاری اما همه سازمان لوتیان را همسان و در یک ردیف ندانسته، آنان را به هفت دسته بخش میبندد: «شیربانان ... لوتیهای تنبکبهدوش... خیمهشببازان... حقهبازان ... بندبازان ... مسخرهها ... جاهلان» و از میان این هفت دسته، جاهلان را منحرفترین دسته پنداشته که «قمار، شرابخواری، آمدوشد در خانههای بدنام، لواط، باجگیری، قتل و خونریزی همه از ویژگیهای این گروه که معمولا بیش از «لوتی»، «جاهل» خوانده میشدند، بوده است». بسیاری از جاهلان، به تعبیر وی «خودفروختهی بزرگان مملکتی و افراد ثروتمند بودند، و در برابر باجی که از ایشان میگرفتند، دست به هر کاری میزدند، و گاهی میشده است که شهری را به هم میریختند». کنکاش در میان ابزارها و وسیلههایی که لوطیان از گذشتههای دور به همراه داشتهاند، ما را به چاقو نزدیکتر میکند. عبدالله مستوفی در کتاب «شرح زندگانی من» با اشاره به «سبیل پُرپشت و افتاده بر پشت لب» بهعنوان «نشانۀ صولت و مردانگی لوطیان»، از هفت «وصله» همراه آنان نام میبرد «زنجیر یزدی، جام برنجیِ کرمانی، دستمال بزرگ ابریشمیِ کاشانی، چاقویِ اصفهانی، چپق از چوب عنّاب یا آلبالو، شال کمر «لام الف لا» ... و گیوه تخت نازک کرمانشاهی، ٧ نشانه و وصلهای بود که لوطیان با خود همراه داشتند». نام لوطیان در تاریخ ایران با قلمروی فتوت و درویشی پیوند یافته است. ویلم فلور، تاریخنگار و پژوهشگر هلندی، خاستگاه لوطیان را «فرقه فتوت» و آنان را «عیاران شهری» میداند که «به هیچکس و هیچچیز جز مرام جوانمردی تسلیم نبودند». او یادآور میشود: «لوطیان محلات مختلف شهر مسابقات دوستانهای در زورخانه برگزار میکردند که این علاوه بر نزاعهای خیابانی بود که در نتیجه وابستگی به یکی از طرائق حیدری یا نعمتی که جامعه شهری را به دو نیم تقسیم کرده بود و ریشه در پیوندشان با سیاستمداران محلی داشت». در روایتهایی اینچنین هرچند به گونه مستقیم از کاربرد چاقو در درگیریها و شرارتهای لوطیان سخن به میان نمیآید و البته هرچند به وجود «چاقوی اصفهانی» در میان «وصلههای همراه» آنان اشاره شده، اما «قمه» یا «قداره»، مهمترین ابزاری به شمار میرود که یاریگر این لوطیان جوانمرد! یا به روایت منابع، منحرف، بوده است. این پدیده، آنگونه که علی بلوکباشی در مدخل «پهلوان» در «دایرهالمعارف بزرگ اسلامی» یادآور شده، سنتی کهن در میان «پهلوانان عیار و جوانمرد» بوده است: «سنت حمل تبر یا قمه و یا خنجر نیز از قدیم در میان پهلوانان عیار و جوانمرد معمول بوده است. جوانمردان آسیای صغیر کاردی در کمربند خود جای میدادند و لوطیان ایران سلاحی برنده و بیشتر قمه به خود میبستند. ... در داستان داش آکل صادق هدایت، پهلوانان جوانمرد و ناجوانمرد همه قمه میبندند و در نبرد با یکدیگر قمه میکشند». او با وامگیری روایتی از مهرداد بهار، چاقوکشی را از همین سنت، برآمده دانسته است «[مهرداد بهار] سنت حمل قمه را در میان پهلوانان قدیم، و کارد و چاقو را در میان لوطیان و جاهلان روزگار اخیر، معرّف «دشنۀ مهری» و نشان پهلوانی میانگارد و مینویسد: پهلوانان جز با قمه و دشنه با یکدیگر نبرد نمیکردند و چاقوکشی نیز گویای همین رسم است». بلوکباشی نیز همچون بسیاری پژوهشگران دیگر در زمینه پژوهشها و بررسیهای گستره فتوت و جوانمردی در تاریخ ایران، میان «پهلوانان والامقام عارفمسلک جوانمرد» با «پهلوانان آشوبگر فتنهجوی قدارهبند قمهکش» فرق گذارده، دومین دسته را کسانی برمیشمرد که «به سلک مردمان فرودین طبقات شهری درآمده بودند و از ستبری گردن و زور بازوی خود در راه کژ و تباهی بهره میبردند» و «با پیوستن به زورمداران و زراندوزان ردههای بالای اجتماعی از زور بازو و ستبری گردن خود در راه کژ و تباهی برای خود و یا تحقق بخشیدن به مقاصد اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مخدومان خود بهره میبردند». نکته مهم در این میانه اما اشاره به وجود «قمه» در میان همه پهلوانان و جاهلهای جدید، شاید بهعنوان فرزند همان «چاقوی اصفهانی» لوطیان قدیم است؛ گویا تنها، کاربرد آن در مسیر یک هدف مشخص، یکی از عاملهای جداسازی پهلوانان و لوطیان نیک و بد از یکدیگر بوده است. همانگونه که در داستان «داش آکل» صادق هدایت نیز هر دو لوطی، داش آکل بهعنوان نماینده «نیکی» و کاکارستم در جایگاه «شر»، با خود قمه دارند؛ و باز هرچند داش آکل در آغاز رویارویی سرنوشتساز با کاکارستم، قمه خود را نخست بر زمین کوبیده و «مردانه» با رقیب روبهرو میشود، اما در پایان، با همان قمه خود به دست کاکا کشته میشود؛ البته همان داش آکل جوانمرد روایت صادق هدایت نیز زخمهایی بسیار از قمه بر چهره دارد که کریهی وی را در پی داشته است. بررسی این روایت از نگاه نشانهشناسانه نیز میتواند دریافتی در مسیر همین برداشت به ما رساند؛ بدان معنا که «قمه» بهعنوان یکی از وصلهها، نشانهها و ابزارهای پهلوانان و لوطیان-چه راستین و چه شرور- و البته مهم نیست به دست چه کسی، اما میتوانسته است، چهرهای را کریه کند، قلبی را نشانه رود و خونهایی بسیار بریزد. قمهبستن در دورهای از تاریخ ایران -احتمالا از روزگار قاجار بدینسو- به یکی از نشانهها و ویژگیهای مهم دستههای پهلوانان، لوطیان (لوتیان) و جاهلها و شروران بدل شد؛ در برابر، کاربرد آن نیز خود، باز یکی از نشانههای تمایز میان پهلوانان و لوطیان راستین با جاهلها و شروران میتوانست باشد. هرچه بود اما از رَحِم همین سنت قمهبستن بود که مخلوق ناقصالخلقه -چاقوکشی- زاده شد و آثاری ناگوار در زندگی مردم ایران در تاریخ معاصر ایران بر جای گذارد. علی بلوکباشی در مدخل «تهران، گروههای اجتماعی و دینی» در دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، از لوطیانی شرور در بازار پایتخت نام میبرد که «قمه بستن و شرارت کردن در بازار از عادات این دسته از لوطیان بود». او یادآور میشود این سنت تا اوایل پهلوی اول برپا بوده است و «لوطیان تهران از قمه، قداره و گاهی شش پَر در زدوخوردها و شرارتهایشان استفاده میکردند». گزارشهایی بسیار درباره نقشآفرینیهای منفی این دسته از لوطیان در زندگی روزمره تاریخ دو سده اخیر ایران ثبت و روایت شده که در این میانه پای قمهکشی و آدمکشی با گستره زندگی اجتماعی گشوده میشده است. در این میانه اگر کشاکشها و دستهبندیهای سیاسی را کنار بگذاریم، شرارتهای یادشده بخشی مهم از دغدغه زندگی اجتماعی مردم در شهرها را از خود متاثر میساختهاند. دعواهای شخصی، شرارت و درگیریهای بزرگ محلهای، حتی شهری، بخشی از روزمره این دسته به شمار میآمد. نادره جلالی در نوشتار «لوطیگری در عصر قاجار» با بررسی منابع گوناگون، روایتهایی از شرارتهای آنان آورده است که در آن خونریزی و آدمکشی با قمه نقش محوری و پایانی داشته است. او با روایت وحشت سرپرست میسیون آمریکایی در ارومیه از آدمکشیهای «لوطیان چماقدار»، نوشتههای ادوارد پولاک، پزشک اتریشی دربار ناصرالدین شاه قاجار را در این زمینه گواه میگیرد «لوطیان مردمان بزنبهادری هستند که ... شبها به راه دستبرد و ماجراجویی از خانه بیرون میروند، به عرقخوری و قماربازی تعلق خاطر دارند. گاه نیز از سر سودجویی، بینظمی و بلوا راه میاندازند. اینان به کمر خود «دشنههای چرکسی» دارند که سلاح آنان است». جعفر شهری، روایتی جالب درباره «قمه قدارهکشی» در تهران قدیم دارد. او در کتاب پربرگ و ارزشمند «طهران قدیم» با اشاره به «تعصبات تهرانیها»، بخشی مهم از «دعواها، نزاعهای محلی و داشمشدیگری» را از «غیرتهای غیرقابل وصف» بر سر همین تعصب بهویژه در «تعصبات ناموسی» برآمده دانسته، مینویسد اگر در کوچه، محل و گذر «مثلا فردی به زن و دختری متلک گفته بود شکمش را سفره میکردند... اگر کسی نگاه چپ بناموس کسی میکرد تا پای جان از خود بیخود میشدند و اگر کسی آشکارا حرف همسر و زن کسی را میزد برایش قمه و قداره میکشیدند». این رفتار، به تعبیر جعفر شهری «در میان طبقات داشمشدی و گردنکلفت و بیسواد و عوام زیادتر جریان داشت»، از آنرو که «اینان عقل و تعصبشان در گرو احساساتشان قرار داشت که با اندک اتفاقی زمام شعور از دست نهاده عصبی و متغیر گشته احساساتی میشدند و همین دگرگونی آنی بود که ایشان را تا سرحد یک قاتل خطرناک مینمود». شهری اما جایی دیگر از کاربرد چاقو به جای قمه و قداره در سفرهکردن «شکم بدچشم» سخن میراند و مثالی از غیرت یکی از «لشوش که از بارفروشان میدان بود» در برابر یک چشمچران و هوسران میآورد «شبی در خانهای مشغول قمار بوده که برایش کاری در حیاط پیش میآید و همینکه رفته بازمیگردد در راهرو با یکی از حریفان روبهرو میشود که با خود میگفته (عجب تیکه چمی) یعنی عجب تکه جالبی، و چون ارتباط سخنش را سئوال میکند و جواب میشنود زن صاحبخانه را میگویم. بمحض شنیدن این حرف درجا چاقوی ضامندار خود را از جیب بیرون کشیده تا ته تیغه آنرا به شکم وی فروبرده میگوید کسی به زن و بچه رفیق بنظر ناپاک نگاه نمیکند!» * بخش دوم این نوشتار، فردا چهارشنبه ١٩ مهر ١٣٩٦ خورشیدی در همین صفحه منتشر میشود.
منبع:شهروند
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید