تاریخ فرهنگ رهایی

1396/7/15 ۰۹:۰۳

تاریخ فرهنگ رهایی

روش معـمــول در فــهم حادثه‌های تـــــاریخــی این‌گونه است که به واسطه آثار، بقایا و متون تاریخی درکی حصولی از آن به دست می‌آوریم اما گاهی به وسیله اتحاد روحانی با حادثه مذکور، محقق به آن حادثه وصل شده و نه‌تنها شناسایی آن بلکه به بازیگر آن حادثه تبدیل می‌شود. این روش تنها با شناخت حضوری از تاریخ به دست می‌آید. تاریخ حضوری درآمدن از امروز و فردا و وارد شدن به ساحت اقدس وقت حضوری است.


نگاهی «فلسفه تاریخی» به ماجرای عاشورا

 علی عسگری: روش معـمــول در فــهم حادثه‌های تـــــاریخــی این‌گونه است که به واسطه آثار، بقایا و متون تاریخی درکی حصولی از آن به دست می‌آوریم اما گاهی به وسیله اتحاد روحانی با حادثه مذکور، محقق به آن حادثه وصل شده و نه‌تنها شناسایی آن بلکه به بازیگر آن حادثه تبدیل می‌شود. این روش تنها با شناخت حضوری از تاریخ به دست می‌آید. تاریخ حضوری درآمدن از امروز و فردا و وارد شدن به ساحت اقدس وقت حضوری است.

تمام تلاش عرفان عملی فهم حادثه‌ها از این طریق است، به همین دلیل در اشعار فراوانی مضامینی این‌گونه وارد شده که: صوفی ابن‌وقت است‌ ای رفیق. در نامه‌ای از امیرالمومنین به امام حسن(ع) وارد شده است که: چنان در احوال گذشتگان نظر کردم که یکی از آنها به حساب آیم و گویی با آنها زندگی کرده‌ام. راز مطرح‌کردن روایت‌های تاریخی از زندگی انبیاء توسط قرآن در همین نکته نهفته است. هدف نه بیان نکاتی تاریخی بلکه هم‌عهد شدن و هم تاریخ شدن با زندگی آن نبی است. اگر تاریخ پا در صحنه حضور بگذارد به فکر و ذکر منتهی می‌شود در غیر این صورت تنها اساطیرالولینی بیش نیست. نوع ارتباطی که شیعه به واسطه مدیریت معصومین با کربلا برقرار کرده است از جنس تاریخ حضوری است. هر حادثه‌ای در تاریخ نیاز به مفسر دارد. تاریخدانان با ارائه تاریخ حصولی از کربلا سعی در مرده نشان دادن آن داشتند اما امام باقر با عرضه زیارت عاشورا، افق تاریخ حضوری برای بشر از این حادثه گشود. ابتدای این زیارتنامه با سلام شروع می‌شود، مگر جز این است که انسان به کسی سلام می‌دهد که حاضر باشد.

با این نگاه حضوری به تاریخ، کربلا نه قصه دیروز بلکه طرح فردا و پس‌فردای شیعه است. در نگاه حضوری به کربلا، انسان هم افق با ولی، پا به وقت او می‌گذارد و این نگاه درست نقطه مقابل همان چیزی است که تاریخ تجدد برای بشر ترسیم می‌کند. حافظه تاریخی که همان تاریخ حضوری هر قومی‌ است، هویت‌بخش امروز و فردای مردم است. جامعه زمانی از حافظه تاریخی برخوردار است که نسبت خود را با گذشته و آینده بازشناسی کند و کربلا آمده است که چنین امکانی به بشر دهد. با نگاه حضوری به تاریخ، کربلا آینده‌ای در برابر چشم‌های شیعه است نه گذشته‌ای سپری شده. برای شناخت بهتر کربلا ابتدا لازم است نقطه مقابل آن شناسایی شود. یعنی سوال شود که فرهنگ اموی چه فرهنگی است که نخبگان جامعه با وجود علم به انحرافی بودن آن، دست و پای خود را برای مقابله بسته می‌دیدند؟ بستر تفکر اموی شام است و شام مهد فرهنگ رومی ‌است که در ابتدا مسیحیت را منحرف کرد و در مرحله بعد با رنسانس امانیسم را جانشین آن کرده و حالا این فرهنگ با تفکر اموی در هم آمیخته و اداره جامعه را در دست گرفته است.

فرهنگ اموی در زمان عثمان هرگز مورد پذیرش مردم قرار نگرفت و سرانجام منجر به قتل او شد اما فرهنگ غربی- اموی معاویه از چنان ظرافت‌هایی برخوردار بود که تنها حساسیت اشخاصی مانند امیرالمومنین را به خود جلب کرد به‌گونه‌ای که از چهار سال حاکمیت خود به تنهایی چهارده ماه در صفین با آن درگیر شد. درباره شدت نفوذ فرهنگ غربی در دربار اموی ذکر همین نکته کافی است که یکی از طراحان حادثه کربلا مشاور یزید، «سرجون» مسیحی است. انسان‌های تهی از معارف با این شرایط تنها در چارچوب فرهنگ زمانه مواجه می‌شوند اما امام انتخابی فوق، رسم زمانه را برای چرخش وضعیت انجام داد. کاری که امام در آن وضعیت کردند نه اصلاح و نقد بلکه عوض کردن عالم رمی - اموی به عالم نبوی است. در عالم نبوی تمام عناصر فرهنگ مقابل باطل است و اصلاح تنها با براندازی انجام می‌شود. در عالم رمی- اموی به دلیل خانه‌نشین شدن صراط مستقیم، صراط‌های مستقیم ظهور می‌کند که هرکدام انسان را روبه کثرتی می‌خواند، در این شرایط انتخاب روبه هر سمتی که باشد، باطل است چراکه در بستر عالم رمی - اموی قرار دارد. دو شاخصه مهم در حرکت امام حسین، نخست برتری عهد نبوی و در مرحله بعد حقارت عهد اموی است.

ریشه این دو شاخصه در این بود که امام حکم خدا را حاکم و همه‌چیز را محکوم آن تلقی می‌کردند. ریشه تفاوت امام با نخبگانی که سر سازش با دستگاه اموی داشتند در این نکته است که آنان دین خدا را محکوم عهد اموی تصور می‌کردند و این‌گونه تمام راه‌ها را روی خود بسته می‌دیدند. تمام تلاش معاویه در این بود که القاء کند می‌توان دیندار بود و همزمان در عهد اموی زندگی کرد. امام با خون خود خط بطلانی بر این اندیشه کشید. امام با حرکت کربلا به همگان فهماند که راه بازگشت به عهد نبوی در هیچ زمانی بسته نیست و به همین دلیل است هر حاکمیتی که قصد مبارزه با معنویت را داشته باشد، نخست با برگزاری جلسات عزای امام حسین(ع) مخالفت می‌کند. عهد اموی با دل کندن از کعبه ساده و محقر آغاز و به کاخ خضراء دنیاگرایی منتهی می‌شود اما سیر در عهد نبوی از کعبه شروع شده و با دل‌کندن از همه تعلقات دنیوی به مسیر سرخ کربلا منتهی می‌شود.

تحلیل پدیده کوفیان با دو تحلیل معاویه و امام متفاوت است. کوفیان نمونه اشخاص بی‌عالمی‌ هستند که دل در گرو دین داشته و از طرفی ترس مانع آن می‌شود که بر دنیای خود بشورند به همین دلیل بین این دو جبهه مدام در حال رفت و آمد هستند. قیام‌های کوفه بعد از حادثه کربلا هم نماد همین موضوع است که خون امام، آنها را به عهد نبوی وارد کرد، هرچند که به دلیل عدم‌وقت‌شناسی هرگز نتوانستند به افق سیر امام وارد شوند. دستگاه تبلیغاتی معاویه چنان ترسی را بر جامعه حاکم کرده بود که جرات فکر کردن برای بازگشت به عهد نبوی را به خود نمی‌دادند. اگر عمق انحراف عهد اموی شناخته نشود، در کربلا تنها ادعایی داریم مبنی‌بر اینکه امام می‌خواهد جامعه را به عهد رسول خدا وارد کند.

هر حاکمیتی طبیعی است که به عمران و آبادانی جامعه بپردازد اما تفاوت حکومت ولی در این است که او روح تزریق‌شده به کالبد جامعه است. جامعه دست ساخت معاویه تنها کالبدی بی‌روح بود که جان‌های آزاده آن را بر نمی‌تابیدند. فهم این عنصر اصحاب کربلا را به آن نتیجه رساند که وقتی دینداری در عهد اموی غیرممکن است، بهترین سلوک دینی شهادت است.

در روایات فراوانی وارد شده است که بعد از کربلا تعداد دینداران به تعداد انگشت‌های دست هم نمی‌رسید. نخبگان جامعه اموی قبل از مرگ، از ترس مرده بودند، در سال 61 هجری قدرت چندین دهه در دست یک گروه خاص بود، از طرف دیگر کسانی که پنجاه سال داشتند از عهد نبوی چیزی به خاطر نمی‌آوردند و تنها کهنسالان خاطراتی پراکنده از آن دوران را در سینه حفظ می‌کردند. با وجود چنین فضایی معادلات همه نخبگان به بن‌بست سکوت ختم می‌شد اما امام با وارد کردن عناصر معنوی به عرصه معادله، به نتیجه دیگری فوق فهم دیگران دست یافت. یأس و ترس حاکم تنها زمانی فرومی‌ریخت که خدا در چشم‌ها بزرگ جلوه می‌کرد.

شاید در ابتدا چنین تصور شود که چگونه این همه نتایج بر کشته شدن تعداد کمی ‌مترتب می‌شود اما باید توجه کرد که وقتی فریب توسط عده‌ای هرچند کم رسوا شود برای همیشه فریب خواهد ماند و دیگر رنگ حقیقت نخواهد داشت و دیگر فریب‌خوردگانند که باید خود را از آن نجات دهند. بعد از شهادت امام، همه قاتلان حضرت هم پشیمان می‌شوند و هم کشته، این نشان می‌دهد که چتر مشروعیت‌بخش فرهنگ معاویه برای عموم شکسته شده است که فاتحان جنگ نظامی ‌این‌چنین رسوا می‌شوند. میراث امام برای آیندگان در این است که با خطر بزرگ نباید دست از هدف بزرگ‌تر برداشت. در فرهنگ رهایی هدف آزاد کردن دین حق از اسارت‌هاست و هیچ خطری برابر با آن وجود ندارد.

دستگاه تبلیغات اموی نخبگان را مدام متوجه خطر‌ها می‌کرد اما امام با ترویج فرهنگ رهایی هدف را در برابر چشم‌ها جلا می‌داد به همین دلیل است که شیعه به تبعیت از کربلا در طول تاریخ به رهایی اندیشیده است نه به اسارت. اولین مخلوق الهی نور رسول گرامی اسلام است و آخرین پیامبر الهی هم ایشان هستند بنابراین همه دوران‌ها عالم و عهد نبوی است و کسی که خود را از آن خارج کند از حیات به دور افتاده است. در جامعه‌ای که همگی به مرده‌های متحرک تبدیل شده‌اند، شهادت وارد شدن به جدی‌ترین عرصه حیات است.

امام حسین با گشودن این مسیر، تلاش کرد تا جامعه مرده عصر اموی را متوجه حیات دیگر کند. ایجاد چنین حماسه‌ای که قرار است تاریخ را تغذیه کند نیاز به خالص‌ترین جبهه دارد، از همین‌رو امام در مسیر حرکت عده‌ای را مرخص و به سراغ عده دیگری می‌رفت و آنان را برای سپاه خود گزینش می‌کرد. دین حق در طول تاریخ برای بیرون راندن باطل جلوه‌های گوناگون دارد. حماسه حسینی جلوه نهایی دین اسلام است که آمده تا ظلمات آخرالزمانی نفاق را از صحنه حیات بیرون براند.

خلق چنین جبهه‌ای علاوه‌بر خلوص کامل پیروان نیاز به خلوص کامل جبهه مقابل در کفر دارد. ممکن است سوال شود علت نصیحت‌های فراوان امام و یاران در روز عاشورا چیست در صورتی که حتی اگر چند صد نفر نیرو با امام همراه می‌شد، شهادت قطعی بود یا باز ممکن است سوال شود که چرا امام در مقابله با حر می‌گوید اگر کوفیان مرا نمی‌خواهند باز می‌گردم؟ آیا امام از اصلاح امت جدش می‌خواست بازگردد یا از شهادت که نوید هر دوی آنها را قبل از شهادت مسلم و بی‌وفایی کوفیان داده بود؟ برای خلق این حماسه باید در لشکر دشمن ذره‌ای از حق یافت نشود، به هر اندازه که در لشکر دشمن حق یافت شود از حقانیت جبهه امام کاسته می‌شود به همین دلیل امام می‌خواهد بهانه دفاع از کوفه و مردم کوفه را از دشمن بگیرد و این‌گونه آنها را خالص در بطالت قرار دهد.

 

منبع: فرهیختگان

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: