1396/6/25 ۱۰:۵۳
ابتذال ازجمله مولفههایی بود که رژیم پهلوی در برنامههای فرهنگی و اقدامات هنری خود برای به فساد کشیدن جوانان و تغییر سبک زندگی آنها انجام میداد.
نمایشی که صدای سفیر انگلیس را هم درآورد
ابتذال ازجمله مولفههایی بود که رژیم پهلوی در برنامههای فرهنگی و اقدامات هنری خود برای به فساد کشیدن جوانان و تغییر سبک زندگی آنها انجام میداد. مهمترین برنامه فرهنگی رژیم که نقطه اصلی واردات فرهنگ منحط غربی بود، جشن هنر شیراز بود. این جشن که سالیانه با گروههایی از اقصینقاط جهان برگزار میشد تا حدی در ابتذال غرق میشد که داد مطبوعات و حتی تلویزیون رژیم پهلوی را هم درمیآورد؛ اما اعتراضات به ابتذال جشن هنر شیراز فقط به ایرانیها مربوط نمیشد بلکه سفیر انگلیس در ایران هم انتقاد شدید خود را از این برنامه فاسد و غیرقابل قبول بیان میکرد.
آنتونی پارسونز، آخرین سفیر انگلستان در ایران قبل از انقلاب، در کتاب خاطرات خود با عنوان «غرور و سقوط« که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی ترجمه و منتشر شده است درباره جشن هنر شیراز و نمایشهای مبتذل آن میگوید: «سالها بود که فستیوال بینالمللی هنری شیراز (جشن هنر شیراز) موضوع مجادله و ستیز بود، چراکه در دنیای مسلمانان سنتگرا، ماهیت موحش برخی از نمایشها و سبکهای بهکار گرفتهشده باعث رنجش خاطر میشد. اجرای رقاصان برزیلی که در حال رقصیدن سر مرغهای زنده را جدا میکردند یا ارائه نمایش عطش و تمنای شیعیان، تعزیه، بهعنوان وسیلهای جهت سرگرمی و تفریح عدهای تماشاگر عمدتا خارجی، دو نمونه از مثالهایی است که به ذهن میرسد.
جشن هنر شیراز در سال 1977 از نظر اهانت به ارزشهای اخلاقی ایرانیان، بینظیر بود. بهعنوان مثال طبق گفتههای یک شاهد عینی، نمایشی اجرا شده بود که شرارت و آثار شوم حکومت نظامی و اشغال کشور توسط بیگانگان را نشان میداد. کمپانی اجراکننده این نمایش، یک باب مغازه را در خیابان اصلی بازار شیراز برای اجرای نمایش اجاره کرده بود و نمایش، نیمی در داخل مغازه و نیمی در پیادهرو اجرا میشد. یکی از صحنهها که در پیادهرو اجرا میشد، تجاوز به عنف بود که به صورت کامل (نه بهطور نمایشی و وانمودسازی) به وسیله یک مرد (کاملا عریان یا بدون شلوار- درست بهخاطر ندارم) و یک زن که لباسش به وسیله یک مرد متجاوز چاک داده میشد، انجام میگرفت.
صحنه پایان نمایش که بازهم در پیادهرو انجام میشد، این بود که یکی از شخصیتهای داستان شلوار خود را کنده، هفتتیری در پشت خود میگذاشت، احتمالا بهمنظور آنکه وانمود کند در حال خودکشی است. واکنش مردم عادی -که برای گردش در خیابان یا خرید آمده بودند- به این صحنهها معلوم است، ولی این نمایش مضحک و بیمعنی، توفانی از اعتراض به راه انداخت که واکنش مطبوعات و تلویزیون را نیز به همراه داشت.
به یاد دارم این موضوع را برای شاه خاطرنشان ساخته و اضافه کردم اگر چنین نمایشی بهطور مثال در خیابان اصلی شهر «وینچستر» اجرا میشد (چون شیراز هم تراز شهری در انگلیس است که در آن کلیسای جامع قرار دارد)، هنرپیشگان و حامیان مالی آنان دچار مشکل میشدند. شاه از روی چشمپوشی و مسامحه نسبت به حرف من، فقط مدتی خندید. بازتاب سیاسی چنین حرکتی در هر زمانی بد بود، چه برسد به شرایط آن روز ایران که نشانههایی از سنتگرایی دینی و اوجگرفتن احساسات مذهبی مردم در سرتاسر کشور به چشم میخورد.»
منبع: فرهیختگان
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید