1396/6/14 ۰۹:۱۳
تصویر امروزین از مکتبخانهها در تاریخ بهعنوان نهاد سنتی آموزش کودکان و نوجوانان در ایران، ورای محتوای سنتی آموزشی، اندکی خاکستری مینماید؛ از آنرو که همواره تصویری خشن از مکتبخانهها با سختگیریهای افسانهوار مکتبدار در ذهنها نقش بسته است.
خاطرههای شیرین مکتبخانه ملاباجی
تصویر امروزین از مکتبخانهها در تاریخ بهعنوان نهاد سنتی آموزش کودکان و نوجوانان در ایران، ورای محتوای سنتی آموزشی، اندکی خاکستری مینماید؛ از آنرو که همواره تصویری خشن از مکتبخانهها با سختگیریهای افسانهوار مکتبدار در ذهنها نقش بسته است. مکتبخانهها اما نماهایی نادیده نیز داشتهاند؛ از آن جمله، زنانی که مکتبدار بودهاند و از آن تیرگی و سختی چندان خبر نبوده است. حسن اعظامقدسی (اعظامالوزاره) در «کتاب خاطرات من یا روشنشدن تاریخ صدساله» خاطرهای از مکتبخانههایی ارایه کرده که معلم آن یک زن بوده است؛ «چون به سن چهارسالگی رسیدم و خیلی شیطان هم بودم، بهطوری که همیشه ساکنان کوچه و همسایهها از من شکایت داشتند. لذا مادرم مرا در مکتبخانه ملاباجی که در همان کوچه بود، برد و سفارش کرد که حالا برای خواندن درس فشار نیاورید، چون موقع درسش نیست، فقط روزها در مکتبخانه حاضر شود تا کمکمک آشنا برای درسخواندن گردد. به این ترتیب چند ماهی که به مکتبخانه میرفتم و با بچ[ه]ها در خواندن درس شرکت میکردم، برای اینکه خودم چیزی نداشتم که بخوانم، به این جهت الفبا را یاد گرفته بودم، وقتی ملاباجی فهمید که من به خوبی الفبا را یاد گرفتهام، مادرم را خواست و گفت حسن آقا الفبا را خوب میخواند در این صورت یک عمهجزو [عم جزء] برایش تهیه نمایید که روزی یک سطر بخواند». مکتبخانهها تنها مکانهایی برای درسآموزی به شیوه سنتی نبودند؛ پارهای مهارتهای زندگی به سبک آن زمانه نیز در آنها تمرین میشد «اولین روز شروع ب[ه]درس، مادرم برای ملاباجی شیرینی حاضر کرد و من هم از این جریان خیلی خوشحال بودم تا آخر آنسال عمهجزو را تمام کردم که بعضی از سورههای کوچک را حفظ کرده بودم که همیشه در منزل و کوچه مخصوصا سورههای «قل اعوذ بربالناس...» و «قل اعوذ برب الفلق...» را خوب میخواندم. در این موقع بود که ملاباجی مرا خلیفه کرد (مبصر یا ناظم) و چون در این کار خیلی شوق داشتم، لذا وضع مکتبخانه را خوب منظم نمودم، صبح زود حاضر میشدم و دونفر از بچ[ه]ها را دستور میدادم آب و جارو کنند. کوزههای آب را عوض کرده و جای خود بگذارند. برای خرید منزل ملاباجی هم دونفر را معین و نان و گوشت و زغال و هیزم و غیره را خریده تحویل ملاباجی میدادند، به این ترتیب کارهای مکتبخانه و ملاباجی مرتب میگردید و مورد توجه قرار میگرفتم».
منبع:شهروند
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید