1396/6/13 ۰۸:۴۳
«مجدود (حسن) بن آدم سناییغزنوی» به سال 473 هجری قمری و در چنین روزی به دنیا آمد. زادگاه او امروز در خاک کشور همسایه، افغانستان وجود دارد، حتی مزار ِ حکیم هم در این خاک نهفته است. اما میراث دین و زبان ِ او مهمترین گرههای متصلکننده کشورهای آسیای میانه به ایران است. سناییغزنوی جزء آن دسته از شاعران و حکمایی بوده است که درخصوص مشی وی جزئیات کمتری وجود دارد. اما آن چیز که مهمتر از هر سخنی به چشم میخورد، تغییرات و نوسانات مختلفی از حیات وجودی سنایی است. وصفحال سنایی، وصف حال ِ آن شاعر مدیحهسرایی است که پوستین از تملقات گزافه عصر غزنویان کَند و دل در جامعهشناختی و خویششناسی گذاشت. مشابهت داستانی وی با برخی صوفیان سدههای میانی سخن تازهای نیست اما بازگشایی برخی عقاید، تناقضات و حالات رفتاری او میتواند جالب به نظر بیاید.
به بهانه زادروز حکیم سناییغزنوی حامد سرلکی: «مجدود (حسن) بن آدم سناییغزنوی» به سال 473 هجری قمری و در چنین روزی به دنیا آمد. زادگاه او امروز در خاک کشور همسایه، افغانستان وجود دارد، حتی مزار ِ حکیم هم در این خاک نهفته است. اما میراث دین و زبان ِ او مهمترین گرههای متصلکننده کشورهای آسیای میانه به ایران است. سناییغزنوی جزء آن دسته از شاعران و حکمایی بوده است که درخصوص مشی وی جزئیات کمتری وجود دارد. اما آن چیز که مهمتر از هر سخنی به چشم میخورد، تغییرات و نوسانات مختلفی از حیات وجودی سنایی است. وصفحال سنایی، وصف حال ِ آن شاعر مدیحهسرایی است که پوستین از تملقات گزافه عصر غزنویان کَند و دل در جامعهشناختی و خویششناسی گذاشت. مشابهت داستانی وی با برخی صوفیان سدههای میانی سخن تازهای نیست اما بازگشایی برخی عقاید، تناقضات و حالات رفتاری او میتواند جالب به نظر بیاید.
«غزنی» مانند هر شهر دیگری در دیار خراسان آن روزگار، زیر بیرق حنفیمذهبان غزنوی بود که کشورگشاییهای عصر خویش را به بهانه کفرزدایی از جهان هیچگاه قطع نمیکردند. مردم غالبا روستازاده بودند و شهرها نیز در دست نزدیکان خلیفه و خلیفهزادهها بود. حکیم سنایی جوان که بیشتر یک شاعر با طراوت و خوش سخن بود، راه را بر قصر صددالان غزنویان میگشاید و اینگونه میشود که وی اندیشه جوانی خود را به بار تملقات وافر از سران و دودمان سلطانی میفروشد. او آنقدر در این وضعیت غوطهور بوده است که دیوانی با نام «مدح ملوک» جمعآوری میکند. مدیحهسراییهای وی گرچه متملقانه بوده است اما قطعا ادبیاتی فاخر و نوآورانه داشته که آغازی بر بحث غنی بودن ابعاد شعور شعری سنایی است. او از همان ابتدا سعی میکند که هر کلمه را بدون استعارهگیری در وضعیت حقیقی خود بیان کند. او از «کلمه»، مرادپروری نمیخواهد بلکه یک عینیت محض را میطلبد. اما پس از اوجگیری جریانهای درونمذهبی در قالب «تصوف» و پشمینهپوشی، آن هم در مذاهب سنیمذهب آن دوران، سنایی دیگر در یک محدوده تاریخی مهم قرار میگیرد. محدوده مهم قرن چهار تا پنج هجری قمری، منطقه گذار از اندیشه صوفیگرایانه صدر اسلامی به دوره میانی آن. حلقه واسطهای بین صاحبان خرقه و مبشران آن فرقه. در تغییر روحیات ثناگویانه سنایی حکایات بسیاری موجود است. اما نقطه مشترک این حکایت وجود یک «انسان رهاییبخش» و شنیدن سخنی الهامگونه در پس ذهن سنایی از طریق آن رهایی بخش آواره است. سنایی به یکباره از غزنی و بلخ جدا شده و سر به هرات و سرخس و نیشابور میگذارد. وی در هر منزلی که میرسد بهمثابه یک شورشی آرمانخواه بر حاکم آن بلاد میشورد.
کلافگی حکما از حضور سنایی در شهرشان و خطابهها و غزلیات انتقادی وی به وضعیت موجود در بلاد ِتحت تصرف سلاطین باعث میشود که او در این راه مخاطرهآمیز هر از چندی دچار مشقات فراوان شود. او که دیگر دست از مال و مواهب دنیوی کشیده بود پس از چندی جابهجابی به بلخ باز میگردد. بلخ ِ آن روزگار برای سنایی ِ میانسال، دیگر ماوا و مامنی نداشت. نه بلخ پذیرای او بود و نه او دیگر به بلخ رغبتی داشت. در همان سالهای بازگشت به بلخ، حکیم سنایی عزم حج میکند و در آن سفر دچار دگرگونی عظیمی میشود. شاعر متملق گذشته، اندیشمند منتقد حال و صوفی وارسته فردا در بلخ سکنی میگزیند. فردی از دوستداران او منزلی به وی میدهد تا روزگار نزدیک به آخر را در آن منزل بگستراند. او در این سالها دیوان اشعار متملقانه خود را به آب میاندازد و با نوشتن مثنوی «حدیقهالحقیقه» اندکی از شوریدگی خود را به صفحه میافکند.
حکیم سنایی را نباید متناقضگو خواند، او اگر تناقضهایی در سخنان و ادبیات ویژه خود دارد، نشان از تکامل است. گرچه این تکامل را نیز نباید در ظرف لغویاش معنا کرد. تکامل او بیشتر شبیه تغییر بوده است. با مطالعه سنایی آن هم از حیث علم کلام میتوان استنباط کرد که وی در ابتدا بسیار متاثر از «اشعریون» بوده است.
در قرن پنجم و ششم هجری قمری که آغاز نزاع بین فیلسوفان و صوفیان بوده است، گویا حکیم در میانسالی بر آن اشعریت سابق خود مانده و سپس در اواخر عمر به اهمیت عقل پی برده است. وجه بزرگ و درخشان سنایی درست در همین نقطه آغاز میشود. او از عقل به انکار عقل نرسید. درست وضعیتی معکوس نسبت به غزالی، حکیم سنایی، از رد عقل به درک عقل میرسد و این موهبت (عقل) را جزئی از ابزارآلات معرفت میپندارد. به همین جهت برخی، سکنات او را نزدیک به «خواجه عبدالله انصاری» میدانند.
برای درک این وضعیت به دو بیت متفاوت از اشعار سنایی اشاره میکنیم. بیت نخست در میانسالی و زمانی که حکیم در خواب اشعریت فرو رفته بود، سراییده شد و بیت دوم از غزلی دیگر در اواخر عمر و در عزلت پدید آمده است. سنایی میگوید: «عقل نبود فلسفه خواندن ز بهر کاملی . عقل چَبوَد جان نبی خواه و نبی خوان داشتن / بیت دیگری: فیلسوف و حکیم و دیندار است. راست چون چشم عقل بیدار است». به عقیده نگارنده، عزلت سنایی با عزلتهای صوفیگرایانه قرن پنجم ه. ق متفاوتتر است.
منبع: فرهیختگان
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید