1396/5/29 ۱۱:۲۲
چنین می نماید که آدمی از آگاهی که به وجود خویشتن یافته و خود را در جهان به چیزی شمرده است به وجود نفس پی برده باشد منتهی در اوایل حال این امر را نسبت به همۀ اشیاء تعمیم می کرده و همه چیز را دارای نفس می دانسته است. قوای مرموزی را در همه جا حاضر و مؤثر می پنداشته و پیروزی ها و شکست های خود را به تأثیر این قوا منسوب می داشته و به همین سبب از طریق مناسک دینی یا آداب سحری در تسخیر این قوا می کوشیده است.
یونانیان نخستین نیز چنین بودند. گمان می بردند که همه چیز دارای نفس یا روح است. آنچه را که اصل حیات در جانداران است به صورت سایه ای مصور می ساختند یا در قالب اشباح در می آوردند. تصویر نفس را مشابه با بدنی که جایگاه اوست می شمردند، منتهی رقت و لطافت آن را بیشتر می دانستند و سبک سیر و رنگ پریده و بخار گونه می انگاشتند. خروج نفس را از بدن مانند بدر رفتن واپسین دم از دهان در لحظۀ مرگ می پنداشتند و این معنی را گاهی به صورت پروانه یا مگس یا حشرۀ بال دار دیگری که از دهان مرده بدر آید ترسیم می کردند و بی مناسبت نیست که بگوییم که در کتب آسمانی نیز تعلق روح را به بدن نفخ روح یا جان در تن دمیدن نامیده اند.
دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، سال هفدهم، فروردین و تیر 1349 شماره 3 و 4 (پیاپی 72 و 73)
دریافت مقاله
منبع: پرتال جامع علوم انسانی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید