ایران؛ سرآغاز دولت متمركز

1396/5/21 ۱۰:۰۱

ایران؛ سرآغاز دولت متمركز

ست «چارچوب‌های تمركزگرایی و تمركزگریزی سیاسی» از سلسله نشست‌های اندیشه انجمن زروان طی روزهای اخیر با سخنرانی مهدی تدینی، پژوهشگر و مترجم، حسین مدنی، انسان‌شناس و پژوهشگر و شروین وكیلی، نویسنده و پژوهشگر تاریخ در اندیشگاه كتابخانه ملی برگزار شد. در این نشست، تدینی، با واكاوی الگوی فدرالیسم آلمانی به ریشه‌شناسی تاریخی این الگو پرداخت، سپس فرآیند تاریخی شكل‌گیری الگوی فدرالی را از قرون وسطی تا به امروز به طور جامع توضیح داد و در نهایت، پرسش‌هایی مقایسه‌ای را در حوزه سیاسی ایران و آلمان طرح كرد.

 چارچوب‌های تمركزگرایی و تمركزگریزی سیاسی با سخنرانی تدینی، مدنی و وكیلی

فدرالیسم در جوامعی كه پیشینه نظم سیاسی ندارند شكل گرفته است

عاطفه شمس: نشست «چارچوب‌های تمركزگرایی و تمركزگریزی سیاسی» از سلسله نشست‌های اندیشه انجمن زروان طی روزهای اخیر با سخنرانی مهدی تدینی، پژوهشگر و مترجم، حسین مدنی، انسان‌شناس و پژوهشگر و شروین وكیلی، نویسنده و پژوهشگر تاریخ در اندیشگاه كتابخانه ملی برگزار شد. در این نشست، تدینی، با واكاوی الگوی فدرالیسم آلمانی به ریشه‌شناسی تاریخی این الگو پرداخت، سپس فرآیند تاریخی شكل‌گیری الگوی فدرالی را از قرون وسطی تا به امروز به طور جامع توضیح داد و در نهایت، پرسش‌هایی مقایسه‌ای را در حوزه سیاسی ایران و آلمان طرح كرد.
 در بخش بعدی، مدنی، به الگوی فدرالیسم در فرهنگ هندی پرداخت و مباحث خود را در سه بخش فرهنگ اجتماعی هند، دینامیزم سیاسی هند و وضعیت كنونی و آینده سیاسی آن مطرح كرد. در پایان نیز وكیلی، تمركزگرایی یا تمركز گریزی قدرت در دوره ساسانی را به بحث و بررسی گذاشت و دو نوع نگاه موجود به دولت ساسانی را مطرح كرد. او با استفاده از نظریه سیستم‌های پیچیده، چهار لایه را برای تمدن ایرانی در نظر گرفت و تاكید كرد كه برای فهم پویایی قدرت در حوزه تمدنی ایران، باید به این چهار لایه توجه ویژه داشت. وی همچنین با اشاره به تمركزگرا بودن قدرت در بخش عمده‌ای از تاریخ ایران، تاكید كرد كه فدرالیسم در جوامع ساده‌ای شكل گرفته كه پیشینه نظم سیاسی ندارند. در ادامه، گزیده‌ای از مباحث طرح شده در این نشست را می‌خوانید:

 

 

تمركزگریزی: واكاوی الگوی فدرالیسم آلمانی / مهدی تدینی- پژوهشگر و مترجم

یكی از موفق‌ترین الگوهای فدرالیسمی كه در تاریخ اجرا شده، الگوی آلمانی است كه در حال حاضر نیز یكی از پركاربردترین نظام‌های سیاسی را دارد. به ویژه اینكه می‌دانیم پس از ساعت صفر این كشور یعنی ١٩٨٥م كه همه‌چیز در این كشور نابود شده است، در عرض چند دهه این كشور دوباره به بام جهان رسیده است. بدون شك، ساختار فدرالی از عوامل تاثیرگذار در این زمینه بود. با توجه به تكثر قومی و تمایزهای درونی فرهنگی كه در ایران وجود دارد همواره بحث این بوده كه آیا الگوی فدرالیسم در ایران الگویی اجرا شدنی است یا خیر و اگر بخواهیم آن را اجرا كنیم از چه الگوهایی می‌توانیم وام‌گیری كنیم. الگوی فدرالیسم همیشه جذاب بوده است اما جذاب بودن یك پدیده یك موضوع است و اجرایی شدن آن در قلمرویی خاص، موضوع دیگری است. تاریخ هرگز براساس دل انسان‌ها حركت نكرده و هیچ ساختاری نیز به شكل دستوری –به جز نظام‌های كمونیستی- شكل نگرفته است. بعد از این مقدمات، بحثم را به سه بخش تقسیم می‌كنم؛ در بخش اول، به ساختار و ویژگی‌های اصلی فدرالیسم می‌پردازم، در بخش دوم، ریشه‌شناسی تاریخی و چگونگی شكل‌گیری فدرالیسم را توضیح می‌دهم و در بخش آخر، براساس آنچه مرور كردیم و با نگاهی به ایران، پرسش‌هایی را مطرح می‌كنم تا استادان درباره آنها نظر بدهند.
فدرالیسم و آنچه در آلمان اجرا می‌شود، از آوارهای جنگ جهانی دوم بیرون آمده است. پس از شكست آلمان، قدرت‌های اشغالگر تعیین می‌كردند كه چه نظامی در آینده بر آلمان حاكم خواهد بود و به این ترتیب، می‌دانیم كه چه اختلاف نظر عمیقی میان متفقین غربی و اتحاد شوروی وجود داشت. این اختلافات سبب شد دول غربی به این نتیجه برسند كه همكاری‌های جدید با شوروی برای شكل‌گیری آلمان جدید ناممكن خواهد بود. بنابراین، در كنفرانس شش جانبه لندن ١٩٤٩م. متفقین غربی به این نتیجه رسیدند كه بهتر است نظام جدید آلمان شكل فدرال داشته باشد. این امر دو دلیل داشت؛ یكی به خاطر سنت ریشه‌دار فدرالیسم در آن كشور و دیگری، با توجه به تمركز قدرت كه در دوره رایش سوم در آلمان وجود داشت، بسیار بیمناك بودند كه دوباره این شكل تمركز قوا در آلمان شكل نگیرد. به این ترتیب، سال ١٩٤٩م. این نظام فدرالی شكل گرفت و اصل ٢٠ قانون اساسی آلمان، شكل فدرال را به عنوان شكل تغییرناپذیر نظام حكومتی آلمان تعیین كرده است. یك قید جاودانگی نیز به آن اضافه شده كه حتی با داشتن دو سوم آرا در مجلس فدرال نیز نمی‌توان اصل فدرال را تغییر داد. تنها در صورتی امكان تغییر نظام فدرال وجود دارد كه قانون اساسی از صفر نوشته شود.

 

 ساختار و ویژگی‌های اصلی فدرالیسم
برای فدرالیسم آلمانی سه ویژگی را می‌توان برشمرد؛ ویژگی خاص اول، اینكه از ١٩١٩م. بار تصمیم‌گیری در اختیار نهادهای فدرال است تا ایالتی و تقسیم‌بندی اختیارات برخلاف دیگر نمونه‌های فدرالیسم بر اساس حوزه‌ها و قلمروهای درون سرزمینی نیست بلكه بر اساس گونه اختیارات است. نتیجه اینكه تعیین‌كننده‌ترین نیرو و نهاد برای تصمیم‌گیری و قانونگذاری در سطح فدرال انجام و اجرا بیشتر به ایالت‌ها واگذار می‌شود. یك ویژگی خاص دیگر فدرالیسم آلمان این است كه نظام‌های فدرالی را می‌توان به دو گونه رقابتی و تعاملی همیارانه تقسیم كرد. مثال رقابتی آن امریكا و سوییس است كه اساس فعالیت و تصمیم‌گیری نهادهای ایالتی تا حد زیادی مستقل است و مراعات وضعیت دیگر ایالت‌ها هرگز اصل نیست. اما در آلمان همیارانه بودن نظام فدرالی یك اصل بوده و هدف نهایی این است كه یك شهروند در هریك از ایالت‌های آلمان كه زندگی می‌كند وضعیت عمومی او با دیگر شهروندان چندان متفاوت و متمایز نباشد كه نتیجه آن یكپارچگی شكل زندگی هر شهروند آلمانی است. ویژگی سوم كه در این مورد هیچ نمونه دیگر ی را در جهان نمی‌توان یافت، فدرالیسم اجرایی است. در فدرالیسم اجرایی، نمایندگان دولت‌های فدرال بخشی از نهاد قانونگذاری در سطح كل را تشكیل می‌دهند. شورای فدرال آلمان به عنوان یكی از نهادهای اصلی قانونگذاری در آلمان از قوه‌های مجریه دولت‌های ایالتی تشكیل شده و این كارآمدی نظام را بسیار بالا برده است. این در آلمان یك شیوه خاص است و می‌توان به آن درهم تنیدگی سیاسی گفت.
یكی از بزرگ‌ترین معضل‌های نظام‌های فدرال این است كه چگونه تار و پود این تكثر مراجع تقنینی و اجرایی را به هم گره بزنند كه اختلال ایجاد نكند. اما پیش‌تر اشاره كردم كه مساله اجرا بیشتر به ایالت‌ها واگذار شده است. ممكن است بپرسید پس ایالت‌ها چه نقشی دارند وقتی تصمیم از بالا گرفته می‌شود، اما ویژگی اجرایی بودن فدرالیسم آلمان سبب می‌شود همان نماینده‌هایی كه قرار است در آینده مجری باشند در تصمیم‌گیری نقش ایفا می‌كنند. حال دو مجلس داریم؛ شورای فدرال و مجلس فدرال. شورای فدرال همان نهاد نمایندگان دولت‌های ایالتی در سطح فدرال است و قریب ٦٠ درصد قوانینی كه در مجلس فدرال تصویب می‌شود باید به تصویب شورای فدرال نیز برسد. به طور كلی، هر قانونی كه تغییر یكی از اصول قانون اساسی را در پی داشته باشد و نیز هر قانونی كه بر امور هر یك از ایالت‌ها تاثیرگذار باشد باید به تصویب دوسومی شورا برسد و حق وتوی شورای فدرال مثبت است یعنی نمی‌توان با بالا بردن میزان رای چه در مجلس فدرال و چه در شورای فدرال تغییری در رای عدم تصویب ایجاد كرد. پس اینها سه ویژگی ساختاری خاص آلمان است؛ اول اینكه قانونگذاری در سطح فدرال و اجرا در سطح ایالتی انجام می‌شود، دوم، همیارانه بودن این شكل از فدرالیسم و در نهایت، اجرایی بودن است كه در واقع، نمایندگان دولت‌های ایالتی در قانونگذاری نقش عمده‌ای را ایفا می‌كنند. سایر موارد نیز شبیه بقیه نظام‌های فدرالی است.

 

 ریشه‌شناسی تاریخی شكل‌گیری فدرالیسم
اگر بخواهیم ریشه‌های فدرالیسم آلمان را پیدا كنیم باید به قرون وسطی برویم، یعنی به زمانی كه امپراتوری روم در اروپای مركزی شكل گرفت. امپراتوری روم، حكومتی بود كه در اروپای میانه با تاجگذاری اتوی اول ٩٦٢م. شكل گرفت و این داعیه را داشت كه همان سنت رومی- مسیحی را امتداد خواهد داد. از قرن شانزدهم یك پسوند نیز به نام این حكومت اضافه و امپراتوری روم ملت آلمان نام گرفت. از میانه قرون وسطی یعنی از قرن ١١ تا ١٣ میلادی، به تدریج حاكمیت‌های محلی قدرت گرفته و قدرت مركزی را دچار فرسایش كردند. نتیجه این فرسایش یكی از سندهای تاریخی قرون وسطی است كه به «مُهر زرین» معروف است كه در ١٣٥٦م. تصویب شد، نوعی قانون اساسی كه بیش از همه ناظر به تعیین پادشاه یا قیصر یا امپراتور بود. بر اساس آنچه در این سند یا قانون اساسی تعیین شد، هفت امیر گزینش‌كننده شامل سه نفر از اسقف‌های اعظم و چهار نفر غیرروحانی، پادشاه را انتخاب می‌كردند. این فرآیند در ١٥٠٥م. با اصلاح كلی كه در نظام رایش ایجاد شد سبب شكل‌گیری استان یا اشكال پیشاایالتی شد كه این امر نیز به تعمیق خاستگاه‌های فدرالی در آلمان بسیار كمك كرد. اما ١٨٠٦م. این نظام فرو پاشید و یكی دو سال بعد، شكل سستی از نظام فدرالی یا كنفدراسیون شكل گرفت كه به كنفدراسیون راین معروف شد؛ مجموعه‌ای از ابتدا ١٦ و بعد ٣٦ ایالت كه همگی تحت‌الحمایه ناپلئون بودند.
پس از فروپاشی چنین نظام ریشه‌داری بلافاصله كنفدراسیون جدیدی شكل گرفت كه هدف آن بیشتر حمایت نظامی و امنیتی از ناپلئون بود و بعد با شكست ناپلئون رو به رو می‌شویم. سپس به كنگره وین ١٨١٥م. می‌رسیم كه طی مذاكرات آن، شكل جدیدی از كنفدراسیون شكل می‌گیرد كه به كنفدراسیون آلمان معروف است كه از ١٨١٦ تا ١٨٦٦ برقرار بود. این نیز یك نهاد فراایالتی بود كه هر یك از ایالت‌ها حكومت‌های مستقل خود را داشتند اما در تمام این ٥٠ سال حكومت مركزی شكل نگرفت. در واقع، یك اتحادیه نسبتا سست به شمار می‌آمد كه ناظر بر تامین امنیت داخلی و خارجی بود. دولتمردان و سیاستمداران زیادی بودند كه از زمان شكل‌گیری این كنفدراسیون، در اندیشه شكل‌گیری یك حكومت مركزی یا دولت فدرال در كنار آن بودند اما به دو دلیل هیچ‌وقت به نتیجه نرسید؛ اول اینكه اعضای تشكیل‌دهنده این كنفدراسیون به ایده‌های اجتماعی حكومتی متفاوتی پایبند بودند اما دلیل مهم‌تر، رقابتی بود كه بین پروس و اتریش وجود داشت. هر دو در این كنفدراسیون عضویت داشتند اما تنها دلیل این عضویت، بخش‌هایی از قلمروشان بود كه پیش‌تر بخشی از امپراتوری مقدس روم به شمار می‌آمد. در واقع، با یك پا در این اتحادیه حضور داشتند و رقابت بین این دو در نهایت باعث شد كه نه تنها هیچگاه دولت مركزی شكل نگیرد بلكه جنگ آلمان در ١٨٦٦م. به رهبری بیسمارك درگرفت و بیشتر ایالت‌های آلمان به حمایت از اتریش پرداختند اما ارتش منسجم و مدرن شده پروس در چند هفته اتریش را شكست داد و او را از كنفدراسیون بیرون انداخت. البته كنفدراسیون به محض اینكه اختلاف بالا گرفت از سوی پروس ملغی اعلام شد.

 

 قدرت گرفتن هیتلر و گسست در نظام فدرالی
پروس با استفاده از این پیروزی، یك بازسازماندهی جدید در قلمرو آلمان پدید آورد و این‌بار اتحاد آلمان شمالی شكل گرفت. پس از مذاكراتی برخی از ایالت‌های جنوبی نیز به آن پیوستند و یك ائتلاف فراگیری شكل گرفت كه همین ائتلاف ناپلئون سوم را شكست داد و اینجا رایش جدید آلمان به رهبری بیسمارك شكل گرفت. این مرحله نیز دوره دو مجلسی است كه اتفاقا شورای فدرال در این دوره بسیار قوی بود و نمایندگان فدرال نیز تاثیرگذاری بسیار زیادی داشتند.
سال ١٩١٤م. جنگ جهانی اول آغاز می‌شود و در ١٩١٨ آلمان شكست می‌خورد. با این شكست، اعلام جمهوری می‌شود و در تمام ایالت‌ها نیز شكل سلطنتی به جمهوری تبدیل می‌شود. در تدوین قانون اساسی آلمان در ١٩١٩ نظام فدرالی به شكل منسجم‌تری بازمی‌گردد و این‌بار قدرت مركزی اختیارات بیشتری می‌گیرد و باز دومجلسی است؛ یكی، شورای رایش و دیگری، مجلس رایش است. رایش در اینجا به طور كلی به معنای فدرال است و این را باید در برابر ایالت در نظر گرفت. پس از شكست آلمان در جنگ، جمهوری وایمار شكل می‌گیرد كه یك نظام فدرالی است منتها در این دوره قدرت دولت مركزی از هر دوره‌ای در تاریخ آلمان بیشتر بود اما پیچیدگی‌های نظام فدرالی نیز بیشتر می‌شود. شورای فدرال تنها در حد تعویق قوانین می‌توانسته تاثیرگذار باشد و تصمیم‌گیرنده اصلی همان مجلس فدرال بوده است. در ١٩٣٣م. هیتلر به قدرت می‌رسد و قطعا یكی از مراكز اصلی قدرت كه باید خنثی شده و همسو با مركز می‌شد حاكمیت‌های ایالتی بودند. همین اتفاق در ١٩٣٤ در قانون بازسازی رایش اتفاق می‌افتد و از نهادهای ایالتی جمیع اختیارات سلب می‌شود و تقسیم‌بندی حزبی‌ای كه بر كشور دیكته شده بود، پس از آن، اختیارات را از بالا می‌گیرد و اجرا می‌كند. در واقع، تنها دوره‌ای كه می‌توانیم از گسست در نظام فدرالی آلمان صحبت كنیم همین دوره یعنی از سال ١٩٣٤ تا ١٩٤٥ است. پس از شكست آلمان و شكل‌گیری آلمان جدید، با وجود اینكه دو پاره می‌شود اما آلمان غربی نظام فدرالی خود را حفظ می‌كند كه حتی متفقین غربی نیز به این نتیجه رسیده بودند كه سنت ریشه‌دار نظام فدرالی در آلمان حكم می‌كند كه این نظام حفظ شود.

 

 هشت پرسش درباره امكان فدرالیسم در ایران
با همین میزان مرور، می‌توان با نگاهی به ایران، هشت پرسش را مطرح كرد. بی‌تردید، یكی از دلایل موفقیت الگوی فدرال آلمانی، تداوم تاریخی آن است. پرسش اول من از اهل فن این است كه آیا می‌توان در ایران و در هزار سال اخیر چیزی به نام سنت فدرالی شناسایی كرد كه بعد بر اساس تحولات این سنت ممكن، به این نتیجه برسیم كه آیا امروز نیز چنین امكانی میسر است یا خیر. در كنار این، می‌توان پرسید كه آیا پیش از اسلام، ما سرآغازهای یك سنت فدرالی را داشته‌ایم؟ پرسش دوم اینكه آیا استیلای قدرت بیگانه عامل تضعیف نهادهای پایه‌ای فدرالیسم در ایران بوده است؟ پرسش سوم عامل فرهنگی است؛ آیا امر خاصی در آگاهی جمعی مردمانی وجود دارد كه سبب می‌شود آنها به الگوی فدرالی تن بدهند؟ ماكس وبر ریشه‌های سرمایه‌داری را در آیین پروتستان شناسایی می‌كند؛ اگر قرار است كه یك پیشرفت صنعتی و كاپیتالیسم مدرن را در یك آیین پیدا كنیم آیا درمورد تن دادن به فدرالیسم نیز می‌توان گفت كه خاستگاه‌های فرهنگی دارد؟ پس سوال سوم مشخصا این است كه آیا در ایران عامل بازدارنده فرهنگی برای شكل‌گیری مراكز قدرت فدرال وجود دارد؟ پرسش چهارم، ریشه شكل‌گیری الگوی فدرال آیا بیشتر در یكپارچگی فرهنگی و قومی نهفته است یا در پر تمایز بودن و تضادهای قومی؟ در ادامه می‌توان پرسید آیا پراكندگی جمعیت شناختی نیز بر شكل‌گیری فدرال تاثیرگذار است؟ پرسش ششم، بحث امنیت‌زایی یا امنیت‌زدایی است. آیا درباره ایران نیز می‌توان ادعا كرد كه ایده فدرالیسم یك ایده امنیت زاست؟ یا به شكلی دیگر می‌توان پرسید كه با توجه به وضعیت جمعیت‌شناختی، قومی و فرهنگی در ایران، فدرالیسم عامل امنیت‌زا به شمار می‌آید یا امنیت‌زدا؟ پرسش هفتم و هشتم بیشتر ناظر بر كیفیت‌های اجرایی است. آیا ما در ایران كنونی از چنان پشتوانه نظری و عملی‌ای برخوردار بوده‌ایم كه بتوانیم از اجرای الگوی فدرالی سخن بگوییم؟ و آیا پیشنهاد ایده فدرال در كشوری مثل ایران كه پشتوانه نظری و عملی ندارد، وارد كردن یك عامل تنش‌زای خطرناك- در حوزه‌ای كه داشتن حكومت مركزی نیرومند یك امر حیاتی به شمار می‌آید- نیست؟ پرسش آخر اینكه وقتی احزاب فراگیری وجود ندارند كه ایده‌های سراسری را در كالبد ملی تزریق كنند، آیا با ورود نظام فدرالی كه تنها با اوج‌گیری منافع خرد و قومیت‌‌گرایی روبه‌رو نخواهیم شد كه هیچ عامل ملی نیز برای تعدیل آنها وجود ندارد؟

 

تمركزگرایی و تمركزگریزی قدرت در فرهنگ هندی/ حسین مدنی- انسان‌شناس و پژوهشگر

من مباحث خود را در سه سرفصل؛ نگاهی كلی به فرهنگ اجتماعی هند، دینامیزم سیاسی هند و وضعیت فعلی و آینده سیاسی هند مطرح می‌كنم. نكته اول اینكه سنت فدرالیسم در هند وجود داشته و چون قدرت مركزی به آن معنا در این كشور وجود نداشته، می‌توان گفت كه مجمع‌الجزایری از انواع شكل قدرت‌ها بوده است. نكته دوم بحث استیلای بیرونی است؛ رابطه هند با همسایگان خود را بر دو محور شرقی و غربی می‌توان تحقیق كرد. در محور شرقی، سنت رابطه بسیار صلح‌آمیزتری بوده و هیچ‌وقت جنبه استیلایی نداشته اما در محور غربی، همیشه طمع زیادی برای كنترل و اصلاح آن وجود داشته كه به نظر می‌رسد به سود هند تمام شده است. اما برای هند می‌توان ویژگی‌هایی بر شمرد مثل؛ وجود عناصر متكثر فرهنگی و تكثر مذهبی، پیچیده بودن نیز نكته مهم دیگری درباره هند است. بزرگ (Huge) بودن در تمام ابعاد در عین تكثر نیز یكی دیگر از ویژگی‌های هند است كه خود سبب پیچیدگی می‌شود. نكته مهم دیگر روستایی بودن هند است. در هند سنتی وجود دارد كه India معادل سنت مدرن و شهری امروز آن است و برای جامعه روستایی هند عنوان واراتا به كار می‌رود كه بر روستاها تمركز دارد. بنابراین جامعه روستایی واراتا و جامعه شهری ایندیا دوگانه‌ای است كه در دینامیزم قدرت هند و در همه ابعاد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و... دیده می‌شود.
در یك پژوهش، بزرگ‌ترین اقتصادهای جهان ظرف بیست قرن گذشته مورد مطالعه قرار گرفته‌اند. این پژوهش نشان می‌دهد كه به مدت ١٦ قرن هند بزرگ‌ترین اقتصاد دنیا را داشته است، دو قرن چین، یك قرن انگلستان و یك قرن نیز امریكا دارای بزرگ‌ترین اقتصاد جهان بوده‌اند. در حال حاضر نیز چین است و بدبینانه‌ترین پیش‌بینی‌ها می‌گویند تا ٢٠٥٠ دوباره هند بزرگ‌ترین اقتصاد دنیا خواهد شد. بنابراین، با سرزمینی مواجه هستیم كه اقتصاد و سنت تجارت در آن اهمیت زیادی دارد. شاید مهم‌ترین دلیل پذیرا بودن فرهنگ هندی همین باشد. حتی هندی‌ها دوره استعمار انگلیس را دوره بدی نمی‌دانند زیرا چیزهای زیادی را از آنها یاد گرفتند و تجارت‌شان رونق زیادی یافته است. بنابراین، فرهنگی است كه به همان اندازه كه به دنیا ایده داده و با آن تجارت داشته از دنیا نیز منافعی را گرفته است. بنابراین از ویژگی‌های هند این است كه نوعی یكپارچگی در حوزه سیاسی و فرهنگی به دلیل استیلای خارجی وجود دارد، اقتصاد و تجارت قوی، تكثر فرهنگی و مذهبی، تكثر زبانی و لایه لایه بودن در آن به چشم می‌خورد و مردم این كشور فرهنگی بسیار پذیرا دارند.
به بحث روابط هند با شرق و غرب برمی‌گردم. امروزه نگاه سیاستمداران و سیاستگذاران در هند بیشتر به شرق است و به جای تمركز بر گذشته به تمركز بر آینده می‌اندیشند. نكته اینكه در مبحث دینامیزم قدرت در هند بیشتر نوعی همزیستی وجود دارد تا فدرالیسم. در هند با اینكه تمركز قدرت تا پیش از ١٩٤٧م. به آن معنا وجود نداشته و حتی انگلیسی‌ها نیز نتوانستند به آن معنا یكپارچگی را ایجاد كنند اما باز هم شما نوعی یكپارچگی را در فرهنگ هند می‌بینید. اگر به ١٩٤٧ و زمانی كه هویت جدید هندی شكل می‌گیرد، نگاهی داشته باشیم، وضعیتی شبیه وضعیت امروز اروپا را می‌بینیم. نكته مهم این است كه تاریخ هند به‌شدت تحت تاثیر تجارت بوده و امروز نیز حتما باید این عنصر را در فرهنگ این كشور دید و مهم‌تر اینكه امروزه در هند، دینامیزم سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی آن به‌شدت تحت تاثیر تكنولوژی است. بنابراین، نمی‌توان بدون در نظر گرفتن تكنولوژی در این كشور، درباره سیاست صحبت كرد.

 

تمركزگریزی و تمركزگرایی در دولت ساسانی/ شروین وكیلی- پژوهشگر تاریخ

شاید بتوان ادامه مباحثی كه طرح می‌شود را كوششی دانست برای پاسخ دادن به هشت پرسش مهمی كه دكتر تدینی مطرح كردند. ایران از یك جهت حوزه تمدنی شلوغی به شمار می‌آید؛ از لحاظ اقلیمی گسترده و از نظر تاریخی پیچیده است و از سوی دیگر نیز بسیار یكدست است. جالب اینكه چنین ساختاری در بخش عمده‌ای از تاریخ خود، دولت متمركز داشته است. یعنی طی ٢٦ قرن گذشته كه دولت متمركز روی كره زمین به وجود آمده و اتفاقا به معنای دقیق كلمه از ایران هم شروع شده، زمان طولانی بین ١٤ تا ١٨ قرن ایران دارای دولت متمركز بوده است. ایران كشوری پیچیده و گسترده است كه انواع ادیان در آن ‌زاده شده‌اند، زبان‌ها، نژادها و اقلیم‌های مختلفی را در خود دارد و در عین حال كم‌جمعیت- در دوره پیشامدرن- است. در این دوره اتفاقا از ایران از نظر نظامی نیز همیشه ابرقدرت بوده است. در واقع در دوره ساسانی سه حوزه تمدنی وجود دارد؛ ایران، روم و چین كه بی‌شك از لحاظ سیاسی، ایران قطب اصلی و رقابت‌ناپذیر به شمار می‌آمده است.
جالب است كه دولت ساسانی هم با روم می‌جنگیده و هم با چین؛ جنگ او با چین كوچك و تهاجمی و با روم، تدافعی بوده است. حوزه تمدنی روم و چین، ٥٠ میلیون نفری است اما در ایران و در چنین پهنه جغرافیایی گسترده‌ای با این جمعیت كم، قدرت سیاسی و نظامی متراكم و فشرده‌ای تولید می‌شود. باید توضیح داد كه ١٠ میلیون نفر در این گستره و با این پراكندگی چگونه دولت متمركز قدرتمند به وجود می‌آورند. این ساختار سیاسی برخلاف دو موردی كه دوستان توضیح دادند، تمركزگرا است. پرسش این است كه چگونه چنین چیزی ممكن است و آیا این الگو یك الگوی سفارش‌شدنی است؟ یعنی آیا مطلوب است كه ما امروز نیز به چنین الگویی فكر كنیم یا خیر؟ برای پاسخ به این پرسش مباحثم را به سه بخش تقسیم می‌كنم؛ ابتدا نگاهی به دولت ساسانی خواهم داشت، سپس به این می‌پردازیم كه چه چیزی تمركزگرایی یا تمركزگریزی قدرت را مشخصا در دوره ساسانی برهم می‌زده و در نهایت، نگاهی عام‌تر به تاریخ ایران‌زمین خواهم داشت و اینكه در حال حاضر چه وضعیتی داریم و چه امكاناتی پیش روی ما است.

 

 چهار لایه تمدن و هویت ایرانی
در حال حاضر، ما داده‌های خوبی درباره دولت ساسانی داریم. به طور مثال می‌دانیم كه شاهنامه منبع خوبی برای فهم این دولت است. اینكه آیا دولت ساسانی یك دولت و نظام پادشاهی متمركز است یا یك دولت غیر متمركز و پراكنده. من فقط دو نگاه آكادمیك را در این باره مطرح می‌كنم؛ نگاه اول، نظریه كلاسیك و قدیمی‌تر آرتور كریستن‌سن در نیمه اول قرن بیستم است، چارچوبی كه می‌گوید در این دوره دولتی را داریم كه می‌كوشد متمركز باشد. او قدرت سیاسی ساسانی را متمركز اما ناپایدار در نظر می‌گیرد. اما طی ١٠ سال گذشته، پروانه پورشریعتی در كتاب «افول و سقوط شاهنشاهی ساسانی» چارچوب نظری جدیدی را پیشنهاد كرده‌اند كه قدرت سیاسی ساسانی را غیر متمركز و پراكنده می‌بیند.
سرمشقی نظری‌ای كه من پیشنهاد می‌كنم و برای كل تاریخ ایران صدق می‌كند در درون چارچوب نظری سیستم‌های پیچیده تدوین شده و البته به دوره‌های قبل و حتی بعد از اسلام در ایران نیز قابل تعمیم است. این چارچوب نظری نشان می‌دهد كه تمدن و هویت ایرانی لایه‌لایه است و دست‌كم چهار لایه دارد كه در متون قدیمی نیز بسیار تكرار شده؛ لایه اول، لایه شخصی یا من منفرد در درون خانواده است. دومین لایه، طایفه یا خاندان‌های گسترده را در بر می‌گیرد. لایه سوم ایل یا قبیله است كه امروز به اشتباه كلمه قومیت برای آنها به كار برده می‌شود، در گذشته در ایران به آنها ملت گفته می‌شد و امروز بهتر است كلمه تیره را برای آن به كار ببریم و لایه آخری كه روی همه اینها قرار می‌گیرد هویت ایرانی است. برای فهم پویایی قدرت در حوزه تمدنی ایران، باید به این چهار لایه توجه داشت. در ایران، خانواده و ایل، نهادهای سیاسی محسوب شده و قدرت سیاسی تولید می‌كردند. شگفتی بزرگ ایران زمین این است كه ما توانستیم این چهار لایه را باهم تركیب كنیم، به شكلی كه هویت‌های توسعه یابنده هر لایه، هم‌افزا با لایه‌های بعدی تركیب شود، بدون اینكه محدودیتی برای آن ایجاد كند. بنابراین ما در ایران از ابتدا شكلی از تمركز قدرت سیاسی به لحاظ فلسفی را پیش‌فرض گرفته‌ایم كه دولت ایران شكل گرفته است. در واقع، دولت ساسانی و تا حدودی دولت‌های قبل و بعد آن، نمونه‌هایی عالی هستند از مركزنشینی‌ای كه با چارچوبی نظری گره خورده و سلسله مراتبی از قدرت را كه امكان آزادی عمل به لایه‌های زیرین خود می‌دهند، تركیب می‌كند.
بنابراین، فدرالیسم در جوامع ساده و جوامعی كه پیشینه نظم سیاسی ندارند، شكل گرفته است. فدرالیسم در شرایطی رخ می‌دهد كه توازن قوای محلی بین افراد هم هویت وجود داشته باشد. یعنی افرادی كه دین و زبان واحدی دارند و در یك قلمرو زندگی می‌كنند اما واحدهای سیاسی كوچكی دارند كه زورشان به یكدیگر نمی‌رسد و متمركز نمی‌شوند. بنابراین، قواعد نسبتا ساده‌ای را برای همزیستی ابداع می‌كنند. در دوران ساسانی و قبل از آن، تمركز قدرت وجود داشته اما تمركزی كه توسط یك انتخاب طبیعی از پایین انتخاب می‌شود و موفق است.

 

 

منبع: اعتماد

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: