تبدیل رعیت به شهروند با کیمیای یک انقلاب

1396/5/15 ۱۴:۳۴

تبدیل رعیت به شهروند با کیمیای یک انقلاب

پیش از انقلاب مشروطه، نظام‌های متمرکز و تک حاکمیتی و استبدادی در ایران وجود داشت و عملاً مجالی برای مشارکت مردم و مدیریت مردم‌گرا نبود. مشروطیت سرآغاز تحولات جدید و ورود به دوران نوسازی ایران است. مدیریت شهری به شکل نو نیز در ایران به دوران پس از مشروطیت تعلق دارد. پس از انقلاب مشروطه، نظام مدیریت و مشارکت در ایران دستخوش تغییرات بسیاری می‌شود و در این میان، مشارکت مردمی در سرنوشت مملکت با افت و خیزهای بسیارهمراه می‌شود؛ در این خصوص و به مناسبت سالگرد انقلاب مشروطه با مسعود کوهستانی‌نژاد مورخ و پژوهشگر تاریخ ایران به گفت‌و‌گو نشستیم و ابعاد این مشارکت مدنی، از جنبه‌های مختلف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مورد ارزیابی قرار داده شد.


 

 

حمیرا حیدریان: پیش از انقلاب مشروطه، نظام‌های متمرکز و تک حاکمیتی و استبدادی در ایران وجود داشت و عملاً مجالی برای مشارکت مردم و مدیریت مردم‌گرا نبود. مشروطیت سرآغاز تحولات جدید و ورود به دوران نوسازی ایران است. مدیریت شهری به شکل نو نیز در ایران به دوران پس از مشروطیت تعلق دارد. پس از انقلاب مشروطه، نظام مدیریت و مشارکت در ایران دستخوش تغییرات بسیاری می‌شود و در این میان، مشارکت مردمی در سرنوشت مملکت با افت و خیزهای بسیارهمراه می‌شود؛ در این خصوص و به مناسبت سالگرد انقلاب مشروطه با مسعود کوهستانی‌نژاد مورخ و پژوهشگر تاریخ ایران به گفت‌و‌گو نشستیم و ابعاد این مشارکت مدنی، از جنبه‌های مختلف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مورد ارزیابی قرار داده شد.

 

 

برای ورود به بحث انقلاب مشروطه شاید اشاره به این موضوع حائز اهمیت باشد که این انقلاب با مشارکت افراد جامعه در سرنوشت خود، یک نوع تحول را در ابعاد مختلف اجتماعی، فرهنگی و سیاسی رقم زد؛ در این خصوص اشاره‌ای بفرمایید...
چیزی که به‌عنوان دستاورد و پیامد مشروطه از آن می‌توان نام برد، مشارکت مردمی است. حدود 100 سال است که در خصوص انقلاب مشروطه مطالب گوناگون منتشر شده است. در این تاریخ نگاری اغلب سخن از آن می‌رود که چه کسانی پیروز شدند و وقایع پیرامون آن چه بوده است. اما آنچه حائز اهمیت است و شما به آن اشاره کردید مشارکت مردمی است که پیرو این مشارکت‌ها انجمن‌های متعددی در انقلاب مشروطه پدید آمد که شاکله اصلی انقلاب مشروطه به حساب می‌آمدند که به دنبال شکل‌گیری آنها پیامدهای  جالبی نیز حاصل شد.
 

در خصوص مشارکت مردمی و تبعاتی که با تشکیل انجمن‌ها رخ داد بیشتر توضیح دهید؟ اساساً نقش این مشارکت مردمی در مهار قدرت حاکمه چگونه بود؟
درونمایه انقلاب مشروطه همان چیزی است که ما از آن به‌عنوان مشارکت مردم نام می‌بریم. قبل از پیروزی انقلاب مشروطه در کشور قانون وجود داشت. اساساً بدون قانون نمی‌توان کشوری را اداره کرد. حتی در بدوی‌ترین جوامع نیز قانون وجود داشته است. پیش از انقلاب مشروطه از یک دوره‌ای، عصر نوگرایی و قانون‌گذاری آغاز شد، به‌طوری که شاهد شکل‌گیری «مجلس شورای کبری» هستیم، که اعضای آن صاحب نظر بوده و پس از جمع شدن آرا در خصوص موضوع، آن را برای تصویب نزد شاه ارسال می‌کردند. نکته قابل توجه اینکه همین اعضا نیز توسط شاه انتخاب می‌شدند که پس از رؤیت قانون توسط شاه و موافقت وی، آن را امضا کرده و برای اجرایی شدن در اختیار مجلس قرار می‌داد. بنابراین مشاهده می‌کنید که قانون وجود داشته است، ضمن آنکه نهاد دولت، پیش از انقلاب مشروطه وارد عصر نوگرایی شده و در حال رشد بود. به طوری که می‌توان گفت شروع آن به زمان سپهسالار باز می‌گردد که در دوره او از رشد بیشتری برخوردار شد. به گونه‌ای که شاهد ایجاد روابط در سطح بین‌الملل و نیز رشد فرهنگی و... بودیم. حال بپردازیم به اینکه اساساً انقلاب مشروطه چه بود؟ در واقع مردم آمدند تا حقوق طبیعی خود را برگردانند و دولت را مجبور کنند که حقوق آنان را به رسمیت شناخته و آنان را در تصمیم گیری‌ها مشارکت دهند. به‌عبارتی دولتی که ما تا قبل از انقلاب مشروطه داشتیم، بیشتر حاصل اراده فردی بود، می‌توان گفت یک دولت شبه مدرن که بنا به اقتضائات، بتدریج در ساختار دولت شکل گرفته بود که منشأ آن نیز از قدرت حکومت و شاه گرفته می‌شد.
 

 

در مقابل چنین دولت شبه مدرن انقلاب مشروطه چه نقشی را ایفا کرد؟
درواقع این مردم بودند که انقلاب کردند و ساختار جدیدی را پی‌ریزی کردند و هسته مرکزی و بنیان اصلی این انقلاب همان مشارکت مردم بود. این مشارکت تحول عظیمی را در کشور ایران ایجاد کرد. در درجه اول در دولت و شخص شاه که منشأ قدرت بود. به‌عبارتی این قدرت که در دست شاه و دولت بود بین مردم تقسیم شد. اما با انقلاب مشروطه ساختار قانون و متمم قانون اساسی هم تدوین شد. نکته‌ای که باید به آن اشاره شود این است که برای مصوب شدن یک قانون چهار نهاد باید آن را از نظر می‌گذراندند تا مصوب شود. بدین ترتیب که ابتدا متن توسط دولت پیشنهاد می‌شد، سپس نخستین نهاد یعنی مجلس شورای ملی و دوم مجلس سنا و سوم مجلس علمای ناظر(علمای تراز) و چهارم خود شخص شاه باید آن را مورد ارزیابی قرار می‌دادند و بعد از گذشتن از چنین پروسه‌ای، در صورت تأیید نهایی، مصوب و در کشور شرایط اجرایی شدن پیدا می‌کرد. اتفاقی که در دوران مشروطه افتاد این بود که اعضای مجلس شورای ملی و نیز نیمی از اعضای مجلس سنا توسط مردم انتخاب شدند. همچنین مجلس علما را نیز که گروهی از مردم تشکیل می‌دادند، ابتدا 20 نفر نامزد شده و از میان آنان در نهایت 5 نفر توسط مجلس شورای ملی انتخاب می‌شدند که کار این مجلس یعنی مجلس علما یا همان تراز، تأیید متن قانون تهیه شده، بود تا مغایر با موازین اسلامی نباشد. اما در نهایت این شاه بود که باید قانون را برای مصوب کردن به تأیید می‌رساند. اما آنچه مشاهده می‌شود سهم مشارکت مردم در این انتخابات بود.
 

 

مشارکت مردم که به نوعی می‌توان آن را حقوق شهروندی نامید در فعالیت‌های مدنی تا چه حدی پر رنگ بود؟
مردم با تأسیس و راه‌اندازی انجمن‌های متعدد حضور خود را در فعالیت‌های مدنی نشان دادند. انجمن‌هایی که از آن به نام انجمن‌های ایالتی و ولایتی و بدوی نام برده می‌شود. ضمن آنکه در کنار چنین انجمن‌هایی، دیگر انجمن‌های خودجوش همچون خیریه‌ها نیز شکل گرفت. با انقلاب مشروطه، قانون اساسی و متمم آن به این انتخاب مردم رسمیت بخشید. به‌عبارتی با این کار به مردم این اختیار داده شد تا در شهرها و شهرستان‌ها تحت عنوان انجمن‌های ایالتی و ولایتی و بلدیه این امکان را داشته باشند تا در امور معمول و غیر سیاسی خود از جمله ساخت مدارس، راه و... ورود پیدا کنند. این انجمن‌ها از روستاها تا شهرها تشکیل شده بود و مردم قادر بودند در امور اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی خود مشارکت داشته باشند.
همچنین در امور شهرها انجمن بلدیه به رسمیت شناخته شد. این انجمن‌ها از این جهت حائز اهمیت بودند که می‌توانست قانونگذاری کند و حتی با دارا بودن مصوبات، قادر به تعیین شهردار در چارچوب قانونی بود. همین موج عظیم مشارکت مردمی باعث شد تا کشور به لحاظ اجتماعی از قدرت بالایی برخوردار شود تا حدی که باعث شد شیرازه کشور که دچار آسیب شده بود، ترمیم و حفظ شود.
 

 

اگر بخواهیم مشارکت مردمی را از بعد سیاسی در انقلاب مشروطه مورد ارزیابی قرار دهیم چقدر می‌توان تأثیر آن را دراین رویکرد مؤثر دید؟
می توان به جرأت گفت که این مشارکت در بخش سیاسی غوغایی به پا کرد. انقلاب مشروطه باعث شد تا نظرات مردم مورد اهمیت واقع شود. به‌عبارتی مردم تا متوجه شدند که نظر آنان مورد توجه قرار می‌گیرد شروع به اظهار نظر در امور سیاسی کشور کردند که به سرنوشت خودشان گره می‌خورد. بواقع در انقلاب مشروطه این نظر مردم بود که اصل قرار گرفته بود. وقتی احساس کردند می‌توانند مشارکت کنند و نظرشان حائز اهمیت است و قادر هستند یک نظام کهن را تغییر دهند، در نتیجه شروع به فعالیت‌های اجتماعی کردند و با گردهمایی‌ها و تشکیل انجمن و چاپ نشریه و... به اعمال نظر پرداختند، چرا که دیگر خود را صاحبنظر تلقی می‌کردند. اما از آن مهم‌تر حفظ این نظرات بود که باید محفوظ می‌ماند. در این پروسه یک طیفی از انجمن‌ها در ایران تشکیل شد که با گردهمایی‌هایی که برگزار می‌کردند نظرات خود را در سطح جامعه پخش می‌کردند و همین به وجد آمدنشان، باعث شده بود که نشریات با کیفیت بسیار خوب و تأثیرگذار منتشر شود. نشریاتی که در دهه‌های پس از آن به چاپ نرسید.
مقوله بسیار مهم دیگری که مردم متوجه شده بودند، این بود که آنان حق دارند درمسائل جامعه اظهار نظر کنند و نظرشان دارای اهمیت است. همین موضوع باعث شد به این فکر بیفتند که از حق خود محافظت کنند. به‌عبارتی مردم باور کردند که‌ دارای حق هستند؛ به‌دنبال آن نیز انقلاب فرهنگی مشروطه شکل گرفت.
 

 

انقلاب فرهنگی، یک بار معنایی را با خود همراه دارد که طیف گسترده‌ای از مردم جامعه، تحت تأثیر این انقلاب دچار تحول عظیم در نوع نگرش خود به باورهای موجود در جامعه می‌شوند؛ تا چه حد این انقلاب، تحول فرهنگی ایجاد کرد؟
انقلاب فرهنگی مشروطه که بر انقلاب سیاسی مقدم بود، باعث پدید آمدن گروه‌های متفکر و روشنفکر در میان مردم شد به طوری که درطبقات فرودست جامعه این باور ایجاد شده بود که همه دارای حقوقی هستند. بنابراین وقتی چنین فردی با این باور وارد جامعه می‌شود قادر خواهد بود که پتانسیل بالایی را در جامعه ایجاد کند. این توان در اوایل مشروطه به صورت یک سرمایه اجتماعی تبدیل شد به طوری که بعد از پیروزی انقلاب مشروطه این سرمایه اجتماعی بشدت رشد پیدا کرد. علت رشد این بود که انقلاب مشروطه این هدیه را به مردم داد که با در کنار هم بودن، می‌توان از داشته‌های خود در مقابل کسانی که می‌خواهند این حق را از ما سلب کنند ایستاد. به‌عبارتی این انقلاب مردم را به این باور رساند که اجتماعی فکر کنند، چرا که متوجه شدند با تفکر جمعی، زودتر به خواسته‌هایشان می‌رسند.
 

 

بسیاری از صاحبنظران هم نقدهایی به انقلاب مشروطه دارند...
دقیقاً همین‌طور است. اما نکته مهم علت این انتقاد است، که باعث می‌شود برخی افراد حتی نسبت به این انقلاب فحاشی کنند؛ آنان بدون در نظر گرفتن این نکته که انقلاب مشروطه در واقع بستری بود که نخستین تجربه مشارکت جمعی در آن پدید آمد و مردم توانستند در سرنوشت کشور خود سهیم باشند، به منافع در خطر افتاده خودشان که منوط به جناح‌های مختلف سیاسی است نگاه می‌کنند. با نگاهی به تاریخ، شاهد چنین وقایعی در سایر نقاط جهان از جمله فرانسه هستیم. در انقلاب کبیر فرانسه در یک مقطعی شاهد شدت هرج و مرج در این کشور هستیم، اما آیا تاکنون همین منتقدین، منتقدین این انقلاب را مورد انتقاد قرار داده‌اند؟ خیر. فضایی بود که مستبدان سعی می‌کردند انجمن‌ها را بکوبند و بین اعضای انجمن تفرقه ایجاد کنند و برای رسیدن به این هدف دست به کارهای افراطی زیادی زدند.
 

 

یکی از نقش‌های مهم مشروطه که اشاره کردید مشارکت مردم بود، با ایجاد فضای افراطی‌گری که به آن اشاره شد، چقدر مخالفین مشروطه توانستند به هدف خود دست پیدا کرده و میان افراد جامعه تفرقه ایجاد کنند؟
متأسفانه این افراطی‌گری‌ها تا حدی نتیجه داد. مردم با مشارکت یکدیگر تا آنجا پیش رفتند که توانستند مجلس را تا مقطعی حفظ کنند اما با ایجاد اختلاف و درگیری‌هایی که پیش آمد مجلس منحل شد.
 

 

نتیجه این مشارکت فکری به کجا انجامید؟
یک گروه بودند که فقط نظر خودشان حائز اهمیت بود نه مردم. این دعوا به نتایج بدی انجامید. این نخستین تجربه مردم بود که دارای انجمن شده و وارد صحنه اجتماع شده بودند و طبیعتاً این تجربه پیامدهایی را نیز با خود به همراه داشت و آن همانا وجود مخالفین بود که بشدت فعال بودند. از جمله درگیری‌های نظامی در غرب کشور، تا درگیری‌ها در تهران. همین ایجاد درگیری‌های افراطی و وجود برخی گروه‌های سیاسی که نظریات افراطی داشتند عامل کودتا در سال 1325 هجری قمری شد که به شکست انجامید. بعد از آن در سال 1326 قمری به علت تضعیف شدن در درگیری‌ها، مشارکت مردمی و انقلاب مشروطه سقوط کرد؛ اما باز مشروطه خواهان همچنان به فعالیت خود ادامه دادند تا اینکه 13 ماه بعد انقلاب مشروطه اعاده شد و در دور دوم مجلس یعنی در سال 1327 قمری مشارکت صورت گرفت. بتدریج طی دو دهه کار به جایی رسید که مردم دیگر به یکدیگر اعتماد نداشتند و مشارکت اجتماعی از میان رفت و به جایی رسید که این مشارکت از نظام مشروطه گرفته شد و به‌عبارتی مسخ شد. در دوره رضاشاه و پس از آن هم مشروطه وجود داشت اما دیگر نشانی از مشارکت نبود و یک قدرت اقتدارگرایانه شکل گرفت.
 

 

در این میان نقش سیاست‌های خارجی تا چه حدی در این شکست دخیل بود؟
به نکته بسیار مهم و کلیدی اشاره کردید. می‌توان گفت صددرصد دخیل بودند. محور اصلی دولت‌های خارجی ضدیت با این انقلاب بود. قدرت‌های مهاجم قدرتمند آن زمان، دولت‌هایی چون انگلستان و روسیه بودند. طبق اسناد موجود ضدیت عجیب این دول با انجمن‌های ایالتی و ولایتی، مدنی و سیاسی به وضوح مشاهده می‌شود و دلیل این مخالفت‌ها، سرمایه اجتماعی که همانا حضور مردم است بود، چون دیگر دولت‌ها با یک نفر طرف نیستند بلکه با یک جامعه روبه‌رو خواهند بود و این موضوع مسلماً دولت‌های قدرتمند بین‌المللی را با مشکل مواجه می‌کرد. دولت‌های انگلیس و روس به هیچ عنوان با وجود قانون در کشور مشکل نداشتند آنچه برای آنها حائز اهمیت بود و بشدت مخالفت می‌کردند حضور و مشارکت مردمی بود. چون منافع آنها را به مخاطره می‌انداخت.

 

 

منبع: ایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: