1396/5/9 ۱۱:۱۵
سِر رابرت فیلمر (١٦٥٣-١٥٨٨م) نویسنده كتاب «پدر سالار» از حامیان سرسخت حقوق الهی شاهان در انگلستان بود كه با نشانههای افول سلطنت مطلقه دست به كار شد و در مقابل فردگرایی و طبقه متوسط جدید بازرگان و مالكان كوچك ایستاد و خواستار اطاعت مطلق و احترام به سلطنت شد. «پدر سالار» یكی از مهمترین آثار فیلمر و منعكسكننده اندیشه سیاسی او است.
عاطفه شمس: سِر رابرت فیلمر (١٦٥٣-١٥٨٨م) نویسنده كتاب «پدر سالار» از حامیان سرسخت حقوق الهی شاهان در انگلستان بود كه با نشانههای افول سلطنت مطلقه دست به كار شد و در مقابل فردگرایی و طبقه متوسط جدید بازرگان و مالكان كوچك ایستاد و خواستار اطاعت مطلق و احترام به سلطنت شد. «پدر سالار» یكی از مهمترین آثار فیلمر و منعكسكننده اندیشه سیاسی او است. این كتاب چندین سال بعد از مرگ فیلمر در سال ١٦٨٠م چاپ شد و چون جزییات مندرجات این كتاب مورد انتقاد و بحث سیدنی و جان لاك قرار گرفت، فیلمر شهرتی بسزا یافت. در واقع، مخالفین باعث شهرت این كتاب و فیلمر شدند. «پدر سالار» بهروشنی نشان داد كه در انگلستان با حقوق الهی شاهان مخالفت وجود داشت. پروتستانها در برابر شاهان كاتولیك و كاتولیكها در برابر شاهان پروتستان، بر حق مقاومت مردم در برابر شاهان ستمگر بهشدت تاكید میكردند. بنابراین گفتهها و نوشتههای مخالفان حقوق الهی شاهان، مواد لازم را برای فیلمر فراهم آورد تا وارد مباحثه با آنها شود. بهعبارت دیگر كتاب فیلمر، بحث و جدلی بر علیه دو دشمن سلطنت یكی یسوعیون و دیگر كالوینیستها بود. او در این كتاب سعی میكند كه دو اصل قدیم طرفداران حق الهی شاهان، یعنی حقوق الهی شاهان و وظیفه اطاعت كوركورانه را احیا كرده و طبق مقتضیات زمان تجدید تفسیركند. كتاب «پدرسالار یا قدرت طبیعی پادشاهان»، طی روزهای اخیر نیز در خانه اندیشمندان علوم انسانی رونمایی شد و توسط محمدجوادغلامرضا كاشی، استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی و علی اردستانی، عضو هیات علمی دانشگاه سمنان و مترجم كتاب مورد نقد و بررسی قرار گرفت. كاشی در این نشست با بیان اینكه این كتاب هنگامی راهی بازار شده كه آزادی كلمه مقدس است و همه بر این اصل پای میفشارند كه آزادی دال برین است و هر چه آن را محدود كند، زشت و مطرود است، گفت اما نویسنده این كتاب به زبانی ساده، انسان را موجودی آزاد نمیپندارد، باور ندارد مردم برابرند و به اندیشه قرارداد اجتماعی قایل نیست. این كتاب مقدسترین مفاهیم امروز را انكار میكند، آن هم با زبانی ساده و عامهپسند. چنین كتابی در این فضا هیچ جاذبهای ندارد اما انتشار آن به زبان فارسی، برای متخصصان و دانشجویان علوم سیاسی حایز اهمیت است. به این جهت كه اصولا از فیلسوفان مدرنیته آغازین بیشتر كتابهایی ترجمه شده كه مدافع آزادی و حقوق فردی بودهاند. چكیدهای از مباحث مطرح شده در این نشست را در ادامه میخوانید.
ضرورت ترجمه و آشنایی با متون دست اول/ علی اردستانی- مترجم كتاب
یكی از بزرگترین آسیبهای رشته علوم سیاسی و مشخصا اندیشه سیاسی در ایران این است كه ما با متون دست اول آشنا نیستیم. بالغ بر صد سال است از زمان میرزا فتحعلی آخوندزاده كه یكسره صحبت از پروتستانتیسم اسلامی در ایران كردهایم اما كسانی كه در این حوزه ادعایی دارند هنوز یك اثر از لوتر را ترجمه نكردهاند و این عدم آشنایی ما با منابع دست اول سبب شده است كه هر كسی هر چیزی را به هر كسی بچسباند. ما همیشه بر منابع دست دوم و سوم مانور دادهایم و نتیجه این شده كه نمیفهمیم كه این اندیشهها در پی چه جدالهایی شكل گرفتهاند. چون با منابع دست اول و سیر شكلگیری اندیشهها آشنایی نداریم. بنابراین، قدرت اندیشهورزی نیز نداریم. این موضوع درباره اندیشه سیاسی، موسیقی و هر حوزهای كه روی آن دست بگذاریم، صدق میكند. بنابراین، دانشجویان علوم سیاسی اگر میخواهند به این رشته و این گرایش از علوم سیاسی خدمتی بكنند بهتر است كه یك یا دو دهه فقط كتابهای اصلی را ترجمه كنند. در این ترجمهها منفعت مادی وجود ندارد و كسانی كه این كار را انجام میدهند فقط باید صادقانه و فقط در جهت ارتقای اندیشه سیاسی عمل كنند. ممكن است در این مسیر دچار خطا نیز بشوید كه این كاملا طبیعی است و در هر كار اولی خطا وجود دارد. ترجمههای ارسطو در انگلیسی با اینكه بارها و بارها ترجمه شده اما باز هم خطا دارد. پس نباید از اینكه دچار خطا میشوید، بترسید. تا وقتی كه اساتید در برج عاج استادی نشستهاند تحولی رخ نخواهد داد. باید اساتید و دانشجویان، آستین همت را بالا بزنند و منابع اصلی را لااقل یك بار ترجمه كنند تا دانشجویان ما بتوانند با جزییات اندیشه سیاسی كه بسیار مهم است، آشنا شوند. بدانند وقتی فیلمر استدلال میكند یا لوتر دلیل میآورد بر چه اساسی است. معمولا در كتابهای تاریخ اندیشه كلیت استدلال را میخوانیم نه شیوه استدلال و فرمولبندی اندیشهها را. در حالی كه وقتی این جزییات را بدانیم خیلی از اندیشههایی كه در اطراف ما مطرح میشود، برایمان آشنا به نظر میآید. البته استاد بزرگ ما دكتر بشیریه كتابهای هابز را ترجمه كرده است و من نمیدانم اگر ایشان «لویاتان» را ترجمه نمیكرد، چند دهه دیگر باید طول میكشید تا این كتاب در ایران ترجمه شود. این كتاب بسیار سخت است و ایشان میگفتند كه متنهای لاتین كتاب «لویاتان» را در سفری به اسپانیا از یك كشیش اسپانیایی پرسیده است. این كارها زحمت دارد و صبر و حوصله زیادی میطلبد اما نباید ترسید، چرا كه انجام این كار یك ضرورت است.
پدرسالاری و وجه اقتصادی آن در دنیای امروز هدف اصلی از ترجمه «پدر سالار» فیلمر نیز آشنایی دانشجویان اندیشه سیاسی با منابع دست اول بوده است. ترجمه این كتاب با اینكه متن موجزی است اما به واسطه اینكه بار الهیاتی شدیدی پشت آن است، زمان زیادی برد. فیلمر آثار دیگری نیز به جز «پدر سالار» دارد كه آنها نیز به اندازه این اثر مهم هستند. اما در وهله اول این كتاب مورد توجه قرار میگیرد زیرا استدلال كلی او در قالب همین اثر مطرح شده است. دلیل دیگر اهمیت آن نیز ارتباط موضوع كتاب فیلمر با مباحث ایران است. فیلمر میگوید ما چیزی به نام قرارداد اجتماعی و برابری نداریم و حكومت یك امر طبیعی است. وقتی كتابهای اندیشه سیاسی را میخوانیم آنها همواره یك سنت فكری را به ما نمیگویند و آن سنت فكری پدر سالاری است. در مقدمه كتاب نیز درباره مغفول ماندن این سنت در حالی كه تاثیرات بنیادی بر اندیشه سیاسی گذاشته، بحث شده است. راسل نیز در كتاب «اندیشه سیاسی» خود میگوید این اندیشه به قدری قوی بوده كه ما امروز فقط وجه سیاسی آن را نداریم وگرنه وجه اقتصادی آن همچنان وجود دارد. یعنی هرچقدر وجه اقتصادی آن امروز معقول است وجه سیاسی آن نیز در گذشته معقول بوده است كه این نكته حتما باید مورد توجه قرار گیرد.
فیلمر، اقتدار و خاستگاه فراموش شده/ محمدجوادغلامرضا كاشی- استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی
ترجمه و نشر كتاب فیلمر توسط دكتر اردستانی، به نظرم اتفاق جالبی است. این كتاب هنگامی راهی بازار شده كه آزادی كلمه مقدس است. همه بر این اصل پا میفشارند كه آزادی دال برین است. هر چه آن را محدود كند، زشت و مطرود است. اما نویسنده این كتاب به زبانی ساده، انسان را موجودی آزاد نمیپندارد. باور ندارد مردم برابرند. به اندیشه قرارداد اجتماعی قایل نیست. مدافع حق الهی پادشاهان است. اراده پادشاه را برتر از قانون میشمارد. فكر میكند پادشاهی یك امر موروثی است. مردم جایگاهی در تعیین یا عزل و نصب پادشاه ندارند. این كتاب مقدسترین مفاهیم امروز را انكار میكند. آن هم با زبانی ساده و عامهپسند. چنین كتابی در این فضا هیچ جاذبهای ندارد. انتشار كتاب پدرسالار فیلمر به زبان فارسی، برای متخصصان و دانشجویان علوم سیاسی حایز اهمیت است. به این جهت كه اصولا از فیلسوفان مدرنیته آغازین، بیشتر كتابهایی ترجمه شده، كه مدافع آزادی و حقوق فردی بودهاند. چنان كه گویی با آغاز مدرنیته، یك باره فیلسوفان و روشنفكرانی به عرصه آمدهاند كه همه از آزادی و عقل و دموكراسی دفاع كردهاند. گویی همه با حكومت پادشاهی و حضور دین در عرصه سیاسی مخالفت كردهاند. ترجمه آثار فیلسوفان مدرن، بیشتر یكسویه بوده است. صدای آزادی و عقل البته صدای قدرتمندی در دنیای مدرن بوده اما این صدا، در میدان پر تلاطمی از صداهای مختلف و مخالف تولید شده است. دانشجوی علوم سیاسی در ایران باید مدرنیته را با همین صداهای مختلف ادراك كند. مدرنیته با چندین صدا آغاز شد و تداوم یافت. ولی من تنها با دو صدا سر و كار دارم. تصور میكنم درك ما از دنیای مدرن بر اساس ایده آزادی و عقل و حكومت مردم، شكل گرفته است. اما باید به صدای مخالف آن نیز گوش سپرد. فیلمر صدای معارض، صدای آزادی و عقل و حقوق است. اندیشه سیاسی مدرن در تلاقی این دو صدا، معنای خود را بیشتر ظاهر میكند. شما وقتی كتاب فیلمر را میخوانید، در خوانش نخست كتاب منسوخی به نظر میرسد. اما اگر با دقت نظر بیشتری به این اثر بنگرید، میبینید فیلمر به بعدی از مساله قدرت و دولت مدرن توجه میدهد كه همچنان در بستر اندیشه سیاسی مدرن، در كنار اندیشه آزادی حركت كرده و خود نمایی كرده است. به نظرم توجه به سخن فیلمر، ضمن فهم جهان مدرن، درك شرایط ما را نیز امكانپذیرتر میكند.
مساله اصلی فیلمر فیلمر در مقابل اصحاب قرارداد سخن میگوید. اصحاب قرارداد میگویند نقطه عزیمت همهچیز فرد است. تك تك افراد روزی نشستهاند و از سر رضایت و میل، قراردادی منعقد كردهاند و جامعه سیاسی بر اساس این قرارداد شكل گرفته است. این سخن صورت بسیار ساده شده اندیشه قرارداد اجتماعی است. فیلمر در مقابل میگوید حكومت میراثی الهی است كه از حضرت آدم آغاز شده و به شخص پادشاه رسیده است. بنابر این قرارداد موضوعیتی ندارد. در نظر نخست، به نظر میرسد كه سخن فیلمر سخن عهد قدیم است در مقابل اصحاب قرارداد كه به جهان جدید تعلق دارند. اما دقیقا عكس این سخن درست است. اندیشه قرارداد در عهد قدیم ریشه دارد و سخن فیلمر است كه تازه و مدرن است. جریان فكری مسلط در قرون وسطای مسیحی هیچگاه یك قدرت دنیوی را واجد حق الهی و مطلق نمیانگاشته است. فیلمر و چند متفكر نظیر او در جهان جدیدند كه یكباره یك قدرت دنیوی را واجد حق الهی و مطلق میانگارند. باور به اینكه یك قدرت زمینی حق الهی دارد و مسند آن را نمیتوان به پرسش گرفت و شانی فراقانونی دارد مدرن است. فیلمر چطور در دنیای جدید اینچنین استدلال میكند؟ به گمان من، مساله فیلمر همان مساله اقتدار سیاسی است. گویی نكته او این است كه اقتدار سیاسی بر افراد و میل و خواست و رضایت آنها، تقدم دارد. گویی از هابز یا جان لاك كه پس از او به میدان آمد، میپرسد، چه چیز سبب میشود تكتك افراد به هم اعتماد كنند، متقاعد شوند كه متن یك قرارداد را امضا كنند و مطمئن باشند كه همه به قرارداد و مفاد آن عمل خواهند كرد؟ البته فیلمر اساسا به وجود چیزی به نام قرارداد اعتقادی ندارد. اما من نظر او را به نحوی جدلی بازسازی كردهام. به نظر فیلمر، پیش از قرارداد باید به وجود پیشینی اقتدار سیاسی باور داشت و در پرتو وجود اقتدار پیشینی است كه امكان توافق و رضایت معنادار خواهد بود. به باور فیلمر، اقتدار به منزله امری پیشینی در حیات سیاسی وجود دارد. این اقتدار ذیل مفهوم خداوند شكل گرفته است، اما این مفهوم برین، جانشینهایی نظیر سنت، جامعه و تاریخ نیز پیدا كرده است. شما چه از خدا سخن بگویید، چه از جامعه یا سنت، در هر حال به وجود امری مقدم بر فرد و تك تك افراد باور آوردهاید. به قول فیلمر اگر این معنا را نپذیرید و انكار كنید، آنگاه این امر انكار شده به صور دیگر اما تلخ و گزنده خود را بر شما تحمیل میكند. در صفحه ١١٥ كتاب عبارت مهمی وجود دارد كه منظور مرا روشن میكند. فیلمر میگوید: «این سنخ حكومتها (حكومتهای مردمی كه منكر اقتدارند) همانطور كه از طریق آشوب و فتنهانگیزی به وجود میآیند از طریق تسلیحات و ادوات نظامی شكوفا میشوند و هیچگاه نمیتوانند بدون جنگ چه با دشمنان خارجی چه با دوستان داخلی به سر ببرند. تنها وسیله حفظ و نگهداری آن، وجود عدهای دشمن نیرومند در نزدیكی و مجاورت آن است كه میتوانند به جای یك پادشاه در حكومت به آن كمك كنند. به این معنا كه اگرچه در میان خود از وجود پادشاه بیبهرهاند، اما این دشمنان میتوانند به خوبی یك پادشاه برای آنان باشند. زیرا خطر مشترك میتواند آنها را بیشتر از قوانینی كه خود وضع كردهاند، متحد سازد. » به آخرین كلمات این بخش دقت كنید: «خطر مشترك میتواند آنها را بیشتر از قوانینی كه خود وضع كردهاند، متحد سازد. » فیلمر اینجا به مساله حیات سیاسی نظر دارد كه همانا اقتدار است كه مولد وحدت یابی حول یك مای مشترك است. به قول فیلمر اگر این امر به میانجی مفهوم خدا، تاریخ، جامعه یا سنت ظهور پیدا نكند، شما با مردمی مواجهید كه راه به خشونت و جنگ میبرند و در پرتو وجود یك دشمن و خطر مشترك، خود را بازخواهند یافت. آنچه را خدا یا سنت یا سرزمین باید به آنها عطا كند، ترس از دشمن مشترك برای آنها به ارمغان خواهد آورد. بنابراین ما راهی نداریم جز اینكه قبل از اینكه به حق و قانون بیندیشیم، به حیات سیاسی به منزله یك امر جمعی بیندیشیم و آن مستلزم وجود اقتدار است. مساله فیلمر عمیقا یك پرسش سیاسی است. به خودی خود مشكلی با حقوق و آزادیهای مردم ندارد، اما پرسش او این است كه در اندیشه آزادی محور، تكلیف سیاست چه میشود؟ سیاست یعنی وجهی از زندگی جمعی مردم كه حاصل تشخص جمعی آنهاست. آنجا كه قدرتی فراتر از اراده و خواست تكتك افراد ظاهر میشود و بر مقدرات جمعی آنها حكم میراند و متضمن خیر عمومی آنهاست. او كه تكیه وافر بر فرد و حقوق او میكند، باید به این سوال پاسخ دهد. فقدان اقتدار سیاسی، به معنای گسیختگی جامعه است. جامعه گسیخته، بیمعنا، بیبنیاد و فاقد همبستگیهای انسانی، انسان آزاد هم نمیپرورد. امكان تامین حقوق افراد را ندارد. اصولا فردیتی در آن شكل نمیگیرد. جامعه گسیخته، انسان سرگشته خلق میكند. ضعیف، تحقیر شده و بیسامان. او كه بیمحابا از آزادی انسان دفاع میكند باید به مساله جامعه و اقتدار جمعی جامعه هم پاسخ دهد. فیلمر، اینجا یك داستان تاریخی و الهیاتی به میان میآورد. بدن و روسو هم به تعابیر مختلف الگوهایی از حیات دینی را به عرصه مدنی میكشانند. كانت و هگل هم به روایتهای دیگری، چنین میكنند. چنان كه ملاحظه كردید، فیلمر بر این باور است كه ما در سیاست، گریزی از اقتدار نداریم. اما آنچه در جهان قدیم به مدد الهیات و خداوند و دین روی میداد، در جهان جدید از طریق آشوب و فتنهانگیزی و سلاح و جنگ و دشمن خارجی و داخلی روی میدهد. به هر حال حیات سیاسی ما را به سمت یك صدایی و یكپارچگی سخن مشترك پیش میبرد و فتنهها و جنگها و كشتارها، بعدها همان نقشی را بازی خواهند كرد كه اندیشه خدا یا پادشاه میكرد.
پاسخ فیلمر به مساله اقتدار در دوران مدرن مساله فیلمر مساله مدرن است. راهحل او نیز مدرن است. به گمان او ارجاع به جهان اقتدار، جز با رجعت به خاستگاهها اتفاق نمیافتد. خاستگاه یعنی اعتراف به اینكه من آغاز نیستم. جهان با من آغاز نشده است. بلكه من در جهانی پرتاب شدم كه پیشاپیش بود. باورمندی به خاستگاه، زایشگر اقتدار در حیات سیاسی است. شایعترین روایت از خاستگاه خداوند و خلقت اوست كه در اندیشه فیلمر انعكاس یافته است. اما مفاهیمی نظیر جامعه و تاریخ و سنت نیز بدیلهای دیگری از مفهوم خاستگاهاند. توجه داشته باشیم كه مساله رجعت به خاستگاه اصولا یك راهحل مدرن است. در جهان قدیم كه دركی توام با اقتدار از عالم داشتند، مساله خاستگاه موضوعیتی نداشت. اصولا انسان قدیم فرض میكرد كه هستی او وامدار كانونی است كه هستی او را تقدیر كرده است. او در درك خود از خود آغاز نمیكرد، از مرجعی آغاز میكرد كه او را و هستی او را ممكن كرده است. او با تكیه بر آنچه هستی او از آن است، دركی محدود از آزادی داشت. آزادی میدانی بود كه برای او گشوده بودند. قلمرو آزادی او، قلمرو آزمون او محسوب میشد. او بابت قلمرویی كه در آن آزاد است، پاسخگو نیز بود. البته ماجرا یك سوی دیگر هم داشت، انسان قدیم كه در پرتو اقتدار وجود شناختی عالم زندگی میكرد، خود را جانشین میپنداشت. آنكه او را خلق كرده بود، هم او آدمی را مرجع صدور اقتدار قرار داده بود. بنابراین، همان قدر كه انسان قدیم قلمرو تعریف شدهای از آزادی داشت، همان قدر هم احساس قدرت داشت. به هر حال انسان قدیم، در محضر خاستگاه زندگی میكرد. اما مقوله آزادی كه جوهر و گوهر جهان جدید است، به شرط فراموشی خاستگاه آغاز میشود. اصولا تامل به خاستگاه نافی آزادی است. انسان هست. نفس هستی او نیست كه سوال امروز است. آنچه سوال است، حیطه آزادی اوست. پشت سر او اساسا موضوع سوال نیست، پیش روی او و آنچه در مقابل اوست، مساله امروز است. اندیشه حقوقی و فهم سیاسی مبتنی بر حق، با فراموشی خاستگاه اتفاق میافتد. در اندیشه حقوقی مدرن انسان نه خاستگاه هستیشناسانه دارد، نه خاستگاه اجتماعی، فرهنگی و تاریخی. اصولا در روایت هابز و لاك، انسان هیچ خاستگاه پیشینی ندارد. هر فرد انسان مولفهای است كه به طور تصادفی ظاهر شده است و تنها چیزی كه او را به امر سیاست مرتبط میكند، رویارویی اوست با مولفه دیگری كه او هم به طور تصادفی ظاهر شده است. حال باید به حل معادله رویاروییهای تصادفی این مولفههای تصادفی اندیشید. اما به گمان فیلمر، این فهم از سیاست، اساسا ویرانگر است. فیالواقع هیچ نشانی از امر سیاسی در آن نیست. فیلمر، میدانست كه اگرچه این فهم به ظاهر انسان را آزاد میكند، اما به نحوی دیگر او را در وادی آشوب و خشونت و جنگ پرتاب میكند. چنین است كه از مقوله خاستگاه سخن میگوید. فیالواقع راهحل فیلمر، به نوعی استراتژی مبارزه با فراموشی انسان مدرن و ضرورت به یادآوری است. گویی به گمان فیلمر، باید در مقابل استراتژی فراموشی خاستگاهها، خاستگاهها را به یاد آورد. این دقیقا همان كاری است كه یونگ هم پس از تجربه جنگهای جهانی از آن سخن میگوید. به نظر او، نوعی فراموشی خاطرههای ازلی عامل و مسبب ظهور انسان خونریز و خشونتهای دامنگستر جهانی است. به نظر یونگ جهان جدید انسان را دائر مدار خود كرد و انسان جدامانده از روح جمعیاش، نهتنها به سوژه آزاد تبدیل نشد، بلكه به وادی نوعی جنون فردی و جمعی افتاد. آنچه به قول یونگ توسط انسان مدرن، انكار شده بود، به نحوی سایهوار او را تعقیب كرد، بزرگ و بزرگ و بزرگتر شد، تا اینكه همانند هیولا، جان و روح او را به تسخیر آورد و از او سوژه خشن ساخت. گویی روح الوهی فراموش شده، به شیطان تبدیل میشود. آدمی به منبع خشم و خشونت و شر تبدیل میشود.
مساله خاستگاه و بنیادگرایی دینی در جهان امروز ممكن است پرسیده شود برقراری نسبت میان سیاست و دین، به ویژه در قاب اقتدار، ثمره خوبی در دنیای امروز نداده است. ممكن است اشاره شود كه تجلی اقتدار دینی و الوهی همین وضعیتی است كه این روزها در منطقه خود با آن مواجه هستیم. من تاكنون از وضعیت در نسبت با خاستگاه سخن گفتم. نخست فراموشی خاستگاه است و دوم به یاد آوردن خاستگاه. اما یك وضعیت سوم هم وجود دارد. بنیادگرایی دینی را به نظرم بر اساس این وضعیت سوم باید توضیح داد. بنیادگرایی دینی و حتی ایده حكومت دینی، از سنخ به یاد آوردن خاستگاه نیست بلكه از سنخ اعاده خاستگاه است. بنیادگرایی گویی بر این فرض استوار است كه میتوانیم فاصله خود از خاستگاه از دست داده را دوباره اعاده كنیم. ما میتوانیم به خاستگاه بازگردیم. درست مثل اینكه اندیشه هبوط را انكار كنیم. گویی میتوانیم ملكوت الهی را در همین عالم برقرار كنیم. مساله نسبت ما با خاستگاه، مثل نسبت ما با رحم مادرانه است. فراموشی خاستگاه مثل فراموشی مادر است. او كه مادر خود را فراموش كرده است، فیالواقع در یك وادی سرگشتگی رها شده است. به چنین كسی باید نشان داد به یاد آوردن مادر به منزله خاستگاه نخستین، چقدر مهم است. اما بنیادگرا گویی چیزی بیش از این میگوید، انگار او بر این باور شده كه اصولا تولد و ورود به این جهان از نخست اشتباه بوده و دوباره باید به رحم مادرانه بازگشت. این غیر ممكن است و تنها موجد خشونت و سركوب زندگی است. بنابراین سه موضع درباره خاستگاه را باید از هم متمایز كرد: فراموشی خاستگاه، به یاد آوردن خاستگاه و میل به اعاده خاستگاه. این ایده سوم مولد بنیادگرایی دینی است. اما تذكر به خاستگاه، مساله اجتنابناپذیر ما برای احیای اقتدار در حیات سیاسی است.
گذر از فیلمر فیلمر از حق پادشاهان دفاع میكند. او بیرون از قلمروی مردم، سرچشمه اقتدار را در چهره پادشاه دنبال میكند. اما تحولات جهان جدید به كلی بساط پادشاهی را در هم پیچید. مردم هر روز قدرت بیشتر و بیشتری گرفتهاند. همه جا و همهچیز را در حیطه قدرت خود آوردهاند. بنابراین اینجا بیشتر باید با هابز همدل بود تا فیلمر. اگر هم قرار است اقتداریزاده شود، در همان پویشهای سیاست مردم ظهور خواهد كرد. سیاست امروز در ید قدرت مردم است. اما مردم گاهی به نحو روزمره سیاستورزی میكنند. سیاستورزی روزمره ناشی از میل همگان به بیشینه كردن سود فردی یا گروهی است. همان چه در عرصه دنیای امروز و با سیاستهای پارلمانی پیش میرود. اما گاهی مردم به نحوی برانگیخته در عرصه سیاسی ظاهر میشوند. سیاست برانگیخته، سیاستی است كه حیات خود را نه از میل فردی و خصوصی مردم، بلكه به عكس از ظهور میل جمعی برای واكنش به یك عارضه و رنج عمومی ظاهر میشود. جنبشهای اجتماعی بیشتر از این سنخاند. حتی سیاست برانگیخته میتواند سیاست از سنخ پارلمانی را نیز تحت تاثیر خود قرار دهد. گاهی ممكن است حضور مردم پای صندوقهای رای نیز، گوهر و معنایی متفاوت با یك مبارزه پارلمانی ساده از سنخ لیبرال پیدا كند. در آن صورت، سیاست مراجع اقتدار خود را احیا كرده است.
منبع: اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید