تئوری‌پرداز منافع ملك و ملت

1396/3/31 ۰۹:۳۲

تئوری‌پرداز منافع ملك و ملت

درست است كه تنها یك تن باید حكومت تشكیل دهد، اما هیچ حكومتی بر شانه‌های یك تن به تنهایی دوام نخواهد داشت. » وقتی هنری كسینجر در سال ١٩٧٢ در مصاحبه‌ای معروف با هفته‌نامه «نیو ریپابلیك» پس از آنكه نقش خود را در مقام یكی از مشاوران رییس‌جمهور شرح داد، مصاحبه‌كننده به او گفت: «بعد از شنیدن حرف‌های شما، سوالی كه نزد شنونده مطرح می‌شود این نیست كه شما چقدر در رییس‌جمهوری امریكا تاثیر گذاشته‌اید؛ این است كه خودتان تا چه حد تحت تاثیر ماكیاولی بوده‌اید؟»كسینجر از شنیدن این سوال به قدری نگران شد كه فورا درصدد برآمد معنایی كه در آن نهفته بود را رد كند. به طوری كه ادامه آن گفت‌وگو به این شكل بود؛ آیا شما پیرو ماكیاولی هستید؟ «نه، به هیچ‌وجه.» آیا ماكیاولی حتی تا اندازه‌ای در شما تاثیر نگذاشته است؟ «نه، ابدا.»

 نگاهی دوباره به ماكیاولی و آموزه‌های او ٤٩٠ سال بعد از مرگش

عظیم محمودآبادی: «درست است كه تنها یك تن باید حكومت تشكیل دهد، اما هیچ حكومتی بر شانه‌های یك تن به تنهایی دوام نخواهد داشت. »
وقتی هنری كسینجر در سال ١٩٧٢ در مصاحبه‌ای معروف با هفته‌نامه «نیو ریپابلیك» پس از آنكه نقش خود را در مقام یكی از مشاوران رییس‌جمهور شرح داد، مصاحبه‌كننده به او گفت: «بعد از شنیدن حرف‌های شما، سوالی كه نزد شنونده مطرح می‌شود این نیست كه شما چقدر در رییس‌جمهوری امریكا تاثیر گذاشته‌اید؛ این است كه خودتان تا چه حد تحت تاثیر ماكیاولی بوده‌اید؟»كسینجر از شنیدن این سوال به قدری نگران شد كه فورا درصدد برآمد معنایی كه در آن نهفته بود را رد كند. به طوری كه ادامه آن گفت‌وگو به این شكل بود؛ آیا شما پیرو ماكیاولی هستید؟ «نه، به هیچ‌وجه.» آیا ماكیاولی حتی تا اندازه‌ای در شما تاثیر نگذاشته است؟ «نه، ابدا
این تنها یك نمونه از صدها نمونه‌ای است كه حكایت از منفوری ماكیاولی در جوامع سیاسی مختلف و اكراه سیاستمداران هرچند مدرن به تاثیر‌پذیری از شخصیتی دارند كه در فلسفه سیاسی، او را پایه‌گذار سیاست مدرن می‌خوانند.
تلقی اینچنینی از ماكیاولی و آموزه‌های او در طول زمان نزدیك به پنج قرن گذشته كم و بیش در همه جا یكسان بوده است. تا جایی كه افراد و گروه‌ها در رقابت‌ها و نزاع‌های سیاسی، طرف مقابل خود را متهم به اتخاذ روش‌های ماكیاولیستی در سیاست می‌كنند و البته جامعه ما نیز از این قاعده مستثنی نبوده و نیست.
چنانچه چندی پیش در بحبوحه انتخابات ریاست‌جمهوری اخیر كشورمان، وزیر دفاع طی سخنانی در ضمن تكذیب یك خبر خطاب به مخالفان دولت و كسانی كه آن خبر را جعل كرده بودند، گفت: «ماكیاول اگر می‌توانست زنده می‌شد و در كلاس درس برخی جریان‌ها می‌نشست
نفرت از ماكیاولی البته تنها محدود به اكتیویست‌های سیاسی نیست بلكه حتی فراتر از آنان را نیز شامل می‌شود. كسانی كه بالاتر از سیاست در فلسفه سیاسی هم دستی بر آتش داشته و در این عرصه از خود نام و نشانی بر جای گذاشته‌اند نیز عمیقا به شوم بودن سیاست‌های او باور داشته یا دست‌كم این طور وانمود كرده‌اند.
چنانچه ادموند برك شالوده جباریت دموكراتیك انقلاب كبیر فرانسه را «قواعد نفرت‌انگیز و شوم سیاست‌های ماكیاولی» دانست.
از سوی دیگر ماركس و انگلس نیز به همین شدت به اصول ماكیاولیسم حمله می‌كردند و مصرانه می‌گفتند كه هواداران و مبلغان حقیقی سیاست‌های ماكیاولیایی كسانی هستند كه می‌خواهند در دوره‌های انقلابی، توانمندی‌های دموكراتیك را فلج كنند.
 

 

 ماكیاولی كه بود و چه می‌گفت؟
اما ماكیاولی كه بود و چه می‌گفت؟ حال وقت آن است در حد بضاعت این نوشته به بررسی زندگی سیاسی و فلسفه نظری او به دور از داوری‌ها و ناداوری‌ها و هیاهوها بپردازیم. اما قبل از آن باید توجه داشته باشیم كه ماكیاولی گذشته از شأن فلسفی‌اش در سیاست، یك بازیگر فعال این میدان نیز بوده است. در واقع او پیش از اینكه متصف به فیلسوف سیاست شود، دیپلماتی موثر در مقطع حساسی از تاریخ فلورانس به شمار می‌آمده و شاید تجربه عملی او در سیاست بیشترین تاثیر را در آرای نظری‌اش داشته است.
نیكولو ماكیاولی موقعیت شغلی و دیپلماتیك خود را مرهون پدر فاضل و فرهیخته‌اش بود. برناردو (پدر ماكیاولی) در تربیت فرزند خود نقش بی‌بدیلی داشت.
شناخت موقعیت خانوادگی و تجربه حرفه‌ای و شغلی او می‌تواند در تشخیص ریشه‌های آرای نظری او موثر باشد. بر همین اساس مروری كوتاه بر زندگی و زمانه او را از نظر می‌گذرانیم.
 خانواده ماكیاولی
نیكولو ماكیاولی در روز سوم مه سال ١٤٦٩ در شهر فلورانس ایتالیا به دنیا آمد.
خانواده او نه ثروتمند بود و نه از اشراف درجه اول ولی با عالی‌ترین محافل اومانیستی شهر بستگی‌های نزدیك داشت.
برناردو پدر ماكیاولی، حقوقدان بود و از این راه امرار معاش می‌كرد و در عین حال سخت اهل ادب و علاقه‌مند به علوم انسانی بود و با عده‌ای از دانشوران برجسته در رشته‌های مختلف این علوم روابط صمیمانه داشت.
در خاطرات روزانه برناردو آمده است كه با وجود هزینه سنگین، اهتمام ویژه‌ای داشته است كه پسرش نیكولو در علوم انسانی پایه‌ای استوار كسب كند.
پدر ماكیاولی با وسواس خاصی در خاطرات خود پیشرفت پسر كوچكش را در امر آموزش توضیح می‌دهد و كسانی را به آموزگاری فرزند خود استخدام می‌كند كه بعدها معلوم شد چند تن از اومانیست‌ها و ادبای مشهور هم نسل ماكیاولی نیز زیر دست آنها تعلیم و تربیت شده بودند. معلمان ماكیاولی علاوه بر تعلیم و تربیت حق دیگری هم بر گردن او داشته‌اند. این آموزگاران صاحب نام و سایر دوستان فرهیخته و البته صاحب نفوذ پدرش راه رسیدن به مناصب حكومتی و دولتی را برای او هموار كردند.

 

 نخستین شغل دولتی ماكیاولی
بر اساس اطلاعات تاریخی در دسترس، نخستین‌باری كه او در امور زادگاهش فعالیتی داشته در سال ١٤٩٨ یعنی سال سقوط رژیم ساونارولا است. (ساونارولا، مصلح و مبلغ مذهبی بود كه علم مخالفت با فساد و بی‌بند و باری خاندان مدیچی در فلورانس را برافراشت و دیكتاتور آن شهر شد و بر ضد پاپ تبلیغ می‌كرد. او به مدت چهار سال با پیشگویی‌ها و موعظه‌هایش، سیاست فلورانس را قبضه كرده بود تا سرانجام به اتهام ارتداد دستگیر شد و شورای حاكم بر شهر به فاصله‌ای كوتاه مابقی یاران و پشتیبانانش را از سمت‌های دولتی بركنار كرد. خود ساونارولا هم در نهایت تكفیر و سپس به جرم ارتداد محاكمه و اعدام شد.)
در ادامه این ماجرا بود كه ماكیاولی ٢٩ ساله ناشناخته، برای یك پست دولتی (رییس دیوان دوم) پیشنهاد شد و شورای بزرگ شهر در نهایت انتصاب وی را به ریاست دیوان دوم فلورانس تایید كرد.
موقعیت شغلی او طوری بود كه امكان داشت از او بخواهند علاوه بر انجام كارهای معمول اداری به نمایندگی از دولت به خارج از فلورانس برود و گزارش‌های تفصیلی درباره مناسبات خارجی به وطن بفرستد.
نخستین فرصتی كه برای شركت در ماموریتی از این قسم برای ماكیاولی فراهم آمد در جولای سال ١٥٠٠ بود. هنگامی كه به او به اتفاق فرد دیگری به نام «فرانچسكو دلاكازا» ماموریت داده شد با شتاب هرچه بیشتر به دربار لویی دوازدهم پادشاه فرانسه بروند. تصمیم به اعزام این دو تن به سفارت، معلول گرفتاری‌های فلورانس در جنگ با پیزا بود.
پیزایی‌ها در سال ١٤٩٦ به شورش برخاسته بودند و در چهار سال بعد هر كسی را كه كوشیده بود قیام ایشان را در طلب استقلال سركوب كند، شكست داده بودند. بعد از آن در اوایل سال ١٥٠٠، فرانسویان موافقت كردند كه به فلورانس در پس گرفتن پیزا یاری دهند و نیرویی برای محاصره آن شهر گسیل داشتند ولی این تلاش نیز بی‌نتیجه ماند.
سربازان مزدور اهل گاسكونی كه اجیر فلورانسی‌ها بودند پا به فرار گذاشتند؛ چریك‌های سوییسی به علت اینكه مواجب‌شان پرداخت نشده بود، سر به شورش و نافرمانی برداشتند و حمله‌ای كه قرار بود به شهر شود ناگزیر به طرزی فضاحت‌بار معوق ماند.
ماكیاولی دستور داشت مدلل كند كه عقیم ماندن این اقدام معلول هیچ كوتاهی و قصوری از سوی ما (فلورانسی‌ها) نبوده است و در عین حال در صورت امكان چنین وانمود كند كه فرمانده فرانسوی با نادرستی و بزدلی عمل كرده است.
اما او و دلاكازا از همان نخستین حضورشان در دربار لویی دوازدهم دریافتند كه پادشاه فرانسه حوصله شنیدن بهانه‌های فلورانس را برای شكست‌های گذشته‌اش ندارد و به عوض می‌خواهد بداند كه در آینده از چنین حكومت نابسامانی چه كمك‌هایی به طور واقع می‌تواند انتظار داشته باشد. این ملاقات لحن تمامی مذاكرات بعدی را با لویی و رایزنان ارشد او تعیین كرد. نتیجه اینكه ماكیاولی نزدیك به ٦ ماه در دربار فرانسه ماند اما بیش از اینكه از سیاست‌های فرانسویان مطلع شود به وضع نامشخص دولت‌شهرهای ایتالیا كه روز به روز هم مبهم‌تر می‌شد، پی برد.
 

 

 نخستین پند از نخستین تجربه
نخستین پندی كه ماكیاولی از حضور در دولت گرفت این بود كه دستگاه حكومتی فلورانس به نظر هر كسی كه در مكتب جدید سلطنت آموزش دیده باشد، به طور غیرمنطقی و مضحكی مردد و سست جلوه‌گر می‌شود. در اواخر جولای دیگر روشن بود كه سینیوریا (شورای حكومتی شهر فلورانس) باید سفیران دیگری را برای مذاكرات مجدد درباره شرایط اتحاد با فرانسه بفرستد. ماكیاولی در سراسر ماه‌های آگوست و سپتامبر همچنان منتظر خبر حركت سفرای جدید از فلورانس بود و مرتب به سراسقف روئان اطمینان می‌داد كه هر لحظه در انتظار ورود ایشان است. وقتی ماه اكتبر هم به نیمه رسید و باز خبری از ورود سفیران نشد، سراسقف كم كم آشكارا در برابر این خلاف‌گویی‌ها حالت تحقیر و توهین به خود گرفت.
ماكیاولی غصه‌دار گزارش كرد كه وقتی اطمینان دادم كه هیات موعود حركت كرده و در راه است، او عینا به همین لفظ پاسخ داد: «راست است كه شما چنین می‌گویید ولی هنگامی كه این سفیران برسند دیگر هیچ كدام ما زنده نخواهیم بود
از این سرافكندگی آورتر اینكه ماكیاولی مشاهده كرد احساس اهمیتی كه فلورانس می‌كند به طور خنده‌آوری به نظر فرانسویان مغایر با واقعیت وضع نظامی و ثروت آن شهر است. او ناگزیر به سینیوریا متذكر شد كه فرانسویان «تنها برای كسانی ارزش قایل‌اند كه درست مسلح باشند یا حاضر باشند پول بپردازند» و نوشت كه من به این اعتقاد رسیده‌ام كه «هیچ یك از این دو صفت در شما یافت نمی‌شود» و وقتی خواستم خطابه‌ای ایراد كنم «درباره اینكه چگونه عظمت شما امنیت برای سرزمین‌های تحت تصرف اعلیحضرت در ایتالیا را به ارمغان خواهد آورد دیدم كه موضوع سراسر زاید است» زیرا تنها كاری كه فرانسویان كردند این بود كه به من خندیدند و باید به این حقیقت دردناك اعتراف كنم كه «ایشان شما را آقای بی‌وجود می‌نامند
ماكیاولی نخستین پند از این پندها را آویزه گوش كرد. نوشته‌های سیاسی پخته او پر از هشدار در این باره است كه امروز و فردا كردن شرط خردمندی نیست و كسی كه مردد و نامصمم به نظر برسد با خطر رو به رو می‌شود و خواه در جنگ و خواه در سیاست باید جسورانه و سریع عمل كرد. ولی روشن است كه او از قبول نتیجه دیگری و پذیرفتن اینكه آینده‌ای برای دولتشهرهای ایتالیا نیست، سر باز می‌زده است. او مسلم می‌انگاشت كه دولتشهرهای مذكور هنوز واقعا قادر به تجدید قدرت و حفظ استقلال خویشند و بر پایه این فرض همچنان به نظریه‌پردازی درباره ترتیب نظامی و سیاسی مناسب برای حصول این مقصود ادامه می‌داد. غافل از اینكه نیروهای به مراتب برتر فرانسه و آلمان و اسپانیا از همان زمان حیات او به طور محتوم و قطعی بر دولتشهرها چیرگی آغاز كرده‌اند. ماموریت ماكیاولی در فرانسه سرانجام در دسامبر ١٥٠٠ به پایان رسید و او به سرعت به میهن بازگشت. پدر او قبل از عزیمتش به پاریس و خواهرش مدتی قبل از بازگشتش به فلورانس هر دو از دنیا رفته بودند.
تجربیات به غایت مهم دیگری نیز در كارنامه سیاسی ماكیاولی به چشم می‌خورد كه در تاریخ ثبت و ضبط شده‌اند و البته هر كدام از اهمیت بالایی در بررسی نسبت آرای نظری ماكیاولی با تجربه عملی او برخوردارند كه در این مقال بیش از این فرصت پرداختن به آنها نیست. حال وقت آن است به اصلی‌ترین سوال یا دغدغه او بپردازیم. تا ببینیم فلسفه سیاسی او بر چه پایه‌ای استوار شده و می‌خواهد به كدام سوال جواب دهد؟
 

 

 اصلی‌ترین مساله ماكیاولی
اصلی‌ترین مساله از نظر ماكیاولی این بود كه چه دستورالعمل‌ها و قواعدی می‌توان در اختیار یك شهریار جدید گذاشت كه اگر به آنها «با حزم و دوراندیشی عمل كند»، فرمانروایی كهن به نظر خواهد رسید. در واقع كتاب «شهریار» او عمدتا با پاسخ به این مساله سر و كار دارد.
حال اگر بخواهیم یك صورتبندی اجمالی از توصیه‌های او به شهریاران داشته باشیم می‌توان الگوی زیر را ارایه داد.

 

ارتش خوب مهم‌تر از قوانین خوب
نخستین و مهم‌ترین نكته‌ای كه ماكیاولی ذكر می‌كند این است كه بنیاد اصلی همه دولت‌ها، قوانین خوب و ارتش‌های شایسته است.
به باور او، ارتش خوب حتی مهم‌تر از قوانین خوب است. زیرا وجود قوانین نیكو بدون ارتش شایسته امكان‌پذیر نیست. اما اگر ارتش خوب باشد، قوانین ناگزیر خوب است. نتیجه اخلاقی قضیه كه مطابق معمول قدری با گزاف‌گویی بیان می‌شود اینكه شهریار خردمند نباید هیچ هدفی و هیچ گونه دلبستگی مگر به جنگ و قواعد جنگ و انضباط لازم برای جنگ داشته باشد.
 او در ادامه می‌افزاید كه ارتش‌ها در اساس دو گونه‌اند؛ ارتش‌هایی كه از جنگ جویان مزدور تشكیل می‌شوند و ارتش‌هایی مركب از میلیشیاهای شهروند. در ایتالیای آن زمان تقریبا همه جا از مزدوران استفاده می‌شد و ماكیاولی در فصل دوازدهم «شهریار» سخت‌ترین حمله‌ها را به آن نظام می‌كند.
 

 

 ماكیاولی و اخلاق اومانیستی
ماكیاولی معتقد است اگر بنا بر دست یافتن به پادشاهی متخلق به اخلاق اومانیستی باشد، محال است چراكه به گمان او امكان ندارد هیچ فرمانروایی، متصف به همه صفاتی باشد كه نیك دانسته می‌شوند. وی می‌گوید هر شهریاری می‌بیند كه در جهانی ظلمانی باید منافع خویش را حفظ كند كه در آن بیشتر آدمیان از نیكی به دورند. سپس نتیجه می‌گیرد كه اگر او در میان این همه كسانی كه خوب نیستند فكر و ذكری جز خوب بودن نداشته باشد نه تنها در هیچ كار بزرگی توفیقی نخواهد داشت بلكه قطعا نابود خواهد شد.
ماكیاولی ایرادی به اومانیسم روم باستان و همچنین اومانیسم معاصر خود می‌گیرد كه در عین سادگی، بنیادبرانداز است. او دلیل می‌آورد كه هر حكمرانی كه بخواهد به بالاترین هدف‌های خود برسد، خواهد دید كه پیروی از اخلاق همیشه طریق عقل نیست بلكه به عكس هر كوشش یكنواختی برای عمل كردن به هرآنچه آدمیان به دلیل آن خوب دانسته می‌شوند سیاستی مخالف عقل و تباه از كار درمی‌آید.
 

 

 سكوت دوران‌ساز
حال ممكن است كسی بنا به اعتقادات مسیحی اعتراض كند كه چنین روشی عین نادانی و خبث است چون آنهایی كه به این راه می‌روند روز رستاخیز را از یاد می‌برند كه هر ستمی در آن به كیفر خواهد رسید. پاسخ این اعتراض چیست؟ ماكیاولی هیچ چیزی در این باره نمی‌گوید. خاموشی او به تعبیر كوئنتین اسكینر بلیغ‌تر از سخن گفتن او است. سكوتی كه اسكینر آن را «دوران ساز» می‌خواند. زیرا در سراسر اروپای مسیحی پیچید و نخست باعث سكوتی بهت‌زده شد و سپس غریوی از دشنام و تنفر را برانگیخت كه تاكنون هرگز فرو ننشسته است.
 

 

 شهریار خردمند از نظر ماكیاولی
در ادامه ماكیاولی به مساله «نیكی» و ضرورت یا عدم ضرورت آن برای شهریار می‌رسد. وی نیكی را نفی و منع نمی‌كند اما آنچه در آرای او اهمیت دارد این است كه ماكیاولی اصالت را نه به اخلاق بلكه به منافع ملك و ملت می‌دهد. طبیعی است كه قبل از هر چیز درصدد تئوریزه كردن حفظ و تثبیت قدرت باشد. برای همین است كه نیكی شهریاران را تا آنجایی بر سبیل خرد می‌داند كه تهدیدی برای این ثبات قدرت به شمار نرود؛ «شهریار برای حفظ مقام و موقعیت خویش، باید دارای این قوه شود كه از نیكی بپرهیزد و دریابد كه با توجه به اوضاع و احوال چه وقت آن قوه (نیكی) را به كار ببرد و چه وقت به كار نبرد. شهریار خردمند هرگاه بتواند نیكی می‌كند ولی می‌داند كه اگر زمان ایجاب كرد چگونه بدی كند.» او همچنین به شهریار متذكر می‌شود «غالبا ضروری است كه بر خلاف راستی و برخلاف محبت و برخلاف انسانیت و برخلاف دین» رفتار كند اگر بخواهد حكومت خویش را پابرجا نگه دارد.
البته او در عین حال تاكید می‌كند كه شهریار نه‌تنها باید پایبند به فضیلت‌های متعارف به نظر برسد بلكه باید تا حد امكان واقعا نیز چنین باشد و هرگاه بتواند به راه صواب برود و تنها هنگامی كه ضرورت ایجاب می‌كند از فضایل روی برتابد.
 

 

 اصلی‌ترین وظیفه حاكم
ماكیاولی اصلی‌ترین وظیفه حاكم را پاسداری از كشور می‌داند. او با یادآوری اساسی‌ترین تكلیف شهریاران به ایشان می‌نویسد:
«شهریار خردمند نباید نگران نكوهش از بابت رذیلت‌هایی باشد كه بدون آنها قادر به حفظ مقام خویش نخواهد بود. او باید متوجه باشد كه این گونه انتقادها، بهای اجتناب‌ناپذیری است كه باید در ازای ادای وظیفه بنیادی خود یعنی پاسداری از مملكت بپردازد
ماكیاولی در این راه هر چیزی حتی اعمال خشونت را جایز می‌شمارد و به صراحت می‌نویسد: «شهریار خردمند از نكوهش به خاطر سنگدلی، دغدغه به خود راه نمی‌دهد.» وی در توجیه خشونت حاكم می‌گوید آن كسی باید تقبیح شود كه برای ویرانگری دست به خشونت و زور می‌برد، نه آنكه به منظور اصلاح و به كرد خشونت می‌ورزد.
 

 

حاكم عبوس یا دوست‌داشتنی؟
به باور ماكیاولی برای یك شهریار به مراتب بی‌خطر است كه از او بترسند تا او را دوست داشته باشند. زیرا بسیاری از همان صفاتی كه شهریار را محبوب می‌كند همچنین می‌تواند به خواری و خفت او بینجامد. اگر اتباع از مجازات نترسند در هر فرصتی به خاطر سود خود، حاكم را فریب می‌دهند. اما اگر حاكم كاری كند كه از او بترسند، پیش از اینكه به شما آزار برسانند یا خسارت وارد كنند، تامل خواهند كرد و در نتیجه خواهید دید كه دولت خود را به مراتب آسان‌تر می‌توانید حفظ كنید.
 

 

 ضرورت انعطاف‌پذیری حاكم
ماكیاولی، انعطاف‌پذیری را از مهم‌ترین ویژگی‌های یك شهریار كامیاب می‌داند. او بر پایه انسان‌شناسی‌ای كه به آن باور دارد، می‌گوید: «همه كس می‌خواهند از تمایل خاص خویش پیروی كنند. یكی با احتیاط عمل می‌كند و دیگری بی‌پروا؛ یكی با زور و دیگری با مهارت. اما در این اثنا روزگار و امور دگرگون می‌شوند و اگر حكمران شیوه كردار خود را تغییر ندهد ناگزیر دیر یا زود با بخت بد رو به رو خواهد شد. ولی اگر بتواند طبیعت خویش را همگام با زمانه و امور تغییر دهد، بخت دگرگون نخواهد شد. بنابراین شهریار كامیاب آنچنان كسی است كه همواره شیوه كردار خویش را با سرشت زمانه سازگار كند
 

 

 ویژگی‌های حاكم ماكیاولی پسند
ماكیاولی برای اتمام تحلیل خود، نوع كرداری را كه از شهریاران كامیاب انتظار می‌رود مشخص می‌كند. در فصل نوزدهم «شهریار» این نكته را سلبا بیان می‌كند و به تاكید می‌گوید كه چنین حكمرانی هرگز به هیچ كار سزاوار تحقیری دست نمی‌زند و همواره نهایت مراقبت را به خرج می‌دهد تا از هر چیزی كه به منفور شدن وی بینجامد، بپرهیزد. در فصل بیست و یكم نیز به بیان نتایج مثبت این امر می‌پردازد؛ «چنین شهریاری همیشه بدون دو دلی با یاران و دشمنان خود رفتار می‌كند و قاطعانه به حمایت یكی از دو طرف بر‌می‌خیزد. اما در عین حال مواظب است كه هر چه بیشتر در نظر اتباع خود، مفخم و شاهانه جلوه‌گر شود؛ دست به كارهای فوق‌العاده می‌زند و همواره آنان را در بیم، امید، شگفتی و منتظر نتیجه نگاه می‌دارد. »
 

 

انسان‌شناسی ماكیاولی
اما اینكه چرا نظریات ماكیاولی در سیاست این سمت و سو را یافته است به انسان‌شناسی او برمی‌گردد. به اعتقاد او اغلب آدمیان بیشتر به شر گرایش دارند تا به خیر. بنابراین برای اینكه هرگاه میدان به دست شان افتاد، مطابق شرارت و خبث ذاتی عمل كنند، منافع جامعه را نادیده می‌گیرند. بر همین اساس او معتقد است كه بهترین جوامع نیز استعداد فاسد شدن را دارند.
وی پیوسته تاكید می‌كند كه انسان‌ها آنقدر جاه‌طلب و بدگمانند كه كمتر كسی - جز به اجبار - دست به كار نیك می‌زند.
 

 

 تشكیلات سیاسی فاسد از نظر ماكیاولی
ماكیاولی با این همه توجه به خرد جمعی و مطالبات جامعه را برای حاكم اجتناب‌ناپذیر می‌داند. چنانچه به صراحت می‌نویسد: «درست است كه تنها یك تن باید حكومت تشكیل دهد اما هیچ حكومتی بر شانه‌های یك تن به تنهایی دوامی نخواهد داشت
بنابراین آنچه حاكم برای رستگاری جمهوری یا سلطنت به زعم ماكیاولی بدان نیازمند است آنقدرها این نیست كه شهریاری باشد كه تا زنده است با خردمندی و دوراندیشی فرمان براند. بلكه بودن كسی است كه آنچنان به آن سازمان بدهد كه بعدها مقدرات حكومت وابسته «ویرتو» ی توده مردم بشود. پس عمیق‌ترین كشور داری دانستن چگونگی انجام این كار است.
او حتی پا را از این هم فراتر می‌گذارد و ریشه فساد سیاسی را در بسته بودن در اركان قدرت روی خرد جمعی جامعه می‌داند. بنا به تعریف او تشكیلات سیاسی فاسد آنچنان تشكیلاتی است كه فقط قدرتمندان در آن بتوانند پیشنهاد بدهند و آن پیشنهاد را نه به خاطر آزادی همگان بلكه با در نظر گرفتن قدرت خویش بكنند.
به نظر می‌رسد آموزه‌های ماكیاولی سكه‌ای است كه تنها یك روی آن رونق داشته است؛ در حالی كه حجم قابل توجهی از اندرزها و توصیه‌های او حاكمان را می‌تواند متوجه اهمیت افكار عمومی و خرد جمعی كند.
اما آنچه در پایان لازم است به آن اشاره شود اینكه ماكیاولی خوب یا بد از بنیانگذاران اصلی سیاست مدرن در دنیای جدید است. اكراه از نام و امتناع ظاهری از روش‌های او نمی‌تواند نافی اصل تاثیر‌پذیری سیاست و اهل آن از این فیلسوف بزرگ سیاسی و آموزه‌های او باشد.
اساسا ورود مفاهیمی از قبیل «منافع ملی» به ادبیات سیاسی جهانی حاصل دیدگاه‌های او به سیاست است كه امروزه نه تنها بر آن خرده‌ای نیست بلكه تبدیل به اصلی به غایت پذیرفتنی برای ملت‌ها و دولت‌های مختلف شده است. ماكیاولی در همه جا و همه‌چیز تنها به حاكمان یاد می‌دهد كه باید منافع ملك و ملت را در نظر بگیرند و آن را در درجه اول اهمیت قرار دهند. برای تامین این منافع البته او توصیه‌هایی دارد كه برخی از آنها غیر اخلاقی تعبیر می‌شوند. اما در كنار آن توصیه‌های دیگری نیز به كرات دارد كه اگر همه آنها را در مجموعه واحد در نظر آوریم دغدغه اساسی او روشن‌تر می‌شود؛ دغدغه‌ای كه تنها محدود به تامین و حفظ منافع ملك و ملت است. هرچند این مساله برای ماكیاولی دغدغه‌ای مهم است اما آنقدر دقت نظر در آرایش وجود دارد كه استبداد رای حاكم را از اصلی‌ترین موانع رسیدن به این هدف می‌داند. حال شاید بد نباشد نگاه دوباره‌ای به نخستین سطر این نوشته بیندازیم؛ «درست است كه تنها یك تن باید حكومت تشكیل دهد، اما هیچ حكومتی بر شانه‌های یك تن به تنهایی دوام نخواهد داشت

 

 

منبع: اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: