1396/3/3 ۰۹:۴۵
حسن محدثی، جامعهشناس ایرانی معتقد است ترجمه آثار برخی متفکران غربی در ایران مد شده چون ما مبتلا به بیماری گرهگوری هستیم. ما فقط آثار غربی را مصرف میکنیم و وقتی دانشجوی ایرانی سخن میگوید سخنش معتبر نیست. چون ایرانی است! این بیماری گرهگوری است!
حسن محدثی، جامعهشناس ایرانی معتقد است ترجمه آثار برخی متفکران غربی در ایران مد شده چون ما مبتلا به بیماری گرهگوری هستیم. ما فقط آثار غربی را مصرف میکنیم و وقتی دانشجوی ایرانی سخن میگوید سخنش معتبر نیست. چون ایرانی است! این بیماری گرهگوری است! الهام عبادتی: حسن محدثی جامعهشناس ایرانی، استادیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی و مدیر گروه جامعهشناسی دین انجمن جامعهشناسی ایران است. پژوهشهای او عمدتاً در حوزه جامعهشناسی دین و جامعهشناسی معرفت جای میگیرد. وی علاوه بر اینکه بیش از 10 عنوان کتاب را تالیف کرده، در حوزه عمومی هم حضور پررنگی دارد و از نسل استادان خلاق و جوان جامعهشناسی محسوب میشود. وی در سیامین نمایشگاه بینالمللی کتاب مهمان غرفه خبرگزاری کتاب ایران شد و گفتوگوی مفصلی درباره مساله کتاب در ایران از سویی و وضعیت نشر علوم اجتماعی در ایران داشت. بخش دوم این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
- بر اساس آمار منتشر شده توسط خانه کتاب در سال گذشته حدود 500 عنوان کتاب در حوزه علوم اجتماعی به چاپ رسیده که 175 عنوان آن ترجمه بوده است. بر اساس تولیدات که طی این مدت صورت گرفته وضعیت کمی و کیفی کتابهای علوم اجتماعی را چگونه ارزیابی میکنید؟
یکی از مشکلات جدی ما در این حوزه مساله محدودیتهایی است که اعمال میشود؛ افراد صاحب قلم و متخصص در حوزه علوم اجتماعی کتابهایی دارند که هنوز چاپ نشده و این یکی از مشکلات جدی ماست. از سوی دیگر بحثها بیشتر نظری است و بحثهای تجربی کمتر کار شده چون ورود به میدانها و تحقیقات تجربی در ایران بسیار سخت است و اغلب سازمانها در ایران اطلاعات را امنیتی تلقی میکنند. محقق برای کار تجربی با دشواریهای زیادی روبهرو است. به همین دلیل است که آثار نیمه کار باقی میماند و دسترسی به اطلاعات محدود میشود. از سوی دیگر فقدان حمایتهای مالی از محققان یکی دیگر از مشکلات این حوزه است؛ بسیاری از موضوعات علوم اجتماعی نیازمند کمکهای مالی است و یک محقق نمیتواند بدون کمک مالی کار خود را پیش ببرد.
ما اگر بخواهیم کار تجربی کنیم گاهی نیازمند چندین هزار نمونه هستیم. این نمونهها باید با حمایت مالی انجام شود. در ایران هم تنها جایی که میشود انتظار کمک از آن داشت دولت است. دولت هم به صورت طبیعی طرحهایی را تصویب میکند که برایش موضوعیت دارد و مورد قبولش است. محققان به همین دلیل از بسیاری از امور باز میمانند، چون دولت حمایتی نمیکند و نمیخواهد در بسیاری از حوزهها هزینه کند. اما در کشورهای توسعه یافته بخش خصوصی فعال است و میتواند مالیات را در این حوزهها خرج کند بدین معنی که به جای اینکه مالیات را به صورت مستقیم به دولت بدهد میتواند آن را در حوزههای تحقیقی خرج کند به همین دلیل در آمریکا فردی 15 سال تحقیق میکند و بنگاههای خصوصی آن را حمایت میکنند و بعد از یک مدت طولانی کتابی را منتشر میکند که مهم و اثرگذار است.
برای محقق در این کشورها امکان سفر به کشورها و قارههای مختلف تامین میشود. به همین دلیل است که وقتی کتابهای خارجی را میخوانیم در بخش تقدیر و تشکر از بنگاههای خصوصی تشکر میشود اما ما در ایران چنین چیزی نداریم و تنها میتوانیم از دولت انتظار این کار را داشته باشیم، دولت هم همانطور که گفتم در هر حوزههای سرمایهگذاری نمیکند. ضمن اینکه بودجه بخش پژوهش در ایران بسیار ناچیز است البته در دولت اخیر افزایش یافته اما باز کافی نیست. به هر حال در علوم اجتماعی همه کارها نمیتواند نظری باشد و باید کارهای تجربی هم صورت بگیرد.
باید برای امنیتسازی اطلاعات فکر جدی کرد. من به دانشجویانم میگویم درست است که پارتی بازی فساد است و حتی رایجترین فساد در ایران است اما من میگویم برای گردآوری اطلاعات پارتی بازی کنید چون منفعت پایانی آن به جامعه برمیگردد. در ایران موانع زیادی برای پژوهش وجود دارد حتی اگر در دانشگاه بخواهید کار تجربی کنید باید از موانع مختلفی بگذرید و نشان دهید که کار امنیتی نمیکنید. کافی است درباره برخی موضوعات این سوءتفاهم وجود داشته باشد که امنیتی است به سرعت جلوی آن گرفته میشود. بنابراین ورود به این موضوعات بسیار سخت است. به همین دلیل در حوزه علوم اجتماعی اغلب کارها یا نظری است یا ترجمه.
- همانطور که میدانید درباره نشر علوم اجتماعی دو گرایش معرفتشناسی و کاربردی شدن علوم اجتماعی غالب است. این در حالی است که در بخش نظری هم ما تولید علمی نداریم و ترجمه داریم. این مساله به کجا بر میگردد؟ سالهاست در حوزه علوم اجتماعی و نظریههای جامعهشناسی منابع محدود است و اثر جدیدی تولید نمیشود.
البته آثار جدید هم منتشر میشود اما کم است چون اجرای پروژههای جدی بسیار دشوار است چراکه جایی نیست که محقق را تامین کند. من میخواستم نظریههای جامعهشناسی بنویسم ولی با خود فکر کردم که باید حداقل 7 سال بیکار شوم تا دهها میلیون تومن خرج کنم و از خارج کشور کتاب بخرم و بعد بتوانم این آراء را نقد و بررسی کرده و نظریهها بنویسم. فقط انسان هوازی میتواند چنین کاری بکند! و چون ما هوازی نیستیم و باید زندگیمان بچرخد نمیتوانیم چنین کاری کنیم. ما گاهی برای تامین معاش کارهای مختلفی میکنیم بنابراین یک استاد دانشگاهی برای کار جدی باید وقت زیادی هم بگذارد. یک کتاب خوب، 10 سال وقت میبرد در حالی که محقق ما اصلاً تامین نیست که بخواهد 10 سال برای نگارش نظریه وقت بگذارد و یک اثر بومی بنویسد که یک متفکر ایرانی روی آن کار کرده است.
- این در حالی است که در کشورهای غربی متفکرانی چون هابرماس یا گیدنز سالها یک پروژه فکری را دنبال میکنند و کتابهایی هم که هر چند سال یک بار منتشر میکنند در راستای این پروژه است.
من شنیدم هابرماس برای نگارش مهمترین کتابش «کنش تفاهمی» هفت سال زمان گذاشته است. آن سیستم دانشگاهی هفت سال هابرماس را تامین کرده و او نگران تامین معاش در این سیستم نبوده است. در واقع این سیستم سرمایهگذاری میکند.
من کتابی با عنوان «درآمدی بر مبانی تفکر اجتماعی در اسلام» دارم. این کتاب 6 سال زمان از من برده است چون تولید به هر حال کار سختی است. این گونه نیست که بتوانیم ضرب العجل کاری را بنویسیم. تولید کتاب محصول سالها نظریهپردازی و ورز خوردن ایده در ذهن محقق، نقد، مطالعه، شرکت در گفتوگوها و... است. اینگونه میتوان ایده تولید کرد. نمیتوان به محض اراده یک کتاب نوشت. نگارش کتاب محصول یک عمر زندگی است. من با محققان ایرانی همدلی دارم چون این امکان را ندارند دانشگاههای ما دچار زوال هستند و استادان ما در دانشگاه زندگی روزمره میکنند.
- در واقع استادان ما کارمند دانشگاه هستند.
من نمیخواهم توهین به کارمندان بشود! استاد دانشگاه فرصت مطالعه و تحقیق ندارد، چون باید از این کلاس به آن کلاس برود و تدریس کند. حالا وقتی چند سال این کار را انجام میدهد و زندگیاش هم تامین میشود این نوع زندگی دیگر تبدیل به اخلاق ثانوی آن شده است و بازگشت به تحقیق و پژوهش دیگر برای این فرد سخت است. به هر حال باید برای تحقیق خوشه چینی کنیم. این یک فرایند طولانی برای تولید کار علمی جدی است.
- نتیجه پس این میشود که به جای تالیف به سراغ ترجمه میرویم و ترجمهها هم که وضعیت مشخصی دارند!
متاسفانه ترجمههای متون در ایران بسیار مشکل دارند. اگر ترجمهها را به مطلوب و نامطلوب در حوزه علوم اجتماعی تقسیم کنیم بخش اعظمی از ترجمهها نامطلوب هستند. من ترجمههای نامطلوب را به دو دسته ترجمههای فجیع و مقلوب تقسیم میکنم. ترجمههای فجیع چیزی را میگویند که اصلاً نویسنده از آن بیخبر است. مثلاً کتابی از گیدنز ترجمه شده که مترجم چیزهایی در آن بیان کرده که ربطی به گیدنز ندارد! حتی اسم کتاب هم غلط ترجمه کرده است، ناشر هم کتاب را مدام تجدید چاپ میکند. ما هم فقط میتوانیم به دانشجویانمان بگوییم که کتاب را نخوانند چون ربطی به گیدنز ندارد!
کتابهای گورویچ را که مرحوم حسن حبیبی ترجمه کرده باز دچار چنین مشکلی است و این متنها به قتل رسیدند. چون متنها حیات و زندگی دارند اما به دلیل ترجمههای فجیع دیگر تاثیرگذار نیستند و چون اثری ندارند، مردهاند! کتابهای گورویچ توسط حبیبی به قتل رسیدند و باید از طریق ترجمه جدید این متون را احیا کرد. در حالی که گورویچ کسی است که روی ریتزر تاثیرگذار بوده است. بسیاری از ترجمههای متون غربی به دلیل اینکه مترجم بد عمل کرده پیچیده به نظر میرسند!
پس ترجمههای فجیع، ترجمههایی هستند که کتابها را به قتل میرسانند اما ترجمههای مقلوب ترجمههایی هستند که متون را دگرگون میکنند، یعنی بخشی از اطلاعات را منتقل میکنند و بخش دیگری هم هیچ تاثیری روی مخاطب خود ندارند و آن را گمراه میکنند. این مدل از ترجمه در ایران بسیار زیاد است حتی گاهی مترجمان معروف ما هم همین گونه عمل میکنند به طور مثال مترجمی در کتاب جامعهشناسی دین سکولاریزم و سکولاریزیشن را به یک معنا گرفته و آن را به دنیاگرایی تعبیر کرده در حالی که سکولاریسم یک ایدئولوژی است اما سکولاریزیشن یک فرایند است.
اینجا اندیشه نویسنده دگرگون میشود و مخاطب دچار گمراهی میشود. من به اینها ترجمههای مقلوب میگویم. ترجمههای مطلوب هم در ایران بسیار کم است. من خودم درباره ترجمهها خیلی تردید دارم و همواره سعی میکنم متن اصلی را پیدا کنم و آنها را تطبیق بدهم.
- جدا از این ترجمهها، برخی از آثار کلاسیک مهم جامعهشناسی در ایران نیز ترجمه نشده است به طور مثال درباره دورکیم آثارش کمتر ترجمه شده است. چرا این میل و رغبت درباره ترجمه آثار اصلی وجود ندارند؟
درباره دورکیم اوضاع بهتر است در حالی که درباره وبر شرایط بدتر است با اینکه به ترجمه این آثار نیاز جدی وجود دارد. ما اگر بخواهیم این متفکران را بفهمیم باید به آثار اصلیاشان مراجعه کنیم در حالی که این کار جدی است و نیاز به وقت زیادی داریم. محقق باید چندین سال وقت بگذارد، ناشر باید حمایت جدی کند تا چندسال زمان برای ترجمه یک کتاب در نظر گرفته شود. چون اگر قرار باشد یک ترجمه جدی صورت بگیرد گاهی لازم است برای ترجمه یک واژه یک روز صرف شود. گاهی لازم است حتی کتاب بخوانیم چون ترجمه فقط معادل گذاری نیست، گاهی برای ترجمه یک صفحه نیازمند 10 صفحه توضیح هستیم تا مخاطب آن را بفهمد. بنابراین ترجمه کار بسیار جدی است چون باید اندیشه منتقل شود و نگران فهم مخاطب باشیم این در حالی است که در بسیاری از ترجمههایی که صورت میگیرد، اساساً فهم مخاطب برای مترجم مهم نیست! به همین دلیل آثاری ترجمه میشود که مترجم معادل ترجمه آثار اصلی را هم ننوشته است! برای ترجمه درست یک متن در ابتدا باید اندیشه درست متفکر فهم شود و بعد برای آن واژه معادل انتخاب شود. به همین دلیل ترجمههای در ایران فجیع هستند!
- یکی دیگر از بحثهایی که در ترجمه آثار خارجی وجود دارد این است که ترجمه آثار یک متفکر مد میشود، به طور مثال یک دورهای همه هابرماس ترجمه میکنند! یک دوره دیگر فوکو! این به چه برمیگردد؟ تب ترجمه این آثار نیاز جامعه است یا علاقه شخصی مترجم؟! این نشانه انحطاط تفکر و کار علمی در ایران است. چون نظام آموزشی ما تفکر را سرکوب میکند. من به جد میگویم که دانشجویان ما اجازه دنبال کردن ایدههای خودشان را ندارند به خصوص درباره نظریههای جامعهشناسی. در پایان نامهها نمیتوانند دنبال نظریهسازی باشند. به دانشجو گفته میشود از افکار دیگران پیروی کن. این دیگران هم طبیعتاً متفکران غربی هستند. دانشجو برای اینکه چهارچوب نظری بنویسد باید به یکی از گندههای غربی متوسل شود و خیلی حق نظر دادن را ندارد. در نتیجه ما داریم فقط آثار غربی را مصرف میکنیم. وقتی دانشجوی ایرانی سخن میگوید سخنش معتبر نیست. چون ایرانی است! من به این بیماری گرهگوری میگویم! یعنی باید اسم شما غربی باشد تا اعتبار داشته باشید، گویا هر گرهگوری در غرب چیزی بگوید برای ما معتبر است و اگر کسی با نام ایرانی حرفی بزند و ادعایی داشته باشد سخنش اعتباری ندارد.
در این فضا ما مصرفکننده آرای غربیان میشویم. حالا باید در این مصرف کردن رقابت کنیم بنابراین رقابت سر ترجمه اولین کتابهای متفکران غربی صورت میگیرد و بعد بگویم این من بودم که اول از همه این کتاب را ترجمه کردم و این متفکر را به ایرانیان معرفی کردم. البته من ترجمه را محکوم نمیکنم اما این نوع ترجمه کردن مد است حالا هم متفکران زیادی آمده مانند دلوز، ژیژک و... و قرار است همه اینها ترجمه شود.
آن نظام دانشگاهی تولید میکند! ما هم مصرف میکنیم چون اوج کار را این تعریف کردیم که به آنها ارجاع دهیم و اگر بگویم من معتقدم! میگویند بیخود کردی! بنابراین این نظام منحط موجب شده که فرایند اندیشه در ایران سرکوب شود.
- استاد انجمنهای علمی مانند انجمن جامعهشناسی ایران چه کمکی میتوانند به ساماندهی وضعیت نشر در حوزه علوم اجتماعی کنند؟
انجمنها مهمترین مجاری گفتوگو و اندیشهورزی در حوزه مطالعاتی است. یکی از موفقترین انجمنها، انجمنهای جامعهشناسی است و بسیار در گفتوگو، نقد کتاب و... تاثیرگذار بوده و به پرورش فکری دانشجو کمک میکند. دانشجو با شرکت در این جلسات علاوه بر آشنایی با نظرات دیگران جسارت گفتوگو را هم پیدا میکنند و در واقع تربیت فکری میشوند. خوشبختانه دولت در این باره خوب عمل کرده و امیدوارم این انجمنها ملی شود و در استانهای مختلف کشور فعالیت کنند.
از سوی دیگر رشد مراکز آموزش مستقل نیز در این باره بسیار مهم است. امروز موسساتی که در حوزه علوم اجتماعی و اندیشه کار میکنند و دنبال مدرک نیستند با استقبال مخاطب هم مواجه شدند و امیدوارم در دهههای بعدی گسترش پیدا کنند البته استقلالشان هم مهم است که حفظ شود. دولت هم میتواند حمایتی از این موسسات داشته باشد که اینها ورشکست نشوند و بتوانند به بالنده شدن این حوزه کمک کنند.
منبع: ایبنا
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید