ادیب افغان: سهراب برای من محبوب ترین شخصیت شاهنامه است

1396/2/25 ۱۲:۴۹

ادیب افغان: سهراب برای من محبوب ترین شخصیت شاهنامه است

دکتر محمدافسر رهبین، ادیب، شاعر و مترجم فارسی زبان افغانستان که چند روز پیش مأموریت سه ساله‌اش در مقام رایزن فرهنگی سفارت افغانستان در ایران به پایان رسید، از فردوسی و زبان فارسی در افغانستان امروز سخن گفت.

 

 

 



دکتر محمدافسر رهبین، ادیب، شاعر و مترجم فارسی زبان افغانستان که چند روز پیش مأموریت سه ساله‌اش در مقام رایزن فرهنگی سفارت افغانستان در ایران به پایان رسید، از فردوسی و زبان فارسی در افغانستان امروز سخن گفت.
 

 

25 اردی بهشت ماه را تقویم‌ها به نام بزرگ حکیم ابوالقاسم فردوسی ثبت کرده‌اند؛ مردی که نه‌تنها زبان فارسی را جاودانگی بخشید، که با هنر خویش در راه زنده نگاه ‌داشتن میراث فرهنگی، ادبی و تاریخی ایرانِ بزرگ، کاری کرد که پس از او عطار، خاقانی‌، نظامی‌، مولانا، سعدی‌، امیرخسرو، حافظ‌، صائب‌، بیدل‌، ملک‌الشعرای بهار، نیما، شهریار، اخوان، سایه، قیصر امین‌پور و بسیاری از شاعران و نویسندگان فارسی زبان در گستره زبان فارسی پدید آیند و شاهکارهایی جاودان از خویش به یادگار بنهند.
فردوسی، شاعر ایران است؛ شاعر اقلیم بزرگ زبان پارسی از ایران گرفته تا افغانستان و تاجیکستان و بخش‌هایی از هند و آسیای میانه.
دکتر محمدافسر رهبین، ادیب، شاعر و مترجم فارسی زبان افغانستان که همین چند روز پیش مأموریت سه ساله‌اش در مقام رایزن فرهنگی سفارت افغانستان در ایران به پایان رسید، در گفت وگو با خبرنگار ایرنا، از فردوسی و زبان فارسی در افغانستان امروز سخن گفت.

 

 

** شاهنامه‌خوانی هنوز در روستاهای افغانستان رواج دارد
* آقای دکتر رهبین، شاهنامه فردوسی در افغانستان امروز چه جایگاهی دارد؟
- «به نام خداوند جان و خرد / کز این برتر اندیشه برنگذرد».
چون بحث درباره فردوسی است، بهتر دیدم که کلام را با این بیت از شاهنامه آغاز کنم. فردوسی بزرگ شاهنامه را با این بیت آغاز می‌کند و چنان‌که خود می‌فرماید، در رنجی که سی سال تمام می‌برد، شاهکاری می‌آفریند که نه‌تنها برای تاریخ زبان پارسی، که برای ادبیات جهان یکی از بهترین نمونه‌ها است. از سوی دیگر می‌دانیم روزگاری که فردوسی به سرایش شاهنامه روی آورد، روزگاری بسیار دشوار بود؛ زیرا با حضور عرب‌ها در ایرانِ تاریخی که شامل ایران، افغانستان، تاجیکستان، بخشی از کشورهای آسیای میانه و حتی بخشی از شبه قاره می‌شد، زبان فارسی به خطر افتاده بود.
درواقع اگر فردوسی از یک سو اثری جاودان برای خود، جهان ادبیات و آینده تاریخ اسطوره‌یی ایران تاریخی و خراسان تاریخی آفرید، از سوی دیگر زبان فارسی را در آن شرایط نجات داد. اینکه می‌گوید:
«پی افکندم از نظم کاخی بلند / که از باد و باران نیابد گزند» گواه همین است.
البته می دانیم که کار فردوسی درشاهنامه‌سرایی تازه نبود و پیش از او کسان دیگری هم شاهنامه پدید آورده بودند، اما ویژگی مهم کار فردوسی یکی در این است که، ما در تاریخ زبان پارسی شاهکاری نزدیک به شاهنامه نداریم که این‌گونه به اسطوره یا تاریخ اسطوره‌یی ایران‌زمین بپردازد. دیگر اینکه شاهنامه فردوسی تأثیری مهم و جدّی بر شخصیت‌های گوناگون ادبی، حتی بر شخصیت‌هایی از ادبیات جهان گذاشته است.
پس از فردوسی، وضعیت ادبیات در گستره جغرافیایی زبان پارسی به‌گونه‌یی شد که نظامیه بغداد توانست چنان در زبان پارسی نفوذ کند که در مقطعی از روزگار دانستن زبانی عربی در میان نویسندگان و شاعران پارسی زبان، تبدیل شد به یکی از افتخارات و بر همین اساس است که سبک عراقی در شعر پدید آمد.
به صورت مشخص در جغرافیای سیاسی کنونی زبان پارسی که مبتنی است بر قلمروهای پیشین زبان پارسی، شاهنامه‌خوانی کمابیش رواج دارد؛ به‌ویژه در افغانستان که خاستگاه زبان فارسی است و می‌دانیم که بلخ و تخارستان خاستگاه اصلی زبان پارسی بوده، شاهنامه خوانی هنوز در روستاها وجود دارد.

 

 

** یعنی در همین روزگار کنونی نیز با وجود گسترش انواع مشغله‌ها و سرگرمی‌ها، شاهنامه‌خوانی در روستاهای افغانستان رواج دارد؟
- بله، ای کاش کاسِتی که دوستی برای من آورده بود از شاهنامه‌خوانی دوست مرحوممان، نیلاب رحیمی که 12 سال پیش وفات یافته، امروز اینجا در دسترس بود تا شما این شاهنامه‌خوانی را بشنوید. او بسیار به فردوسی پاک‌نهاد علاقه‌مند بود و با طرز و گویش بومی خود، یک کاسِت کامل از شاهنامه را خوانده است.

 

 

** آیا شاهنامه‌خوانی در افغانستان شیوه‌های گوناگون دارد یا اینکه در مناطق گوناگون به تقریب به یک شکل اجرا می شود؟
- شاهنامه‌خوانی در مناطق گوناگون با لهجه‌های مختلف اجرا می‌شود، اما باوجود تغییرهای گویشی، لحن اصلیِ آنها یکی است.

 

 

** افغانستان امروزی را تا چه حد در شاهنامه منعکس می‌بینید؟
- بسیاری از نام‌ها و یا جای‌هایی که در شاهنامه به چشم می‌خورد، در افغانستان کنونی وجود دارد. بیشتر رخدادهای شاهنامه در زابل و سیستان و کابلستان و سمنگان و جاهایی اینچنین رخ می‌دهد؛ اکنون ما در افغانستان این استان‌ها را داریم، ازجمله استان زابل، سمنگان و یا جاهایی مانند تخت رستم در استان سمنگان.

 

 

** درباره تخت رستم یا توپ رستم بیشتر توضیح دهید.
- تخت رستم جایگاهی رفیع و حاکم در سمنگان است اگر بر بالای آن بایستیم، چشم‌اندازی وسیع دارد و می‌توان همه سمنگان را به خوبی دید. درواقع تصور کنید قسمتی از کوه مانند یک تخت هموار شده و خوب می‌دانیم که این کار باید با دست انجام شده باشد.
جدای از این، صدها نام شاهنامه‌یی را می‌توان امروز در هر کجای افغانستان دید و شنید؛ از زال تا رستم تا سهراب تا تهمینه تا سودابه تا برزو تا منیژه تا بیژن و هزاران نام شاهنامه‌یی دیگر را در همین روزگار مردم بر روی فرزندان خود می‌گذارند. حتی پس از حوادث سال‌های اخیر و رواج بیشتر تروریسم در افغانستان و حوادثی چون شهادت قهرمان ملّی، شهید احمد شاه مسعود، گرایش مردم به انتخاب نام‌هایی اینچنین، بیشتر شده است.
حتی من نیز به پیروی از شاهنامه و در همان وزن متقارب سوگنامه‌یی در بیش از 100 بیت در وصف این شهید که پاسدار بزرگ زبان فارسی بود، سروده بودم که بیت‌هایی از آن بسیار سر و صدا کرد.

 

 

** شاهنامه‌خوانی بیشتر در کدام ناحیه‌های افغانستان رواج دارد؟
- بیشتر در نقاط شمالی افغانستان رایج است. با وجود اینکه متأسفانه بیش از سه دهه است که افغانستان گرفتار جنگ‌های تحمیلی شده، اما در منطقه‌هایی چون کابلستان شمالی که زادگاه من است و نیز بلخ و هرات و سمنگان رسم بر این بوده که مردم زمستان‌ها دور صندلی، که شما به آن «کرسی» می‌گویید، جمع ‌می‌شدند و کسی که شاهنامه را به لهجه خوب می‌خواند، از حفظ یا از روی کتاب برای دیگران شاهنامه می‌خواند و گردو و توت و میوه‌های خشک زمستانی را روی صندلی می‌گذاشتند و چایی هم دم می‌شد و تا ناوقت‌های شب، شاهنامه‌خوانی می‌کردند که این رسم هنوز باقی است و باوجود جنگ‌های طولانی هنوز از میان نرفته. در کنار این، در هر ناحیه‌یی نیز شاهنامه‌خوانان شناخته شده وجود داشتند.

 

 

** آیا در افغانستان شاهنامه را همراه با موسیقی هم می‌خوانند؟
- من به یاد ندارم که از ابیات شاهنامه آهنگ ساخته شده باشد، اما بسیاری از بیت‌های شاهنامه در کتاب‌های درسی وجود دارد و زبانزد مردم است؛ بیت‌هایی چون:
«توانا بود، هر که دانا بود / ز دانش دل پیر برنا بود»؛ و یا «چنین گفت پیغمبر راستگوی / ز گهواره تا گور دانش بجوی». در گذشته حتی بخش‌هایی از شاهنامه مانند داستان رستم و سهراب در تئاتر اجرا شده است؛ اما متأسفانه الآن وضعیت تئاتر افغانستان به علت جنگ‌ها به هم خورده است.
با صمیمیت باید ابراز کنم که جمهوری اسلامی ایران با پذیرش و گزینش زبان فارسی برای زبان فراگیر، توانسته این زبان را در ایران جا بیاندازد؛ یعنی اینکه زبان رسمی هر قومی با داشتن زبان‌های محلی، زبان پارسی است. اما در افغانستان چون ما دو زبان داریم، هم پارسی و هم پشتو، این وحدت زبانی وجود ندارد. البته مردم بسیاری از ناحیه‌های پشتون نیز بسیاری از داستان‌های حماسی شاهنامه را به یاد دارند و قصه‌های شاهنامه در شعرهایشان بازتاب دارد.

 

 

** یعنی پشتون‌ها نیز به شاهنامه فردوسی توجه داشته‌اند؟
- بله، در میان پشتون‌ها که در دو طرف خط دیورند (مرز افغانستان و پاکستان) قرار دارند، همین امروز نیز نام‌هایی چون افراسیاب وجود دارد. همچنین داستان‌های رستم و سهراب در شعر و ادبیات آنان حضور دارد. اما نگاه دیگری هم وجود دارد که برخی که تسلط زبان پارسی را نمی‌پذیرند و مخالف گسترش آن هستند. به‌طور کلی باید گفت که شعر و ادبیات پشتون‌ها نیز از حماسه و داستان‌های شاهنامه تأثیر پذیرفته است.

 

 

** امروزه در زمینه شاهنامه چه کارهای علمی و پژوهشی در افغانستان انجام می‌شود؟
- ما همایش‌های فراوانی درباره شاهنامه برگزار کرده‌ایم. جدای از این، پژوهش‌های گوناگونی هم در افغانستان درباره شاهنامه صورت می‌گیرد، مثلاً در آکادمی علوم افغانستان کارهایی در این‌باره شده است.

 

 

** نسل جوان افغانستان امروز چه نگاهی به شاهنامه دارد؟
- در بخش زبان فارسی دانشگاه کابل پایان‌نامه‌هایی با موضوع شاهنامه فردوسی کار می شود. در افغانستان ما جوان و نوجوانی که دست کم چند سال در مکتب درس خوانده باشد را نمی‌بینم که لااقل شاهنامه را نشناسد؛ اما باید صریح و با دریغ گفت که هم در افغانستان و هم در جمهوری اسلامی ایران، آنچه دیده‌ام این است که نسل جوان ما بسیار از فرهنگ اصیل خود دور شده است. ما باور داریم که اگر می خواهیم به فرهنگ اصیل تاریخی خود برسیم، باید نگاهی هم به پشت سر داشه باشیم. به باور من هیچ سرزمینی نمی تواند بدون نگاه به فرهنگ و تاریخ گذشته خود، زندگی امروز خود را بسازد و نیز بتواند چشم‌اندازی برای فردای خود داشته باشد.
ما باید در تمام سرزمین‌های زبان فارسی، یعنی ایران، افغانستان، تاجیکستان، بخش‌هایی از اوزبکستان و شبه قاره، نگاه دقیق و درستی به پیشینه فرهنگیمان داشته باشیم، زیرا این نگاه بسیار ما را کمک خواهد کرد که بتوانیم به راهکارهایی بهتر برای زندگی امروزمان برسیم.

 

 

** در افغانستان بیشتر کدام نسخه‌ها و تصحیح‌ها از شاهنامه در دسترس مخاطبان است؟
- در گذشته‌ها که چاپخانه‌ها بیشتر در هند وجود داشت، کتاب‌های ادبی از جمله دیوان حافظ و شاهنامه‌های ما بیشتر چاپ بمبئی بود. من خوب به یاد دارم که دیوان حافظی که پدرم داشت و من نیز در کودکی نخستین بار در کنار پدر از روی آن می‌خواندم، چاپ بمبئی بود؛ اما با پیشرفت دانش و تمدن و نیز پژوهش‌های گسترده‌یی که درباره‌ شاهنامه صورت گرفته، در روزگار کنونی بیشتر شاهنامه‌های چاپ ایران در افغانستان رواج دارد، به ویژه تصحیح آقای جلال خالقی مطلق.

 

 

** اقبال اهل تحقیق و دانش افغانستان نسبت به آثار شاهنامه‌پژوهی فراوانی که محققان ایرانی پدید آورده‌اند، چگونه است؟
- در افغانستان نسبت به ادبیات و شاعران ایران و نیز آثار پژوهشی دانشمندان ایرانی توجه فراوانی وجود دارد. شما اگر از یک شاعر افغان که حضور ملموس در جامعه شعری افغانستان دارد، بپرسید که نیما یوشیج که بود، به‌طور کامل از نقش نیما در تحول شعر پارسی توضیح خواهد داد. اگر بپرسید که شعر «زمستان» اخوان را شنیده‌اید، آخر آن را هم برایتان خواهد خواند که «سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت». وقتی از فروغ بپرسید، «تولد دیگر» را برایتان توضیح خواهد داد. از سپهری بپرسید، حتی اگر چیز زیادی از او نداند، شعر «نشانی» را برایتان توضیح می‌دهد. اما با دریغ و تأسف نسل جوان شما، به جز چند نفری که به افغانستان سفرهایی کرده‌اند یا مطالعه بیشتری داشته‌اند، در کل آشنایی با شعر و ادبیات افغانستان ندارند. در گذشته اما ارتباط تنگاتنگی بین استادان ایران و افغانستان وجود داشت؛ مثلاً مرحوم خلیل‌الله خلیلی با مرحوم استاد سعید نفیسی و مرحوم استاد فروزانفر قصه‌ها دارد و یا روانشاد دکتر صورتگر که برای هم شعر و قصیده سروده‌اند. بنده نیز در حد توان کوشش کرده‌ام بر اساس همین رسم با شاعرانی چون عبدالجبار کاکایی، علیرضا قزوه و یا دیگر دوستان ارتباط داشته باشم.
من حتی یک برنامه را در مؤسسه فرهنگی اکو پایه‌گذاری کرده‌ام زیر نام «شب شعر زمستانی آتش در چله»، که در سالِ پار (پارسال) ما توانستیم چهل شاعر را از ایران، افغانستان، تاجیکستان، پاکستان و حتی هندوستان دور هم جمع کنیم که شعرهای پارسی خود را بخوانند. اکنون نیز که این دنیای مجازی انسان‌ها را بسیار به هم نزدیک کرده، دیگر آن دشواری‌های گذشته وجود ندارد و همگان می‌توانند از این طریق سؤال‌های خود را بپرسند.

 

 

** در ایران فردوسی جایگاهی والا دارد؛ جایگاه حکیم فردوسی در میان مردم و مسئولانِ افغانستانِ امروز چگونه است؟
- از سال‌ها پیش که پشتون‌ها در افغانستان حکومت داشته‌اند و نیز در این سال‌های پسین که جنگ‌های فراوان و رخدادهای سیاسی نامیون در افغانستان روی داده، واقعاً جفاهای فراوانی به زبان فارسی شده است. البته این اتفاق در گذشته به این شدت نبود، حتی تا یک نسل پیش‌تر ظاهر شاه که آخرین شاه پشتون در افغانستان بود، فقط فارسی صحبت می‌کرد و یک واژه هم پشتو به کار نمی‌برد. احمد شاه دورانی نیز که مؤسس افغانستان فعلی است، نیز هیچ فرمانی را به زبان پشتو صادر نکرده و همه به فارسی بوده است. این کار آنان به این دلیل بوده که می‌دانستند زبان فارسی، زبان فرهنگ و زبان مراودات منطقه‌یی است. چرا محمود غزنوی که ترک بوده، به گسترش زبان فارسی کمک می کند؟ به باور بنده این‌ها بدین دلیل است که زبان پارسی یک زبان فرامنطقه‌یی بود. در آن زمان (عهد غزنوی و سلجوقی) شما از کاشغر تا شبه قاره و بخشی از اروپا می‌توانستید جلوه‌های زبان پارسی را ببینید. همین امروزه نیز اگر به سرود ملی پاکستان دقت کنید، درمی‌یابید که تنها دو واژه آن به زبان اردو است و باقی‌اش واژه‌های پارسی است.
به هر حال، به باور من اگر جهان نیز در برابر شاهنامه و فردوسی بایستد، باز هم فردوسی و شاهنامه‌ تا همیشه جاودان خواهند بود، همان طور که حافظ تا ابد جاودانه است و این جاودانگی را زبان فارسی برای آنان رقم زده است، زیرا در جهان هیچ زبانی پیمانه (ظرفیت) زبان فارسی را در شعر و ادبیات و فرهنگ و هنر ندارد. یکی از نویسندگان معاصر ایرانی گفته که غرب با همه بزرگی و فناوری‌هایش اگر می‌تواند یک فروغ فرخزاد به عالم عرضه کند.

 

 

** به نظر شما برای اینکه زبان فارسی راه شکوهمند خود را در سرزمین‌های فارسی زبان ادامه دهد، چه باید کرد؟
- ما باید در شناسایی دوباره نخبگان تاریخی و فرهنگی زبان فارسی به نسل امروز کشورهای فارسی زبان بسیار بکوشیم. باید در همه سرزمین‌های پارسی زبان کتابی مشترک از بزرگان و مفاخر زبان فارسی، از رودکی گرفته تا امیرخسرو و حافظ و غالب و بیدل و نویسندگان زبان فارسی، تهیه شود و در مدرسه‌ها آموزش داده شود.
از سوی دیگر نگاه‌ها گاه بسیار ویرانگر شده است؛ یک روز در جلسه‌یی بزرگ سخنرانی می‌کردم. سپس یک دوست ایرانی که سمتش ریاست کل بود، توضیحی درباره مسئله‌یی داد و در آخر یک جمله خواند: «این متن به زبان‌های فرانسوی، انگلیسی و دری نیز ترجمه شود». من به این دوست ایرانی گفتم خیلی از این جمله شگفت زده شده‌ام؛ اما از شما خواهش می‌کنم که لطفاً حافظ را به ما حواله دهید، چون منظور شما این است که افغانستان، دری زبان است و ایران، پارسی زبان؛ و حافظ می‌گوید:
«ز شعر دلکش حافظ کسی شود آگاه / که لطف طبع و سخن گفتن دری داند»؛ و شما که خود می‌گویید دری زبان شما نیست و دری نمی‌دانید، پس حافظ را به ما بدهید.
در افغانستان کسی از این هم بدتر گفته بود. یکی از مسئولان گفته بود که اگر من به فلان وزارتخانه برسم، همه کتاب‌های پارسی را به زبان دری ترجمه می‌کنم. وضعیت امروز زبان پارسی و ما پارسی زبان‌ها چنین است. امروز نمی‌توان تقسیمات و حدّ و مرزهای سیاسی جهان را نادیده گرفت، اما مردم و فرهنگ‌های مشترک را که نمی‌توان از هم جدا کرد.

 

 

** در ایران، چه در میان عموم مردم، چه در کلاس‌های درس مدرسه و دانشکده‌های ادبیات، چند داستان شاهنامه بیشتر معروف است، ازجمله داستان‌های رستم و سهراب، رستم و اسفندیار و نیز داستان سیاووش. می‌خواهم بدانم در افغانستان کدام داستان‌ها بیشتر شهرت دارد؟
- در افغانستان داستان سیاووش نام دارد (معروف است)، اما داستان رستم و سهراب بیش از همه معروف است. روزی با یکی از استادان معظم درباره شاهنامه صحبت می‌کردم؛ او گفت ما از همه بخش‌های خوب شاهنامه، تنها بخش پهلوانی‌اش را گرفته‌ایم. بنده باور دارم که شاهنامه در کل چهار نگاه دارد: حماسه، غزل، حکمت و اندرز؛ و رسوم و فرهنگ.
مشکل اینجا است که در سرزمین ما یا سرزمین شما، بیشتر به جنبه پهلوانی شاهنامه نگاه می‌کنند، درحالی که بخش خردورزی آن را فراموش می‌کنند؛ و این، درحالی است که بیشتر بخش حکمت و اندرز و دانش است که می‌تواند راهگشا باشد. در داستان‌ها و جنگ‌ها نیز کمتر به نگاه و حرف اصلی خالق اثر توجه می‌کنیم. مثلاً در داستان ضحاک و کاوه آهنگر باید توجه کنیم که هدف فردوسی از طرح این استان و جان‌مایه این اثر چیست.
البته به نظر من، این بیشتر بستگی به نگاه آدم‌ها دارد؛ مثلاً کسی که نگاه تغزلی دارد بیشتر به داستان‌هایی چون بیژن و منیژه یا زال و رودابه توجه می‌کند. اما اکثریت مردم ما که علاقه دارند به پهلوانی و پهلوان‌سازی، بیشتر به بخش‌های پهلوانی شاهنامه نگاه می‌کنند. یکی از دلایل توجه به داستان رستم و سهراب نیز همین مساله است.
جوانمردی و عیاری هم که بخشی از فرهنگ خراسان کهن را می‌ساخته، در گرایش مردم به پهلوانی‌های رستم تأثیر داشه است. در این اواخر هم که فیلم و سینما پدید آمده، در آسیای میانه و روسیه و جمهوری اسلامی ایران فیلم‌هایی درباره رستم و سهراب ساخته شده که این نیز در علاقه مردم به این داستان اثرگذار بوده است.

 

 

** برای پرسش آخر دوست دارم بدانم شما که خود از ادیبان و شاعران پارسی زبان افغانستان هستید، با کدام یک از شخصیت‌های شاهنامه احساس همدلی بیشتری دارید؟
- من با سهراب پیوند عمیقی دارم.

 

 

** چرا؟
- شاید به دلیل محرومیتی که از وجود پدر داشت و نوشدارو به او نرسید. ما هم در افغانستان جنگ‌های خانمان‌سوز و دوره‌های بسیار دشواری را پشت سر گذاشته‌ایم. رخدادهایی بر ما گذشته که:
«نَبُد در فسانه، ندیدی به خواب / که گردد دلی چون دل ما کباب».
سهراب را بسیار دوست دارم، یکی به این دلیل که می‌تواند پا جای پای پدر بگذارد و دلاوری‌ها و پهلوانی‌های او را ادامه دهد. دیگر اینکه به علت محرومیت جان خود را از دست داد. ای کاش من آن زمان بودم و رستم را آگاه می‌کردم که فرزند خود را نکشد.

 

منبع: ایرنا

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: