در آرزوی فلسفه به مثابه علم پایدار

1396/1/20 ۰۸:۰۲

در آرزوی فلسفه به مثابه علم پایدار

ادموند هوسرل ساختار اندیشه‌ورزی خود را با ایده‌آلی بزرگ آغاز می‌کند؛ ایده‌ای که هر کسی برای ساختن ساختار فلسفی خود آرزوی آن را دارد، یعنی «فلسفه‌ای به مثابه علم متقن»

 

زهرا سلیمانی‌اقدم : ادموند هوسرل ساختار اندیشه‌ورزی خود را با ایده‌آلی بزرگ آغاز می‌کند؛ ایده‌ای که هر کسی برای ساختن ساختار فلسفی خود آرزوی آن را دارد، یعنی «فلسفه‌ای به مثابه علم متقن».
هوسرل در مقاله‌ای به نام «فلسفه به مثابه علم متقن» که در سال 1911 منتشر شد، یعنی دقیقا بعد از انتشار اثر مهمش  (دو جلدی «پژوهش‌های منطقی») درواقع بیانیه خودش را برای نسل‌های آتی قرائت کرد. در این بیانیه او مدعی است‌ فلسفه مادام که فاقد یک سامانه آموزه واحد باشد هرگز نه می‌تواند دقیق باشد و نه علمی.  او در آثارش تمام تلاشش را می‌کند چنین سامانه‌ای را  تدوین کند؛ مجموعه‌ای که به توصیف دیوید بل باید یک‌کاسه، خود‌یکتا، خودنگهدار و خودپایدار از تعهدهای روش‌شناختی و آموزه‌ای، خلاصه یک فلسفه اولای تمام‌عیار باشد. دوید بل، به عنوان یکی از شارحان هوسرل درباره ویژگی‌های چنین ساختار یا ویژگی فلسفه‌ای که می‌خواهد بر چنین ساختاری استوار باشد در «اندیشه‌های هوسرل» می‌نویسد: «فلسفه او - و راستش هر فلسفه‌ای که شایسته این نام باشد- آرزوی آن را دارد که یک «علم دقیق» شود. کار ویژه‌ای نیز هست که چنین فلسفه‌ای باید ایفا کند: فراهم آوردن «پایه‌ای فرارونده برای دانش» یا «بنیانی استوار برای علم».

 انقلاب فلسفی
اما چرا فلسفه باید به مثابه علم دربیاید؟ هوسرل وضعیت علوم انسانی در دوره خود را نابسامان توصیف می‌کند و معتقد به نوعی انقلاب برای رسیدن به شرایط ایده‌آل بود. عبدالکریم رشیدیان، در اثر ارزشمند خود «هوسرل در متن آثارش» احساس نیاز هوسرل به تغییرات را این‌گونه شرح می‌دهد که هوسرل با الهام از رویکرد انقلابی دکارت نسبت به فلسفه زمانه‌اش، فلسفه بحران‌زده زمانه خود را نیز مستوجب چنین انقلابی می‌دانست؛ فلسفه‌ای که جلوه انحطاط  و هرج و مرج در تعین اهداف و روشش بود، از مبارزه و همکاری جدی در آن خبری نبود، «به تعداد فیلسوفان فلسفه وجود داشت» و درگردهمایی‌های فلسفی نه «فلسفه‌ها» بلکه «فیلسوفان» ملاقات می‌کردند.
هوسرل می‌نویسد: «آیا ما در این شرایط نابسامان کنونی در وضعیتی شبیه همان وضعیتی که دکارت در جوانی خویش با آن روبه‌رو بود، قرار نداریم؟ بنابر‌این آیا زمان آن نیست که ریشه‌گرایی آن فیلسوف آغازگر را از نو زنده کنیم و تولید انبوه نوشته‌های فلسفی امروز را که ملغمه‌ای است پر‌آشوب از سنت‌های بزرگ، از احیاگری‌ها و از مقالات ادبی باب روز (که هدف‌شان نه پژوهش؛ بلکه تاثیرگذاری است) در معرض انقلابی دکارتی  قرار دهیم و تاملات درباره فلسفه اولی را از نو آغاز کنیم.» (تاملات دکارتی)
هوسرل همچنین در بیانیه خود، فلسفه به مثابه علم متقن می‌نویسد: «من نمی‌گویم فلسفه یک علم ناقص است؛ من می‌گویم هنوز اصلا علم نیست؛ و به عنوان یک علم هنوز آغاز نشده است.(پاراگراف4)» بنا بر توضیح هوسرل تبدیل فلسفه به علم و حقیقت مطلق که به زعم رشیدیان آرزوی فیلسوفان تاکنون  بوده است به دو شرط ممکن می‌شود: یافتن بنیانی مطلق که حصول یقین قطعی را میسر می‌سازد  و توسل به روشی ویژه که با مقتضیات حرکت بر این بنیاد سازگار باشد. از این روست که او معتقد است هنوز فلسفه حقیقی آغاز نشده است.

 طبیعت‌گرایی راهی به سوی فلسفه به مثابه علم متقن
هوسرل به علوم دیگر نیز خرده می‌گرفت و آنها را شامل نقایص بی‌شمار می‌دانست؛ چون به اعتقاد او تا جایی که پای شهود، عقیده و دیدگاه‌های شخصی باز باشد آن علم یک علم تحقق بافته نیست. اما جایگاه فلسفه در این جریان نیز متفاوت بود. هوسرل در سر خود فلسفه‌ای را می‌پروراند که «امکان زندگی‌ای را که به وسیله معیارهای خرد محض تنظیم شده است، فراهم سازد.»(فلسفه به مثابه علم متقن، پاگراف یک) فلسفه به زعم هوسرل به عنوان بالاترین و متقن‌ترین علوم، هدفی تاریخی را بر عهده داشت و آن دفاع از خواست بشریت برای کسب‌ شناختی محض و مطلق است.
تحولات تعیین‌کننده در فلسفه ابتدا از طریق نقد شیوه‌های به اصطلاح علمی پیشین را زیر‌سوال می‌برد. بعد از این جریان اندیشه به نوسازی یک بنای آموزه‌ای فلسفی می‌پردازد. او در اینجا و با شرح این روند سراغ نقد اندیشه هگل می‌رود. او معتقد است با شکل گرفتن تفکر فلسفه جهان‌بینی که از تفکر تاریخی هگل و رمانتیک آغاز شده است، فلسفه‌ای را که سعی داشت به سمت علم متقن برود و تا دوره کانت خوب پیش رفت، دچار شک کرد. «اگرچه هگل نیز بر اعتبار مطلق روش و آموزه‌اش اصرار داشت، اما نظامش فاقد نقد خردی بود که به بهترین وجه علمی بودن فلسفی را ممکن می‌ساخت. به همین جهت بود که این فلسفه اساسا همانند فلسفه رمانتیک، در دوره‌های بعد در تضعیف یا تحریف انگیزه معطوف به استوار‌سازی علم متقن تاثیر گذاشت. (فلسفه به مثابه علم متقن، پاراگراف 10)»
او با گذر از هگل در نهایت اشتیاق و علایق به فرهنگ بشری را در بسط فلسفه‌ای به طور متقن علمی دانسته و توجیه‌پذیری تحولات فلسفی را تنها در این مسیر معنا‌دار می‌داند. او این فلسفه را درون طبیعت‌گرایی رایج ممکن می‌داند. او معتقد است «طبیعت‌گرایی از همان ابتدا و با قاطعیت کامل ایده اصلاح فلسفه را به نحو متقن و علمی جست‌وجو می‌کرد. (فلسفه به مثابه علم متقن، پاراگراف 13)» از این رو هوسرل پرداختن به فلسفه طبیعت‌گرا را بسیار مهم دانسته است. اما او روند و سیر تحولات تفکرات آن دوره را دقیقا ضد طبیعت‌گرا می‌داند. در نتیجه هوسرل تنها راه نجات را بازگشت به فلسفه طبیعت‌گرا می‌داند؛ فلسفه‌ای که به زعم او نتیجه کشف طبیعت، به معنای وحدتی از هستی مکانی‌- زمانی مطابق با قوانین طبیعت است. از این رو طبیعت‌گرا هیچ چیزی به غیر از طبیعت و پیش از همه طبیعت فیزیکی را در نظر نمی‌گیرد. یعنی همه آنچه هست یا خود فیزیکی است  و به پیوستگی یکپارچه فیزیکی تعلق دارد، یا اگر هم امر روانی است، متغیر وابسته محض امر فیزیکی است.

منبع: فرهیختگان

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: