1395/12/17 ۰۹:۳۱
کارگاه یاد شده با توجه به بررسی میدانی و در چارچوب اهداف رایزنی برای مطالعه نقش تربیتی جوامع مسلمان در جامعه آلمان با اتکا به کلیات برنامه ای زیر و با مشارکت 50 نفر از معلمان مهدها، مساجد و مدارس اسلامی در آلمان، بریتانیا و اتریش با مدیریت خانم پرفسور سوایگله استاد دانشگاه برگزار شد که نظر به اهمیت مباحث علاوه بر بارگذاری کل جلسات در فضای مجازی (یوتیوب) متن کامل گفتگوهای انجام شده نیز پیاده و ترجمه گردید.
گزارش کامل کارگاه «بررسی مسائل آموزش های اسلامی برای کودک مسلمان در جوامع اروپایی»
برلین – رایزنی فرهنگی سفارت ج اا با همکاری موسسه نور مبین
7 اسفند 1395
سیدعلی موجانی
رایزن فرهنگی سفارت ج اا - آلمان (برلین)
الف - چارچوب برنامه ای :
بخش اول: یادگیری در غالب فرآیند تجربی
سوال اصلی: یادگیری چیست؟
کنفرانس اول با موضوع: یادگیری یعنی پویش نمونه های بیوگرافی
کنفرانس دوم با موضوع: اشکال یادگیری تجربی (نظام هرمی)
بخش دوم: افقهای یادگیری تجربی پیش روی کودکان
سوال اصلی: کودک مسلمان از کدام مصادر فرآیند یادگیری خود را در آلمان دنبال می کنند؟
کارگروهی: بررسی و تهیه یک فهرست اولیه برای تعیین نیازهای کودکان توسط معلمان و مدرسان شرکت کننده در دوره طی سه گروه مجزا:
گروه 1: مهد کودک به عنوان مکان یادگیری
گروه 2: مدرسه به عنوان مکان یادگیری
گروه 3: مسجد به عنوان مکان یادگیری
کار جمعی: بررسی دیدگاههای نیازهای سه کارگروه فوق الذکر
بخش سوم: سنت به عنوان پتانسیل تجربی
سوال اصلی: چه نوع رفتارهای تجربی، ارزشها را بوجود می آورد؟
سیره پیامبر،
قرآن،
سنت،
ب - متن مباحث انجام شده :
خانم پرفسور سوایگله: قبل از شروع برنامه مایل هستم تا خود را معرفی کنم و شما نیز بدانید که با چه کسی امروز کار می کنید و من در چه زمینه کاری مشغول به کار هستم. من پروفسور دانشگاه مسیحی پروتستان برلین1 هستم. زمینه اصلی کار من «آموزش و روش تدریس دروس دینی برای کودکان» است. روش هایی که به کودکان کمک کند تا دنیای ادیان را بهتر درک کنند. مطالعات من بیشتر روی کودکانی است که در مدرسه مشغول به تحصیل هستند. اما کارگاه امروز ما به سه گروه هدف تعلق دارد. یکی برای روش تدریس کودکان در مسجد، دیگری در مهدکودک و آخری نیز به مدرسه مربوط می شود. هر کدام از افرادی که اینجا حضور دارند، مطمئنا به یکی از این گروههای آموزشی تعلق دارند. مهدکودک در بین این گروهها اهمیت خاصی دارد. من در دوران کاری خود با کسانی که به عنوان معلم و مربی در مهدهای کودک مشغول هستند، ارتباط زیادی داشتم. آنجا متوجه شدم که مربیان مهدکودک مسلمان نیاز دارند تا روش های خاص خود را برای تدریس و آموزش به کودکان مسلمان و در چارچوب اصول تربیت اسلامی شکل دهند. برای اجرای کارگاه امروز رایزنی فرهنگی سفارت ج اا در برلین، امروز در خصوص مدرسه، تنها به پایه دبستان بسنده می کنیم. البته می توان تا کلاس سیزده را در نظر گرفت، اما از لحاظ محتوا و نظری ممکن است با چالش هایی برخورد کنیم. در خصوص مکان سوم که مسجد است، باید در نظر داشته باشید که کودکان چطور در آن فضا قرار می گیرند. به محض ورود با هدف آموزش با قرآن و نحوه اجرای نماز باید کمی زبان عربی را آموزش ببینند و در کنار آن مایل هستند که در مورد دین و اعتقادات خود هم اطلاع کسب کنند. آموزش دین به عنوان یک شاخه علمی در آلمان رشته جدیدی به شمار می آید. برخی می گویند که آموزش دین تنها زمانی مورد نیاز است که دین قابل فهم نباشد. این شاخه علمی در آلمان تنها پنجاه سال قدمت دارد. یعنی در واقع از زمانی که جامعه ما به سوی سکولاریزه شدن رفت. پس از آن کسانی وارد شدند تا به دیگران درباره اعتقاد و باوری که باید به ذات خداوندی داشته باشند بیاموزند و از این راه دین و مذاهب را تعریف کنند. شاید بتوان گفت که اواخر قرن 19 و اوایل قرن بیست میلادی هم تلاش هایی برای این شاخه یعنی آموزش دین صورت گرفت. این تغییر وضعیت در جامعه را برای اسلام هم می توان در نظر گرفت. افراد وارد آلمان می شوند و با یک فرهنگ غریبه آشنا می شوند و بچه ها نیز باید با این شرایط خود را وفق دهند. از منظر روانشناسی هم والدین و هم کودکان در این شرایط باید قادر باشند که از اعمالی که انجام می دهند، دفاع کنند. زمانی که فرد در یک جامعه یکسان و شبیه به هم زندگی می کند، نیازی ندارد تا اعلام کند و نشان دهد که چرا پنج بار در روز نماز می خواند، چرا این نوع گوشت را نمی خورد، چرا روزه می گیرد و غیره. اما در این جامعه، یعنی آلمان، باید تمام این موارد از سوی یک فرد برای دیگران تعریف شوند. اینجا نه تنها تعریف برای سایرین، بلکه انسان ابتدا از خود می پرسد: «چرا من این اعمال را انجام می دهم؟». فرد مسلمان به طور مثال در آلمان از خود می پرسد، چرا من باید این کارها را انجام دهم؟ اینجاست که به علم آموزش و تربیت دینی نیاز پیدا می کنیم. تربیت و آموزش نه تنها برای کودکان، بلکه برای والدین هم نیاز هست. شرایط عوض شده است. مانند قبل نیست که والدین به فرزندان بگویند این کار را انجام بده، زیرا ما قبلا آن را انجام داده ایم. با این مقدمه، هدف خود را برای کارگاه امروز مشخص تر می گویم. من می خواهم که امروز فراتر از یک کارگاه روش شناسی برای تدریس دین کار کنیم. باید با جنبه های آموزشی آشنا شویم. یادگیری چه روش هایی دارد؟ در قدم اول مهم است که یاد بگیریم که آموزش و یادگیری چیست و چگونه کار می کند؟ برای مربیان و معلمان این پروسه مهم است. این اهمیت ندارد که در کدام کشور یا منطقه هستید. این اولین قدمی است که من برای امروز در نظر گرفته ام. قدم دوم مربوط به آموزش دین است. برای این قسمت یک تئوری در نظر گرفته ایم. آداب، سنت ها، داستان ها، حکایات، احادیث و غیره همه در یک مفهومی به نام «تجربه متمرکز» قرار می گیرند. تجاربی که می توانستد در قرن 8 میلادی استفاده شوند، می توانند به صورت دیجیتال توسعه یابند و یا به اشکالی دیگر مورد استفاده قرار گیرند. در قدم دوم من می خواهم این تجربیات را مشخص کنم که کجا هستند و از کجا بدست می آیند و در قدم آخر چگونه این تجربیات را به کودکان انتقال دهیم و خودمان چطور از آنها استفاده کنیم. یکی از کلیدواژه هایی که ما امروز خیلی از آن استفاده می کنیم "تجربه"2 است. "تجربه" چیست؟ اگر در قالب زبان آلمانی به معنی این کلمه بپردازیم، به ایده ای از امانوئل کانت می رسیم. وی برای بیان دقیق این کلمه چنین تعریف ساده سه عبارتی را مشخص می کند: «حس3، احساس4 و مفهوم5». حس ها به پنج حسی که ما با بدن خود تجربه می کنیم مربوط می شود. از طریق این حس ها، ارتباط جهان خارج از بدن ما به ما منتقل می شود. این حس ها مانند درهایی هستند که به بدن ما وصل هستند و درها باز می شوند و ارتباط های مختلف وارد می گردند. هر دقیقه حس های متعددی به بدن ما وارد می شوند. عنصر بعدی احساس است. احساس در واقع حالاتی است که به ما منتقل می شود که می تواند خوب یا بد باشد. هشدار، خطر و... این احساسات روابط ما را با سایرین تنظیم می کند. از طریق این احساسات یا من به کسی نزدیک می شود و یا از او دوری می کنم. سومین عنصر "مفهوم" به شمار می آید. مفهوم به دنبال چراهای معنایی است؟ این چه معنی دارد؟ به چه منظور من این کار را انجام می دهم؟ برای مثال یک شخص، سگی را می بیند که پارس کنان به سمت او می آید. این شخص در گذشته خود توسط یک سگ گاز گرفته شده است. با این اتفاق یا تصویر، این فرد با دیدن سگ متوجه یک پیام که خطر است می شود و این احساس به وی منتقل می گردد. اما یک مفهوم به فرد می گوید که این سگ گاز نمی گیرد. در مثال شخص دوم، او نیز صدای سگ را می شوند. اما این شخص دوم خودش با سگ در ارتباط بوده است. پس احساس خوبی نسبت به سگ دارد. لذا وی پارس کردن سگ را به معنای حمله نمی بیند، بلکه به معنی خوشحال بودن سگ و تحویل گرفته شدن می بیند. اینجا می بینم که دو فرد یک موقعیت را تجربه می کنند، اما گذشته آنها متفاوت است. عکس العمل آنها نیز بر این اساس متفاوت خواهد شد. کانت یا مثال ما به ما می گوید که ما واقعیات را از طریق اتفاقات عینی درک نمی کنیم، بلکه از طریق یک فیلتر آنها را دریافت می کنیم. فرض بگیریم که یک انسان داریم. او یک کوله پشتی به همراه دارد. در این کوله پشتی مدل و الگوهایی نهفته است. الگوی فرد اول، گاز گرفته شدن توسط سگ بود. فرد دوم می گوید سگ حس خوبی دارد. این دو الگو در واقع درک افراد را از موقعیت ها نشان می دهد. این نوع الگوها را نه تنها در ذهن و فکرمان داریم، بلکه در این سه عنصری که کانت نام برد، نیز دیده می شوند. این عنصرها را با نمادهایی مانند دل یا قلب (حس)، سر و مغز (احساس) و دست (مفهوم) نشان می دهیم. یک کودک در کودکی خود یاد می گیرد که دندان هایش را مسواک بزند. وقتی بزرگ می شود نیز این کار را انجام می دهد. در حقیقت او «عادت» می کند. این نوع عادات رفتاری در دین نیز مشهود است. به طور مثال پنج باری که مسلمانان در روز نماز می خوانند. این باید مانند یک عادت رفتاری شود. من را ببخشید برای این مثال ساده اما نماز خواندن هم باید به ممانند سایر رفتارهای و اعمال ما اول باید عادت شود مانند همان مسواک زدن است. وقتی عادت شد سیستماتیک آن را انجام می دهیم، درست مثل کودکی که مسواک می زند اما در فرآیند زندگی و افزایش دانش و شعور درک می کند این عادت چقدر مهم و تاثیرگذار برای سلامت و بقای او بوده است. شعائر دینی هم برای کودک ابتدا باید عادت شود و در مسیر زندگی ارزشهای والای خود را به کودک دیروز و انسان امروز ما بنمایاند. در حقیقت پس از اینکه فرد عادت کرد، این رفتار ساختاری می شود. اگر تبدیل به عادت شود، دیگر کسی نمی تواند آن را ترک کند. به سراغ مدل حس می رویم. در این بخش، دیگر عمل یا عادتی که تکرار می شود، موضوع نیست. بلکه شکل تازه ای پیدا می شود اینکه عادت رفتاری باید برای آن فردی که آن را انجام می دهد نیز خوشایند شده و یا تبدیل به الگوی شناختی گردد. مثل اینکه؛ چطور دنیا را برای خودمان توصیف کنیم؟ هر شخص که بزرگ می شود، برای خود الگوهایی در نظر می گیرد. به طور مثال، اینکه مسلمانان چه شکلی هستند؟ مسیحیان چگونه افرادی هستند؟ اینها به پیش زمینه های فکری افراد برمی گردد. هر کس پیش زمینه یا پیش قضاوت هایی دارد. اینجا باید توجه داشت که این پیش قضاوت ها الزاماً منفی نیستند. پس کاربرد این الگوها چیست؟ افراد باید برای خود این چنین الگوهایی داشته باشند، وگرنه دیوانه می شوند. تصور کنید که ما الان حس های پنج گانه خود را نداشته باشیم. آن وقت است که دیوانه می شویم. تصور کنید که من الان وارد این اتاق می شوم. میز را می بینم، با خود می گویم. این چیست؟ کاربرد آن چیست؟ اگر الگویی در ذهن خود نداشته باشم و ندانم که این میز است و کاربرد آن چیست، دچار سردرگمی خواهم شد. در واقع الگوها به ما کمک می کنند تا پیچیدگی های دنیای اطراف مان را راحت تر درک کنیم. این ها جزء محاسن الگوها هستند. عیبی که این الگوها دارند این است که ما با این الگوها همه واقعیات عینی را نمی بینیم. در مثال قبل به طور نمونه، فردی که سگ را نگاه می کند، بلافاصله از پیش زمینه های فکری گذشته خود استفاده می کند. منتظر نمی ماند که ببیند آن سگ چگونه عمل یا واکنشی نشان می دهد؛ خصمانه یا دوستانه. افراد آن چه را که می بینند، با پیش دانسته های خود در نظر می گیرند. یک بار دیگر، حسن الگوها تبیین واقعیات هستند و عیب آنها تلفیق واقعیات با پیش فرض هایی است که از گذشته با خود داریم. اکنون به سراغ تعلیم می رویم و اینکه چطور از الگوها استفاده کنیم. اینجا من خود را مسلمان فرض می کنم تا راحت تر ارتباط برقرار کنیم، البته شناخت من از اسلام محدود به دامنه مطالعاتم است، لذا چنانچه برخی ملاحظات و خطاها را در مثال های من دریافتید، راهنمایی کنید. بنابراین، به عنوان یک دین باور مسلمان، باید عادت کنیم و یاد بگیریم که پنج بار در روز نماز بخوانیم. این عادات را باید با روزمرگی خود تنظیم کنیم. قبلا صبح از خواب بیدار می شدیم، قهوه می نوشیدیم، روزنامه مطالعه می کردیم. اما الان به عنوان یک مسلمان باید این ساعات و اوقات را تنظیم کنیم. اول نماز بخوانم یا روزنامه بخوانم و یا قهوه بنوشم؟ باید عادات خود را با الگوهای جدید وفق دهم. این مساله برای تفکر و احساس ما نیز باید رخ دهد. این الگوها را ما شخصا داوطلبانه انجام نمی دهیم. اما اگر یک الگو برای آن داشته باشیم، سعی می کنیم تا آن را دنبال کنیم. این ها به این معنی است که تحریک یک نفر به تعلیم اصلا کار ساده ای نیست. چرا که افراد با بی رغبتی الگوی خود را تغییر می دهند. تغییر الگو باید نه تنها در عمل، بلکه در تفکر و احساس نیز اتفاق بیفتد. برخی از الگوها که با عمل همراه هستند، باید با همراهی یک نفر یا یک جمع صورت پذیرند. به همین دلیل است که خانواده برای برخی از آموزش های رفتاری مکان بسیار مناسبی به شمار می آید. برخی از عادات نیز زمان زیادی در برمی گیرند تا به صورت تعلیم برای یک نفر قابل دریافت شوند. مثلا با این روشی که من و شما در کلاس آموزش درس اسلام برای مدارس آخر هفته داریم. تنها در دو ساعت و هفته ای یک دفعه نمی توان عادت را برای کودکی که در اینجا و یک محیط خارج از قلمرو اسلام متولد شده و بالیده است به شکل رفتار تغییر داد. من می توان روی تفکر وی تاثیر بگذارم، اما با این دو ساعت نمی توانم عادتی را برای کسی شکل دهم. برای تلقین این عادات به یک فضای گسترده تر که ابعاد بیشتری را دارد، نیاز داریم. به همین خاطر خانواده تنها محیط مناسب برای تبدیل عادات به رفتار است. مایلم یک بار دیگر بحث را اینجا جمع بندی کنم. سه عنصر در تعریف "تجربه" داشتیم. حس های پنج گانه، احساس و مفهوم. این سه عنصر با هم در ارتباط هستند و پیوند آنها برای فهم موضوع ما مهم است. بار دیگر به سراغ یک مثال می روم؛ شما با یک فرد مسن روی یک صندلی پارک مواجه می شوید. وی می گوید: «تمام زندگی ام را صرف فرزندانم کردم. همه چیزم را قربانی آنها کردم. خانه ساختم، به آنها رسیدگی کردم. همه و همه چیز برای آنها بود». مطمئنا این کاملا صحت ندارد. او تمام عمر خود را فقط برای آنها زندگی نکرده است. او حداقل سی سال را بدون فرزندانش زندگی کرده است. اما موقعیتی را که تشریح می کند، اینگونه است که همه چیز را فدای فرزندانش کرده است. ما در برخورد با این موضوع نمی دانیم که واقعیت عینی چیست. این نکته مهمی است که بدان در ذهن خود توجه داشته باشید تا به سراغ بحث دیگری برویم. در حالتی که افراد در دو فرهنگ بزرگ می شوند. الگوهایی که یاد کردیم تنها مخصوص فرد یا افراد نیست، فرهنگ ها نیز این الگو را در بر می گیرند. دین هم به فرهنگ یک جامعه برمی گردد. الگوها در یک چارچوب مشخص فرهنگی قرار می گیرند. یک کودک را فرض بگیریم. الگوها مانند محتویات کوله پشتی این کودک هستند. کودک فرضی مسلمان ما با کوله پشتی اولیه یا همان الگوهای خود با فرهنگ آلمانی روبرو می شود. اما در ادامه مسیر با یک کوله پشتی و الگوی دیگری هم روبرو می شود. این کوله پشتی دوم را الگوی استاندارد در نظر می گیریم. در این میان باید بین این دو کوله پشتی و یا الگوها ارتباط مناسب برقرار کنم. یکی از الگوها به خانه، خانواده و غیره برمی گردد، دیگری به مدرسه، دانش آموزان و محیط بیرونی. در این موقعیت باید به کودکان برای مقابله با چالش های احتمالی کمک نمود. این تصور کاملا غلط است که به کودکان بگوییم «کوله پشتی جدید و الگوهای آن اهمیت ندارند. با آنها کاری نداشته باش! چرا که متأسفانه الگوهایی هستند که سایر الگوها و دنیای آنها را خطرناک یا نادرست قلمداد می کنند!» اما این راه حل خوبی نیست. نمی توانیم کودکان را به اینگونه برخوردها عادت دهیم. در حالت دوم، برخی هستند که کوله پشتی و الگوهای خود را فراموش می کنند و آن را کنار می گذارند. به طور مثال فرهنگ و هویت اسلامی و شرقی و غیره را فراموش می کنند و کوله پشتی جدید را تحویل می گیرند. این هم غلط است. باعث شکاف در خانواده می شود. بنابراین وظیفه ما اینجا ایجاد یک ارتباط مناسب بین این دو کوله پشتی است. این یک پروسه پیچیده و طولانی است. در این باره بیشتر صحبت می کنیم. به این دلیل پیچیده و مهم است که در صورت عدم تناسب و تعلیم و تربیت یک کودک تنها با یک کوله پشتی، آن کودک دچار مشکلات عدیده ای خواهد شد. به همین جهت کودکان مسلمان که تنها کوله پشتی باور خود را می شناسند، به کمک ما بزرگسالان برای حفظ این کوله اصلی احتیاج دارند و این نکته ای است که تا اینجا، این اولین قدم من برای امروز و شروع در این کارگاه تامل فرمائید. حالا از شما می خواهم تا در سه گروه مسجد، مدرسه و مهدکودک تقسیم شوید. برای هر کدام از این سه گروه دو کودک فرضی که یکی پسر و دیگری دختر است، در نظر می گیریم. نام های نور و حکیم برای مسجد، جمال و فاطمه در مدرسه و عبدالله و سارا هم دو کودک فرضی ما در مهد کودک هستند. لطفا در سه گروه تقسیم شوید. و چالش ها، مشکلات، نیازها و یا هر موقعیت مثبت و منفی که یک کودک دختر و پسر در آن محیط فرضی با آن مواجه می شود را روی این پلاکاردهای رنگی یادداشت کنید. شما به عنوان مربی و یا معلم مدارس اسلامی آخر هفته حتما با این مسائل و مشکلات روبرو بوده اید. پس با کمی فکر و تفکیک به سه پنل همزمان مباحث را مرور و نکات آنها را بین خود بحث کنید و روی پلاکاردها بنویسید.
(پس از تفکیک مخاطبان به سه گروه و هم اندیشی جمعی آنها پیرامون شخصیتهای فرضی نتایج کارگروهها به شرح ذیل بود:)
گزارش دبیر مربوط به نشست کارگروه «مهد کودک»: ما در قدم اول راجع به این بحث به چند چالش اساسی رسیدیم. سوالات متعددی هستند که قبل از شروع بررسی مشکلات و مسائل یک کودک باید پاسخ داده شود. اولین سوال این است که این دو کودک فرضی ما سارا و عبدالله چه کسی هستند؟ این کودک ها چه ملیتی دارند؟ از کدام فضای فرهنگی هستند؟ آیا این بچه در یک مهد کودک اسلامی است یا غیر اسلامی؟ شرایط در هر کدام برای کودک فرق می کند. سوالاتی که برای کودکان در مهد کودک پیش می آیند، ابتدا در چگونگیگرویدن آنها به اسلام است. کودک باید بگوید خدایی جز خدای یگانه نیست. اما این جمله برای کودک چه مفهومی دارد؟ این بچه نمی داند که خدا چیست. چالش یا موضوع بعد به غذایی مربوط می شود که در مهدکودک ممکن است سرو شود. غذایی که معمولا برای کودکان مسلمان سرو می شوند، بدون گوشت است. عموما غذای گیاهی است. بسیاری از کودکان به غذاهای گیاهی علاقه ای ندارند. کودک می بیند که هم کلاسی او مثلا گوشت (خوک) می خورد. اینجا برای کودک سوال جدی پیش می آید که چرا او اجازه ندارد غذایی مانند دوست خود میل کند؟ موضوع بعد جشن ها و مراسمات مذهبی است. یک جا (در مهد کودک) برای کودک اعم از مسلمان (همچون عبدالله و سارا) و غیر مسلمان جشن (عید کریسمس) گرفته می شود و هدیه می گیرد، اما در جایی دیگر (خانه) او در آن جشن سهیم نیست و مثلا از سوی محیط خانوادگی خود برای آن جشن تمهیداتی قائل نمی شوند. اینجا هم کودک بین دو دنیا قرار می گیرد. اینجا یک چالش هستی شناختی برای کودک پیش می آید. ما بزرگسالان می توانیم آن را درک کنیم اما کودک قادر به درک آن نیست. بحث دیگر در اینجا به مربیان پرورشی و آموزشی6 نظام آموزشی آلمان که در مدارس وظیفه ترتیب فرزندان ما را دارند، مربوط می شود. آنها باید با کودکان و خانواده های مختلف با پیش زمینه های مختلف آشنا شوند. یک مادر برای توجیه عدم تمایل کودک خود به گوشت غیرحلال می گوید کودک من گیاه خوار است. کودک در حضور سایرین متوجه این نمی شود که غذای حلال چیست و چرا او باید حلال بخورد؟ کودکان غالبا قدرت درک این وضعیت را ندارند و با افراد دچار چالش می شوند. در مورد حجاب اینجا بحث زیادی وجود ندارد. چالش دیگری که دختران با آن روبرو هستند، «حیا» می باشد. آنها خواسته یا ناخواسته، آگاهانه و یا غیرآگاهانه از انجام برخی امور منع می شوند. بعضی مواقع به آنها توصیه می شود که تنها با عروسک بازی کنند و سراغ بازی های دیگر مانند فوتبال نروند. همین جا در خصوص پسر فرضی ما، عبدالله در مهدکودک می توان به چالش های زیر اشاره کرد: غذای حلال و غیر حلال، قواعد حمام و استخر رفتن، عدم درک متقابل با مربی پرورشی، برخوردهای دوگانه در محیط خانه و بیرون مانند مهدکودک، پسرها خیلی رفتارهای احساسی ندارند، ممکن است در دعواها توسط مربیان ناخواسته مقصر جلوه داده شوند، پسرها از بازی با عروسک منع می شوند.
گزارش دبیر مربوط به نشست کارگروه «مدرسه»: در بررسی این دو کودک فرضی در یک مدرسه، جمال و فاطمه، ما نیز با سوالات زیادی روبرو شدیم. قبل از هر چیز در مدرسه ها ، سن بچه ها همسان نیست. سپس باید توجه داشت که جوامع مسلمانان و قوانین و چارچوب ها در هر ایالت متفاوت است. ما تمرکز خود را برای این بحث با توجه به قئوانین و ترکیب ایالت برلین در نظر گرفتیم. صرف نظر از پیشینه هویتی و فرهنگی، مذهبی و .... خانواده هر کودک مسلمان، تنها به مسلمان بودن وی برای ارائه بحث بسنده می کنیم. موضوعاتی که دختران مسلمان با آن روبرو هستند، یکی غذای حلال است. البته این چالش برای پسران نیز یکی است. کلاس های شنا در مدارس یکی از چالش های اساسی برای دختران است. گوشه گیری یکی از مشکلات دیگر این کودکان است. آن همکارمان که از بریتانیا اینجا حاضر هستند به شدت این چالش برای کودکان پناهجو اشاره داشتند که بنظر می رسد از جامعه آلمان بمراتب بیشتر است. این بحث برای کودکان پناهجو بیشتر قابل بحث است. آنها از لحاظ روانشناسی و ضربه های روحی که دیده اند، پیش نیاز های بیشتری به عنوان یک مسلمان در یک مدرسه دارند. اینجا برای کودکان دختر موضوع حجاب پررنگ تر می شود. بچه های مسلمان با پیشینه فرهنگی خود و تجربه ای که در مهدکودک داشتند و از آنجایی که روابط گرم تری در خانواده دارند، مربیان مهد کودک را عمه یا خاله صدا می کنند و انتظار دارند که معلمان مدرسه نیز همان نقش جایگزین والدین را بر عهده بگیرند. اما تجربه نشان داده که در حال حاضر معلمان و دستیاران آنها آنچنان تمایلی برای بر عهده گرفتن این نوع نقش های عاطفی برای کودکان به ویژه کودکان مسلمان ندارند. موضوع دیگر در برخورد متواضعانه و رفتار جمع گرایانه کودکان مسلمان است که با ورود به مدرسه کاملا دچار شوک می شوند. این کودکان معمولا در محیط اجتماعی و خانوادگی خود تعلیم دیده اند که حس خوب خود را با دیگران منتقل کنند، وسیله های خود را بتوانند در اختیار دیگران بگذارند، از حق خود برای دیگران بگذرند. اما با ورود به مدرسه کاملا با یک محیط فردگرا مواجه می شوند.اینجا مرزها بیشتر مشخص می شود. مرز من و تو چیست؟ چه چیزی به من تعلق دارد و چه چیزی به تو متعلق است؟ این سوالات برای کودکان پیش خواهد آمد. کودکان مسلمان با توجه به فرهنگ اجتماعی خود حس مسئولیت را بیشتر نشان می دهند. منظور از مسئولیت اینجا حس مراقبت از برادر و یا خواهر کوچکتر است. اگر با هم در یک مدرسه تحصیل کنند، این مسئله بیشتر نمایان می گردد. در محیط مدرسه طبق قواعد کودک باید از پس کارهای خود برآید و از خود دفاع کند. اما کودک مسلمان که به عنوان برادر یا خواهر بزرگتر در مدرسه حضور دارد، در خانه کاملا مخالف با نُرم های مدرسه پرورش می یابد. والدین به او توصیه می کنند که باید از برادر و یا خواهر خود دفاع کند و از وی مراقبت نماید. این تقابل ها باعث ایجاد سوءتفاهم های بسیار برای کودکان می شود. اردوهای دانش آموزی نیز از دیگر مسائل مطرح شده در این کارگروه بودند. هم دختران و هم پسران مشکلات خاص خود را دارند. در کارگروه این بحث مطرح بود که ارتباط کودکان با یکدیگر و نحوه اجرای اُرودها تنها چالش به شمار نمی آیند. برخی مواقع مشکلات به والدین برمی گردد. به طور مثال یک مادر به علت عدم آشنایی با فرهنگ این جامعه، ممکن است مانع همراهی فرزند خود با دوستانش در یک اردو شود. تنها به یک دلیل ساده که ممکن است دوستان او با کودک رفتار مناسب نداشته باشند و یا وسیله های او را بردارند. در پایان این کارگروه موضوع تبعیض دانش آموزان در خصوص نمره دهی معلمان مطرح گردید. یکی از مربیان حاضر تجربه شخصی خود را در مورد برخورد تبعیض آمیز معلمان با دانش آموزان مسلمان را بیان کرد. گفته می شود که برخی معلمان با کودکانی که از یک خانواده مهاجر و یا مسلمان هستند، در نمره دهی برخوردهای تبعیض آمیز دارند. اما در آلمان قانونی طرح شده که در صورت بروز چنین برخوردی و یا اینکه والدین کودک حس کنند در حق کودک شان اجحاف شده، می توانند به مدیر مدرسه و یا مقامات بالاتر نظام آموزشی آلمان شکایت کنند. این قانون اصطلاحا «قانون تبعیض»7 نام دارد.
گزارش دبیر مربوط به نشست کارگروه «مسجد»: یکی از مواردی که دختران کودک مسلمان همچون «نور» در مسجد با آن روبرو هستند، موضوع حجاب است. مسجد مکانی است که دختران کودک در آن مجبور به پوشش حجاب هستند. اما خارج از مسجد پوشش سر را رعایت نمی کنند. این مساله در سال های اخیر بیشتر شده و ما شاهد بودیم که بسیاری از دختران مسلمان حتی در سنین بالاتر نیز دیگر پوشش سر یا حجاب را به همراه ندارند. برای کودکان پسر همچون حکیم نیز این مسأله مطرح است که نماز برای آنها تنها یک عادت محسوب می شود. محتوای نماز و علت انجام این کار برای آنها مشخص نیست. در بحثی دیگر که در کارگروه مطرح شد، موضوع حفظ سوره های قرآن برای کودکان بود. برای کودکان معانی آیه های قرآن مشخص نیست. نه تنها معانی برای آنها روشن نیست، بلکه حتی تأثیر روحی و روانی که محتوای آیات در بر دارند نیز برای کودکان مبهم است. بحث دیگر که برای کودکان در محیط مسجد مطرح شد، تصویر دوگانه کودکان از دین بین محیط خانه و مسجد است. معمولا آموزه هایی که کودکان در مورد دین از خانه و خانواده دریافت می کنند، با آموزه هایی که در مسجد به طور عملی انجام می شوند، متفاوت است. همین جا می توان به یکی از این دوگانگی هایی که مطرح کردیم با موضوعیت زبان بپردازیم. کودکان معمولا در محیط مدرسه رشد پیدا می کنند چراکه در زبان آلمانی تسلط کافی دارند. اما در محیط خانه با اهل خانواده ممکن است با زبان فارسی، ترکی و یا عربی (زبان مادری خود) گفتگو کنند. از سوی دیگر در محیط مسجد آموزه های مذهبی را به زبان مادری خود و یا زبان عربی فرا می گیرند. غالبا روحانیون که در مساجد فعالیت دارند، این آموزه ها را با سطح زبانی بالا و کلماتی که واجد بار لغوی خاص و مفهومی است به کودکان منتفل می کنند. باید توجه داشت که کودکان به زبان آلمانی تسلط بیشتری دارند تا زبان مادری یا عربی، پس در دریافت داده ها دچار عدم فهم درست و دقیق می شوند. این موضوع برای بسیاری از کودکان در درک صحیح از دین چالش ایجاد کرده است. موضوع تفکیک جنسیتی نیز برای برخی از کودکان به عنوان یک سوال مطرح می شود. کودکان در محیط مدرسه با یکدیگر هستند اما در مسجد نمی توانند مانند مدرسه با یکدیگر در آموزه ها شرکت کنند. موضوع تفکیک جنسیتی یا برابری جنسیتی به شدت در جامعه آلمان دنبال می شود. شاید برای سایر جوامع اینقدر پراهمیت جلوه داده نشود، اما در آلمان این مسأله با حساسیت بالا مورد بحث قرار می گیرد. کودکان در محیط مسجد با یک بحث مهم دیگر نیز مواجه می شوند. این بحث به تفاوت برخورد با کودکان در محیط مدرسه، مهدکودک و مسجد برمی گردد. از منظر روانشناسی برای کودکان کمی دشوار است. چرا که در مدرسه و مهدکودک با برخورد صمیمی تری روبرو هستند اما در مسجد نوعی نگاه از بالا به پائین توام با قواعد و تکالیف وجود دارد. کودکان مجبور هستند تمام قواعد را انجام دهند و حق طرح و پرسش سوالی را معمولا ندارند. اما در محیط مدرسه و مهدکودک کودکان از آزادی عمل بیشتری برخوردارند. یکی از موارد بسیار مهم دیگر بحث مربیانی است که در مسجد آموزه های دینی را آموزش می دهند. اینها عموما از منظر آموزشی افراد حرقه ای نیستند. بیشتر افرادی که در مساجد حضور دارند به صورت داوطلبانه کار می کنند اما در خصوص آموزش های مذهبی غیر متخصص می باشند. موضوع آخر در خصوص مسجد به انتظارات والدین و خانواده از کودکان برمی گردد. والدین مدام این سوالات را دارند که چه سوره هایی یاد گرفته ای و یا چه آموزه های اسلامی را در مسجد فراگفته ای؟ کودکان پس از حضور در مسجد همیشه با انتظارات والدین روبرو می شوند و باید برای آنها پاسخگو باشند. این احساس بار سنگینی را متوجه کودک می کند و علقه و ارتباط او با موقعیت مسجد در قیاس با مدرسه و مهد کودک را دگرگون می کند.
(آغاز نشست سوم به صورت جمعی) خانم پرفسور سوایگله: ما قبل از ظهر در مورد «تجربه» صحبت کردیم. پس از آن برای تعریف «تجربه» سه عنصر را تشریح کردیم و گفتیم که «حس های بدن»، «احساسات» و «مفهوم» هستند که تجربه را تشکیل می دهند. در هر کدام از این عناصر به الگوهایی اشاره کردیم و اینکه چه الگوهایی داریم، این الگوها در هر کدام از عناصر به چه صورت توسعه پیدا می کنند و در نهایت حاصل تغییر این الگوها چگونه می باشد و ما از این حاصل برای انتقال تجربه و آموزش چگونه باید استفاده نمائیم. اینک وارد بخش تازه ای در چند مبحث خواهیم شد:
موضوع اول، معرفی سنت: موضوع این بخش از بحث ما «سنت» است. ما فرض می گیریم که سنت در درون خود بسته ای از تجربه ها را در بر می گیرد. از این سنت که مانند یک جعبه است، اجزایی مانند قرآن، حدیث، آداب و سنن و غیره یافت می شوند. هر کدام از این اجزا خود در برگیرنده تجربه هایی هستند. این تجارب تقریبا در قرن هفتم میلادی (عصر تولد اسلام) شکل گرفتند. در این مورد می توان ساعت ها بحث کرد. اما معیار ما به طور کلی همان قرن هفتم میلادی است که آداب و رسوم از آن زمان به وجود آمدند. هر کدام از این اجزا در زمان های مختلف و در مکان های مختلف شکل گرفتند. ممکن است به طور مثال در قرن نهم در ترکیه بوده و یا قرن یازدهم در آلمان و یا در امریکا و انگلیس و ... . می توان این طور نیز گفت که سنت در هر زمان خاص به صورت یک بسته در اختیار مردمی در یک نقطه گرفته می شوند و مورد استفاده قرار می گیرند. ما الان در سال 2017 هستیم و باید از این بسته که «سنت» نام دارد استفاده کنیم و از اجزای آن برای تعلیم و تربیت کودکان کمک بگیریم. هدف ما این است که این سنت و اجزای آن را برای زمان حاضر، سال 2017 قابل فهم و قابل استفاده کنیم. برای فهم بهتر این موضوع با چند مثال ساده و یا چند آداب و رسوم ساده شروع می کنیم. یکی از مواردی که یک مسلمان قبل از شروع نماز باید بداند، جهت قبله است. سوال اینجاست که در این «تجربه» چه چیزی نهفته است؟ چرا باید همه مسلمانان فقط به یک سمت نماز بخوانند؟ شما زمین را مانند این دایره در نظر بگیرید و مکه یا کعبه را یک نقطه وسط آن. اگر با تصاویر ماهواره ای این نقطه را در نظر بگیریم، یا مانند یک استادیوم فوتبال، همه مسلمانان به یک نقطه متمرکز می شوند و تنها به یک سمت نماز می خوانند. این نقطه برای همه یکی است. تنها زمان آن متفاوت است که بر اساس چرخش خورشید صورت می گیرد. پیامبر(ص) هنگام دعا و راز و نیاز به سمت قبله می ایستاده اند. پس قبله تنها یک مکان نیست، بلکه یک «جهت» برای زندگی یک فرد مسلمان است. یک «جهت ثابت» که او را به سوی خدا هدایت می کند. تنها بدن به سمت قبله قرار نمی گیرد، بلکه «دنیای درون انسان» نیز به سمت قبله قرار می گیرد. برخی هستند که قبله شان مادی است. مثلا یک خانه عالی و ... قبله به ما به عنوان یک مسلمان می گوید که زندگی تو به سمت خداست و تو تنها این کار را انجام نمی دهی، بلکه میلیونها انسان در سرتاسر دنیا با تو این کار را انجام می دهند. نتیجه این بحث این است که اگر ما به عنوان مسلمان همه بدانیم که فقط به یک سمت و به سمت خدا تعظیم می کنیم، صرف نظر از سال یا زمان چه در قرن نهم چه سال 2008 و چه سال 2017، می توانیم صلح، همبستگی و همدلی را فارغ از زمان و مکان میان تمام مسلمانان ایجاد کنیم، چه او که در قرن نهم بوده چه آنکه الان هست، چه آنکه در شرق است یا در غرب، سیاه یا سفید و ... این نتیجه ای است که از این «تجربه» به دست می آوریم. این تنها یک الگو از آن کوله پشتی است، و تنها درک این الگو که همه با یک دل، بدن و روح خود را فقط به یک سمت هدایت کنیم، در تجربه مشترک به ما کمک زیادی خواهد کرد. می بینیم که در همین مثال ساده مسائل بسیاری نهفته است. اما به سراغ مثال بعد برویم. موضوع چرخش و جهت خورشید و تاثیر آن بر عادت های مراسم دینی ما اعم از نماز و روزه و ... است. ایده ای که پشت این مسأله نهفته است، این است که انسان خود را با طبیعت تطابق می دهد. گل و گیاه به سمت خورشید مایل است. همه جانداران به خورشید تمایل دارند. تمام عناصر زمینی به سمت نور و خورشید تمایل دارند. پس این سنت ها و آداب بی جهت نیستند. خورشید منبع حیات در زمین و نظام طبیعت است و توجه به ساعت و زمان با چرخش آن در اجرای تکالیف و اعمال مسلمانان پیوستگی عمیق پیدا می کند، اینجاست که رابطه اسلام و ذات طبیعت هویدا می شود؛ چرا همه به یک سمت تمایل پیدا می کنند و عبادت می کنند؟ در این رابطه، پیام مهمی نهفته است. پیامی که ما انسان های مدرن از آن غافل هستیم و با طبیعت غریبه می شویم. وقتی هوا سرد می شود، سریعا به سراغ سیستم گرمایشی خانه می رویم. وقتی تاریک می شود، لامپ را روشن می کنیم. ما از طبیعت فاصله می گیریم. اما این سنت و آداب روزانه که همان نماز است، به ما یادآوری می کند که تو جزئی از طبیعت هستی! با این مثال ها سعی کردم تا آداب و سنن را تشریح کنم و بگویم روش های ما برای معری به سنت ها باید با فهم آنها نزدیک و عینی باشد. این آداب، هدیه ای هستند از آن جعبه فرضی ما که سنت است.
موضوع دوم، داستان زندگی پیامبر(ص): موضوع دوم که درباره آن بحث خواهیم کرد، به داستان زندگی پیامبر(ص) باز می گردد. این داستان نیز مانند گنجینه ای از جعبه سنت است. این داستان را برای کودکان طرح کردیم که به صورت یک داستان کاملا ساده است. یکی از داستانهایی که برای من بسیار جالب بود، مهاجرت به حبشه بود. آن زمان حبشه یکی از امن ترین محیط های امن برای مسیحیان تلقی می شد. درباره این ماجرا نقل های زیادی از سوی پیامبر(ص) شنیده شد. اینکه یک مملکت مسیحی پناهگاه برخی از مهاجران مسلمان گردید. خطاب به افراد مهاجر گفته می شد که ما همگی در این دنیا رهگذریم. این گذر گاهی اوقات سخت و دشوار است و گاهی اوقات شیرین. پس از این گذر لذب ببرید. مثال راحتی آن شبیه سایه خنک یک درخت است و مثال سختی آن شبیه بیابان خشک و گرم. اینجا پیامبر(ص) زندگی را به یک مهاجرت و یک سفر تشبیه می کند. زندگی خود به معنای «رهگذر بودن» است. این گذر ممکن است به اجبار باشد اما پیامبر(ص) آن را مهاجرت و یک مرحله از زندگی می داند. اگرچه مهاجر سختی های زیادی می کشد، اما این راه در نهایت به سعادت و کمال می رسد. یک حدیث جالب در مورد حضرت مسیح(ع) وجود دارد (که در اسلام نقل شده و نه در مسیحیت). حدیث چنین می فرماید: زندگی مانند یک پل می ماند. اما روی آن خانه ای ساخته نمی شود. این حدیث و آن مثالی که از داستان زندگی پیامبر(ص) زدیم به یک موضوع و یک الگو اشاره دارد؛ سعادت درون8. از این داستانها بسیارند و برای کودکان می توانند جالب باشند. داستان های بسیار ساده مانند داستان پیامبر(ص) و راز و نیازهایش در غار و یا پیامبر(ص) و زنبورها. از این داستان ها می توان برای کودکان استفاده کرد.
موضوع سوم، قرآن: قرآن نیز یکی از گنجینه های سنت است. در قرآن داستان های بسیار جالبی وجود دارد. یکی از داستانها که من آن را برای شما بیان می کنم حکایت دیدار موسی(ع) و بنده خدا [خضر نبی(ع)] است. البته من به عنوان یک مسیحی روایت خود را به قدر فهمی که از قرآن ترجمه شده داشته ام، می گویم: «روز حضرت موسی(ص) می خواست برای بنی اسرائیل سخن بگوید. یکی از اصحاب بنی اسرائیل از او پرسید: چه کسی باهوش ترین فرد روی زمین است؟ حضرت موسی(ع) فرمود: من. در آن لحظه خداوند به موسی(ع) فرمود: موسی! من بنده ای را می شناسم که از تو کمی باهوش تر است. به دنبال وی بگرد و آن را در جایی که دو دریا به هم می رسند، می یابی. یک ماهی را بردار و آنجا که ماهی ناپدید شد، او را می یابی. موسی(ع) به همراه اصحاب خود راهی شد و به آنها گفت: من باید آنقدر به جلو حرکت کنم تا آن بنده را بیایم. پس از مدتی گذشت و موسی(ع) به همراه خود که در قایق بود گفت: صبحانه ای درست کن تا میل کنیم.آن فرد گفت: ای داد بیداد! یک ماهی را همراه خود آورده بودیم. در حال حرکت و جابجایی که بودیم از دستمان فرار کرد و به آب پرید. موسی(ع) ناراحت شد و گفت: چرا این قضیه را برای من تعریف نکردی؟ باید برگردیم و به آن محل که ماهی پریده و دو دریا به هم وصل می شوند، برسیم. وقتی به آن محل رسیدند، بنده ای را دیدند. خداوند به این بنده بخشش و مهربانی عطا کرده بود. موسی خواست که همراه او برود و از او بیاموزد و تجربه کسب کند. بنده گفت: تو طاقت همراهی من را نداری! تو چگونه از چیزی که اطلاع نداری و راهی که نمی شناسی ادعا می کنی که طاقت خواهی آورد. موسی(ع) به او قول داد تا در این راه طاقت و صبر پیشه کند و گفت: به یاری خدا طاقت می آورم و از تو نافرمانی نمی کنم. بنده گفت: اگر قصد داری مرا همراهی کنی، حق پرسیدن سوال نداری، مگر اینکه من تو را آگاه کنم.موسی(ع) قبول کرد و بنابراین سوار یک کشتی شدند و راه افتادند. هنگامی که سوار کشتی بودند بنده شروع کرد به سوراخ کردن کف کشتی. در آن لحظه موسی(ع) به خشم آمد و گفت: چرا این کار را انجام می دهی؟ می خواهی همه مردم را بکشی؟ بنده رو به موسی(ع) گفت: آیا من نگفتم که تو طاقت همراهی من را نداری؟ موسی(ع) عذرخواهی کرد و دوباره قول داد تا در این راه صبورتر باشد. در ادامه این سفر به جایی رسیدند و یک پسر را دیدند. بنده آن پسر را کشت. موسی(ع) از این عمل بسیار خشمگین شد و فریاد زد: چرا این کار را کردی؟ چرا این بچه بی گناه را کشتی؟ این بدترین گناهی است که می توان انجام داد. بنده باز همان جمله را گفت. موسی(ع) نیز باز معذرت خواهی کرد و قول داد که در ادامه مسیر بی صبری نکند. باز به راه افتادند و در ادامه مسیر به دهی رسیدند. موسی(ع) و بنده از اهالی آنجا آب و غذا خواستند، اما مردم از دادن آب و غذا به آنها سر باززدند. در همان ده به یک دیوار رسیدند که در حال تخریب بود. بنده شروع کرد به مرمت و بازسازی دیوار. پس از این اقدام موسی(ع) باز رو به بنده کرد و گفت: چرا این کار را کردیم؟ ای کاش در برابر این کار دستمزدی می گرفتیم. آنها به ما آب و غذایی ندادند. چرا ما این کار را انجام دادیم؟ در این لحظه بنده ناراحت شد و گفت: اکنون دیگر زمان جدایی من و تو است. این سومین بار است که قول دادی و قول خود را زیر پا گذاشتی. تو به راه خود برو و من نیز به راه خود. اما قبل از آن تو را از کارهایی که انجام دادم، آگاه می کنم. کشتی که سوراخش کردم به مردم بی بضاعتی تعلق داشت. در آن سوی آب پادشاهی بود که کشتی ها را غصب می کرد. خواستم آن را معیوب کنم تا به دست آن نرسد. آن کودک پدر و مادر صالحی داشت. اما زمانی که بزرگ می شد، ممکن بود که به والدین صالح خود آسیب رساند و آنها را به عصیان و کفر دراندازد. او را کشتم تا پروردگار بهتر از او را برای والدین شان نصیب کند.اما دیوار از آن دو پسریتیم از مردم این شهر بود در زیرش گنجی بود. از آن پسر، پدرش مردی صالح بود پروردگار تو میخواستگنج او را با نشانی که داشت حفظ کند». این داستان را که من تعریف کردم بیانگر لطف و رحمت خدا بود. سوره کهف. یک داستان بسیار خوب دیگر است. این داستان به عنوان یک تجربه در نظر گرفته می شود. این داستان حاوی چند نکته است. اول اینکه موسی(ع) باهوش ترین روی زمین نیست. نتیجه ای که ما از آن می گیریم آن است که اگر انسان تا این حد خردمند گردد، دیگر به هیچ معلم و راهنمایی احتیاج ندارد. این داستان خودش بیانگر یک موقعیت بین استاد و شاگرد است. معلمی که صحبت می کند و تجربه اش را در اختیار شاگردش قرار می دهد. تفاوتی که اینجا وجود دارد این است که موسی(ع) که مانند شاگرد است به همراه معلمش می رود و هر دو در یک مسیر مشترک به یادگیری می پردازند. آخرین نکته ای که در این داستان نهفته است این است که انسان باید صبر داشته باشد. واژه «صبور» دقیقا به این معنی است که حتی اگر انسان چیزی را متوجه نمی شود، باید برای آن شکیبایی کند. یک داستان شبیه به این داستان نیز در کتاب عهد قدیم وجود دارد که اتفاقا مربوط به حضرت موسی(ع) می شود. در آن داستان موسی(ع) از خدا می خواهد تا او را ببیند. اما خداوند طوری با او ملاقات می کند که رو در رو یکدیگر را نبینند. تازه زمانی موسی(ع) می تواند خداوند را ببیند که از جلوی او رد شده و تنها از پشت سر می تواند او را بنگرد. پیام این داستان چیست؟ ما حضور خداوند را در هر لحظه که کاری را انجام می دهیم نمی بینیم. بلکه باید به بعد از آن و زمانی که تأثیری می یابیم، حضور خدا و علت را جویا شویم. انسان زمانی که به زندگی خود می نگرد، متوجه تأثیر خداوند در زندگی خود می شود. مثال هایی که اینجا زدیم بیانگر حس تجربه ما از زندگی و نگاه ما به خداوند است. موسی(ع) چندین بار در برابر صحنه هایی قرار گرفت که نتوانست طاقت بیاورد و سریع عکس العمل نشان داد. این صحنه ها نیز بارها در زندگی ما اتفاق می افتد. بارها برای ما این سوال پیش می آید که چرا یک اتفاق بد می افتد؟ عدالت کجاست؟ بارها پیش آمده که از یک اتفاق ساده خیلی شاکی می شویم. اما سالها بعد متوجه می شویم که آن اتفاق بد، لطف و رحمت خداوند بوده است. از این مثال هایی که زدیم و از آن جعبه فرضی ما که سنت است و محتویات آن مانند قرآن و این داستان ها هستند، باید سعی کنیم تا روش های مناسب را برای انتقال به کودکان در سال 2017 پیدا کنیم. بار دیگر از شما می خواهم تا به سه گروه تقسیم شوید و درباره ظرفیت های این نوع داستان ها برای کمک به یادگیری کودکان بحث و تبادل نظر کنید.
گزارش دبیر مربوط به نشست کارگروه «مهد کودک»: آموزه هایی که از این داستان می توان به کودکان انتقال داد بدینگونه می باشند: اولین نکته این است که در مورد اتفاقات زندگی نباید سریعا واکنش نشان داد و قضاوت کرد. نکته بعد به همان ارتباط فرضی معلم و شاگردی است که حضرت موسی(ع) و بنده داشتند. به این معنی که ما برای راه زندگی خود احتیاج به یک راهنما داریم. اما راهنمایی که قدم به قدم با ما حرکت کند. همچنین برای درک واقعیات باید تأمل کرد و ارتباط بین اتفاقات در زمان حال و آینده را بررسی نمود. در بحث دیگری که انجام شد، دریافتیم که «صبر» نقش پررنگی در این داستان داشته است. برای ما نیز در زندگی مهم است تا بتوانیم مسائل زندگی را با صبر حل کنیم. برای یادگیری و تعلیم «تواضع و فروتنی» نیاز است. کسی نمی تواند ادعا کند که همه چیز را می داند. همین جا باید اشاره کرد که انسان باید توانایی این را داشته باشد تا خود را کنترل کند. و در نهایت می توان به این نکته اشاره کرد که به عنوان یک معلم خوب باید به طور متوالی در کنار شاگرد باشیم. این داستان نشان می دهد که تداوم در همراهی می تواند کمک زیادی به شاگردان کند.
گزارش دبیر مربوط به نشست کارگروه «مدرسه»: موضوعاتی که مورد بحث قرار گرفت به اهمیت تداوم و تلاش برای رسیدن به هدف اشاره داشت. ممکن است ما برای سال ها تلاش کنیم تا به هدف برسیم. در این راه باید تداوم داشته باشیم و از تلاش مان دست بر نداریم. در داستان به یک صفت انسانی اشاره شد. فراموش کاری یکی از صفاتی است که همه ما انسان ها داریم. مورد دیگر به جایگاه انسان ها و ظرفیت یادگیری اشاره داشت. ما چه به عنوان یک انسان بالغ و چه به عنوان یک شاگرد همیشه نیاز با یادگیری داریم. اعتماد به خداوند یکی دیگر از ابعادی است که از این داستان می توان آموخت. حتی اگر در مسیر زندگی دچار چالش می شویم با اعتماد به خدا باید ادامه دهیم. همچنین در راه رسیدن به هدف باید ارزش هدف را درک کرد. مسائلی که در میان راه انسان با آن مواجه می شود، نباید ارزش هدف را زیر سوال ببرد. منظور اینجا همان مرمت دیوار است که نباید با بهای دریافت غذا مورد قیاس واقع شود. در مورد مثال فراموشی باید گفت: ممکن است ما موضوعی را فراموش کنیم. اما باید بدانیم که این فراموشی برای ما عواقبی دارد. برای جلوگیری از پیامدهای ناخوشایند باید اشتباه یا فراموشی خود را جبران کنیم. مثلا ممکن است فراموش کنیم که درب منزل را قفل کنیم. بهتر این است که برای جلوگیری از پیامدهای آن برگردیم و باز به ادامه مسیر فکر کنیم. در ادامه به دانش محدود بشری اشاره شد. دانش انسان ها به اندازه ای کافی نیست تا همه چیز را بدانند. حتی به عنوان یک معلم همیشه و همه جا می توانیم به دانش خود بیفزائیم. دانش ما و مهربانی ما همه از خداست. داستان به این نکته نیز اشاره داشت. آموزش و تربیت نیاز به صبر فراوان دارد. نه تنها شاگرد، بلکه معلم نیز در راه تعلیم نیاز به صبر و شکیبایی دارد. در این داستان به رابطه شاگرد و معلم از چند بعد اشاره داشت. به ما به عنوان یک شاگرد می فهماند تا چگونه آداب رفتار با یک معلم را رعایت کنیم. همچنین رابطه معلم و شاگرد باید طوری باشد که شاگرد بتواند به معلم اعتماد کند. هم به دانش او و هم به رفتار او.
گزارش دبیر مربوط به نشست کارگروه «مهد کودک»: «هدفمند بودن» موضوعی است که در داستان موسی(ع) بسیار نمود داشت. انسان در کنار هدفمندی باید بتواند از خدای خود «اطاعت پذیر» نیز باشد. این موضوعی است که در داستان خیلی به چشم آمد. در ابتدای داستان موسی(ع) از سوی خدا مورد پرسش قرار می گیرد و در پاسخ به اینکه چه کسی روی زمین از همه داناتر است، کمی خود را بالا در نظر می گیرد. اما خداوند به او نشان می دهد که از او داناتر نیز وجود دارد. بنابراین خداوند او را به سفری می فرستد که در آن برای موسی(ع) درس های زیادی وجود دارد. در این سفر موسی(ع) به اولین چیزی که می رسد این است که نباید خود را زیاد از حد باهوش تصور کند. نکته دیگر که می توان به آن اشاره داشت، «توجه و دقت» انسان است. موسی(ع) علی رغم آنکه خداوند به او سفارش کرده بود که مواظب ماهی باش و آنجایی که ماهی پرید داخل آب، بنده را آنجا می یابی، اما دیدیم که از این موضوع غافل شد. موضوع دیگر که مطرح شد به برداشت ما از وقایع مختلف در زندگی مان برمی گردد. بسیاری از وقایع در زندگی ما مصلحت و رحمت خداوند است. اما برداشت ما از آنها کاملا متفاوت است.
آخرین بخش کارگاه : نتیجه گیری
خانم پرفسور سوایگله: ما تا به اینجا کودک، تجربه، سنت و الگوها را شناختیم و در قدم آخر می خواهیم تمام این ها را به یکدیگر ارتباط دهیم. در واقع کودک و سنت را به یکدیگر پیوند دهیم. برای این مرحله یک روش آموزشی را پیش می گیریم. این روش را اینجا برای آموزش در مدرسه در نظر می گیریم. سوال این است که چطور به کودکان کمک کنیم تا برای یادگیری علاقه پیدا کنند؟ همه ما درک می کنیم که یادگیری برخی مواقع خسته کننده است و معمولا کودکان در محیط های آموزش مجبور هستند تمام وقت بنشینند و بی حرکت به آموزش بپردازند. برای شروع بحث به یک جمله از موسی(ع) اشاره می کنم، زمانی که گفت: من برای دستیابی به این دانش چند سال سفر خواهم کرد و پیش خواهم رفت. برای کودکان روشی مناسب وجود دارد. پلاکاردهای بسیاری را در کلاس پخش کنید. موسیقی خوشایند برای کودکان بگذارید و از بچه ها بخواهید تا این پلاکاردها را با یادداشت های خود پر کنند. این کار را می توان به روشی دیگر نیز انجام داد. کودکان می توانند دور یک میز بنشینند. حال یک سوال را طرح کنید: «برای دستیابی به چه دانشی حاضری چند سال را سفر کنی؟» این روش هم می تواند به صورت گفتگوی دسته جمعی باشد و هم می تواند به صورت یک متن کامل باشد و یا روشی که امروز ما اجرا کردیم. این روش ها باید به کودکان انگیزه و علاقه دهد. باید به کودکان اشتیاق و میل به صحبت دهد و باید آنها را در حین تعلیم متقاعد کند. حسن روش نوشتار روی پلاکارد و تمرین های نوشتاری این است که سوال در ذهن به صورت عمیق تحلیل می شود. کودک زمان کافی برای تفکر و خیال پردازی دارد. ممکن است برخی از کودکان با نوشتن رابطه خوبی نداشته باشند. بله، درست است. بسیاری هستند که بیشتر مایل هستند حرف بزنند تا بنویسند. باید توجه داشته باشیم که این روش برای کودکان در مدرسه مناسب است. ما برای هر محیط و با توجه به گروه هدف مان باید روش های مناسبی را در نظر بگیریم. برای محیط مسجد نیز یک روش را پیشنهاد می کنم. از بچه ها بخواهید تا سخت ترین اتفاقات و یا دردناک ترین و یا یکی از مشکلات خود را روی یک کاغذ بنویسند و شما کاغذها را جمع کنید. سپس در درون یک صندوق قرار دهید و آن را یا پیش خود نگه دارید و یا در حضور آنها در زیر زمین خاک کنید. بعد از چند ماه، البته این زمان به شما بستگی دارد و یا به شرایط کلاس شما، نوشته ها را درآورید و از بچه ها بخواهید تا آن چالش یا مشکل را در موقعیت حاضر بررسی کنند، بدون اینکه برای شما تعریف کنند. این یکی از روش هایی است که با این داستان می توان با آن کار کرد. در مورد این روش نیز باید در نظر گرفت که شاگردان چند ساله هستند و تا چه اندازه با دین آشنایی دارند؟ این تنها یک روش است. شما می توانید راه های دیگری را نیز انتخاب کنید. در خصوص کار با کودکان در محیط مهدکودک یک روش را با یک مثال توضیح می دهم. شما یک موش را در نظر بگیرید، یک عقاب را و عناصر طبیعی مانند درخت و غیره که در طبیعت وجود دارند. اگر محیط مهد کودک نیز شبیه به محیط طبیعت باشد، این بازی یا روش بهتر جواب خواهد داد. از بچه ها بخواهید که در نقاط مختلف در ارتفاعات مختلف قرار بگیرند و از دید یک موش و یا یک عقاب تصاویر را توصیف کنند. در داستان موسی(ع) دیدیم که دید موسی(ع) مانند یک موش نسبت به آن بنده که مانند عقاب همه چیز را می بیند، نگاهش محدودتر است. این داستان را این نوع مثال ها به کودکان انتقال دهید. هدف اصلی این روش آن است که بچه ها با دید و نقطه نظرهای مختلف آشنا شوند. کودکان یاد می گیرند که تک بعدی نباشند.
بحث جمعی : دیدگاهها و نگرشهای ارائه شده حاضرین در کارگاه:
معلم اهل بریتانیا (بیرمنگام): ما در مدل آموزشی خود که در 17 مدرسه در اسکاتلند و انگلیس است در شکل های مختلف مانند مدرسه آخر هفته (روزهای شنبه و یکشنبه) و یا در مواقع تعطیلات فعالیت آموزشی خود را اجرا می کنیم. ما در پروژه های خود با خانواده ها و با مربیان در سطح های مختلف برای آموزش کودکان همکاری داریم. ما سعی می کنیم تا شبکه ای را تهیه کنیم و در آن شبکه برای اهداف آموزشی با هم در ارتباط باشیم. از تجارب شخصی برای آموزش و غلبه بر چالش ها کمک می گیریم. من می خواهم دو چالش را مطرح کنم. اولین تأثیری است که جامعه روی کودکان می گذارد. دومین روش های کاربردی هستند که به یادگیری کودکان کمک می کنند. کودکان باید از طریق آموزش به ابعاد زیبایی شناختی دین دست پیدا کنند. ما برای معلمان از طریق آموزش هایی که به آنها می دهیم، امکان ارتباط احساسی و عقلانی را با کودکان فراهم می کنیم. چند نمونه آن را هم امروز در این کارگاه دیدیم. ما در انگلیس و اسکاتلند کودکان و دانش آموزان را دعوت می کنیم تا خودشان برنامه هایی را اجرا کنند. با این کار این احساس را دارند که به آنها توجه می شود. در کنار اینها یک گروه پژوهشی نیز داریم که مشکلات را بررسی می کنند. به طور مثال موضوع همجس گرایان یا مشکلاتی که امروزه در یک جامعه سکولار دیده می شوند.
معلم اهل اتریش (وین): مجموعه ای که ما در آن فعال هستیم به نام کمپ یا مجموعه آموزشی ابوعلی سینا است. آموزش برای سه مقطع مهد کودک، مدرسه و دبیرستان را بر عهده داریم. هدف ما نیز ایجاد یک ارتباط مناسب میان دنیای مسلمانان و جامعه ای که در آن زندگی می کنند است. مدرسان و شاگردان از جامعه متنوعی هستند. هم اتریشی و هم مسلمان. آنجا یک نفر را داریم که در شاخه تعلیمات دینی در شاخه آموزش تحصیل کرده است اما به نظر می رسد که در خصوص روش های کاربردی هنوز نیازهایی داریم. روش هایی که من شخصا استفاده می کنم یکی تئاترهای عروسکی است. و از سوی دیگر چون شاگردان از فرهنگ های مختلف شرقی هستند، سعی می کنم از فرهنگ آنها برای انتقال مطالب استفاده کنم. شاگردان ما احساس خوبی دارند و حس می کنند از طریق ارتباط با ما بهتر پذیرفته می شوند. برخی مواقع به دلیل مشکلاتی که شاگردان در خانواده دارند با والدین آننها نیز صحبت می کنیم. مشکلاتی مانند حجاب کودکان و یا غذای حلال که کودکان با آن چالش دارند.
معلم اهل بوخوم (آلمان): ما حدود 10 سال است که یک مدرسه قرآنی را در بوخوم تأسیس کردیم. ابتدا با فرزندان خود شروع به کار کردیم. تا به امروز حدود پنجاه شاگرد نزد ما مشغول به تعلیم هستند. ما در مرکز مان سعی می کنیم تا بر روی چند اصل تمرکز داشته باشیم. اول اینکه شاگردان راحت به سوی ما بیایند. سپس اینکه مورد توجه و پذیرش قرار می گیرند. موضوعات مختلف را برای آنها فراهم می کنیم و به طور عملی با یکدیگر آشنا می شویم. مثلا تابحال موضوعاتی چون عاشورا یا شخصیت حضرت عباس(ع) را برای آنها معرفی کرده ایم. برای بهبود روش تدریس خود از مواد آموزشی مختلفی استفاده می کنیم. این برای شاگردان هم مهم است که بتوانیم پیوسته و تأثیرگذار کار کنیم. فعالیت های زیادی داریم که در کنار کلاس های تدریس برگزار می شوند. هم تئاتر و هم نشست های عمومی که معمولا از استقبال خوبی برخوردار می شوند. علاوه بر کودکان برنامه های مشاوره ای را برای والدین نیز برگزار می کنیم.
معلم اهل مونیخ (آلمان): من به همراه همکارم از مکتب جعفری هستیم. از ملیت های مختلف شاگرد داریم. از اقوام عرب گرفته تا اندونزی. در تیم خود مشاورهای مختلف از شاخه های مختلف داریم. اما مشکلی که وجود دارد این است که ما در مونیخ مانند سایر ایالت ها به طور مثال برلین امکانات زیادی نداریم. یا اینطور بگویم که نشست های زیادی برگزار نمی شود. یک چالشی که ما همیشه با آن روبرو هستیم این است که معمولا کلاس های ما روزهای شنبه برگزار می شوند. ما باید اینقدر انگیزه در درون بچه ها ایجاد کنیم که حاضر باشند هفته های بعد نیز در کلاس ما شرکت کنند. محتویات درسی ما شامل تاریخ، اخلاق، زبان مادری (فارسی و عربی) و فقه هستند.
منبع: رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران - برلین
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید