تاریخ، سالمندی و جامعه مدرن در گفت‌وگو با دکتر عزت‌الله سام‌آرام

1395/11/24 ۰۸:۳۲

تاریخ، سالمندی و جامعه مدرن در گفت‌وگو با دکتر عزت‌الله سام‌آرام

وقتی به ساختار و کارکرد خانواده در ایران روزگار گذشته می‌نگریم، بخشی از آن همواره با حضور پدربزرگ و مادربزرگ در خانواده گره خورده و خاطره‌هایی دلنشین را یادآور است؛ خاطره‌هایی که با قصه‌های مادربزرگ و تعریف‌های پدربزرگ همراه بوده و بخشی مهم از فرآیند انتقال سنت‌ها و آموزه‌های کهن را انجام می‌داده است. کودکان در گذشته با آزمودن یک محیط گرم و عاطفی، افزون بر این که تنهایی را تجربه نمی‌کردند، می‌توانستند دورانی را سپری کنند که با دانستن سنت‌ها و فرهنگ گذشته، از پشتوانه عاطفی و درونی خانواده مستحکم به معنای دقیق کلمه همراه بوده است.


نگاهی به کهن‌سالی در تاریخ ایران

روند تند تغییرات در ایران نوین مدیریت جامعه را از دست سالمندان گرفت

ماهرخ ابراهیم‌پور: وقتی به ساختار و کارکرد خانواده در ایران روزگار گذشته می‌نگریم، بخشی از آن همواره با حضور پدربزرگ و مادربزرگ در خانواده گره خورده و خاطره‌هایی دلنشین را یادآور است؛ خاطره‌هایی که با قصه‌های مادربزرگ و تعریف‌های پدربزرگ همراه بوده و بخشی مهم از فرآیند انتقال سنت‌ها و آموزه‌های کهن را انجام می‌داده است. کودکان در گذشته با آزمودن یک محیط گرم و عاطفی، افزون بر این که تنهایی را تجربه نمی‌کردند، می‌توانستند دورانی را سپری کنند که با دانستن سنت‌ها و فرهنگ گذشته، از پشتوانه عاطفی و درونی خانواده مستحکم به معنای دقیق کلمه همراه بوده است. حرکت شتابناک جامعه ایران به سوی توسعه در یک سده اخیر، این ساختار دیرینه را دگرگون کرده است؛ دیگر کودکان تجربه قصه‌های مادربزرگ و خاطرات پدربزرگ را از آیین‌ها و سنت‌های روزگار قدیم در یاد ندارند. این مساله در کنار کارکردهایی دیگر که کهن‌سالان در خانواده و جامعه قدیم داشتند، به یکی از بحران‌های جدی در جامعه ایران امروز بدل شده است. کهن‌سالی یا سالمندی پدیده‌ای در جامعه مدرن به شمار می‌آید که در بسیاری موارد به سرای سالمندان راه می‌برد. این پدیده گویی تنها به دیروز تعلق دارد. محققان و پژوهشگران اروپایی در جوامع گوناگون کوشیده‌اند پدیده سالمندی را در قالب‌های نوین تحلیل و بررسی کنند. سيمون دوبوار در کتاب «کهنسالی» به گفته خودش کوشیده است اوضاع و شرايط افراد كهن‌سال را از دو زاويه ديد دروني و بروني تحلیل کند. زاويه بيروني، نگاه اطرافيان به كهن‌سالي و روابط و مناسبات آن است و زاويه دروني، نگاهي است كه خود فرد كهن‌سال به روابط‌اش با جامعه و شرايط اجتماعي‌اش دارد. دوبوار معتقد است جامعه آنگونه كه براي كودكي و ديگر مراحل رشد آدمي اهميت قایل شده است و براي آن‌ها تحقيقات و تحليل‌هایی بسیار انجام پذیرفته است، اما هميشه کوشیده است کهن‌سالی و کهن‌سالان را ناديده انگارد. این پدیده به ویژه در جامعه سرمايه‌داري به عمد مورد بی‌توجهی قرار می‌گیرد؛ استثمارگران تا زماني كه ممکن باشد از نيروي كار بهره مي‌برند و پس از بهره‌كشي، به آسانی از کارگرانی که سالمند شده‌اند، می‌گذرند و آنان را به حال خود می‌گذارند. كهن‌سالان جمعيتي غير فعال برشمرده می‌شوند كه باري بر دوش جمعيت فعال جامعه‌اند. سيمون دوبوار در این‌باره به درستي مي‌نویسد «به هر رو كهنسالان چه بر اساس فضيلت‌هايشان و چه بر پايه خفت‌هايشان همواره از گروه بزرگ انسان‌ها خارج مي‌شوند. بنابراين، جهان بدون احساس ترديد اخلاقي، از اعطاي كمترين پشتيباني و حمايت لازم براي ادامه يك زيست انساني به آنان دريغ خواهد كرد».
آگاهی‌یافتن از پیشینه اجتماعی پدیده سالمندی و کهن‌سالی در ایران می‌تواند جذابیتی بسیار داشته باشد. دکتر عزت‌الله سام‌آرام، پدر مددکاری اجتماعی ایران، در حوزه چگونگی رفتار جامعه ایران در رویارویی با پدیده سالمندی بسیار پژوهیده است. او دستاوردهایی جذاب در این زمینه به ویژه شیوه برخورد ایرانیان با سالمندان در روزگاران گذشته برای ارایه دارد. سام‌آرام، دکترای تخصصی خود را در رشته جامعه‌شناسی به سال ۱۳۷۱ خورشیدی از دانشگاه تهران گرفته است و هم‌اکنون عضو هیات علمی و استاد دانشگاه علامه طباطبایی به شمار می‌آید.

 

سالمندی و کهن‌سالی در تاریخ زندگی اجتماعی و فرهنگی ایران، پدیده‌ای مهم به شمار می‌آید؛ این مساله را از ده‌ها ضرب‌المثل و حکایت در اندرزنامه‌ها و پندنامه‌ها در این‌باره می‌توان دریافت. این جایگاه چگونه در فرهنگ و جامعه ایران تعریف شده است؟
از دو جنبه معنوی و مادی به این موضوع می‌توان نگریست. جایگاه سالمندی از نظر معنوی ارزشی بالا در جامعه داشته است. سالمندان در میان نسل پنجاه سال پیش، گنجینه دانش و تجربه و پاسخ‌گوی بسیاری پرسش‌ها و منبع ارجاع به شمار می‌آمدند. دگرگونی‌ها و رخدادهایی در جامعه ایران به روزگار یادشده پیش آمد که موجب شد سالمندان از برخی از پیشرفت‌ها و دگرگونی‌ها بازمانند. انسان‌ها در گذشته دور عمر زیاد نمی‌کردن، از این‌رو چنانچه کسی به سن پیری می‌رسید، احترام فراوان داشت و دیگران این بخش از جامعه را نعمت و برکت پروردگار می‌دانستند. از جنبه نگاه مردم به پیری، دعا که می‌کردند می‌گفتند الهی پیر شوی؛ سالمند همچنین مورد عنایت بود و هنگامی که درمی‌گذشت، مکان خاک‌سپاری‌اش را گرامی می‌شمردند. هنوز اثری از پیرانی   در مناطق جنوب و عشایری و مرکزی بر جا مانده است که ساختمان‌ها و علامت‌هایی گذاشته و پیر می‌نامیدند. عبارت‌هایی همچنین در میان سوگندهای مرسوم مردم وجود دارد که بر آن اساس عمدتا به پیران خود سوگند می‌خوردند. سالمند البته زمانی محترم شمرده می‌شد که ثروتی داشت یا در زمینه تولید اقتصادی موثر بود، بدین‌ترتیب فرزندان در زمان پیری وی را حمایت و نگهداری می‌کردند. سالمندان همچنین دانش و آگاهی‌هایی تجربی و بومی درباره پدیده‌هایی چون آب، باران، کشاورزی و زلزله داشتتند که بسیار می‌توانست به کار آید. عشایر در گذشته رسمی داشتند که به موجب آن در هر کوچ، افراد کهن‌سال را با میزانی آذوقه در میان غارها بر جای می‌گذاشتند تا زنده بمانند اما سالمندی که متمول بود به کمک نردبان یا یک تخت روان به وسیله چند کارگر در مسیر کوچ جابه‌جا می‌شد. در مجموعه‌ای که گرد آورده‌ام از بیش‌تر شاعران و عالمان، سروده‌ها، سخن‌ها و روایت‌هایی وجود دارد که اشاره دارند اگر فقر و بیماری نباشد، پیری دلنشین خواهد بود اما اگر پیری با فقر همنشین شود، دشواری و بدبختی به همراه خواهد داشت. برای مثال سنایی سروده است «پیر با چیز نیست خواجه عزیز/ پیر بی‌چیز را که داشت به چیز».
 

آیا در تاریخ ایران، کهن‌سالی بر دوره‌ای ویژه از زندگی افراد ناظر است؟ یعنی افراد جامعه از چه سنی در دسته کهن‌سالان جای می‌گرفته‌اند؟
سالخوردگی برای بیش‌تر افراد جامعه ما از ٦٠ سالگی آغاز می‌شود. این برهه از عمر، برخی ویژگی‌های جسمی، اجتماعی و روانی را دربرمی‌گیرد. کاهش نسبی قوای جسمانی، یکی از این ویژگی‌ها برشمرده می‌شود، به گونه‌ای که پس از ٦٠ سالگی هرچه سن بالا می‌رود، نیروهای جسمی فرد رو به کاهش می‌گذارد. بازنشستگی و از دست‌دادن موقعیت‌های شغلی، دومین ویژگی این دوران است. از دیگر ویژگی‌ها، کاهش مسوولیت‌هایی به شمار می‌آید که با شغل و ارتباط‌های اجتماعی فرد مرتبط بوده است. تنهایی یا احساس تنهایی نیز از ویژگی‌هایی به شمار می‌رود که در این مرحله از زندگی انسان پدید می‌آید. فرد سالخورده هرچندگاه یک‌بار مرگ یکی از دوستان، بستگان، آشنایان و افراد هم‌سن و هم‌دوره خویش را به تماشا می‌نشیند، از این‌رو هر روز بیش از پیش احساس تنهایی می‌کند و این حس آرام‌آرام افزایش یافته و او را با تنهایی بیش‌تر روبه‌رو می‌سازد.
 

چرا معمولا کهن‌سالان در برابر تغییرات جدید مقاومت می‌کنند؟
بازخوانی تاریخ نشان می‌دهد کهن‌سالان در برابر دگرگونی‌های اجتماع می‌ایستند. زمانی که در یک جامعه روند تغییرات کند باشد، نسل بعد شبیه نسل پیشین خواهد شد. بنابراین مشاغلی را ادامه می‌دهد که نسل پیشین برعهده داشته است. این سنت همچنان در میان کشاورزان و در برخی بازاریان قدیم ادامه دارد. اما آرام‌آرام هر اندازه دگرگونی‌ها شتاب گرفت، کهن‌سالان برای آن که موقعیت دانایی و جایگاه ارشادی خود را از دست ندهند، مقاومت کردند؛ برای آن‌ها حتی دشوار بود با ورود رادیو کنار آیند و چنین پدیده‌هایی را بپذیرند. این ایستادگی در سال ١٣٢٦ خورشیدی در خانه ما رخ داد. پدرم به توصیه برخی افراد مذهبی رادیو را از خانه بیرون برد. زمانی که در شهر در برابر برخی تکنولوژی‌ها مقاومت صورت می‌گرفت و البته پدیده‌های تازه سرانجام جایی برای خود می‌گشودند، در میان عشایر اما شرایط به گونه‌ای دیگر بود یعنی دگرگونی‌ها روندی بسیار کند داشت، به همین دلیل بیش‌تر جوامع عشایری از نظر برخی آداب یکسانی‌هایی بسیار با هم داشتند. به یاد دارم در سفرهای پیش از انقلاب در میان عشایر، درمی‌یافتیم برخی از آن‌ها اصول غسل کردن و نماز خواندن را نمی‌دانند. هنگامی که می‌پرسیدیم آیا زمستان‌ها هم در منطقه می‌مانند، پاسخ می‌دادند تعدادی از خانواده‌ها می‌مانند تا ایل از کوچ بازگردد. این پرسش اما برایمان پیش می‌آمد که آن‌ها در آلونکی که سکونت داشتند، چگونه غسل می‌کردند. آن‌ها می‌گفتند آب خوردن ما از برف است اما برای انجام غسل به آب دسترسی نداریم و برای آن که تعداد غسل‌ها را فراموش نکنیم، نخی گره می‌زنیم تا از تعداد گره‌ها به غسل‌های انجام‌نشده پی ببریم؛ زمانی که برف‌ها آب شود، به رودخانه می‌رویم و با توجه به تعداد گره‌ها همان‌روز همه غسل‌ها را انجام می‌دهیم. هدف‌ام از بیان چنین مثالی آن بود که بگویم فرهنگ سه هزار ساله به آن‌ها کمک کرده تا پاره‌ای رفتارها، برایشان سازوکار دفاعی فراهم کند تا برخی اضطراب‌های رفتاری‌شان برطرف شود. سالمندان در دوره‌هایی عاملی برای کاهش اضطراب‌ها و استرس‌ها به شمار می‌آمدند و در روزگارانی نیز جامعه را مدیریت می‌کردند. این مدیریت و جایگاه اما با فرایند شتابان دگرگونی‌ها از دست‌شان بیرون آمد، همان‌ها که زمانی انتقال‌دهنده فرهنگ از نسلی به نسلی دیگر بودند. اکنون در جامعه ایران به ویژه در ٥٠ سال اخیر که شتاب دگرگونی‌ها افزایش یافته است، به ویژه از سال ١٣٥٢ خورشیدی که پول بی‌پایان نفت به جامعه ترزیق شد، این دسته مهم از جامعه تاریخی ایران، از فرآیند جامعه آرام‌آرام کنار گذاشته شدند. شتاب دگرگونی‌ها موجب شد شهرها از هم جدا شوند؛ این دگرگونی‌ها به ویژه در تهران و در محدوده شمالی آن چشم‌گیرتر شد. دگرگونی‌ها در مناطقی دیگر همچون سیستان و بلوچستان، کرمان، ترکمن‌صحرا و اساسا مناطق جنوبی کشور، گستره‌ای محدودتر داشت و رسوخ نکردن دستاوردهای آن دگرگونی‌ها در لایه‌های گوناگون زندگی مردم آن مناطق موجب شد سالمندان همچنان احترام و جایگاه گذشته را داشته باشند. سالمند اما در زمانه نو دیگر نمی‌توانست گنجینه اسرار و عامل انتقال فرهنگ از گذشته به امروز باشد. احترام به سالمندان البته پس از پیروزی انقلاب اسلامی برای مقطعی بالا رفت، اعتماد افزایش یافت و معنویات رشد کرد و پیرو این دگرگونی سطح سلامت اجتماعی با افزایشی قابل توجه روبه‌رو شد.
 

فراوانی و تاکید فراوان بر رعایت حال سالمندان و کهن‌سالان، آیا نمی‌تواند یکی از دلایل وجود رفتارهایی در جامعه قدیم ایران باشد که امروزه از آن‌ها به سالمندآزاری تعبیر می‌شود؟
سرمایه اجتماعی با پیروزی انقلاب اسلامی در برهه‌ای از زمان افزایش یافت و احترام به سالمندان نیز از این مساله تاثیر پذیرفت، حتی سرای سالمندان در یک مقطع تعطیل شد، از کودکان سرراهی خبری نبود و مردم در برخورد با یکدیگر گذشتی بیش‌تر نشان می‌دادند. اعتماد اجتماعی اما آرام‌آرام باز کاهش یافت؛ پدیده‌هایی چون دروغ در بسیاری از شهرها حاکم شد و نسل جدید آموخت که به برخی رفتارها و مسایل تظاهر کند. بنابراین وجود جمله‌ها، اندرزها و شعرها و ضرب‌المثل‌های پندآمیز به این دلیل است که همیشه در جامعه انسانی بدرفتاری نسبت به پیران وجود داشته است. دلیل این مدعا وجود نهادی به نام غِرِپ‌خانه در میان پاره‌ای  اقوام ابتدایی است که پیشینه‌ای هفت هزار ساله دارد. این پدیده البته در اروپا نیز وجود داشته است. بسیاری از اقوام ابتدایی، آن‌ها که با شکار و گرد‌آوری غذا به شیوه‌هایی نخستین زندگی می‌گذراندند یا دام‌داران کوچنده، از آنجا که نیروی جسمی افراد برای مشارکت در کارهای قبیله مهم‌ترین عامل به شمار می‌آمد، همین که افراد در اثر پیری، نیروی جسمی خود را از دست می‌دادند، از کارهای قبیله کنار گذاشته یا حتی در برخی موارد به مرگ محکوم می‌شدند. این مساله و حکم در هر قبیله‌ای به شکلی، همخوان با رسم‌ها و باورهای آنان انجام می‌شد. در برخی قبایل هر زمان فرد کهن‌سال به سبب از دست‌دادن نیروهای خویش بی‌فایده می‌شد، مورد بی‌توجهی قبیله و اعضای خانواده قرار می‌گرفت. تا آغاز سده گذشته همچنان متداول بود که پسران مردان کهن‌سال از وی اجازه می‌خواستند او را از قید زندگی سخت در آن شرایط رهایی بخشند و این درخواست در بسیاری از موارد پذیرفته می‌شد. در برابر اینگونه رفتار با سالمندان، از اجتماع‌هایی دیگر می‌توان یاد کرد که با وجود فقر همگانی، برای کهن‌سالان احترام قایل‌اند. سالمندان در اینگونه اجتماع‌های روستایی و عشایری تا واپسین لحظه‌های عمر ارزش و احترام داشتند و نسبت به پیشینه خانوادگی و نیروی ذهنی، در موقعیت‌هایی مناسب همچون کدخدا، سرآبیار، سربنه، بزرگ فامیل، کارشناس، ممیز زمین و آب جای می‌گرفتند. زمانی که بهداشت به روستاها رسید و در کنار دستاوردهای مستقیم، عمری دراز نیز برای افراد به ارمغان آورد، تعداد سالمندان در روستا نسبت به تعداد موقعیت‌های مناسب و مورد نظر، افزایش یافت. آن‌ها در این شرایط تنها پاره‌ای از موقعیت‌های مهم را می‌توانستند در دست گیرند. این وضعیت موجب شده است در دهه‌های اخیر تعداد سالمندانی که موقعیتی جز پیری ندارند، در روستاها افزایش بسیار یابد. وضعیت سالمندان با این حال در میان عشایر ایران در دوره‌های گوناگون بسیار متفاوت است.
 

آیا نمونه‌هایی همسان خانه سالمندان امروزین می‌توان در جامعه تاریخی ایران یافت؟
بزرگان در پاره‌ای از عشایر ایرانی در گذشته‌های دور که جابه‌جایی‌های دوره کوچ، پیاده و بسیار سخت و توان‌فرسا بود و سالمندان آن وضعیت را نمی‌توانستند تاب آورند، معمولا سالخوردگان فرسوده را در قشلاق بر جای می‌گذاشتند؛ بسیاری از این سالمندان به علت بی‌غذایی یا شرایط سخت آب‌وهوایی جان می‌دادند. سالمند چنانچه با قبیله خود در کوچ همراه می‌شد و سپس در راه بازمی‌ماند، او را با  میزانی آب و غذا در غارهای میان راه یا در مکانی می‌گذاشتند که بدان منظور درست کرده بودند و سپس به کوچ خود ادامه می‌دادند. عشیره یا قبیله در بازگشت از ییلاق، چنانچه آن سالمند یا سالمندان را زنده می‌یافتند، به قشلاق بازمی‌گرداندند و اگر مرده بودند، بازمانده پیکر او را به خاک می‌سپردند. این مکان‌ها در میان برخی قبیله «غِرپ‌خانه» و در میان برخی «غاردالو» نام دارند. غرپ‌خانه بدینگونه بود؛ در گذشته و در زمان‌های کوچ به ویژه آنگاه که نیاز بود با شتابی بیش‌تر از ییلاق به قشلاق بروند و همراه‌بردن سالمندان و معلولان مشکل می‌شد، در میان راه به ویژه در مکان‌هایی که درمی‌یافتند دیگر نمی‌توانند معلولان یا سالمندان را با خود ببرند، مکانی را به اندازه حدود ٩ متر مربع به وسیله سنگ و کلوخ محصور می‌کردند. آن‌ها سپس سالمند ناتوان را روی پالان خری در میان آن مکان گذاشته، مقداری آب و نان کنار او جای می‌هند. سرانجام نیز دست او را بوسیده و در حالی که زنان ایل شیون می‌کنند، از او دور می‌شوند. سالمند در آنجا منتظر می‌ماند که یا خوراک حیوانات وحشی شود یا چند روز پس از گرسنگی و تشنگی بمیرد. این سنت البته چند نسل بعد دگرگونی یافت و غرپ‌خانه منسوخ شد؛ شاید به این دلیل که با ارایه برخی سازوکارهای فرهنگی، سرای سالمندان جایگزین آن شد.
 

بنیان‌گذاری و پیدایش سرای سالمندان از چه زمانی شکل گرفت؟
از زمانی که جامعه به سوی نوشدن و مدرنیزاسیون حرکت کرد، ساختارهای خانواده به دگرگونی‌هایی بسیار دچار شد. زندگی از حالت روستایی به تجمع در شهرها سوق یافت. سالمندان در این میانه دیگر کارآیی گذشته را نیز نداشتند و خانواده‌ها که به دلایلی از نگهداری آن‌ها ناتوان بودند، آن‌ها را سرای سالمندان سپردند. کوشش‌هایی برای گردآوری کودکان یتیم، سرراهی و معلول، در پایان دوره قاجار و در زمان سلطنت احمدشاه آغاز شد تا نسبت به نگهداری آن‌ها اقدام شود. بخشی از این جنبش و کوشش، به پیروی از آلمانی‌ها بود؛ هنگامی که آن‌ها در تبریز یک پرورشگاه بنیان گذاردند، یکی از نمایندگان مجلس شورای ملی در نطقی در این‌باره گفت «کفار آمدند و با ایجاد پرورشگاه به فکر کودکان ما بودند و ما خود به فکر نیستیم. اگر نمایندگان مجلس از حقوق ماهیانه خود مبلغی را کنار بگذارند، می‌توانیم مراکزی را دایر کنیم که از اطفال بی‌سرپرست نگهداری کنند». این نطق موجب شد نمایندگان مجلس، مرکزی به نام امین‌آباد در میانه راه شهر ری و تهران پدید آورند؛ همانجا که اکنون مرکز نگهداری بیماران روانی است. دولت پس از این گام، در پایان جنگ دوم جهانی بیمارستانی به نام روزبه ساخت و آنگونه کودکان را به آنجا فرستاد. این مکان بعدها به مکانی نیز برای نگهداری سالمندان بدل شد. سپس مرکزهایی برای نگهداری سالمندان شکل گرفت که به پیدایش و بنیان‌گذاری کهریزک انجامید.

 

منبع: شهروند

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: