نگاهی به سال‌های پایانی زندگی حضرت رسول (ص)

1395/9/7 ۱۱:۰۹

نگاهی به سال‌های پایانی زندگی حضرت رسول (ص)

حیات مبارك محمد رسول‌الله (ص) بنیانگذار دین مبین اسلام تاثیری شگرف و ژرف در زندگی فردی و اجتماعی مردمان جزیره العرب به جای گذاشت و همه ابعاد حیات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایشان را دچار تحول ساخت؛ به گونه‌ای كه می‌توان ظهور اسلام را انقلابی اساسی در این منطقه تلقی كرد. به تعبیر یكی از پژوهشگران رسالت آن حضرت (ص) ساختارهای تاریخی پیشین را به چالش طلبید، در محور سیاسی- اجتماعی رسول اكرم (ص) ساختار امت اسلامی را جایگزین نظام پیشین قبیله‌ای ساخت، در محور فكری، ایشان عقیده و باور دینی را به جای تعصب نشاند و در محور اقتصادی قسط و عدل را جانشین غنیمت كرد.


«و من بهشت را اختیار كردم»


حیات مبارك محمد رسول‌الله (ص) بنیانگذار دین مبین اسلام تاثیری شگرف و ژرف در زندگی فردی و اجتماعی مردمان جزیره العرب به جای گذاشت و همه ابعاد حیات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایشان را دچار تحول ساخت؛ به گونه‌ای كه می‌توان ظهور اسلام را انقلابی اساسی در این منطقه تلقی كرد. به تعبیر یكی از پژوهشگران رسالت آن حضرت (ص) ساختارهای تاریخی پیشین را به چالش طلبید، در محور سیاسی- اجتماعی رسول اكرم (ص) ساختار امت اسلامی را جایگزین نظام پیشین قبیله‌ای ساخت، در محور فكری، ایشان عقیده و باور دینی را به جای تعصب نشاند و در محور اقتصادی قسط و عدل را جانشین غنیمت كرد. با وجود این روشن است كه برقراری حكومت آرمانی مدینه‌النبی(ص) به دلیل ریشه دواندن سنت‌های جاهلی در تار و پود حیات عملی و نظری مردمان جزیره العرب نمی‌توانست در این فرصت كوتاه ماندگار شود و بعد از رحلت آن بزرگوار، چنان كه محققانی چون سید جعفر شهیدی نشان داده‌اند، اعراب به رسوم جاهلی خویش رجوع كردند. با این همه تجربه درخشان حكومتمندی پیامبر اكرم(ص) به روشنی الگوی شفافی از سیاست‌ورزی اسلامی عرضه می‌كرد، سرمشقی كه در طول تاریخ روشنی بخش رهروان حقیقی دین اسلام بوده و هست. در یادداشت پیش رو خواهیم كوشید روایتی از سیره سیاسی نبوی در واپسین سال‌های حیات ارزشمند آن بزرگوار عرضه داریم.

 

آخرین غزوه پیامبر (ص)
سال‌های نهم تا یازدهم هجرت را سال‌های واپسین حیات مبارك پیامبر اكرم (ص) می‌خوانند. به طور مشخص بعد از غزوه تبوك كه آخرین حضور آن بزرگوار در میدان جهاد بود و بعد از آن در مدینه حضور داشت و به امور امت اسلامی رسیدگی می‌كرد. اما ماجرای تبوك از آن قرار بود كه جمعی از بازرگانان نبطی كه از شام و از میان غسانیان و رومیان بازمی‌گشتند، خبر دادند كه امپراتوری روم به قصد حمله بر اسلام در بلقاء لشكری عظیم گرد آورده‌اند و اعراب شام از لخم، جذام، عامله و غسان به ایشان پیوسته‌اند تا به حجاز حمله كنند و دولت مسلمانان در مدینه را برچینند. پیامبر (ص) امر به تجهیز سپاه كرد و از آغاز موضوع را به طور مشخص آشكار كرد تا مسلمانان با آمادگی كامل وارد نبرد شوند. قبایل بدوی نیز احضار شدند و لشكری عظیم از مسلمانان فراهم آمد كه تا آن زمان سابقه نداشت. سی هزار تن حركت كردند، هوا بسیار گرم و سال نیز سخت بود و ترك میوه و سایه مدینه برای اهل مدینه دشوار، علاوه بر هراس از رومیان. به همین خاطر گروهی چون عبدالله بن ابی از حضور در جنگ سر باز زدند كه آیه ٤٥ سوره توبه درباره ایشان نازل شد. پیامبر (ص) پیش از حركت، محمد بن مسلمه انصاری را به امارت مدینه گذاشت و علی (ع) را به نگاهبانی از خاندانش فرمود و گفت: «اما ترضی یا علی ان تكون منی بمنزله هارون الا انه لانبی بعدی» (ای علی! نمی‌خواهی با ماندن در مدینه، جایگاهت نسبت به من همان جایگاه هارون نسبت به موسی باشد؟ جز اینكه پس از من نبوت خاتمه می‌یابد.)
 پس از آن پیامبر (ص) با لشكر ثنیه الوداع حركت كرد و پس از تحمل گرما و تشنگی فراوان به تبوك رسیدند. آنجا مشخص شد كه خبری كه بازرگانان آورده‌اند، صحت نداشته است. در تبوك پیامبر (ص) با قبایله ایله و جربا و اذرح توافق كرد كه جزیه بپردازند و به ایشان امان نامه داد. در راه بازگشت گروهی از منافقین، ١٢ یا ١٥ تن در گردنه‌ای بین راه قصد جان پیامبر (ص) را كردند كه ایشان آگاه شد و حذیفه را فرستاد تا آنها را پراكنده كرد. همچنین در راه بازگشت به مدینه مسجد ضرار در محله قبا را تخریب كرد، مسجدی كه گفته می‌شود هنگام عزیمت پیامبر به تبوك، گروهی از منافقین آن را به بهانه علیلان و حاجتمندان ساختند. دو رخداد مهم بعدی نخست پیمان با طایف سرسخت و متكبر و دیگری مرگ عبدالله بن ابی منافق مخوف بود.
 

وفود بعد از تبوك
پس از غزوه تبوك و تسلیم طایف، نفوذ اسلام به سراسر جزیره العرب گسترش یافت و پس از آن وفدهای (وفد به معنای گروهی است كه برای قضیه‌ای نزد حاكم می‌روند) قبایل و امرای عرب به مدینه می‌آمدند و به اسلام مشرف می‌شدند. به همین خاطر سال نهم را سنه الوفود خواندند، سالی كه یدخلون فی دین‌الله افواجا. این وفدها، گاه نمایندگان واحدهایی بسیار كوچك در جامعه عربی بودند و گاه نماینده بزرگ‌ترین و مقتدرترین واحدهای قبیله‌ای. وفد ثقیف از جمله نمایندگان بزرگ‌ترین قبایل عرب حجاز محسوب می‌شدند كه بسیار كوشیدند تا برای استمرار بت‌پرستی امتیازهایی نیز از رسول خدا بگیرند، اما پیامبر با شروط ایشان موافقت نكرد. استمرار بت‌پرستی در سه سال و عدم تقید به اقامه نماز دو شرط ثقیف برای تسلیم به دولت مدینه بود. وقتی وفد ثقیف بر این دو خواسته خویش اصرار ورزیدند، پیامبر پاسخ داد كه نه‌تنها برای سه سال، بلكه حاضر نیست حتی یك ماه هم به آنها در استمرار بت‌پرستی فرصت دهد. در مورد نماز هم رسول خدا به صراحت اعلام داشت كه «در دینی كه نماز در آن نباشد، هیچ خیری نیست.»  این اعلام موضع صریح پیامبر(ص) سبب شد كه ثقیف سر فرود آورد.
از دیگر رویدادهای مهم سال نهم نخست وفات‌ ام‌كلثوم، دختر پیغمبر (ص) و زن عثمان بود و دیگری نزول سوره برائت بود كه علی (ع) آن را یعنی چهل آیه اول را در منا برای مومنان تلاوت كرد. مفاد آن بود كه خدا و پیامبرش از مشركان بری هستند و هر پیمانی كه بوده است باطل است جز پیمان‌های مدت‌دار كه مدت آن رعایت می‌شود؛ بنابراین چهار ماه مهلت است كه مشركان به خانه‌های خود برگردند. در حج سال بعد حكم برائت با دقت اجرا شد و مكه از حضور مشركان پاك شد.
 

مرگ فرزند
 بیشتر سال دهم هجرت را پیامبر (ص) در مدینه مشغول پذیرایی از وفدها و فرستادن عاملان صدقه و معلمین دین به اطراف و انجام كارهای مربوط به یمن و جنوب بود. در این سال ایرانی‌های یمن كه ابنا خوانده می‌شدند، مسلمان شدند. یكی از آنها كه نامش فیروز بود به مدینه آمد و اسلام خود و قوم را به عرض پیامبر اسلام رساند. رخداد اندوهناك در این سال مرگ فرزند شیرخواره پیامبر اسلام (ص) بود. به تعبیر یكی از پژوهشگران شاید بتوان گفت كه پس از غم درگذشت خدیجه (س)، همسر نخست پیامبر(ص) و بانوی اسلام، غم از دست دادن ابراهیم سخت‌ترین رنجی بود كه بر پیامبر (ص) از حیث از دست دادن عزیزانش وارد آمد. خداوند این پسر را در ذی‌الحجه سال هشتم هجری از ماریه قبطیه به پیامبر (ص) ارزانی داشته بود. محمد (ص) نیز با عشقی كه به جد اعلای خویش و پدر توحید داشت، او را ابراهیم نام نهاد. میزان شوق پیامبر(ص) به این كودك زبانزد بود. اما تقدیر چنان بود كه این كودك بعد از یك سال و ده ماه بیمار شود و در گذرد. در روایات هست كه وقتی ابراهیم را برای دفن در قعر خاك بقیع آماده می‌كردند، تمام گلوی محمد (ص) را حزن گرفته بود، اما هرگز بر تقدیر الهی اعتراضی نكرد و بر آنچه محبوب بزرگش مقدر كرده بود، با كمال آرامش رضایت داد. او تنها در حالی كه می‌كوشید حتی اشك خود را پنهان كند، خطاب به ابراهیم كه اینك جسمی بی‌روح بود، گفت: در مرگ تو اشك چشم، بی‌قرار فرو می‌ریزد و دل گرفتار اندوه و تاثر می‌شود.‌ای ابراهیم برایت اندوهناكم، اما هرگز سخنی نمی‌گویم كه خداوند را به خشم آورد. (تاریخ یعقوبی، جلد اول، ص ٤٥٥) همچنین در روز وفات این طفل كسوفی به وقوع پیوست؛ مردم گفتند به خاطر مرگ ابراهیم است، پیامبر فرمود: «ماه و خورشید دو نشانه از نشانه‌های خدایند؛ برای مرگ یا زندگی كسی نمی‌گیرند. پس هر گاه چنان دیدید به مسجدهای خود پناه برید.»
 

حجه‌الوداع
در اواخر ذی‌القعده سال دهم هجرت پیامبر (ص) به عزم حج روانه مكه شد و جمعیت زیادی از حاجیان در ركاب او. پیامبر (ص) از زمان هجرت تاكنون حج نكرده بود و سفرهایش به مكه همه صورت عمره داشت و این نخستین حج پیامبر(ص) پس از هجرت بود و هم آخرین، چه پس از آن به فاصله كمی وفات یافت و بدین جهت این سفر را حجه الوداع می‌نامند. علت به حج نرفتن پیغمبر (ص) شاید آن بوده كه از دیدن مشركین در خانه خدا كراهت داشته و اینك با نزول سوره برائت مشركان ازاله شده بودند و مانع برطرف شده بود. پیامبر (ص) در ذوالحلیفه احرام گرفت، پس با قربانیان و حاجی‌ها به راه افتاد. در این سفر اهل بیت پیامبر همراه او بودند. در چهارم ذی‌الحجه وارد مكه شد و برای آنكه مشرف به جمعیت باشد همچنان سواره به طواف پرداخت و حجر را عصایی كه به دست داشت استلام می‌كرد. پس از طواف قدوم، فرمود كسانی كه قربانی برای خود نیاورده‌اند، عمره كنند. علی (ع) كه در این هنگام از یمن فرارسیده بود و چند قربانی برای پیامبر(ص) آورده بود، چون نیت كرده بود كه مانند پیامبر (ص) حج كند، پیامبر(ص) او را در قربانی خود شریك كرد. لشكریانی كه با علی (ع) از یمن آمده بودند در غیبت او از غنایم برداشته و پوشیده بودند، وقتی كه علی (ع) آنها را دید فرمود جامه‌ها را بركنند. آنها شاكی شدند پس پیامبر(ص) در خطبه‌ای گفت: یا ایها الناس لاتشكوا علیا فوالله انه لاخشن فی ذات‌الله من این یشكی.
روز ترویه پیامبر(ص) از مكه به منا رفت و آنجا رمی جمره و قربانی كرد وحلاق خواست و سر تراشیده و موها بر اصحاب قسمت كرد. پس بر ناقه قصوی سوار شد و خطبه‌ای خواند مشتمل بر بیان احكام دین و در پایان گفت ‌اللهم هل بلغت؟ مردم گفتند‌ اللهم نعم، پیغمبر فرمود ‌اللهم اشهد. اخلاص در عمل و یگانگی با جماعت، حرمت ریختن خون مسلمانان و مساوات آنان با یكدیگر از رئوس فرمایشات پیامبر (ص) به صحابه بود. روز سوم به مكه برگشت و طواف كرد و سه روز ماند، پس با كاروان حج به سوی مدینه حركت كرد.
در راه بازگشت در اخبار است كه در منزل غدیرخم پیامبر(ص) به موجب وحی‌ای كه رسیده بود مردم را جمع كرد و بر منبری از جهاز شتر بالا رفت و علی (ع) را با خود به منبر برد و پس از خطبه‌ای مشتمل بر وعظ و اخبار از نزدیكی وفات خود گفت انی مخلف فیكم ما ان تمسكم به لن تضلوا من بعدی كتاب‌الله و عترتی فی اهل بیتی لن یفترقاحتی یردا علی الحوض. پس بازوان علی(ع) را گرفته بلند كرد و با صدای رسا گفت من كنت مولاه فهذا علی مولاه،‌اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله و از منبر فرود آمد و مردم را فرمود دسته‌دسته بروند و بر علی (ع) به امارت مومنین سلام كنند و چنین كردند. پس در همان منزل آیه نازل شد كه: الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتی و رضیت لكم الاسلام دینا. سپس عده‌ای از صحابه كه ناراضی شده بودند در عقبه ارسی به قصد پیغمبر (ص) كمین كرده بود ولی جبرییل پیامبر (ص) را بر مكر آنها آگاه كرد و نتیجه نگرفتند.
 

ماه‌های آخر
پیامبر اكرم(ص) در بازگشت از حجه‌الوداع از خستگی سفر بیمار شد. در این هنگام كار اسود عنسی در یمن بالا گرفته بود. این اسود از اواخر سال پیش یا اوایل این سال در صنعا در یمن به ادعای نبوت خروج كرده و عاملان اسلام را پراكنده ساخته بود و از جمله شهر بن باذان ایرانی را كه از طرف پیامبر (ص) عامل صنعا بود كشت و زن او را گرفت. بدین جهت ایرانی‌های یمن (ابنا) با او بد شدند و او با آنها. پیامبر (ص) نامه‌ها به ایرانی‌های یمن و سایر مسلمانان آنجا با رسولان فرستاد و فرمود اسود را بكشند و آنها جمع شده و به همدستی آزاد زن اسود شبی بر او ریختند و او را كشتند، ولی خبر قتل او پس از رحلت پیامبر (ص) به مدینه رسید. بیماری پیامبر(ص) به طور موقت بهبود یافت ولی در این موقع دو كذاب دیگر خروج كردند، یكی مسیلمه در طایفه بنی‌حنیفه در یمامه و دیگری طلیحه در طایفه بنی‌اسد در نجد. پیامبر (ص) درباره این دو كذاب نزی به قول مورخ محاربه وسیله رسل را پیش گرفت و مسلمانان مجاور آنها را به دفع آنها بر انگیخت ولی خاتمه كار آنها در خلافت ابوبكر بود.
اواخر ماه صفر سال یازدهم هجرت پیامبر (ص) فرمان تجهیز سریه ای (جنگ‌هایی در دوره پیامبر اكرم (ص) اطلاق می‌شود كه بدون حضور مستقیم پیامبر (ص) و به فرماندهی یكى از اصحاب بوده است) برای جنگ با روم داد و اسامه‌بن زید را كه فرد جوانی بود، امیر لشكر كرد. دو روز بعد، چهارشنبه، پیامبر (ص) دوباره بیمار شد و تب و سردرد آمد ولی فردای آن روز كه پنجشنبه بود، از خانه بیرون آمد و به دست خود پرچم را برای اسامه بست و او را به رفتن فرمان داد. پس اسامه از مدینه بیرون آمده در جرف (در یك فرسنگی مدینه) لشكرگاه ساخت. مردم به واسطه پیامبر از پیوستن به لشكر اسامه خودداری كردند و بعضی هم بهانه می‌جستند كه چرا جوانی بیست ساله باید بر مهاجران سابقه‌دار امیری كند. این سخن به گوش پیامبر (ص) رسید، ناراحت شد و با وجود كسالت و بیماری دستمال به سر بست و از خانه به مسجد رفت و بر منبر رفت. نخست گفت دیشب در خواب دیدم كه دو بازوبند زرین بر بازوانم هست و من از آن بدم آمد و پف كردم و هر دو بر باد رفتند و این را بدین دو كذاب صاحب یمامه و صاحب یمن تاویل كرده‌ام. پس گفت، می‌شنوم بعضی در باب امارت اسامه سخن می‌گویند، در باب امارت پدرش نیز سخن گفتند و حقا كه شایسته امارت بود، پسرش هم شایسته است، لشكر اسامه را به راه بیندازید.
 

رحلت رسول (ص)
نوشته‌اند كه در شب پیش از بیماری پیامبر (ص) با غلام خود ابومویهبه به بقیع رفت و گفت فرمان رسیده است كه برای اهل بقیع استغفار كنم. پس در میان قبرها ایستاده گفت«السلام علیكم اهل المقابر، لیهن لكم ما اصبحتم فیه مما اصبح الناس فیه، اقبلت الفتن كقطع اللیل المظلم یتبع آخرها اولها، الاخر شر من الولی» و به ابومویهبه گفت «كلید گنج‌های دنیا را خلود در آن برای من آوردند و مرا میان دنیا و میان بهشت و لقای خدا مخیر كردند و من بهشت را اختیار كردم» آنگاه برای اهل قبور استغفار كرده و به خانه باز آمد و پس از آن بیمار شد.
در روزهای اول بیماری، پیامبر (ص) به رسم همیشه در خانه‌های همسرانش به نوبت ماند. یك روز در عین شدت بیماری فرمود تا هفت مشك آب از چاه‌های مختلف آوردند و بر تنش ریختند تا آنكه گفت بس است. آنگاه به مسجد آمد و بر منبر رفت نخست برای اصحاب استغفار و ترحیم كرد، پس درباره انصار سفارش كرد و خطاب به مهاجران گفت شما زیاد شدید ولی انصار بر تعدادشان افزوده نمی‌شود انصار پناهگاه من‌اند، با نیكان‌شان نیكی كنید و بر بدكاران‌شان ببخشایید. پس گفت بنده‌ای از بندگان خدا مخیر شد میان دنیا و عقبی و او عقبی را اختیار كرد، هر كس بر من حقی دارد بستاند یا حلال كند، اگر بر پشت كسی تازیانه زده‌ام یا كسی را دشنامی داده‌ام اینك برای تلافی حاضرم، من اهل كینه نیستم و شایسته من نیست. پس از منبر فرود آمد، نماز ظهر خواند و دوباره بر منبر نشست و سخن پیشین را تكرار كرد، آنگاه بعضی برخاستند و مطالبی كه داشتند گفتند و بعضی دعا خواستند. پس پیامبر(ص) از منبر فرود آمد و در حالی كه بر علی(ع) و فضل بن موسی تكیه داده بود و پاهایش به زمین كشیده می‌شد، به خانه رفت. بیماری پیامبر (ص) شدت یافت تبی شدید به طوری كه به تعبیر راوی از شدت حرارت كشی دست بر دست پیامبر(ص) نمی‌توانست گذاشت. پیامبر(ص) برای نماز بیرون نمی‌آمد و گفت«یكی با مردم نماز بخواند كه من به خود مشغولم.» روز دوشنبه موقع نماز صبح، پیامبر (ص) ناگهان وارد مسجد شد، مردم از شدت خوشحالی دیدار پیامبر (ص) نزدیك بود نماز خود را بر هم زنند، پیامبر (ص) نزدیك محراب آمد و نماز خواند. بعد از نماز رو به مردم كرد و گفت: «یا ایها الناس سعرت النار و اقبلت الفتن كقطع اللیل المظلم و انی والله لاتمسكون علی شیئا، انی لم احل لكم الا ما احل لكم القرآن و لم احرم علیكم الا ما حرم علیكم القرآن.» پس به خانه بازگشت و ظهر همان روز كه دوشنبه بود رحلت كرد. در روایات شیعه اخبار زیادی هست مبنی بر آنكه پیامبر (ص) در حین رحلت علی (ع) را خواست و با حضور عباس و سایرین او را وصی خود قرار داد و بار دیگر خلافت او را تاكید و تصریح كرد.
پیكر پیامبر (ص) را علی (ع) و عباس و چند تن از نزدیكان در خانه غسل دادند و پس بر تختی در همان خانه گذاشتند. بعد از تصمیم‌گیری درباره محل دفن ایشان، علی (ع) و نزدیكان بر پیامبر(ص) نماز خواندند و پس مردم دسته دسته می‌آمدند و نماز می‌خواندند و می‌رفتند. در نهایت جنازه مقدس را در شب چهارشنبه در خانه خود پیامبر(ص) در محل بسترش به خاك سپردند.

حجه الوداع

در اواخر ذی‌القعده سال دهم هجرت پیامبر (ص) به عزم حج روانه مكه شد و جمعیت زیادی از حاجیان در ركاب او. پیامبر (ص) از زمان هجرت تاكنون حج نكرده بود و سفرهایش به مكه همه صورت عمره داشت و این نخستین حج پیامبر(ص) پس از هجرت بود و هم آخرین، چه پس از آن به فاصله كمی وفات یافت و بدین جهت این سفر را حجه الوداع می‌نامند.
علت به حج نرفتن پیغمبر (ص) شاید آن بوده كه از دیدن مشركین در خانه خدا كراهت داشته و اینك با نزول سوره برائت مشركان ازاله شده بودند و مانع برطرف شده بود. پیامبر (ص) در ذوالحلیفه احرام گرفت، پس با قربانیان و حاجی‌ها به راه افتاد. در این سفر اهل بیت پیامبر همراه او بودند. در چهارم ذی‌الحجه وارد مكه شد و برای آنكه مشرف به جمعیت باشد همچنان سواره به طواف پرداخت و حجر را عصایی كه به دست داشت استلام می‌كرد. پس از طواف قدوم، فرمود كسانی كه قربانی برای خود نیاورده‌اند، عمره كنند.

منبع: اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: