1395/9/3 ۰۸:۲۲
روایت فرستاده نظامی دربار ژاپن از بندر پررونق جنوبی ایران در دوره قاجار
پرستو رحیمی: «شنیدم که در اینجا تا حدود یکصد سال پیش مردم عموما کاغذ را نمیشناختند و بر پوست گوسفند یا برگ درخت و مانند اینها مینوشتند. از هنگامی که از سرزمین ترک (عثمانی) کاغذ وارد کردند، رفتهرفته آن را به کار بردند. اما هنوز با کاغذ ساختن آشنایی ندارند. گویا کاغذ هنوز از اروپا میآید. از اینرو، کتاب هم در این مملکت نمیتوانند چاپ کنند، و کتابها را به بمبئی میفرستند تا چاپ شود». تاکنون به این اندیشیدهاید که کاغذ و کتاب چه زمانی در ایران رایج شد؟ در روزهایی که هفته کتاب و کتابخوانی را پشت سر گذاردهایم، بیمناسبت نیست جملههای بالا را از یک سفیر ژاپنی به نام نوبویوشی فوروکاوا به یاد آوریم. او در دوران حکومت ناصرالدین شاه قاجار به ایران آمد. ایرانیان البته پیش از آن با کاغذ آشنا شده بودند اما امکان تولید کاغذ به شیوه نوین در حجم انبوه تا دوران پهلوی اول ممکن نشد. سفرنامه فوروکاوا اثر نوبویوشی فوروکاوا، نظامی ژاپنی است که به اهتمام هاشم رجبزاده و کینجیئهاورا به فارسی روان ترجمه شده است. فوروکاوا، جزو هیاتی هفت نفره بود که در سال۱۸۸۰میلادی برابر با ١٢٥٨ خورشیدی به منظورگسترش روابط بازرگانی ژاپن با ممالک آسیایی به ایران ره سپرد. وی پس از انجام ماموریت، این سفرنامه را در ملاحظه و تحقیق احوال ایران نگاشت. هیات ژاپنی که از راه دریا از سمت جنوب به ایران آمده بود، پس از مسافرتی ۴۲ روزه از بوشهر به تهران آمد و پس از ۱۱۰ روز توقف در تهران از راه بندر انزلی به ژاپن بازگشت. فوروکاوا به دلیل حرفهاش یعنی نظامیگری، علاقه و توجهی زیاد به وضعیت نظامی مناطق گوناگون در ایران داشت. او به هر منطقه رفته، گزارشی از آن منطقه و وضعیت نظامیاش ارایه داده است. جالبترین بخش سفرنامهاش شاید شرح دیدارهای هیات ژاپنی با ناصرالدین شاه در تهران و گفتوگوهای انجامشده در آنها است. او از آرزوهای دور و دراز ناصرالدین شاه سخن میراند. پرسشها و پاسخهای جابهجا شده میان دو سوی دیدارها، جالب و البته برای ایرانیان غمانگیز است. سفرنامه او به طور کلی بسیار خواندنی و در واقع دانشنامهای دربرگیرنده مسائل سیاسی، نظامی، اجتماعی، اقتصادی، کشاورزی، ادبیات و فرهنگ است. هیات همراه فوروکاوا از راه بمبئی و سپس مسقط به خاک ایران در بندرعباس رسیده، با گذر از بندر لنگه، مدتی را در بوشهر توقف میکند تا دیگر همراهان وی نیز برسند و به سوی تهران حرکت کنند.
ورود به بوشهر فوروکاوا حدود سه ماه سفر دریایی داشته تا به خاک ایران برسد. او از این که سرانجام میتواند استراحت کند خرسند شده و مینویسد «هنوز باورم نمیشود که این همه روزها را در دریا گذارنده باشم». دو تن از هموطناناش که در بوشهر بودهاند، هنگام ورود به شهر به پیشواز او میآیند «ظهر سهشنبه در ساعت ٣ بعدازظهر کشتی در ساحل بوشهر لنگر انداخت. با رسیدن کشتی آقایان میکاوا، فوجیتا آمدند و به خانهای که آنها اجاره کرده بودند وارد شدم. علت کرایه کردن منزل این است که در اینجا مهمانخانهای نیست».
ایران؛ در نخستین دیدار بوشهر به دلیل مسیر دریایی، نخستین شهر از ایران است که فوروکاوا میبیند. وی بندر را اینگونه توصیف میکند «این آبادی از مناطق خوب ایران است. آن را از دریا که نگاه کردم چندان مرتفع نبود و پیدا مینمود که بر تپه بنا شده است. پیرامون شهر به یک میل و سه ربع میرسد». او بیدرنگ به استحکامات نظامی شهر و برج و باروی آن دقت میکند «آن جانب شهر که رو به خشکی است حصار و قلعه ساخته شده، از خشت است. در میان این حصار در چند جا برجهای توپ به شکل گرد یا چارگوش ساخته شده، و در آن سه جانب شهر هم که رو به دریا دارد برجی برای دفاع ساخته بودند که اکنون ویرانه است و متروک». آلودگی و بیتوجهی به پاکسازی خیابانها و گذرگاههای اصلی، شگفتی این نظامی ژاپنی را برمیانگیزد «عرض راه در مرکز شهر فقط هشت یا نه شاکو بود و کوی و گذر انباشه از خاکروبه و مدفوع حیوان؛ اینجا و آنجا هم استخوان چارپایان مرده و لاشه سگ و گربه دیده میشد. آلودگی محیط و زندگی این منظره به اندازهای است که به وصف درنمیآید». او سپس ادامه میدهد «جایی هم بود که برای ادامه راه میباید از میانه قبرستان و روی گورها عبور کرد. چراغی هم کوی و گذر را [در] شب تیره روشن نمیکرد». او به شیوه ساختمانسازی و پیوند آن با طبیعت این ناحیه نیز توجه کرده است «ساختمان خانههای اینجا با خشت خام یا مصالح سختشده در آب دریا است. بامها همه هموار است و کاهگلپوش و از درون ساختمان که از پلکان خاکی بالا میروند به بام میرسند. شبهای تابستان را روی بام و در هوای آزاد که خنک است میگذرانند یا که در کناری از آن سرپناه یا بالاخانهای میسازند و از گرمای اتاق در شب به اینجا پناه میآورند. در همه شهر خانه و ساختمان خوب و چشمگیری ندیدم». این جهانگرد ژاپنی با گشتی در شهر و بازار مینویسد «اینجا هم مانند سرزمین هند مرکز خرید را بازار مینامند و بازار خود محلهای است. بازار بامهای گنبد شکل دارد، و گذر آن خیلی باریک است و دکانهای میان گذر و سوق چیزهای گوناگون به نمایش و فروش گذاشتهاند، مانند پارچه و ابزار و اسباب و گوشت و سبزی و امتعه دیگر. اینجا چیزی نیست که نتوان یافت؛ اما سراسر آن تاریک و کثیف است و بوی بد مشام را آزار میدهد، چندان که نفس کشیدن را دشوار میکند. این گذرها پرتردد و پرصداست».
امکانات نظامی سفیر ژاپنی همانگونه که اشاره شد به دستور حکومت ژاپن و با سمت نظامیگری به ایران سفر کرده بود، از اینرو طبیعی به نظر میآید که به استحکامات و امکانات نظامی هر منطقه که به آن وارد میشده است، بیشتر توجه کند «این شهر علاوه بر دارالحکومه و گمرکخانه و تلگرافخانه و بناهای اداری دیگر، دو قرارگاه لشکری دارد که یکی سربازخانه و دیگری توپخانه است. نفرات این قرارگاهها بر روی هم به سیصد نفر میرسد. این پادگانها در جایی در فاصله ٦٠-٥٠ کن از منزل جاری هیات ما واقع است». او به نوع لباس و رنگ آن، سلاحهای سربازان و جزئیترین مسائل هم توجه کرده است «سربازان همه لباس کوتاه کثیفی که از پارچه پنبهای نیلیرنگ است و به قواره یونیفورم نظامی فرانسه بسیار چینخورده، میپوشند. اما این سربازان قد و قامتی رشید دارند که مناسب حرفه آنهاست. آنها تفنگی مارپیچ دارند که به تفنگ «گویر» که در قدیم در هلند درست میکردند شبیه است، اما درون و بیرون لوله این تفنگها سراسر زنگزده و چنان آسیبدیده است که قابل استفاده نیست. این معلومات را از پنج نفر قراولی که حاکم بوشهر به نگاهبانی منزل ما گمارده بود دریافته و گرفتهام». نظامی ژاپنی در یک رخداد ناگهانی، تنبیه نظامی را در پادگانی میبیند که شگفتی وی را برمیانگیزد «غروب هنگام، بالای بام رفتم تا از گرما بگریزم. از اینجا توی سربازخانه دیده میشد. دو سرباز را برای تنبیه تازیانه میزدند. با دور بودن مسافت، حالات آنها خوب دیده نمیشد و همین اندازه پیدا بود که یکی را روی زمین و دمر خواباندهاند و به پشتش شلاق میزنند. این تنبیه را بر خلاف انتظار جلوی صف سربازان اجرا نمیکردند تا مایه تنبیه آنها بشود». وی همچنین با پرداختن به شیوه حکومتگری در این منطقه تاکید میکند که توان نظامی ایران به طور کلی ضعیف است.
گواراترین هندوانه زندگی سفیر ژاپنی چند روز را به گردش در شهر یا بیرون حصار اصلی آن اختصاص میدهد. کمبود آب توجه او را به خود کشانده، برآن میشود شیوه کشاورزی منطقه را بررسی کند «مسلما در این زمینهای ریگزار و بایر و در هوای گرم و سوزان، برکهای از آب باران نیست و به دست آوردن آب برای کشت و کار بسیار دشوار است. از اینرو، در چند جا چاه زدهاند تا آب آن را برای کشت و زرع به کار ببرند». او سپس درباره شیوه کشیدن آب از چاه و رساندن آن به زمینها توضیح میدهد «این طرز و وسایل آب برآوردن از زیرزمین ابتدایی است، اما نشان میدهد که مردم اینجا میکوشند تا راهی و تدبیری برای زراعت و زندگی در کار آورند. از هندوانه این جالیز گرفتم و خوردم. گوارایی و طعمی داشت که بهتر از آن نمیشود. آب در ایران معمولا قدری نمک دارد از اینرو هندوانه برای مردم نعمتی است و در بار آوردن آن همتی دارند». او بدینترتیب نتیجه میگیرد به دلیل شرایط یادشده، آب آشامیدنی نیز به سختی تهیه میشود «آب آشامیدنی را هم از این راههای دور در پوست گوسفند (مشک) میآورند. آب را که در مشک ریختند آن را بر پشت الاغ یا هر مشک بر دوش یک زن، سحرگاهان که هوا چندان گرم نیست به شهر میآورند. از اینرو، قیمت آب بسیار گران درمیآید».
شام عروسی فوروکاوا در زمان اقامت در بوشهر به گونه ناگهانی به تماشای یک مراسم عروسی مینشیند. همین مساله موجب میشود درباره آداب و رسوم آن در میان ایرانیها جستوجوهایی انجام دهد «پس از شام به ایوان روبروی بالاخانه که خنکتر بود رفتم. به ناگاه جمعیتی آن پایین در گذر پیدا شد که میآمدند و دست میزدند و آواز میخواندند. کوی و گذر و در و دیوار آن از نور مشعلها که آنها با خود داشتند روشن شده بود. بالای بام رفتم تا صحنه را بهتر ببینم. خوب که نگاه کردم دو طبقکش دیدم که دو کلهقند و ٧-٦ هندوانه و چراغ توری روشن بر سر میبردند. راهپیمایان در ردیفهای دو تا پنج نفری به دنبال هم میرفتند و پیرامون آنها کسانی مشعل به دست راه را روشن میکردند». او توصیف خود را از جشن اینگونه ادامه میدهد «این صحنه برایم بسیار عجیب بود گویا در آن نزدیکی در خانهای عروسی بود و اینها برای شرکت در جشن میرفتند. در این ولایت رسم است که هرگاه در خانهای عروسی باشد نه فقط خویشاوندان که دوستان و آشنایان نیز هر یک خوردنی و نوشابه بر سینی میگذارند و به آن خانه میروند و بدینسان عروسی را جشن میگیرند».
جهنم زمین شدت گرمای بوشهر برای سفیر ژاپنی بسیار عجیب و غیر قابل تحمل بوده، بسیار به آن اشاره میکند. او چند روز پیش از ترک این شهر در اینباره نوشته است «حدود ساعت ١٠ صبح باد تندی گرفت و هوا ناگهان از ریگ تیره و تار شد. گرماسنجم تا درجه ١٢٨ فارنهایت را نشان میدهد، اما امروز جیوه در لوله آن تا این درجه بالا آمد و ایستاد و راه نداشت که بالاتر برود. باد گرم تنم را میسوزاند و گویی از زمین و هوا آتش میبارد. هیچکار نمیتوانستم بکنم جر اینکه در گوشه اتاق پناه بگیرم و از لهیب باد گرم و سوزان کمی در امان باشم. دیدم که غلاف چوبی شمشیرم و نیز ظرفهای چوبی لاککاریشده که با خود داشتم از محل اتصالش باز شده و شکافته است. در این گرما همه چیز ضایع میشود. بیجا و مبالغه نیست که اینجا را جهنم روی زمین گفتهاند». * همه مطالب درون گیومه از کتاب «سفرنامه فوروکاوا» آورده شده است
منبع: شهروند
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید