1395/7/24 ۰۸:۵۲
درباره انتشار انبوه كتابهایی كه به محتوای آنها ایراداتی وارد است و ضربه زدن آنها به روند اندیشه و علم آموزی، میتوان گفت در اینجا معلول با علت خلط شده است. بیفكری در فرهنگ ما ریشهای عمیقتر و بنیادیتر از این دارد كه ما علت آن را موكول كنیم به زحماتی كه یك استاد میكشد تا به طور مثال فرآوردههای اندیشه مدرن را ترجمه و منتقل كند.
نقد و تصحیح، تنها راهحل ارتقای محتوای آثار است سیاوش جمادی: درباره انتشار انبوه كتابهایی كه به محتوای آنها ایراداتی وارد است و ضربه زدن آنها به روند اندیشه و علم آموزی، میتوان گفت در اینجا معلول با علت خلط شده است. بیفكری در فرهنگ ما ریشهای عمیقتر و بنیادیتر از این دارد كه ما علت آن را موكول كنیم به زحماتی كه یك استاد میكشد تا به طور مثال فرآوردههای اندیشه مدرن را ترجمه و منتقل كند. بیفكری در فرهنگ ما ریشههای بسیار عمیق و بنیادین دارد؛ وقتی كه عصر مدرن شروع میشود یعنی تقریبا همزمان با عصر نوزایی، هوشمندان جامعه ما در چه حال و هوایی بودند؟ در فرهنگی كه منقولات شفاهی بر ابداع و تفكر خودبنیادانه غالب است هرگز نمیتوان انتظار داشت كه به آسانی تفكری در حد كانت و حتی دكارت بتواند ادامه پیدا كند. چنین اندیشههایی در این فرهنگ وجود داشتهاند اما در مراحلی از تفكر خود، ناگهان به هراس افتادهاند. كسانی مثل غزالی كه اگر قسمتهایی از المنقذ من الضلال را از كلیت او منفك كنید، ممكن است تصور كنید این دكارت است كه سخن میگوید. اما در میانه راه، ناگهان غزالی احساس میكند كه در حال افتادن به ورطه كفر و ضلالت است. تفكر منجی نهایی بشریت در فرهنگی كه اساسا یك تقسیمبندی كلی وجود دارد، واژهها یا مقدس هستند یا نامقدس و انسانها یا مومن هستند یا كافر، گفتوگویی به وجود نمیآید مگر اینكه همراه با بغض و نزاع باشد. این فرهنگ با فرهنگی كه از آغاز فرهنگ گفتوگو بوده تفاوت دارد. شما به ندرت فیلسوف یونانیای را میبینید كه فیلسوف دیگری را تكفیر كرده باشد زیرا فلسفههای یونانی از ابتدای امر براساس منقولات و فتواهای قبلی یا سنتی كه مقدس شمرده میشده، نبوده است بلكه فضایی در فرهنگ یونانی وجود داشته كه هر كسی بتواند جسورانه، شجاعانه و با عقل و خرد خود درباره جهان فكر كند. این فكر كردن درباره جهان و كلیات آغاز تفكر است. به عبارت دیگر، تفكر از آنجا آغاز میشود كه ما در جایی كه هستیم و در آغاز و اكنون خود، خویش را در میان یك كل مییابیم كه این كل از جزییات میگذرد نه از جایی كه بیرون از ذهن ما است و با زور و تهدید و وعده و وعید در ذهن ما فرو شده باشد. در حقیقت، یك تفاوت بنیادین بین فرهنگی وجود دارد كه مبنای آن از آغاز بر تفكر بوده با فرهنگی كه مبنای آن از آغاز بر صغارت، استبداد، اطاعت و ترس بوده است. اینها ریشههای اساسی فقر تفكر در جامعه ما است. اما ریشههای روبنایی آن در عصر چپها به زعم من، شرایط اضطراری است كه مجالی برای مردم باقی نمیگذارد تا بتوانند به چیزی جز معیشت خود، زنده ماندن و نفس كشیدن فكر كنند. تا معیشت مردم تامین نباشد، تا سرپناه، آینده و شغل نداشته باشند، تا آینده فردی آنها به لحاظ مادی در حدی معقول فراهم نباشد طبیعی است كه دغدغههای آنها به جای خواندن به این امور معطوف شود. همچنین در جامعه نیز باید فضای عمومی گشوده شود تا نهادها، احزاب و رسانههای آزاد بتوانند در فضایی امن و برابر گفتوگو كنند. در غیر این صورت هیچ گونه ارتباطی بین نخبگان، روشنفكران و به طور كلی تودههای فكری جامعه با مردم برقرار نخواهد شد. به اعتقاد من، تفكر میتواند منجی نهایی بشریت باشد، همانگونه كه هانا آرنت بر آن تاكید میورزد. ارتباط برقرار نكردن یك اثر با جامعه به اثر مربوط نمیشود تفكر به ما حقیقت خاصی را نمیآموزد بلكه گوش و شنوایی ما را تربیت میكند تا صدای دیگری را نیز بشنویم و آغازگاه تفكر نیز آزادی است. مردم ما بسیار هوشیار هستند اما نسبت به جزییات عاجل. اینكه كتابی مثل «نقد سنجش خرد ناب» یا «هستی و زمان» یا «پدیدارشناسی روح هگل» بتواند گرهای از كار آنها باز كند نیازمند این است كه مخاطبان نیز كسانی باشند كه بتوانند از حد این جزییات عاجل فراتر رفته و به اعماق و ژرفاها بنگرند. اگر این امر اتفاق میافتاد، ما پیوسته یك وضعیت نامطلوب را بازسازی و بازتولید نمیكردیم. بنابراین، یك متفكر اساسا موظف نیست كه به دغدغههای عاجل جامعه بپردازد بلكه آزاد است كه برای یك یا سه نسل آینده - حتی اگر نوشتههای او خوانده نشود- آنچه را درست میداند بیان كند و آن را فدای هیچ مصلحت و مماشاتی نكند. این تصویری كلی از شرایط تفكر در جامعه ما است. حال در این بحبوحه، كسانی مثل آقای میرشمس الدین ادیب سلطانی دوازده سال برای ترجمه «ارگانون» ارسطو از یونانی به فارسی كار میكنند. این اثر، كاری است كه در زمان نهضت ترجمه كه هم وزن اثر به مترجم طلا داده میشد نیز انجام نگرفت. بعد از بیش از دو هزار سال، یك ایرانی ارگانون یعنی كل منطقیات ارسطو را مستقیم از یونانی به فارسی ترجمه كرد و این كار بسیار ارزنده است اما ارتباط برقرار نكردن آن با عموم جامعه مربوط به علل و ریشههایی است كه به اثر مربوط نمیشود. بازار نشر ما ایدهآل نیست اینكه آثار زیادی تالیف یا ترجمه شدهاند كه محتوای چندانی ندارند واقعیتی در بازار نشر جامعه ما است اما همه اینها معلول هستند و نه علت، ما باید یاد بگیریم كه بالاخره از خود انتقاد كنیم و صرفا به ملیت، فرهنگ و تاریخ خود مباهات نكنیم. مساله بحران محتوا وجود دارد، بازار نشر ما بازار ایده آلی نیست و در آن حتی نخستین قانون نشر یعنی كپی رایت نیز رعایت نمیشود، بنابراین مترجمِ اول نیز نمیتواند هیچ انحصاری روی كار خود داشته باشد. با این حال، من این مساله كه كسانی قلم به دست میگیرند و میخواهند برای ترجمه وقت بگذارند - هرچند كه ترجمه صحیحی نباشد- را منفی ارزیابی نمیكنم، زیرا در یك فرآیند، این جریان را میبینم. در ترجمه، صرفه مادی وجود ندارد و بنابراین، اینكه با این شرایط، كسانی فارغ از مادیات قلم به دست میگیرند و برای ترجمه اهتمام میورزند امر میمونی است. موضوع این است كه ما نقد ترجمه نداریم. نقد ترجمه كار بسیار مشكل و زمانبری است زیرا مستلزم مقابله با متن اصلی است. مشكل ما مشكل فرهنگی است یعنی گاه مترجمی اثری را به خوبی ترجمه میكند اما در قسمتی از آن مرتكب اشتباه میشود، ناقد كلیت اثر را نادیده گرفته و همان اشتباه را در بوق و كرنا میكند. این نقد نیست بلكه حب و بغض است. در فرآیند میبینیم كه جوانی ٢٨ ساله اثر كارل اشمیت را ترجمه میكند، برخی مثل آقای مراد فرهادپور این موضوع را مورد نقد قرار دادند، من این را قبول دارم كه ممكن است این ترجمه پخته نباشد اما مشكل ما این نیست. ما باید دست آن جوان را گرفته و به او از طریق نقد واقعی- و نه از طریق كوبیدن- اشكالات كار او را بگوییم. اگر به این نسل در فرآیند رو به رشد آن، اجازه داده شود كه در این تعارضات خوب و بد و نزاع، به طور مثال نزاع بر سر معادل گزینیها، كار خود را ادامه دهد بالاخره ما نیز توانا خواهیم شد، زبان فارسی نیز توانمندی زیادی دارد كه معادلهای دقیقتر و نهادینه شدهتری برای واژههای علوم انسانی انتخاب كند. نقد و تصحیح، تنها راهحل ارتقای محتوا عدهای از كسانی كه در ترجمه دستی بر آتش دارند به این نتیجه رسیدهاند كه به نهادی نیاز است تا وضعیت كنونی بازار ترجمه را تا حدی كنترل كند. اما اگر این نهاد نیز به وجود بیاید از سوی دیگر بام خواهد افتاد. در حال حاضر، فرهنگستانهای علوم و ادب داریم كه كار واژهگزینی را انجام میدهند اما واقعا واژههایی كه بیشتر در علوم انسانی نهادینه میشود بیشتر از دل بحثها و كشمكشهایی كه در فضای عمومی بین مترجمان است به وجود آمده یا اینكه واقعا فرهنگستان توانسته معادلهایی را تعیین كند؟ زبان چیزی نیست كه یك نهاد بتواند آن را كنترل كند، زبان دریایی است كه تنها به نسل ما تعلق ندارد و دارای یك تاریخ طولانی است. بنابراین، اگر بنا باشد نهادی به وجود بیاید تا زبان را كنترل كند به جای كنترل ترجمه ممكن است از سانسور سر دربیاورد زیرا در فرهنگ ما سانسور یك امر درونی شده است. مشكل با ایجاد یك نهاد، حل نخواهد شد زیرا آن نهاد بلافاصله به یك مرجع اقتدار تبدیل شده و پای دستگاههای دیگر نیز به میان كشیده خواهد شد كه به موازات انتخاب، محتوا را نیز كانالیزه كرده و آزادی را از مترجمان صلب میكند. ترجمه را نمیتوان در شرایط فعلی، از بالا كنترل كرد. البته كنترل محتوا امكانپذیر است اما به بهای از دست رفتن حركت و پویایی در جامعه كه در حال حاضر نیز رو به ایستایی است. بارها تجربه این موضوع در كشور نشان میدهد كه ایجاد چنین نهادی، امری را كه در حال حاضر نیز چندان پویایی ندارد پویاتر نمیكند بلكه همواره آن را ایستاتر میكند. در آلمان بنیادها و نهادهای فكری متعددی در حوزههای مختلف وجود دارند كه هیچ گونه وابستگی به دولت ندارند. وضعیت آن جامعه با فضایی كه ما در ایران داریم تفاوت زیادی دارد. كتاب نخواندن در جامعه ما دلایل پیچیده و متعددی دارد. مطالعه به عدم دغدغه معیشت، فراغت، احساس همبستگی، هدفمندی و انگیزه نیاز دارد. فقدان همبستگی با مسائل جدید، ریشه در وضعیت اقتصادی، ابهام درباره آینده و پایین بودن ضریب امید اجتماعی دارد. در واقع، مشكل در جای دیگری است و برخی راه را اشتباه میروند. من محتوای همه ترجمهها را تایید نمیكنم و قبول دارم كه برخی ترجمهها انسان را به تعجب وامیدارند. به طور مثال فهم اندیشه هگل به خودی خود دشوار است و نقد یك مترجم مبتدی نیز به آن بیشتر دامن خواهد زد. اما این را نیز نمیپذیرم كه كسی كه علاقهمندی نشان داده و در این شرایط برای ترجمه وقت گذاشته است را تخریب كنم. راهحل این مشكل، كمك به مترجمان جوان است تا بتوانند با بافت فكری اندیشمندان مختلف آشنا شده و بعد از آن، برای ترجمه اقدام كنند. راهحل، تصحیح است نه تخریب و محكوم كردن و این امر نیز از طریق نقد امكان پذیر است. این مصداقها جزوی از یك فرآیند است كه باید دوران آن سپری شود و اگر كسانی دلسوز باشند میكوشند این فرآیند را با نقد آثار تالیفی و با نقد ترجمه به اصلاح برسانند.
منبع: اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید