1395/7/24 ۰۸:۴۲
«نشخوار فرهنگی» مفهومی است كه برای نخستین بار عابد الجابری، روشنفكر عرب اهل كشور مغرب به كار برد. او در نقد تاریخ اندیشه عرب مدعی بود كه اعراب بعد از «عصر تدوین» (در زمان خلافت عباسیان) چیز جدیدی به اندیشه خود نیفزودهاند و تنها به نشخوار میراث اندیشه پیشینیانشان بسنده كردهاند؛ «نوشخوار فرهنگی، پدیدهای كه چاشنی آن تالیفات فراوانی است كه هر یك تكرار دیگری است؛ تالیفاتی كه مملو از فرهنگ ایستایی است.» (عابد الجابری، نقد عقل عربی، نشر نسل آفتاب، ١٣٨٩، ص ٨٠)
نگاهی انتقادی به نقد و نظرهایی كه در جریان روشنفكری امروز ما مطرح است عظیم محمودآبادی: «نشخوار فرهنگی» مفهومی است كه برای نخستین بار عابد الجابری، روشنفكر عرب اهل كشور مغرب به كار برد. او در نقد تاریخ اندیشه عرب مدعی بود كه اعراب بعد از «عصر تدوین» (در زمان خلافت عباسیان) چیز جدیدی به اندیشه خود نیفزودهاند و تنها به نشخوار میراث اندیشه پیشینیانشان بسنده كردهاند؛ «نوشخوار فرهنگی، پدیدهای كه چاشنی آن تالیفات فراوانی است كه هر یك تكرار دیگری است؛ تالیفاتی كه مملو از فرهنگ ایستایی است.» (عابد الجابری، نقد عقل عربی، نشر نسل آفتاب، ١٣٨٩، ص ٨٠) هرچند این روشنفكر مغربی در نقد اندیشه عرب این مساله را مطرح میكند اما پر بیراه نیست اگر گفته شود در حال و هوای امروزی جریان روشنفكری ما كه همانا متفكران مدرن جامعه ایران هستند هم چندان شاهد وضعیت بهتری نیستیم. در واقع مفهوم «نشخوار فرهنگی» امروز مبتلابه جامعه روشنفكری ما نیز هست البته نه لزوما به همان معنایی كه الجابری آن را به كار میبرد. بلكه اینجا ما این مفهوم را وسیعتر از آنچه او میگفت به كار میگیریم و از آن نهتنها حجم انبوه تالیفات بلكه حجم انبوهتر ترجمهها و حتی نقدهایی كه در مطبوعات و سایر رسانهها از سوی نحلههای مختلف روشنفكری مطرح میشود را در نظر داریم و علاوه بر آن از زاویهای دیگر به نقش جامعه و در واقع همان كسانی مینگریم كه علیالقاعده مخاطب روشنفكران و صاحبان فكر و قلم هستند. به بیان دیگر همانطور كه آل احمد به گفته خودش «غربزدگی» را از دهان فردید «قاپید» ما نیز با اقتباس این مفهوم از قلم یكی از مطرحترین و جدیترین روشنفكران عرب معاصر سعی میكنیم به نقد جریان روشنفكری امروز در جامعه خودمان بپردازیم. مراد ما از مفهوم «نشخوار فرهنگی» انبوه تولید كتاب بدون ایجاد ارزش افزودهای در ساحت علوم انسانی است. حجم بالای كتابهایی كه چاپ میشوند؛ اما شاید نادر باشد در میان آنها كتابی كه بتوان در مورد آن ادعا كرد كه انتشار آن به تولید فكر منجر شده است. آنچه از مفهوم تولید فكر مراد میكنیم اساسا چیز عجیب و غریبی نیست؛ تا همین ١٠، ١٥ و ٢٠ سال پیش هم كتابهایی نوشته میشدند كه جریانسازی میكردند. تولید فكر میكردند و تا مدتها محافل علمی مختلف از روحانیت تا نحلههای كوچك و بزرگ روشنفكری را به خود مشغول میداشتند. برای مثال وقتی «قبض و بسط تئوریك شریعت» یا «صراطهای مستقیم» منتشر شد این اتفاق به نحو بسیار بارزی خودش را نشان داد. بعد از آن هم در مقاطع دیگر مواردی از این جنس بود كه ایجاد فكر و نقد در جامعه كند اما اكنون نزدیك به یك دهه است كه انگار حرف جدیدی برای كسی نمانده كه بگوید. حرفی كه مانند مثالهایی كه آوردیم محركی فكری در جامعه محسوب شود. به همین دلیل آنچه در نقدهای امروزی بر جریانی مانند روشنفكری دینی میبینیم چیزی بیش از آنچه در گذشته بود نیست. از آنجایی كه در نقد این جریان حرف حساب جدیدی گفته نمیشود در آن طرف هم انگیزهای برای بیان حرف حساب جدید مشاهده نمیشود و همین است كه عارضهای كه الجابری برای اندیشه عرب مطرح میكند را نیز ما در هر دو سوی ماجرایی كه به آن اشاره شد، میبینیم و آن عارضه چیزی نیست جز جوابهای تكراری به نقدهای تكراری. كتابهایی كه در پیشرفتهترین جوامع برای نخواندن منتشر میشوند البته ناگفته نماند عارضهای كه مورد بحث ما قرار دارد نه تنها جوامع كشورهای جهان سوم از جمله جامعه ما را به خود مبتلا كرده بلكه این مساله ظاهرا مبتلابه جوامع پیشرفتهای از بلاد مغرب زمین نیز هست. چنانچه همین چندی پیش روزنامه «گاردین» با انتشار گزارشی از رسوایی بزرگی در برخی دانشگاههای معتبر انگلیسی پرده برداشت و مدعی شد برخی ناشران دانشگاهی كتابهایی با قیمتهای بسیار بالا – كه بنابر گزارش گاردین معادل قیمت بلیت رفت و برگشت به یك منطقه خوش آب و هوا با هواپیما است- منتشر میكنند بدون اینكه جامعه هدف یا مخاطب خاصی را مورد نظر داشته باشند. در واقع این كتابها منتشر میشوند تا به كتابخانههای كشورهای مختلف فروخته شوند و در قفسه آنها قرار بگیرند اما نه برای اینكه خوانده شوند بلكه هدف از انتشار آنها صرفا جابهجایی پولهای هنگفت و سرمایه سودآوری است كه با استفاده از رانت دانشگاه و انتشارات وابسته به آن تولید میشود. در واقع طبق گزارش «گاردین»- كه ما نیز در همین صفحه «سیاستنامه» ترجمه تخلیصشدهای از آن را منتشر كردیم- در معتبرترین دانشگاههای برخی از پیشرفتهترین جوامع، كتابهایی منتشر میشوند كه قرار نیست كسی آنها را بخواند اما در عوض دستاندركاران انتشار آنها میتوانند پول خوبی به جیب بزنند. حال وقتی در پیشرفتهترین جوامع دنیا چنین وضعیتی در علوم انسانی و دانشگاههای مرتبط با آن (گزارش گاردین از كتابهای مورد اشاره به حوزه علوم انسانی تعلق داشت) وجود داشته باشد تكلیف جوامعی نظیر ما روشن است. تعدد نهادهای فرهنگی كه از بودجه عمومی ارتزاق میكنند این معضل را در كشور ما چندین برابر كرده است. اما علاوه بر آن كتابهایی كه در بخش خصوصی- و احتمالا بدون رانتهای حكومتی و دولتی- منتشر میشوند نیز از زاویهای دیگر ذیل معضل «نشخوار فرهنگی» تعریف میشوند. اینها همان كتابهایی هستند كه منتشر میشوند اما چیزی به ذخایر علمی در كشور اضافه نمیكنند. كتابهایی كه به زبان فارسی ترجمه میشوند در حالی كه قبلا ترجمهای از آن وارد بازار شده است. البته این نقد ناظر به آن دسته از كتابهایی است كه در ترجمه جدید مزیتی نسبت به ترجمه یا ترجمههای قبلی نداشتهاند وگرنه هستند كتابهایی كه سالها پیش به فارسی ترجمه شدهاند اما مترجم دیگری بعد از مدتها تلاش، بار دیگر همان كتاب را به فارسی ترجمه میكند و البته تفاوت ترجمه جدید با نمونه سابق آن از نظر صاحبنظران به غایت قابل توجه است كه در این زمینه میتوان به ترجمه «شهریار» ماكیاولی اشاره كرد. «شهریار» در سالهای قبل از انقلاب توسط محمود محمود به زبان فارسی ترجمه شده بود اما چند سال پیش ترجمهای از این كتاب با قلم دارویش آشوری بار دیگر در دسترس علاقهمندان فارسی زبان به اندیشه سیاسی قرار گرفت كه بسیار مورد توجه صاحبنظران این حوزه واقع شد. اما گذشته از موارد معدود اینچنینی، میتوان لیست به نسبت بلندی از كتابهایی ارایه داد كه به فاصله زمانی نه چندان طولانی- و البته در مواردی تقریبا همزمان- ترجمههایی از كتابی واحد منتشر میشود كه تفاوت چندانی با هم ندارند. جدالهای فكری جدیدی كه حرف تازهای از آنها بیرون نمیآید بنابراین تعداد بالای كتابهایی كه در حوزه علوم انسانی به زبان فارسی تالیف و ترجمه میشوند اما كمتر میتوان در آنها نظریه یا اساسا حرفی جدی و جدید یافت از جمله مهمترین مصادیق نشخوار فرهنگی است كه نشانه آن را میتوان در ماهیت جدالهایی مشاهده كرد كه بین اصحاب فكر در جامعه ما پدید میآید. جدالهایی كه به لحاظ زمانی جدید هستند اما به لحاظ تولید فكر هیچ آورده جدیدی ندارند و خلاصه سخن تازهای در آنها یافت نمیشود. شاید یكی از بارزترین مصادیق این نوع جدال را بتوان در همه آن چیزی دید كه طی این سالها در نقد روشنفكری دینی از سوی منتقدان مطرح میشود. نقدهایی كه یا جدید هستند یا درست! اگر همچنان در نقد روشنفكری دینی از سوی روشنفكران عرفی گفته میشود كه عقلانیت و روشنفكری با دین سر سازگاری ندارد، یعنی منتقدان روشنفكری دینی هنوز حرف تازهتری از آنچه در سالهای آغازین دهه ٧٠ - وای بسا پیش از آن- میگفتند ندارند! اگر بخواهیم مجموعه نقدهایی كه امروز به روشنفكری دینی ارایه میشود را بهطور فشرده صورتبندی كنیم باید گفت تمام آنچه در نقد این نحله روشنفكری به غایت موثر در تحولات جامعه ایران گفته میشود یكی از این دو حالت را دارد؛ این نقدها یا جدید هستند یا درست! اما واقعیت این است كه نقدهایی كه جدیدند، درست نیستند و آنها كه درستند جدید نیستند! اینكه استدلال شود كار دین از كار جمله روشنفكران جدا است، بر فرض كه درست باشد جدید نیست اما اینكه ادعا شود فلان چهره شاخص در جریان روشنفكری دینی به دنبال تاسیس فرقهای جدید یا... است گرچه اتهام تازهای هست اما ادعای درستی نیست! درست نیست چراكه برای اثبات این گزاره بیش از آنكه شاهد استدلال باشیم نیتخوانی مشاهده میكنیم. درست نیست چراكه این اتهام توسط افرادی مطرح میشود كه خود برای سالها از حواریون متفكری بودند كه اكنون دارند او را به فرقهسازی و... متهم میكنند. اما گزارههایی كه میتوان آن را در نقد روشنفكری دینی تا حدی درست دانست این است كه گفته میشود آینده آن ممكن است به خروج از دین منتهی شود و البته این گزاره نیز اگر درست باشد باز هم جدید نیست چرا كه منتقدان اصلی روشنفكری دینی (روحانیت) شاید نزدیك یك دهه پیش به این مساله تصریح و تاكید كردند. بنابراین آنچه از سوی برخی چهرههایی كه سابقا منسوب به جریان روشنفكری دینی بودند امروز گفته میشود هرچند بهرهای از حقیقت دارد اما در طرح آن فضیلتی برای آنها محسوب نمیشود. نقد ضرورت روشنفكری است اما... در اینكه نقد، ضرورت روشنفكری است هیچ تردیدی وجود ندارد و از آنجایی كه روشنفكری دینی در تاریخ معاصر ما بیشترین تاثیرگذاری را در بین سایر جریانات روشنفكری ما در تاریخ یكصد سالهاش داشته است برای همین نقد این جریان ضروریتر از دیگر جریانهای روشنفكری در ایران به نظر میرسد. اما نقدی كه بر پایه دلیل باشد و بتواند مبانی استدلالی گزارههای ارایه شده توسط این جریان را به چالش بكشد كه در نهایت چیزی به اندوخته و ذخایر علمی حول این بحث بیفزاید. نه اینكه با نشخوار استدلالات پیشینیان تنها برچسبها و اتهاماتی را بهعنوان حرفی نو مطرح كند. از جمله مصادیق نشخوار فرهنگی در جامعه روشنفكری ما آری تنها اندیشه عرب نیست كه از نشخوار فرهنگی رنج میبرد بلكه در جامعه روشنفكری ما نیز این عارضه اكنون با غلظتی بالا خودش را به مخاطبان روشنفكری ما تحمیل میكند كه از جمله مصادیق آن را با اشاره به موارد فوق میتوان به صورت ذیل صورتبندی كرد؛ - نشخوار فرهنگی یعنی اشتهای وافر برای ترجمه آثاری كه معلوم نیست قرار است به كدام نیاز فكری جامعه ما پاسخ دهد. - نشخوار فرهنگی یعنی جدالهای بیسر و ته و تكرار مكرراتی كه هیچ حرف تازهای برای گفتن ندارند و هنوز كه هنوز است مهمترین نقد به روشنفكری دینی را در این میبینند، میگویند و مینویسند كه اساسا كار روشنفكری از كار دین جدا است و آب این دو در یك جوی جاری شدنی نیست. - نشخوار فرهنگی یعنی چیزی گفتن یا شنیدن و مدام آن را تكرار كردن. - نشخوار فرهنگی یعنی روزی پیشتاز توضیح و تفسیر فلان نظریه فلان روشنفكر دینی بودن و به یمن اتصال به وی ارتزاق شهرت كردن و روز دیگر برای متهم ساختن واضع همان نظریه به «فرقهسازی» یارگیری كردن و فرقه ساختن! - نشخوار فرهنگی یعنی سالها سخنرانی كردن، مقاله نوشتن و... در راه اثبات اینكه اسلام با دموكراسی در تعارض نیست و پس از سیر و سلوكی در وادی عقلانیت و معنویت، انقلابی كپرنیكی در منظومه فكری گوینده همان سخن پدید آید كه در راه تقریر حقیقت و تقلیل مرارت به این نتیجه برسد اساسا دین (نه فقط اسلام) با عقلانیت (نه فقط روشنفكری یا دموكراسی یا...) سازگاری ندارد! - نشخوار فرهنگی یعنی پیروی از مُد روز در عالم فكر؛ یعنی بدون به نقد كشیدن یك به یك استدلالهای پیشین خود دفعتا در تقابل با همه آنچه پیش از آن گفته و نوشته بوده قرار گرفتن. نشخوار فرهنگی و شبكههای اجتماعی البته نشخوار فرهنگی تنها محدود به نخبگان و روشنفكران نمیشود بلكه سطح دیگری از آن- البته سطحی به غایت نازلتر- را میتوان در متن و بطن جامعه مشاهده كرد. یك حرف شنیدن و نفهمیدن اما مدام تكرار كردن ظاهرا در حال تبدیل شدن به یكی از خصیصههای جامعه ما است. در واقع این تنها نخبگان فكری و روشنفكران جامعه ما نیستند كه حرفی برای گفتن ندارند و تنها به تكرار آنچه پیشتر گفتهاند یا خواندهاند بسنده میكنند بلكه در جامعه نیز انگار نیازی به خوراك فكری احساس نمیشود و تنها با به اشتراك گذاشتن درست و غلط سخنان برخی فیلسوفان و شاعران و چهرههای فكری مطرح دنیا در شبكههای مجازی میل به دانستن و فهمیدن ارضا و اشباع میشود. نوعی اشباع و ارضای كاذب كه بارزترین مصداق نشخوار فرهنگی البته اینبار نه در میان روشنفكران و نخبگان فكری بلكه در متن و بطن جامعه است. بنابراین شبكههای مجازی و اینترنتی در كنار سایر آفاتی كه به آن انذار داده میشود- و البته صرف نظر از همه مواهبی كه دارند- ابزاری است كه به رونق هرچه بیشتر نشخوار فرهنگی در جامعه كمك میكند. ضایعهای كه موجب ایستایی سیر تفكر و مانع از رشد آن خواهد شد.
منبع: اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید