خورشید خراسان / دکتر عباس زریاب خویی

1395/5/24 ۰۷:۱۹

خورشید خراسان / دکتر عباس زریاب خویی

حضرت ابوالحسن علی‌بن موسی(ع) ملقب به «رضا» امام هشتم از ائمه اثنی‌عشر(ع) و دهمین معصوم از چهارده معصوم(ع) است. سال تولد آن حضرت را ۱۴۸ و ۱۵۳ق و ماه تولدشان را ذوالحجه یا ذوالقعده یا ربیع‌الاول گفته‌اند و مشهور آن است که روز تولد آن حضرت یازدهم ذوالقعده بوده است و البته روزهای دیگری نیز گفته شده است. کنیه آن حضرت ابوالحسن بوده است و چون حضرت امیر(ع) نیز مکنّی به ابوالحسن بوده است، حضرت رضا(ع) را «ابوالحسن ثانی» گفته‌اند.

 

 

حضرت ابوالحسن علی‌بن موسی(ع) ملقب به «رضا» امام هشتم از ائمه اثنی‌عشر(ع) و دهمین معصوم از چهارده معصوم(ع) است. سال تولد آن حضرت را ۱۴۸ و ۱۵۳ق و ماه تولدشان را ذوالحجه یا ذوالقعده یا ربیع‌الاول گفته‌اند و مشهور آن است که روز تولد آن حضرت یازدهم ذوالقعده بوده است و البته روزهای دیگری نیز گفته شده است. کنیه آن حضرت ابوالحسن بوده است و چون حضرت امیر(ع) نیز مکنّی به ابوالحسن بوده است، حضرت رضا(ع) را «ابوالحسن ثانی» گفته‌اند.

مشهورترین لقب ایشان «رضا» بوده است که بنا بر روایتی در عیون اخبارالرضا(ع)، علتش این است که هم دشمنان مخالف و هم دوستان موافق به [ولایتعهدی] او رضایت دادند و چنین چیزی برای هیچ یک از پدران او دست نداده بود؛ از این رو در میان ایشان تنها او به «رضا» نامیده شد. اما به روایت طبری (وقایع سال ۲۰۱) مأمون آن حضرت را «الرضی من آل محمد» نامید و صدوق هم بنا بر روایتی دیگر در عیون اخبارالرضا چنین گفته است. باید متذکر شد که داعیان و مبلغان بنی‌عباس در اواخر عهد بنی‌امیه، مردم را دعوت می‌کردند که به «رضا از آل محمد» بیعت کنند؛ یعنی بی‌آنکه از کسی نام ببرند، می‌گفتند: چون خلافت بنی‌امیه درست نیست، باید به کسی از خاندان محمد(ص) که مورد رضایت همه باشد، بیعت کنند. چون مأمون خود از بنی‌عباس بود (بنی‌عباس با حکومت آل علی مخالف بودند) و حضرت علی‌بن موسی(ع) را به ولایتعهدی برگزید، همه از مخالف و موافق به او راضی شدند و مصداق «رضا من آل محمد» در حق آن حضرت صادق آمد و به آن لقب مشهور شد.

 

شایسته‌ترین علوی

پس از آنکه محمد امین در بغداد کشته شد و خلافت در خراسان بر مأمون مسلّم گردید، مأمون تصمیم گرفت تا خلافت را پس از خود به کسی که غیر از خاندان بنی‌عباس باشد، بسپارد و پس از تحقیق و بررسی در احوال علویان، کسی را شایسته‌تر و برازنده‌تر از علی‌بن موسی(ع) ندید و از این رو کس فرستاد و او را از مدینه به خراسان فرا خواند.

به احتمال قوی دلایل فضل ‌بن سهل (ذوالریاستین که در حکم وزیر مأمون بود) و مأمون در انتصاب حضرت رضا(ع) به ولایتعهدی دلایل سیاسی بوده است؛ زیرا پس از قتل امین، اوضاع عراق و شام سخت آشفته بود و در میان بنی‌عباس فرد برجسته‌ای که مورد قبول و رضایت همگان باشد، وجود نداشت و مأمون با همه‌ لیاقت و شخصیت با ارزش، در عراق ناشناخته بود. در یمن و کوفه و بصره و بغداد و ایران عامه‌ مردم از زمان منصور به بعد آن انتظاری را که از خلافت بنی‌عباس داشتند، درنیافتند؛ زیرا مردم تشنه عدل و داد و اسلام واقعی بودند. از این رو چشمها و دلها نگران و منتظر خاندان علی(ع) بود و امیدها و آرزوهای خود را به افراد برجسته و متقی این خاندان بسته بودند.

فضل و مأمون با شمّ سیاسی خود از مشاهده اوضاع نابسامان شهرهای مهم و شورش مردم (مانند قیام ابوالسّرایا در کوفه و علوی دیگر در یمن) به این نکته پی برده بودند و می‌خواستند با انتخاب فرد برجسته و ممتازی از خاندان علی به ولایتعهدی، رضایت مردم را به خود جلب کنند و پایه‌های خلافت مأمون را مستحکم سازند؛ به همین جهت مأمون در سال ۲۰۰ق بنا به گفته طبری، رجاء بن ابی‌الضحاک و فرناس خادم (در بعضی روایات شیعه یاسر خادم) را به مدینه فرستاد تا علی‌بن موسی(ع) و محمدبن جعفر (عموی حضرت رضا(ع)) را به خراسان ببرند. این رجاء، خویش نزدیک فضل‌بن سهل بود و همین امر شاید مؤید این مطلب باشد که فضل‌ در کار ولایتعهدی حضرت رضا(ع) دخالت داشته است.

در روایات شیعه آمده است که مأمون به حضرت رضا نوشت تا از راه بصره و اهواز و فارس به خراسان برود، نه از راه کوفه و قم و دلیل این امر را کثرت شیعیان در کوفه و قم ذکر کرده‌اند؛ زیرا مأمون می‌ترسید که شیعیان کوفه و قم به دور آن حضرت جمع شوند. این مؤید آن است که عامل فراخواندن حضرت به خراسان، عاملی سیاسی بوده و مأمون می‌ترسیده است که کثرت شیعیان در کوفه یا قم سبب شود که آن حضرت را به خلافت بردارند و رشته کار به کلی از دست مأمون خارج گردد.

 

در نیشابور

مشهور است که به هنگام ورود حضرت رضا(ع) به نیشابور، طالبان علم و محدثان دور محفّة آن حضرت که بر استری نهاده بود، جمع شدند و از ایشان خواستند که حدیثی بر آنها املا فرماید. حضرت حدیثی به طور مسلسل از آباء طاهرین خود رسول‌الله(ص) و جبرئیل از قول خداوند روایت کرد که: «کلمه لا اله الا الله حصنی و من دخَل حصنی، امِن من عذابی» یعنی کلمه توحید (لا اله الا الله) حصار و باروری مستحکم من است و هر که به درون حصار من رفت، از عذاب من در امان ماند. این حدیث به جهت مسلسل‌بودن آن از ائمه‌اطهار(ع) تا حضرت رسول(ص) به «سلسله‌الذهب» [= زنجیرة زرین] معروف شده است. حضرت در نیشابور در محله‌ای به نام بلاش‌آباد نزول فرمود و از آنجا به توس و از توس به سرخس و از سرخس به مرو که اقامتگاه مأمون بود، رفت.

 

ولایتعهدی

به روایت عیون اخبارالرضا، مأمون نخست به آن حضرت پیشنهاد کرد که خود خلافت را قبول کند و چون آن حضرت امتناع فرمودند و در این باب مخاطبات زیاد میان ایشان رد و بدل گردید، سرانجام پس از دو ماه اصرار و امتناع، ناچار ولایتعهدی را پذیرفت به این شرط که از امر و نهی و حکم و قضا دور باشد و چیزی را تغییر ندهد. علت مقاومت امام این بود که اوضاع را پیش‌بینی می‌کرد و بر او مسلم بود عشیرة عباسی و رجال دولت که عادت به لاابالی‌گری و درازدستی عهد هارون کرده‌اند، زیر بار حق نخواهند رفت و او قادر به انجام قوانین الهی نخواهد بود. مأمون پس از آنکه آن حضرت ولایتعهدی را پذیرفت، امر کرد تا لباس سیاه که شعار عباسیان بود، ترک شود و درباریان و فرماندهان و سپاهیان و بنی‌هاشم همه لباس سبز که شعار علویان بود، بپوشند. خود نیز جامه سبز پوشید و نام امام را زینت‌بخش درهم و دینار نمود و مقرر داشت که در همه بلاد اسلام بر منابر، خطبه به نام امام خوانده شود و این به روایت طبری، روز سه‌شنبه دوم رمضان سال ۲۰۱ق بود.

البته آن حضرت هم به نور امامت و هم با روشن‌بینی خاصی که از اوضاع و احوال سیاسی زمان خود داشت، می‌دانست که این کار به آخر نخواهد رسید و بنی‌عباس و مخالفان خاندان علی(ع) به هر طریقی که باشد، با آن مخالفت خواهند کرد…

 

مخالفت بنی‌عباس

صدوق در عیون اخبارالرضا از مؤلف «اخبار خراسان» نقل می‌کند که ولایتعهدی حضرت رضا(ع) به اشاره و توصیه فضل بن سهل بوده است و چون این خبر به بغداد رسید، خاندان بنی‌عباس را خوش نیامد و مأمون را خلع کردند و با ابراهیم بن المهدی بیعت کردند و چون مأمون این خبر را شنید، دریافت که فضل رأی ناصوابی در پیش او گذاشته است. پس، از مرو بیرون آمد و راهی بغداد شد و چون به سرخس رسید، فضل ناگهان در حمام کشته شد و قاتل او غالب ـ دایی مأمون ـ بود. بعد مأمون حضرت را در حال بیماری که به او روی داده بود، مسموم ساخت و آن حضرت بر اثر آن سم وفات یافت و در سناباد توس، در کار قبر هارون مدفون گردید. این واقعه در صفر سال ۲۰۳ق اتفاق افتاد.

 

علم و زهد و اخلاق

شخصیت ملکوتی و مقام شامخ علمی و زهد و اخلاق حضرت رضا(ع) و اعتقاد شیعیان به او سبب شد که نه تنها در مدینه، بلکه در سراسر دنیای اسلام به عنوان بزرگترین و محبوب‌ترین فرد خاندان رسول اکرم(ص) مورد قبول عامه باشد و مسلمانان او را بزرگترین پیشوای دین بشناسند و نامش را با صلوات و تقدیس ببرند. بیست و چند سال بیش نداشت که در مسجدالنبی به فتوا می‌نشست. علمش بی‌کران و رفتارش پیامبرگونه و حلم و رأفت و احسانش شامل خاص و عام می‌گردید. کسی را با عمل و سخن خود نمی‌آزرد. تا حرف مخاطب تمام نمی‌شد، سخنش را قطع نمی‌کرد. هیچ حاجتمندی را مأیوس باز نمی‌گرداند. در حضور مهمان به پشتی تکیه نمی‌داد و پای خود را دراز نمی‌کرد. هرگز به غلامان و خدمه دشنام نداد و با آنان می‌نشست و غذا می‌خورد. شبها کم می‌خوابید و قرآن بسیار می‌خواند. شبهای تاریک در مدینه می‌گشت و مستمندان را کمک می‌کرد. در تابستان بر حصیر و در زمستان بر پلاس زندگی می‌کرد. نظافت را در هر حال رعایت می‌فرمود و عطر و بخور بسیار به کار می‌برد. عادتاً جامه ارزان و خشن می‌پوشید؛ ولی در مجالس و برای ملاقات‌ها و پذیرایی‌ها لباس فاخر در بر می‌کرد. غذا را اندک می‌خورد و سفره‌اش رنگین نبود. در هر فرصت مقتضی مردم مسلمان را به وظایف خود آگاه می‌کرد.

*دایره‌المعارف تشیع(با تلخیص بسیار)

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: