1395/5/2 ۰۹:۳۹
شاید هیچ شاعری به اندازه او موافق و مخالف نداشت. با این همه، بسیاری از مخالفان حتی ایدئولوژیکاش، بعضی به احترام شعرش، برخی به احترام کار سترگش در فرهنگنویسی و دیگران به دلیل دانشاش در حوزه ادبیات کلاسیک، در مراسم بدرقهاش به خانه آخر که امامزاده طاهر بود...
به بهانه سالروز درگذشت احمد شاملو
یزدان سلحشور: شاید هیچ شاعری به اندازه او موافق و مخالف نداشت. با این همه، بسیاری از مخالفان حتی ایدئولوژیکاش، بعضی به احترام شعرش، برخی به احترام کار سترگش در فرهنگنویسی و دیگران به دلیل دانشاش در حوزه ادبیات کلاسیک، در مراسم بدرقهاش به خانه آخر که امامزاده طاهر بود، شرکت کردند.احمد شاملو که در روزگار اشغال ایران توسط نیروهای متفقین، به دلیل هواداری از آلمان نازی به زندان افتاده بود [خود در مصاحبهای گفته بود که گمان او و همفکرانش آن بود که دشمن دشمنشان دوست است! و آلمان، دشمن انگلیس بود!] در سالهای بعد، به ایدئولوژی پرولتاریا گرایش یافت و چندی هم مثل دیگر جوانان دهه بیست، گرایش یافت به حزب توده اما خیلی زود برید مثل آلاحمد و دیگران و این «بریدن» برایش گران تمام شد چون این حزب قویترین نفوذ را بین روشنفکران زمانه داشت و با همین نفوذ، تا زمانی که او زنده بود، مورد هجوم مستقیم و غیرمستقیم این حزب قرار گرفت و پس از مرگش هم، حزب توده، به اشکال آشکار و پنهان، خواست که او را در بازنویسی تاریخ ادبی ایران، از غنائم ادبی خود به شمار آورد! با این همه نباید از یاد برد که شاملو، پیش از آنکه شاعری مدرن باشد شاعری کلاسیک است هر چند در نگاه نخست چنین به نظر نیاید! او توانست ارثیه بهجامانده از شاعران سبک عراقی را در «شعر سپید» خود، که به «شعر شاملویی» مشهور شد و در شعر دیگرشاعران هم ادامه نیافت، تداوم بخشد.
* شیفته شعر حمیدی شیرازی، شاگرد نیما، مبدع شعر شاملویی همه میدانند که شاعر، دشمن کتاب اولش بود! «آهنگهای فراموششده» یادگار روزگاری بود که او شیفته شعر دکتر حمیدی شیرازی بود شاعری نوگرا و تراز اول که به دلیل توهین به نیما در کنگره نویسندگان ایران در سال 1325، مغضوب جامعه روشنفکری ایران قرار گرفت و هرگز نتوانست متناسب با ارزش هنری آثارش، از نقد ادبی مدرن بهره ببرد. شاملو از آن شیفتگی که همراه بود با تقلید محض، به آنجا رسید که بسراید: «همراه شعر خویش/همدوش شنچوی کرهای/جنگ کردهام/یک بار هم«حمیدی شاعر» را/در چند سال پیش/بر دار شعر خویشتن/آونگ کردهام»و در سالهای بعد، هر کس را که میدید نسخهای از آن کتاب دارد، مبالغ بسیار میداد تا کتاب را بخرد و بسوزاند! با این همه، آن شیفتگی نخست و آن ارادت پنهان در شعر حمیدی نسبت به سبک عراقی، که دو تن از سرآمدانش شیرازی بودند، شاملو را هم به همان سمت، سوق داد؛ گیرم که نه در سالهای نخست شاگردی نیما که به «الف.صبح» تخلص میکرد و شعرهای نیمایی میسرود که رونوشت زبان نیما بودند اما روانی شعرهای سبک عراقی را داشتند؛ [عکس شعرهای نیما که گُردآوری شعرهای سبک خراسانی را داشتند.] هرچه او از تخلص «الف.صبح» دورتر و به تخلص «الف.بامداد» نزدیکتر میشد، میانه او و نیما از یک سو و میانه شعر او و شعر نیما از دیگرسو شکرآب میشد و نیمای برآشفته فریاد میکشید که او قصد ویرانی بنیانی را دارد که او بنا نهاده و این سخنان را گاه نزد اخوان میگفت و گاه در خانه آلاحمد و در نهایت به گوش شاملو میرسید. اخوان بعدها روایت کرده که بیشترین خشم نیما معطوف شعرهای بیوزن شاملو بوده اما اخوان خود شاعری خراسانیاست و احتمالاً در این زمینه، تا حدی هوش نیما را دست کم گرفته است! نیما دریافته بود که مسیر حرکت این کوشاترین شاگرد و در عین حال کماستعدادترینشان، عبور از سبک خراسانی و ورود به سبک عراقیاست و پیروزی تاریخی سبک عراقی بر خراسانی را هم البته به یاد داشت! اینکه میبینیم ماندگارترین شعرهای نیما که رنگ و بوی عراقی هم دارند، در فاصله 1329 تا 1338 که زمان درگذشت اوست، سروده شدهاند، دلیل بینش و در عین حال حسادت نیما به شاملو بوده!گفتم «کماستعدادترین شاگرد نیما» که کلامی گزافه نیست، در همان سالها که نیما به شاملو شدیداً بدبین شده بود، نه دانش و استعداد ژرف اخوان را که خیلی زود به استقلال رسید، میشد در شاملو و شعرش جستوجو کرد نه استعداد منحصر به فرد نصرت رحمانی را، نه حتی بینش و اجرای اسماعیل شاهرودی یا رویکردهای منوچهر شیبانی یا تخیل شگفت نادر نادرپور را. در سالهای بعد، انتشار «هوای تازه»، نیما را خشمگینتر کرد چرا که شعر در این کتاب قطور-قطورترین کتاب شاملو- رد پای اندکی داشت و گرچه چند شعر درخشان هم در آن قابل رصد بود اما بخش اعظم کارها، اساساً شعر نبودند! شاملو بعدها در مقدمه کتاب «همچون کوچهای بیانتها» دلیل این موفق نبودن را احاطه نداشتن به ادبیات هزار ساله دانست و اشاره کرد که برای رفع آن، سراغ سرچشمهها رفته؛ البته این از معدود اشارات شاملو است به نردبانهایی که از آن بالا رفت! او متعلق به نسلی بود که شگردها را پنهان میکردند و نشانی اشتباه به مسافران درراهمانده میدادند! او که شیفته سعدی بود و حتی از اواسط عمر، روزی را بیخوانش شعر او سپری نمیکرد، در چند مصاحبه، شعر سعدی را به سُخره گرفت [چه ظرافتی میان معنای اصلی و بیان عامه: سخره گرفتن به معنای به بیگاری گرفتن، بیمزد از کسی کار کشیدن، در زبان عامه به اشتباه به معنای مسخره کردن استفاده میشود در حالی که سخره کردن معنای استهزا میدهد] چنانکه شعر فردوسی را؛ در حالی که شعر او در درخشانترین جایگاهش، چیزی نبود جز «شعر زبان» سعدی و «ارزشهای صوتی» شعر فردوسی. شاید بخواهیم او را ناصادق بخوانیم اما او متعلق به نسلی بود که «کتمان» را بدل به «گفتمان» کردند و نامش را رندی نهادند! او فقط در این میان، شیفتگی خود به حافظ را کتمان نکرد چرا که حافظ هم رند بود! به هرحال، دانشپژوهی شاملو و پشتکارش، در نهایت بدل به «باغ آینه» شد که آغاز شعر شاملویی بود اما هنوز متأثر از سبک خراسانی یا بهتر بگویم، در خط مرزی خراسانی و عراقی! یادمان باشد که او، خیام را نیز بسیار دوست میداشت!
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی! او فرزند «حیدر شاملو» و «کوکب عراقی» بود و نام مادرش، بعدها بدل شد به استعارهای برای شعرهایش که در «ابراهیم در آتش» به اوج خود دست یافت. شاعر توانست شگردهای غزل را در شعر سپید خود که آمیختگی وزن عروضی و موسیقی طبیعی کلمات در زبان فارسی بود به کار گیرد و حتی شکل غزل را با قوافی و ردیفهایش، در این نوع شعر بازآفرینی کند [رویکردی که از چشمان تیزبین منتقد و پژوهشگر برجسته زمانه دکتر شفیعی کدکنی دور نماند در کتاب ارزشمندش «موسیقی شعر»]: «مرا تو/بی سببی/نیستی./براستی/ صلت کدام قصیدهای/ای غزل؟/ستاره باران جواب کدام سلامی به آفتاب/از دریچه تاریک؟/کلام از نگاه تو شکل میبندد./خوشا نظر بازیا که تو آغاز میکنی!/پس پشت مردمکان ات/فریاد کدام زندانیست/که آزادی را/به لبان بر آماسیده/گل سرخی پرتاب میکند؟ ــ/ورنه /این ستاره بازی/حاشا/حاشا/چیزی بدهکار آفتاب نیست./نگاه از صدای تو ایمن میشود./چه مؤمنانه نام مرا آواز میکنی!» شعر او البته، چنانکه دکتر کدکنی در مقالهای در کتاب توس و اوایل دهه پنجاه پیشبینی کرد، باوجود مقلدان پرشمار، بیرهرو ماند و نتوانست در شعر منثور دیگرشاعران تداوم یابد و نسلهای بعد، اغلب متأثر از نشانیهای نادرست شاعری که نردبان را انداخته بود و خود بر بام ایستاده بود، هم از دانشپژوهی ادبیات هزار ساله خویش را محروم کردند هم از جادوی وزن عروضی که در واقع موسیقی نبود و ساز بود و اگر پنجه هنرمندی در میانه نبود، ناکوک میزد! شاملو در واقع این موفقیت چشمگیر شعری را مدیون سفر ذهنیاش به ژرفای فرهنگ ایرانی بود که در آن، باوجود تمایلات سوسیالیستیاش، حتی خود را از خواندن متون فقهی «درس خارج» و تفاسیر قرآن هم محروم نکرد و شاید بیشترین بهره را از قرآن برد چرا که به قول حافظ: «دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند!» او گرچه غرق در «گفتمان کتمان» اشاراتش به دیگرسو بود اما مستندات قرآنی در شعرهای او اندک نیست.
* بیتوته کوتاهیست جهان در فاصله گناه و دوزخ! شعری که بعدها به «شعر زمزمهای» موسوم شد، مدیون شعرهایی از اوست که باوجود خروج ظاهری از وزن عروضی و وداع با شعر کلاسیک [و البته انکار آن در مصاحبههای بسیار] برخوردار از شگردهای سبک عراقی، توسط مخاطبان شعر امروز زمزمه شد. او که کودتای 28 مرداد سال 32 را به قیمت سپری کردن زندان و از دست دادن یارانی چون مرتضی کیوان، از سر گذرانده بود، با هوش سرشارش دریافت که شعر سیاسی را امید به بقا نیست و به شعری اجتماعی-تغزلی روی آورد که بقای خود را در بهجاآوردن مناسکی میدید که در شعر سبک عراقی به اعتلا رسیده بودند. واقعیت آن است که چون تاریخ به راه خود ادامه دهد و از زمان حیات شاعر بگذرد، دیگر نه خود شاعر، که آثارش با ما سخن میگویند و صدای شعر چندان بلند است که نجوای شاعر، در این هیاهو گم میشود: «بیتوته کوتاهیست جهان/در فاصله گناه و دوزخ/خورشید همچون دشنامی بر میآید/ و روز شرمساری جبرانناپذیری ست/آه.../پیش از آنکه در اشک غرقه شوم/چیزی بگو»
منبع: ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید