1395/4/13 ۱۰:۰۹
تاریخ ترجمه، مانند انواع دیگر تاریخنگاری، از منابع بسیار ضروری شناسایی فرهنگ هر جامعهای به شمار میرود؛ وجود منابع دست اول برای تاریخ ترجمه، نه فقط به کار مترجمان و منتقدان میآید و برای بررسی گفتمان ترجمه مفید است، بلکه بدون وجود چنین منبعی عملا پژوهش درباره برخی از حوزهها ناقص میماند
اشاره: تاریخ ترجمه، مانند انواع دیگر تاریخنگاری، از منابع بسیار ضروری شناسایی فرهنگ هر جامعهای به شمار میرود؛ وجود منابع دست اول برای تاریخ ترجمه، نه فقط به کار مترجمان و منتقدان میآید و برای بررسی گفتمان ترجمه مفید است، بلکه بدون وجود چنین منبعی عملا پژوهش درباره برخی از حوزهها ناقص میماند. ایران طی تاریخ پر تحولش، چندین جنبش ترجمه داشته، اما تا کنون پژوهش منسجمی برای پرداختن به آن انجام نشده است. استاد عبدالحسین آذرنگ، برای نخستین بار دست به تالیف کتابی در این باب زده و آن را «تاریخ ترجمه در ایران: از دوران باستان تا پایان عصر قاجار» (تهران، ققنوس، 1394) نامیده است. گفتگوی زیر كه پیشتر در ماهنامه «اطلاعات حكمت و معرفت» به چاپ رسیده، به مناسبت تألیف این اثر و درباره اهمیت پژوهش و نگارش در باب تاریخ ترجمه است.
***
پیش از پرداختن به کتاب «تاریخ ترجمه در ایران»، کمی به خود موضوع ترجمه بپردازیم. درباره ترجمه نظرهای مختلفی وجود دارد، برخی میگویند ترجمه نوعی تألیف است و شخص مترجم در واقع اثر را از نو خلق میکند؛ برخی میگویند اساساً ترجمهکردن به خاطر مسائل زبانی، فرهنگی و تاریخی، غیر ممکن است و پیام در شکل اصلی و واقعیاش با ترجمه منتقل نمیشود. اما واقعیت چیز دیگری است. از قدیمترین ایام تا کنون، انتقال دانش، اطلاعات و بینش از زبانها و فرهنگهای مختلف، از طریق ترجمه امکانپذیر شده است. جهان بیترجمه، جهان ترسناکی است. از میان این نگاهها، شما طرفدار کدام هستید؟ و به دیگر سخن، چه مفهوم و معنایی از ترجمه ـ بهویژه در کتابان ـ مراد میکنید؟
در وهله نخست باید بگویم با شما کاملاً موافقم که «جهان بی ترجمه، جهان ترسناکی است»! انسان محصور در یک زبان، به موجودی میماند که در جزیرهای در قلعهای محبوس و ارتباطش با جهان خارج قطع شده باشد. ما به تعداد زبانهایی که بدانیم، دنیا داریم و به تعداد زبانهایی که نمیدانیم، دنیا را نمیشناسیم. هرچه بیشتر زبان بدانیم، با ذهنیتها، فرهنگها و تجربههای انسانی بیشتری آشنا میشویم. اگر ترجمه نبود، دنیای امروز دنیای دیگری بود، دنیایی دربسته، در خود فرورفته، ایستا، و بیتردید غیر قابل تحمل. پل و پیوند میان زبانها، پل و پیوند میان زیستنها، تجربهها و بسیاری چیزهای دیگر است.
در باب تعریف ترجمه باید عرض کنم که به گمانم به دست دادن تعریفی واحد از ترجمه امکانپذیر نباشد؛ چون موارد و مصداقهای ترجمه به اندازهای متنوع است که نمیتوان این همه تنوع را در یک تعریف واحد جای داد. به گمانم هرچه ترجمه به اطلاعرسانی نزدیکتر شود، ممکنتر و عملیتر است، و هرچه به سمت لایههای ژرفتر زبانی و فرهنگی نزدیکتر شود، دشوارتر، غیر عملیتر و حتی ناممکنتر است؛ برای مثال، شعر درآمیخته با زبان، ایهام شاعرانه، بازیهای زبانی، تلمیحات و اشارههای فرهنگی و نظیر آن را از هیچ زبانی به زبان دیگر نمیتوان ترجمه کرد، حتی اگر مترجمان این گونه شعرها خود شاعرانی چیرهدست باشند. اما اخبار مربوط به هواشناسی، یا قیمت کالاها، یا اطلاعات کاتالوگهای فنی و امثال آنها مشکل خاصی در ترجمه ندارند. هر روز هزاران هواپیما در آسمان و هزاران کشتی در دریا سفر میکنند. اگر مشکل انتقال پیام و ترجمه میبود، باید هر روز با هزاران سانحه روبرو میشدیم. در جهان علم و فناوری متخصصان با هم انواع و اقسام مبادلهها را دارند و در درک مقاصد با مشکل حاد یا خاصی روبرو نیستند؛ بنابراین نمیتوان ترجمه را روندی یکسان و یکدست تلقی کرد.
در کارنامه حرفهای شما، تنوعی در آثاری که ترجمه کردید به چشم میخورد. خودتان هنگام ترجمه متون مختلف، چگونه با متن مواجهه میشوید؟
بله، شماری کتاب و مقاله ترجمه کردهام، اما سالهاست که فقط کار پژوهشی میکنم و مینویسم. با این حال، نمیتوانم از ترجمه بینیاز باشم، به این دلیل که بیشتر منابع پژوهشیام به زبان انگلیسی است و از منابع خارجی هم که بخواهم یادداشت بردارم، ناگزیرم ترجمه کنم. از این گذشته، به مناسبت کارم در دانشنامه، تقریباً هر روز با ترجمه سر و کار دارم. کتابهایی که ترجمه کردهام، دو دسته است: یک دسته به سفارش ناشران بوده و به سالهایی مربوط میشود که در خانه کار میکردم. دسته دیگر کتابهایی است که وقتی آنها را خواندم و از خواندنشان لذت میبردم، دلم میخواست این لذت را با خوانندگان تقسیم کنم و این انگیزه اصلی ترجمه آنها بود. حالا چندین سال است که برای نوشتن مطالبی که در دست دارم، وقت کافی ندارم و لاجرم هیچ فرصتی هم برای ترجمه باقی نمیماند.
بد نیست این نکته را هم اضافه کنم که نوشتن و تألیف به مهارت در ترجمه وابسته است. کسانی که بتوانند متنها را به زبان اصلی آنها خوب بفهمند و خوب ترجمه کنند، زبان مادریشان را بهتر و بیشتر میشناسند و بهتر مینویسند، و نویسندگانی که با اصول و فنون ویرایش آشنا باشند، پیراستهتر مینویسند، یا ویراستارانی که توان نوشتن و ترجمه کردن داشته باشند، ویراستاران جامعنگرتر و موفقتری هستند. به هر حال، این شاخهها با هم ارتباط نزدیکی دارند و بر هم تأثیر میگذارند. بنده هم کارم را ابتدا با ویراستیاری، سپس ویراستاری و ترجمه شروع کردم و بعد رفتم سراغ نوشتن. زمانی که نخستین مقالههایم را مینوشتم، به ساختار و روش منابعی توجه داشتم که آنها را به زبان اصلی خوانده بودم. به طور قطع اگر آن ساختارها را نمیشناختم، مقالههایم به مراتب بدتر از این بود که هست!
مهمترین مشکلات هنگام برگردان متنها از نظر شما چیست؟
حکم واحدی نمیتوان داد؛ زیرا عاملهای بسیاری در ترجمه متن مؤثر است. مشکلات بنده هم در ترجمههای مختلف یکسان نبوده است. در اثری زبان دشوار بوده، در اثر دیگری مفهوم، یا اصطلاحها، تعبیرها، امثال، ضربالمثلها، برابرگزینیها، اسلوب نثر، رویکرد نویسنده، درآوردن زبان در زبان مقصد، و خلاصه خیلی عوامل. البته میتوان آثار را در چندین دسته کلی که ویژگیهای مشترکی دارند، جای داد.
اگر نگوییم در فرآیند ترجمه کردن، زبان مبدأ مهمتر از زبان مقصد است، ولی باید بگوییم بسیار مهم است. برخی بر آنند که تسلط به زبان مقصد کافی است. این در حالی است که چنین امر مشکلات فراوانی را به همراه میآورد. پرسش این است هنگامی که میگوییم تسلط به زبان مبدأ، این تسلط باید چگونه باشد؟
شرط واجب ترجمه، تسلط به «زبان مبدأ»، به «زبان مقصد»، و به «موضوع» است. این از واجبات ترجمه است؛ اما آشنایی کافی با مخاطب، زمان، مکان، کاربرد، رسانه انتقال و تأثیرهای احتمالی بر مخاطبان، که عدهای آن را از مستحبات ترجمه میدانند، شاید در بعضی آثار از زمره واجبات ترجمه باشد. اگر ترجمهای، حتی ترجمهای بسیار دقیق و امین، در زبان مقصد با مخاطبان ارتباط برقرار نکند و پیام نویسنده منتقل نشود، چه باید کرد؟ ترجمههایی که ـ البته ماهرانه و با حفظ اصول و امانت ـ با ویژگیهای فرهنگی و زبان و بیان جامعه مقصد سازگاری داده میشوند، هدف اصلی مترجمان آنها تلاش در راه انتقال پیام نویسنده از جامعه و فرهنگی دیگر به جامعه و فرهنگی دیگر است. این کار از دشوارترین شیوههای ترجمه است. فرض کنید فیتزجرالد رباعیات خیام را به این صورت فعلی ترجمه نکرده بود. آیا جامعه انگلیسی زبان باز هم خیام را همین قدر میشناخت؟
کاملا درست است. به نظر شما مهمترین ویژگیهای مترجم خوب چیست؟
تسلط به همان واجباتی که عرض کردم، و نیز آشنایی کافی با مستحباتی که اجمالاً به آن اشاره شد. افزون بر اینها، اگر مترجم با عشق ترجمه نکند و نداند که ترجمه خوب بازآفرینی اثر در زبان مقصد است، یقین بدانید که ترجمهاش موفق نخواهد بود.
اما برویم سراغ کتاب «تاریخ ترجمه در ایران». پژوهش در این حوزه، نه تنها بسیار مهم، بلکه یکی از بخشهای مهم تاریخ هر کشوری است. چه شد که به فکر تألیف چنین اثری افتادید؟
همانطور که در مقدمه کتاب توضیح دادهام، سالهای زیادی است که در باره تاریخ نشر مطالعه میکنم. در خلال نوشتن سلسله مقالههای مربوط به تاریخ نشر در ایران، متوجه شدم که بدون آشنایی لازم با ترجمهها، روند ترجمه و تاریخ ترجمه، تاریخ نشر را نه میتوان درست شناخت و نه درست نوشت. بررسیهای آماری نشان داده است که حدود 60 درصد آثار در کشورهای در حال توسعه ترجمه است، میانگین را عرض میکنم، و بقیه تألیف و تدوین و گردآوری و این جور چیزها. بنابراین، در جامعههایی که این درصد از ترجمه را دارند، چگونه میتوان تاریخ نشر را بدون توجه به تاریخ ترجمه نوشت؟به راستی ناخواسته به این حوزه کشیده شدم، وگرنه نگارش تاریخ ترجمه نه کار من است، نه کار یک تن و چند تن، و نه اینکه به این زودیها امکان نگارش تاریخی جامع در زمینه ترجمه میسر است. سالهای سال جستجو، پیگیری و همکاری لازم است تا بتوان تاریخ ترجمه در ایران را به نقطه رضایتبخشی رساند. در مقدمه کتاب به این جنبهها اشاره کردهام. امیدوارم مقصودم را رسانده باشم.
نگارش تاریخی برای ترجمه، توانی گروهی میطلبد. و این نکتهای است که شما هم در مقدمه به آن اشاره کردهاید. اما ملزومات چنین پژوهش گروهی چیست؟
کاستیها، خلأها و کمبودهای بسیاری هست که تا برطرف نشوند، نمیتوان تاریخ ترجمه را به نقطه مطلوب رساند، از جمله: ترجمههایی هست که به دست ما نرسیده است؛ ترجمههایی هست که مشخصات آنها در کتابشناسیها نیامده است؛ دورههای از تاریخ کتاب و نشر کتابشناسی ندارند و ما از منابع منتشر شده اطلاع موثق و دقیق نداریم؛ ترجمهها در کتابخانههای مختلف پراکنده است، که همه این کتابخانهها را باید دید، و این کار از عهده یک یا چند تن ساخته نیست؛ مترجمان بسیاری هستند که هیچ اطلاعی در باره آنها در دست نیست، در حالی که شناخت کافی مترجمان، بخشی از شناخت ترجمهها و روند ترجمه است.
چیز عجیبی به شما بگویم: برای یکی از دانشنامهها قرار بود مقالهای در باره شادروان کاظم انصاری، مترجم «جنگ و صلح» تالستوی و چند اثر دیگر نوشته شود. پژوهشگران هرچه جستجو کردند، مطلبی در باره او در منابع نیافتند و به ناگزیر مدخل او را از دانشنامه حذف کردند! شادروان کاظم انصاری از معاصران بود و حتماً اعضایی از خانواده او هستند و لابد اطلاعات دست اول و عکس و خاطرههای بسیاری از او موجود است. خوب، حالا مترجمان فیالمثل عصر صفوی یا قاجاری را در نظر بگیرید که از دودمان آنها هیچ اثری نمیتوان یافت. خود مترجمشناسی و دستیافتن به اطلاعات لازم در باره مترجمان یکی از شاخههای ضروری تاریخ ترجمه است. به هر حال، تا کتابخانههای بزرگ همکاری نکنند، نهادهای مسئول و مدعی حمایت از فرهنگ نظر مساعد به ترجمه و تاریخ ترجمه نشان ندهند، و تا امکانات برای جستجوی گسترده در این زمینه فراهم نشود، نمیتوان تاریخ جامعی در زمینه ترجمه نوشت.
با توجه به دست اول بودن این پژوهش، و نداشتن ساماندهی مناسب منابع برای چنین پژوهشی، چگونه باید به منابع و اطلاعات برای تالیف چنین تاریخی دسترسی پیدا کرد؟ خود شما در این پژوهش چه کردید؟
تا جایی که برایم امکان داشت، منابع ترجمهشده و مطالب مربوط به ترجمه را دیدم. به هیچ نوشتهای برنخوردم که به سیر ترجمه در ایران بر پایه تفحص گسترده پرداخته باشد. اگر بگویم در این زمینه جز چند منبع مددرسان ندیدهام، شاید ادعای نابجایی نکرده باشم. به همین دلیل وقتی آقای امیر حسینزادگان ـ مدیر انتشارات ققنوس ـ پیشنهاد داد که این کتاب را چاپ کند، خدمتشان گفتم در صورتی میپذیرم که استاد کامران فانی را بیابید (چون یافتن ایشان از دشوارترین کارها و حتی گاه از امور محال است!) و از ایشان بخواهید ویراستاری کتاب را بپذیرند. به این سبب چنین درخواستی را کردم که کسی را نمیشناسم به اندازه استاد فانی کتاب خوانده و کتاب دیده باشد و تبحر او را در کتابشناسی داشته باشد. نمیخواستم منبع مهمی در این زمینه باشد که از نظر دور بماند. هدفم این بود. همین نکته را هم در مقدمه کتاب توضیح دادهام. استاد فانی به لحاظ تسلط به منبعشناسی، در جریان خواندن کتاب، شماری منبع به من معرفی کرد که ندیده بودم و نمیشناختم. ناگزیر شدم به آن منابع مراجعه و مطلب را تکمیل کنم. با این حال، منابع بسیاری هست که فقط متخصصان حوزههای مختلف میشناسند؛ برای مثال، دکتر مهرداد ملکزاده ـ باستانشناس ـ در نشستی در باره کتاب تاریخ ترجمه، به منابع کهن و جدیدی اشاره کرد که نه استاد فانی میشناخت و نه من. ایشان به عنوان متخصص تاریخ باستان با منابعی آشناست که من و امثال من نیستیم. در حقیقت ترجمه به زبان فارسی ـ نه فقط در ایران سیاسی، بلکه در ایران پهناور فرهنگی ـ هم تاریخ عمومی لازم دارد و هم تاریخ تخصصی. اگر متخصصان حوزههای مختلف سیر و روند ترجمه را در زمینههای خودشان دنبال کنند و بنویسند، آنگاه زمینه برای نگارش تاریخ عمومی و جامع ترجمه هموار خواهد شد. و تا رسیدن به این هدف، راهها و رهروهای بسیاری لازم است.
ادامه دارد
منبع: اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید