1395/4/13 ۰۹:۳۵
نهج البلاغه بازتاب روح بلندی است که خطوط روشن زندگی شرافتمندانه را ترسیم و هدف زندگی سعادتمندانهای را در انتهای آن نشانهگذاری و تعلیم میکند که از آن با عنوان الگوی زیست مسلمانی هم یاد میشود. دکتر مصطفی دلشاد تهرانی پس از سالها غور و تفحص در لا به لای سطور این کتاب زندگی ساز به نکات ارزندهای از مختصات «حیات جمیل» و راههای رسیدن به آن در تعالیم امیر مؤمنان(ع)دست یافته که آن را از طریق نشر دهها جلد کتاب
بازشناسی چهره انسان در کلام امام علی(ع) در گفتوگو با دکتر مصطفی دلشاد تهرانی(بخش دوم و پایانی)
اسماعیل علوی : نهج البلاغه بازتاب روح بلندی است که خطوط روشن زندگی شرافتمندانه را ترسیم و هدف زندگی سعادتمندانهای را در انتهای آن نشانهگذاری و تعلیم میکند که از آن با عنوان الگوی زیست مسلمانی هم یاد میشود. دکتر مصطفی دلشاد تهرانی پس از سالها غور و تفحص در لا به لای سطور این کتاب زندگی ساز به نکات ارزندهای از مختصات «حیات جمیل» و راههای رسیدن به آن در تعالیم امیر مؤمنان(ع)دست یافته که آن را از طریق نشر دهها جلد کتاب، سخاوتمندانه در اختیار همگان قرار داده است. پیرامون این متن مهم دینی گفتوگویی با ایشان انجام دادهایم که بخش نخست آن در شماره قبل صفحه ماه مهر(پنجشنبه 10 تیر95) منتشر شد و اینک بخش دوم و پایانی آن که متضمن نکات دقیق و برداشتهای قابل تأمل ایشان از این گنجینه بزرگ معنوی است پیش روی شما قرار دارد.
اگر نهج البلاغه تألیف نمیشد جهان بشری چه چیزی را کم داشت؟ به این پرسش دو پاسخ میتوان داد. یک پاسخ در صورت استفاده از نهج البلاغه ویک پاسخ هم در صورت کنار گذاشتن و تعطیل نهج البلاغه. بهطور کلی نهج البلاغه بهترین ترجمان قرآن کریم است. به این معنا ما میتوانیم بگوییم اگرنهج البلاغه نبود ما بهترین ترجمان قرآن کریم را نداشتیم وبهترین کتابی را که آموزههای قرآن را مصداقی آموزش داده است نداشتیم. این بهطور کلی، اما اینکه بگوییم اگر نهج البلاغه در میان ما نبود و این در صورتی باشد که ما نهج البلاغه را تعطیل کنیم، از آن استفاده نکنیم، متروکش کنیم، معلوم است که اتفاقی نمیافتد! بودن ونبودن نهج البلاغه زمانی معنا پیدا میکند که شما به آن مراجعه کنید، آن رابخوانید، از مطالب آن استفاده کنید و آموزههای آن را وارد زندگی وعملیاتی کنید.اما در صورت استفاده از نهج البلاغه، به نظر میآید که بعد از قرآن کریم هیچ کتابی مثل نهج البلاغه به همه بشر- نه فقط مسلمانها بلکه به همه انسانها - معنای زندگی و سبک زندگی را نمیآموزد. یکی از بزرگترین خلأهای بشری یافتن معنای زندگی است. نهج البلاغه کتابی است که به بشر معنای زندگی را میآموزد. یعنی به بشر میآموزد که چگونه معنا دار و معنوی و انسانی زندگی کند تا این زندگی او را به سمت کمال ببرد. به بشر میآموزد چگونه زندگی کند تا در تعامل با انسان، در تعامل با جامعه، حتی در تعامل با حیوانات، در تعامل با موجودات عالم، در تعامل با خالق هستی به گونهای عمل کند که به مقصد برسد. امیر مؤمنان در خطبهای که در نهج البلاغه به شماره 167 آمده فرموده است که «فانکم مسئولون حتی عن البقاع و البهائم »همه مسئول اند. مسئولیتی همگانی متوجه آحاد جامعه است و همه مسئول هستند، حتی نسبت به زمین، نسبت به چارپایان، نسبت به جانداران، نسبت به جانوران. همه ما باید اینها را رعایت کنیم. مسئولیت همگانی، مسئولیت عمومی واحساس وظیفه نسبت به همه تا آنجا که مراقبت ازطبیعت، مراقبت از جانوران و پاسداشت حقوق همه چیزرا شامل میشود.زندگی بشر بیهدف و بیبرنامه نیست. پس نقش نهج البلاغه در زندگی بشر و نه تنها مسلمانها به نظرم یک نقطه عطف است. لذا با توجه به محتوای بیمانند نهج البلاغه، به نظرم اگر نهج البلاغه نبود یک خلأ بزرگ معرفتی و یک خلأ بزرگ راهبری شکل میگرفت. منتها لازم است با این کتاب سرو کار داشته باشیم تا این خلأ را احساس و آن را پر کنیم. آیا از نهج البلاغه میتوان چهره انسان کامل را به دست آورد؟ در آموزههای نهج البلاغه، انسان سه چهره دارد. اول چهره انسان دنیا زده، انسان اسیر هواها، انسانی که فقط به خودش میاندیشد، انسان خودمدار، انسان خود محورو انسان خود بنیاد. دوم انسان تلاشکننده برای رفتن و رسیدن و سوم انسان واصل شده به آن مرتبهای که برای آن آفریده شده است. امیر مؤمنان(ع) انسان خود محور و خود بنیاد را، انسان هلاک شده و انسان بیهویت معرفی میفرمایند. چهره دیگر، انسانی است که در راه است، انسان در راه، انسانی است که در راه آموختن، تلاش کردن، طلب کردن و ساختن خود به سر میبرد.چهره سوم هم چهره انسان تربیت یافته است، انسانی که آموزههای راه گشای الهی را وارد زندگی و عمل کرده است. در حکمت 147 نهج البلاغه خطاب به کمیل این تقسیمبندی آمده است: «الناس ثلاثه: فعالم ربّانی و متعلم علی سبیل نجاه و همج رعاع». مردم سه دسته هستند؛ یک دسته انسانهایی هستند که خودشان را تباه کردهاند، انسانهایی که بیهویت اند.یک دسته هم انسانهای آموزنده در راه نجاتاند و یک دسته هم انسانهایی که ربانی و الهی شدند. پس انسان در نهج البلاغه سه چهره دارد. اول انسان دنیا زده و تباه شده.دوم انسان در راه، در راه تعلیم، آموختن ودر حال ساختن خود و سوم هم انسان تربیت یافته و الهی. در خطبه 88 آن حضرت ازانسان خود محور و خود بنیاد با چنین شاخصههایی یاد میکند: «المعروف فیهم ما عرفوا» نیک نزد آنان آن چیزی است که خود نیک میدانند.خود معیار خوب و بداند «والمنکر عندهم ما انکروا »و زشت نزد آنان آن چیزی است که خودشان زشت میشمارند. «کأنّ کل امریء منهم امامه نفسه »هر کدام از اینها گویا امام خودش است. مثل این میماند که ما خودمان امام خودمان باشیم، خودمان خدای خودمان باشیم. هوای نفس خودمان را خدای خودمان بدانیم. این برخی از مشخصات انسانهای دسته اول است. یک انسانهایی هم هستند که در راه ودرتلاش هستند. انسانهای در راه و درتلاش در واقع انسانهایی هستند که مخاطب اصلی امیر مؤمناناند. مثلاً حضرت آنان را دعوت به وارستگی میکند و میفرماید: «ألا حرّ یدع هذه اللماظه إلی أهلها؟» آیا آزادهای نیست که روابط پست و بیارزش را برای خواستارانش واگذارد؟ گویی حضرت با آنان حرف میزند و آنها را به راه میآورد و رشدشان میدهد. دسته سوم هم انسانهایی هستند که تربیت یافتهاند وبه نظر میآید که پیشوایان الهی باشند، چنان که در خطبه 87 آمده است: «فزهر مصباح الهدی فی قلبه و صار من مفاتیح أبواب الهدی» چراغ هدایت در دل اینان روشن است و اینان کلید درهای هدایت گشتهاند. امام(ع) درباره عملکرد خودش فرموده است: «و ألبستکم العافیه من عدلی و فرشتکم المعروف من قولی و فعلی و أریتکم کرائم الاخلاق من نفسی» من از عدالت خود لباس عافیت بر تنتان کردم و با گفتار و کردار خویش معروف را میان شما گستردم و با رفتار خود به شما نشان دادم که اخلاق گزیده و بزرگواریهای اخلاقی چیست. انسان الهی چنین انسانی است. میان نهج البلاغه با قرآن کریم چه نسبتی برقرار است؟ به نظرم میان نهج البلاغه و قرآن دو نسبت وجود دارد. یک نسبت مستقیم و یک نسبت غیر مستقیم. یعنی بهطور کلی وتقریباً عمده مطالب نهج البلاغه - البته ممکن است مختصری خارج از این دستهبندی باشد- یا رابطه مستقیم با قرآن دارند یا رابطه غیر مستقیم. منظورم از رابطه مستقیم با قرآن کریم این است که مطالب زیادی را شما در نهج البلاغه میبینید که در واقع تفسیر قرآن است. امیر مؤمنان(ع) آیهای را تلاوت کرده و بعد توضیح داده است. این توضیح، توضیح تفسیری است. مثلاً آیه الهاکم التکاثر را تلاوت کرده بعد یک خطبه ایراد کردهاند که این خطبه در مقام تفسیر این آیه است. بخشی از مطالب نهج البلاغه تبیین آیات قرآن است. بخشی از مطالب نهج البلاغه تدوین آیات قرآن است. بخشی از مطالب نهج البلاغه استناد و استشهاد به آیات قرآن است. بخشی از مطالب نهج البلاغه دستهبندی آیات قرآن است یعنی اینکه آیات قرآن شامل چه چیزهایی میشود. بخشی از مطالب نهج البلاغه تأکید و تشویق به رفتن به سراغ قرآن است. این را من رابطه مستقیم مینامم که حضرت به قرآن میپردازد. بخش دوم که در واقع بخش عمده مطالب نهج البلاغه است رابطه غیر مستقیم با قرآن دارد. یعنی مضامین قرآنی، مفاهیم قرآنی، آموزههای قرآن و روح قرآن در مطالب نهج البلاغه آمده است. عالم برجستهای به نام محمد امین نواوی جملهای دارد خیلی قابل تأمل است. وی گفته است؛ «گوشت وپوست و خون علی بن ابی طالب(ع) قرآن بود و اگر کسی میخواهد این سخن من را درک کند، نهج البلاغه را بخواند.»یعنی علی(ع) شخصیتی بود که با قرآن رشد کرده، با قرآن زندگی کرده و به قرآن عمل کرده است. همه وجودش با قرآن شکل گرفته است. حال این انسانی که با قرآن رشد کرده، با قرآن تربیت شده و با قرآن زندگی کرده است، وقتی سخن بگوید؛ اگر آن سخن به واقع سخن او باشد- یعنی ما در صحت صدوری آن سخن تردید نکنیم- علی القاعده آن سخن باید از جنس قرآن باشد و بوی قرآن بدهد. سید رضی میگوید: از مطالب و آموزههای نهج البلاغه میشود بوی قرآن و سخن نبوی را استشمام کرد و این سخن درستی است. برخی از دعاها یی که حضرت علی(ع) تعلیم نموده، همچون دعای کمیل برخوردار از بلاغت، شیوایی و زیبایی در کلام هستند، چرا سید رضی در نهج البلاغه هیچ دعایی از حضرت را نیاورده است؟ سید رضی در نهج البلاغه تعدادی دعا آورده است. منتها بنای سید رضی بر جمعآوری بلیغترین مطالب امیر مؤمنان(ع) براساس زیبایی شناسی و بلاغت شناسی خودش بوده است. سید رضی در واقع یک شخصیت جامعی داشته که در رأس ویژگیهای علمی او بلاغت سید رضی وشعرو شاعری سید رضی است. البته سید رضی، فقیه محدث، مفسر، متکلم بوده وعالم اخلاق بسیار برجستهای بوده، ولی بنای او در نهج البلاغه همانطور که اشاره کردم بلیغترین سخنها بوده است و هرچه را دیده و در منابع بوده نیاورده است؛ تازه آنها را هم گزیده کرده و تقطیع نموده است. بنابراین ما نمیتوانیم به او ایراد بگیریم که چرا این مطلب را نیاورده است. چرا که او میگوید من بنا بر سبک زیبا یی شناسی خودم جستوجو کردهام و اینها را بلیغترین تشخیص دادهام. ممکن است شما بگویید که یک مطلب دیگری هم هست که خوب بود آن را هم میآورد. ولی خود ایشان در مقدمه نهج البلاغه میگوید: خیلی چیزها ممکن است از دست من رفته باشد، یا از جلو چشمم افتاده باشد. وی جستوجوی زیادی کرده، طی 16 سال همان مقداری را که میتوانسته و به نظرش بلیغترین بوده است گرد آورده و جالب این است که در گزینشهای خود، همه گونه مطلبی را آورده است. یعنی همه جنس مطلبی را سعی کرده است بیاورد. جامع نگاه کرده است. یعنی فقط مطالب خدا شناسی نیاورده، فقط موعظه نیاورده و فقط پیامبر شناسی نیاورده است. از اینرو نهج البلاغه فقط کتاب سیاست نیست، فقط کتاب تربیتی نیست، فقط کتاب اخلاق نیست، بلکه انواع مطالب را گزینش کرده است و در گزینش خود نگاهش به بلیغ ترینها بوده است. نهج البلاغه در حوزههای علمیه تا چه حد جدی گرفته میشود؟ نهج البلاغه به طور رسمی در حوزهها تدریس شود ولی عالمان ما از قدیم به نهج البلاغه توجه داشتهاند اینطورنیست که توجه نداشتهاند. شرحهای متعددی که به وسیله عالمان شیعه و سنی -نه فقط عالمان شیعه - بر نهج البلاغه نوشته شده گویای این توجه است. در طول تاریخ پس از تألیف نهج البلاغه بیش از 200 شرح کامل و ناقص بر نهج البلاغه نوشته شده که بیشتر آنها به دست ما نرسیده است. در بعضی از مقاطع هم نهج البلاغه وارد حوزه درسی شده است. نخستین کسی که نهج البلاغه را وارد حوزه درسی به عنوان یک کتاب درسی نموده شیخ محمد عبده، مفتی بزرگ اهل سنت است. شیخ محمد عبده در سال 1323 قمری فوت نموده. زمانی که شیخ محمد عبده مفتی و رئیس الازهر شد، نهج البلاغه را در برنامه درسی الازهر قرار داد و نهج البلاغه در آنجا تدریس میشد. البته بعدها این کار متوقف شد. بنابراین اینجور نیست که وارد هیچ حوزهای نشده باشد.در قدیم در حوزههای ما به دلیل آنکه محور بحث فقه و اصول بوده نهج البلاغه خیلی جایی برای طرح نداشته است. بعضی از عالمان ما نهج البلاغه را درس میدادهاند. اما اینکه نهج البلاغه متن درسی حوزههای علمی باشد، نه! این اتفاق نیفتاد ه است. در سالهای اخیراما نهج البلاغه وارد حوزهها شده و کم و بیش به آن پرداخته میشود. ولی هنوزجای کار زیاد دارد. یعنی لازم است که نهج البلاغه بهطور جدی تری وارد حوزه شود. دلیل آنکه نهج البلاغه بهطورجدی وارد حوزهها نشده این است که نهج البلاغه کتاب فقهی به معنای فقه مرسوم، شناخته نمیشود. در حالیکه به نظر من نهج البلاغه چنین هست و میتواند به عنوان یک کتاب فقهی هم مطرح باشد. چرا که، نهج البلاغه فقه زندگی است.فقه سیاسی است، فقه حکومتداری است. فقه اقتصادی است.فقه تربیتی است. باید از این زاویه به نهج البلاغه نگاه کنیم. البته نکتهای را برخی مطرح میکنند و آن اینکه، نهج البلاغه از نظر حدیثی کتاب مرسل است و ما وقتی میخواهیم متنی را مبنا قرار دهیم برای مباحث حوزوی و فقهی نمیتوانیم یک کتاب مرسل و کتابی که سند مطالب در آن نیامده مبنا قرار دهیم. حال آنکه مطالب نهج البلاغه بهطور عمده برای ما از بیشترین اطمینان برخوردار است - البته موارد اندکی در نهج البلاغه محل اشکال است - ولی در کل، نهج البلاغه از نظر محتوا، ساختار، گفتار بلاغت بگونهای است که ما به آن بیش از هر کتاب دیگراطمینان داریم وبه نظرم لازم است که نهج البلاغه هم در برنامه درسی حوزهها وارد شود و مهمتر از آن مبنای عمل قرار گیرد.نه فقط در حوزهها، بلکه در روابط اجتماعی، در سیاست، حکومت، مدیریت، اقتصاد، قضاوت و فرهنگ. آیا از نهج البلاغه میتوان رفتار زیست مسلمانی و شهروندی یک جامعه اسلامی را اتخاذ کرد؟ بله، اتفاقاً یکی از وجوه برجسته نهج البلاغه همین است. یعنی نهج البلاغه میتواند به ما الگوی زیست مسلمانی و الگوی زیست انسانی بدهد. من کتابی نوشتهام با عنوان «رخساره خورشید» که موضوع آن سیره امام علی(ع) در نهج البلاغه است.در این کتاب ده اصل آوردهام به عنوان ده فرمان زیست مسلمانی، ده فرمان زیست انسانی، بعد هم هر یک از این ده اصل را به صورت مجزا منتشر کردهام با عنوان سبک زندگی در نهج البلاغه. این ده اصل الگوی زیست مسلمانی یا ده فرمان زندگی عبارتند از: اصل مرزبانی، حریمداری و پرواپیشگی؛ اصل پایبندی به کیفیت استخدام وسیله؛ اصل اعتدال و میانه روی؛ اصل پارسایی؛ اصل تکریم؛ اصل پاسداشت حقوق؛ اصل رفق و مدارا؛ اصل صراحت و صداقت؛ اصل پایبندی به عهد و پیمان و اصل عدالت.بنابر این ما میتوانیم از نهج البلاغه سبک زندگی در بیاوریم. به نظرم اگر همین ده اصلی را که در نهج البلاغه به عنوان ده فرمان زیست مسلمانی زیست انسانی استخراج شده است، مقابل خودمان قرار دهیم و به آنها عمل کنیم، نه فقط الگوی زیست شهروند یک جامعه اسلامی و مناسبات لازم برای آن، بلکه خیلی فراتر از آن را میتوانیم به دست آوریم. مهم این است که اولاً به شناخت چنین الگویی برای زیست توجه کنیم، دوم آنکه آن را ساماندهی کنیم و سوم اینکه این الگورا پیگیرانه وارد زندگی کنیم.
بخش اول
منبع: ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید