1395/3/29 ۱۰:۱۰
هانیبال الخاص به اینكه شاگردان زیادی را آموزش داده، معروف است. او كه زمانی برای زندگی از ایران رفت، با دعوت برای تدریس در دانشگاه تهران، به ایران بازگشت و سالها به آموزش مشغول شد. او در سال ۱۳۰۹ از پدر و مادری آشوری در کرمانشاه متولد شد. نقاشی را در سنین بسیار پایین شروع کرد و برای مجلات فکاهی نظیر توفیق کاریکاتور میکشید. بعدها وقتی به تهران آمد، به کلاس جعفر پتگر رفت تا نقاشی را به طور جدیتری دنبال کند.
بنا الخاص از پدرش گفت
سحر آزاد: هانیبال الخاص به اینكه شاگردان زیادی را آموزش داده، معروف است. او كه زمانی برای زندگی از ایران رفت، با دعوت برای تدریس در دانشگاه تهران، به ایران بازگشت و سالها به آموزش مشغول شد. او در سال ۱۳۰۹ از پدر و مادری آشوری در کرمانشاه متولد شد. نقاشی را در سنین بسیار پایین شروع کرد و برای مجلات فکاهی نظیر توفیق کاریکاتور میکشید. بعدها وقتی به تهران آمد، به کلاس جعفر پتگر رفت تا نقاشی را به طور جدیتری دنبال کند. در همین کلاسها، به پرتره تمایل نشان داد ولی در طول این سالها الخاص بهعنوان نقاشی فیگوراتیو شناخته شد که تصویر انسان، چهره انسان و اندام انسان دلمشغولیاش بود. او با نویسندگانی مانند جلال آلاحمد، غلامحسین ساعدی، نادر نادرپور، سیروس طاهباز، جمال میرصادقی، محمد قاضی، رضا براهنی و محمود اعتمادزاده دوستی و معاشرت داشت. او به شعر و بهخصوص نیما علاقه زیادی داشت و همین راه و روش را به شاگردانش هم آموخت. الخاص چهار کتاب آموزش هنر تألیف کرد و برای دهها کتاب، طرح روی جلد کشید و به مدت دوسال گالری «گیلگمش» را که از اولین گالریهای معاصر ایران بود، اداره کرد. ٢٦ خرداد سالروز تولد او بود و به همین مناسب وبسایتی برای نمایش آثارش به نشانی Hannibahalkhas.org راهاندازی شد. به همین مناسبت با بنا الخاص، پسر این نقاش كه چندسالی است ساكن ایران شده تا این خواسته پدر را محقق كند، گفتوگوی كوتاهی كردیم.
بعد از شش سال از درگذشت هانیبال الخاص چطور این سایت راهاندازی شد؟ این سایت از چهارشنبه، ٢٦ خرداد كارش را شروع كرد. او نمیخواست به آمریكا برگردد و آرزو داشت كه در ایران بمیرد منتها به خواسته همسرش برگشت. در روزهای آخر وقتی در بیمارستان بود، یكی از خواهرهایم كه در آمریكا بود، خودش را به او رساند و من و یكی دیگر از خواهرهایم كه در اروپا بودیم، توانستیم روز آخر خودمان را به آمریكا برسانیم منتها در این مدت خواهر دیگرمان كه زودتر توانسته بود او را ببیند، با پدرم صحبت كرد. یكی از آرزوهایش این بود كه یك گالری آنلاین داشته باشد و همه بتوانند كارهایش را ببینند. ما هم تلاش كردیم علاوهبر نقاشیهایش، نامهها، نوشتهها، مقالهها و فهرست شاگردانش را در این سایت قرار دهیم. نقاشان كاتالوگی دارند كه بعد از مرگشان تمام كارهایشان شمارهگذاری و جزئیات آثار ثبت میشود اما كاتالوگكردن آثار خیلی از نقاشان مثل پیكاسو هنوز تمام نشده است چون مدام كارهایی از او پیدا میشود. پدرم هم پركار بود و حدس میزنیم بیش از سههزار اثر داشته باشد كه فعلا توانستهایم ٥٠٠ عكس از كارهایش را در این سایت قرار دهیم. البته این سایت درحال تكمیلشدن است منتها دوست داشتیم برای تولد پدرم، سایت، كارش را شروع كند و به مرور بخشهای مختلف را تكمیل كنیم. كارها چگونه جمعآوری شدند؟ عكس كارها در وبسایت قرار دارد. شاگردان و عكاسانی داشت كه از نمایشگاههایش عكاسی كرده بودند. بیش از چهارسال هم هست كه در فیسبوك یك صفحه برای او ساخته و اعلام كردهایم اگر تابلو یا نامه و مقالهای از هانیبال الخاص دارند، عكس آن را برایمان بفرستند البته بعضی از این عكسها كیفیت بالایی ندارند بااینحال در تلاش هستیم كتابی هم از آثار او منتشر كنیم. منتها حیف است كه بخشی از آثار پدرم دزدیده شده است و اصلا معلوم نیست، چه سرنوشتی پیدا كردهاند و واقعا فاجعه بزرگی است چون بدون این كارها، نمیتوانیم مجموعه آثار او را جمع كنیم. او همیشه به شاگردانش میگفت اول طراحی، مینیاتور، رنگآمیزی یا مینیاتور را یاد بگیرید بعد هر كاری خواستید، انجام بدهید. درصد شاگردان پدر كه این راه را ادامه دادند، خیلی زیاد است و همیشه درِ خانه پدرم روی شاگردانش باز بود و این موضوع تنها به نقاشی و كار هنری ارتباطی نداشت بلكه بهنوعی او با شاگردانش زندگی هم میكرد مثلا با آنها غذا میپخت و تفریح میكرد. او از زندگی لذت میبرد چون كار زیادی میكرد و كسی كه كار نكند، تفریح برایش مزه ندارد. وضعیت آثارش چگونه است؟ چقدر از تابلوها نزد شماست؟ من چون زیاد سفر میكردم، تابلویی ندارم اما آن خواهرم كه در آمریكاست، تعدادی اثر دارد، تعدادی تابلو هم در خانه دوستانش مانده كه بعضی از آنها ناتمام است. چهار تابلو ناتمام است و دو، سه تابلو امضادار هم دارم و از آنجاكه راهاندازی سایت و در مرحله بعد بنیاد هانیبال الخاص نیاز به هزینه دارد، برای همین مجبورم یكی از تابلوهای امضادار را بفروشم تا بتوانم از پس مخارج سایت و بنیاد بربیایم. همچنین امیدوارم با تأسیس سایت، داوطلبانی پیدا شوند كه به ادامه كار كمك كنند. البته پدرم همیشه با قیمتهای خیلی بالا مخالف بود. یكی دیگر از آرزوهایش این است كه یك گالری راه بیندازیم. او در سال ١٣٤٠ گالری گیلگمش را تأسیس كرد و دوست داشت گالری گیلگمش شماره دو راهاندازی شود كه یك اتاق بهعنوان نمایشگاه دائمی آثارش، یك اتاق برای آثار شاگردانش و یك اتاق هم برای نمایشگاه یك هنرمند جوان باشد و شرطش هم این بود كه قیمتهای نجومی نگذارند تا مردم توانایی خرید آثار را داشته باشند و معتقد بود درحالحاضر با چنین قیمتهای بالایی، افراد كمی میتوانند از هنر استفاده كنند. او یكسال قبل از مرگش، سه نمایشگاه برگزار كرد و در هركدام از آنها آثار جدیدی به نمایش گذاشته شده بود چون دوست نداشت كارهای تكراری نمایش بدهد. یكدفعه كه كنارش بودم، تابلویی را تمام كرد و گذاشت كنار. از او پرسیدم وقتی تابلویی تمام میشود، ناراحت میشوی؟ گفت من وقت ناراحتشدن ندارم و ایدههای زیادی در ذهنم است كه دوست دارم زودتر تابلوها را تمام كنم تا به بقیه برسم. آخرین مجموعهاش چه بود؟ آخرین پروژه او ٨٠ بوم در اندازههای ٨٠ در ٨٠ سانتیمتر است كه رنگهای قرمز، آبی و زرد را بهعنوان رنگ پشت زمینه انتخاب كرده و یكجوری رنگها روی بوم انتخاب شدهاند كه وقتی در كنار هم قرار میگیرند عین پازل میشوند و میخواست همه آنها را پرتره كار كند. حیف كه بخشی از آنها نیمهتمام ماند، با وجود این خیلی قشنگ هستند. سالهای آخری كه در آمریكا زندگی میکرد، چگونه بود؟ بابا همیشه در حال رفتوآمد بود و به دلیل بیمه خوبی كه در آمریكا داشت، برای درمان به آنجا میرفت اما رفتوآمدها برایش سخت بود.
منبع: شرق
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید