1395/3/23 ۱۰:۱۴
بیش از یك دهه پیش، پروفسور برنارد لوییس ، استاد بازنشسته مطالعات خاور نزدیك دانشگاه پرینستون مقالهای راجع به تحولات سیاسی در تركیه نوشت كه با عنوان «گذار به دموكراسی در تركیه» به فارسی ترجمه و در شماره ٢٣٨-٢٣٧ مجله سیاسی - اقتصادی منتشر شد، لوییس كه از دههها پیش آثار متعددی درباره تركیه و تاریخ تجدد در آن نگاشته بود، در این مقاله ضمن ارزیابی تاریخ یكصد ساله این كشور نوشت
اگر حكومت قانون نباشد، حزب عدالت و توسعه حمایت مردمیاش را از دست میدهد
بیش از یك دهه پیش، پروفسور برنارد لوییس ، استاد بازنشسته مطالعات خاور نزدیك دانشگاه پرینستون مقالهای راجع به تحولات سیاسی در تركیه نوشت كه با عنوان «گذار به دموكراسی در تركیه» به فارسی ترجمه و در شماره ٢٣٨-٢٣٧ مجله سیاسی - اقتصادی منتشر شد، لوییس كه از دههها پیش آثار متعددی درباره تركیه و تاریخ تجدد در آن نگاشته بود، در این مقاله ضمن ارزیابی تاریخ یكصد ساله این كشور نوشت: «در زندگی سیاسی تركیه، كجرویها و گسستهایی دیده میشود كه هنگام تنشهای سخت و در سایه محدود بودن تجربه دموكراسی طبیعی است اما نكته برجسته و گیرا این است كه پس از هر بار بیرون رفتن قطار كشور از خط دموكراسی، قطار دوباره به خط بازگردانده شده و مردم تركیه سفر خود را به سوی آزادی و دموكراسی ادامه دادهاند». این اظهارنظر لوییس مربوط به قبل از ٢٠١٠ بود، یعنی وقایعی كه امروز تحت عنوان بهار عربی از آنها یاد میشود و كل مناسبات منطقه و روابط كشورها و همچنین جهتگیریهای آنها را عوض كرده است. حالا از تركیه هم اخباری به گوش میرسد كه چندان همسو با تحلیل خوشبینانه لوییس نیست و نگرانیهایی را درباره آینده آزادی و دموكراسی در این كشور به وجود آورده است. اعتراضهای طبقه متوسط، نارضایتی اقلیتهای قومی و مذهبی، ناكامیهای تركیه در پیشبرد یك سیاست منطقهای درست و اتخاذ تصمیمهای منطقی درباره همسایگانش به ویژه سوریه، تنش در روابط با روسیه، مشكلات حقوق بشری و زندانی كردن روزنامهنگاران و فعالان مدنی و همچنین تنش در میان نخبگان سیاسی كه آخرین نمودش استعفای احمد داود اوغلو، نخستوزیر پیشین این كشور بود كه گفته میشد به دلیل اختلافهای آشكار و پنهان با رجب طیب اردوغان، رییسجمهور اقتدارگرا و مردمگرای این كشور صورت گرفته است. علت این تنشها در چیست؟ آیا میتوان فراسوی اخبار روزمره پاسخ این پرسش را در تاریخ تجدد در تركیه و ویژگیها و مختصات سرشت آن بازجست؟ اصولا تركیه در بیش از یكصد سال مشروطهاش چه تجربهای را از سر گذرانده است؟ آیا با وجود این رخدادها همچنان میتوان به آینده این كشور خوشبین بود؟ این پرسشها و بسیاری دیگر درباره تاریخ تحولات یكصد ساله تركیه را در میزگردی با حضور احمد موثقی، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران و سید اسدلله اطهری، پژوهشگر ارشد در پژوهشكده مطالعات استراتژیك خاورمیانه در میان گذاشتیم كه از نظر میگذرد:
بحث این میزگرد بررسی تحلیلی و عمیق آن چیزی است كه امروز در تركیه رخ داده است اما نه با تاكید بر مسائل سیاست روز بلكه میخواهیم با تاكید بر تاریخ تحولات این كشور و روند مدرنیزاسیون یا تجدد در این كشور موضوع را مورد بررسی قرار دهیم. یعنی فراسوی مباحث مربوط به سیاست روز. پرسش بنیادین آن است كه آیا میتوان ارتباطی یافت میان آنچه امروز در تركیه رخ میدهد با روندی كه این كشور در طول بیش از صد سال تاریخ تجدد خود تجربه كرده است، مساله مهمتر برای ما از این رهگذر مقایسه تجربه ایرانی مدرنیته با تركیه است. بر این اساس محورهایی مطرح شده است. نخست اینكه تجدد یا مدرنیزاسیون در تركیه تقریبا همزمان با ایران آغاز شده است، یعنی اواخر قرن نوزدهم و اوایل سده بیستم، با اضمحلال امپراتوری عثمانی به تدریج تركها در مسیر تجدد افتادند. پرسش نخست این است كه این تجدد در تركیه بر چه مبانیای استوار بود؟ آیا ویژگیهایی چون تكیه بر ارتش، سكولاریزاسیون یا لاییسیته، عقلباوری و نفی مراجع سنتی و تقلید غرب از ویژگیهای این تجدد بود؟ احمد موثقی: نوسازی و اصلاحات در تركیه به دوره عثمانی باز میگردد. خیلی از سنتهای مربوط به نوسازی و ویژگیهای نوسازی تركیه مدرن بعد از آتاتورك را میتوان ادامه دوره قبلی خواند. در دوره عثمانی از دوران سلیم سوم یعنی حدود ١٧٨٩ تا ١٨٠٧ و پس از او محمود دوم از ١٨٠٨ تا ١٨٣٩ و سپس عبدالمجید ١٨٣٩ تا ١٨٦١ را تنظیماتچیها میخوانند. در این دورهها اصلاحات شروع میشود، اما جامع الاطراف نیست و مخالفتهایی هست. یعنی اگرچه خود پادشاه یا امپراتور این اصلاحات را آغاز میكند، اما در دربار مخالفانی دارد. در استانها نیز مخالفانی دارد، مثلا ینیچریها مخالف هستند و در نتیجه این اصلاحات ناكام میماند. ضمن اینكه این تنظیماتچیها در شناخت غرب نارسایی دارند و اصلاحات امپراتوری عثمانی ماهیت نظامی دارد و مثل عباس میرزا در ایران شروع به گرفتن سلاحهای جدید از غرب كردند و نظام جدید ارتش را از غرب اخذ كردند تا بتوانند تهاجمی كه قبلا به غرب داشتند و از قرن هفدهم به بعد معكوس شده بود را احیا كنند. به همین خاطر شعار شكست دشمن با استفاده از سلاح دشمن را سرلوحه كار خود قرار دادند. اما به تدریج دیدند كه حتی این اصلاحات نیز به حل مشكلاتشان یاری نرساند و ایشان نتوانستند مثل گذشته برگردند و دست بالا پیدا كنند و این عقبنشینی باز ادامه پیدا كرد و شكستهای نظامی تداوم یافت. برخی گفتند غیر از این اصلاحات نظامی، بهتر است در حوزههای اداری نیز از غرب اقتباس كنیم و به تدریج اصلاحات حقوقی و بعدا اصلاحات سیاسی نیز در دستور كار قرار گرفت، به شكلی كه تا پایان قرن نوزدهم فعالیتهایی چون كمیته اتحاد و ترقی و جنبش تركهای جوان و... فعال شدند. این افراد خواهان اصلاحات سیاسی هستند و حتی گروههایی فعال میشوند كه علنا فروپاشی رژیم را میخواهند و خواهان مشروطیت و دموكراسی به معنای حكومت قانون هستند. آیا این الگوگیریها از غرب دقیق صورت میگرفت؟ خیر، برداشتهای ایشان نارساییهایی داشت و حاملان و عاملان آنها با مخالفتهایی در دل جامعه ترك نیز مواجه میشدند، تا جایی كه نمیتوانستند با وجود سیستم و امپراتوری این نوآوریها را حفظ كنند. در واقع نگهداری این دو با هم به لحاظ گفتمانی نیز تناقضآمیز بود. حتی اصلاحطلبان و تنظیماتچیان میخواستند عثمانی و اسلام در پیوند با مدرنیته و غرب حفظ شود و در نتیجه این تعارض را به لحاظ تئوریك نمیتوانستند حل كنند. تا جایی كه برخی از عثمانیان نو و كمیته اتحاد و ترقی و جنبش تركان جوان در سیاستهای داخلی و هم در سیاستهای خارجی برای نجات امپراتوری هم به پان اسلامیزم متوسل شدند و تنشهایی را موجب شدند كه در رابطه با جنبشهای ناسیونالیستی، قومیتی، اقلیتهای مذهبی با فشار غرب بالا گرفت و در نهایت به جنگ جهانی اول از ١٩١٤ تا ١٩١٨ انجامید. بنابراین این اصلاحطلبان نتوانستند شرایط را كنترل كنند و در نتیجه پرسشهایی مطرح شد كه الان هم مطرح است و در مورد كشورهای دیگر خاورمیانه نیز صادق است، این پرسشها عبارت بود از اینكه چه نسبتی میان اسلام و مدرنیته است؟ حقوق اقلیتها را چطور میتوان احراز كرد؟ آیا همه افراد را میتوان در یك ساختار دولت-ملت به عنوان شهروند و با حقوق برابر خواند؟ چطور میتوان دولت ملی و سرزمینی را با امپراتوری جمع كرد؟ منشا حاكمیت چیست؟ بنابراین مسائلی از این دست باعث شد كه تناقضهای نظر و عمل غیرقابل حل به نظر برسد و گسیختگی بیشتر شود. فشار از بیرون نیز هست، از داخل هم تجزیه طلبی را شاهدیم. عدهای نیز از پانعثمانیزم سخن راندند، اما دیدند جواب نمیدهد. متفكرانی چون ضیاء گوكالپ و نامق كمال و احمدرضا و... مشروطهخواه بودند و نظریهپردازان برجستهای دارند. مثلا عثمانیان نو به رهبری محمد بیگ كه فلسفه سیاسی اصلاحطلبان را تدوین میكند، یا ضیا پاشا و نامق كمال اندیشمندانی هستند كه به این مسائل میاندیشند. خود نامق كمال چهره معروفی است و چهرههایی چون سید جمال و اقبال و... به او اشاره كردهاند. به هر حال این متفكران به دنبال مشروطه و سازگاری ناسیونالیسم ترك با پاناسلامیزم هستند، در عین حال از مونتسكیو و روسو و متفكران روشنگری نیز متاثر هستند و میكوشند میان لیبرالیسم و اصول اسلامی جمع بزنند. این مشروطه خواهی عثمانی به رهبری مدحت پاشا از ١٨٧٠ با چهرههایی چون كمال پاشا، خلیل پاشا، خیرالدین پاشا تونسی شناخته میشود. تركهای جوان ادامه عثمانیان نو هستند. كمیته اتحاد و ترقی در ١٨٨٩ تاسیس میشود. در یك مقطعی اینها شكست میخورند، در همین مقطع است كه مصطفی كمال (كه بعدا آتاتورك یا پدر تركها نامیده شد) در سال ١٩٠٦ یك حزب مخفی به اسم وطن تشكیل میدهد. تركهای خارج از عثمانی با هدایت انور بیگ، طلعت بیگ و جاوید بیگ شورشهایی میكنند و اعاده قانون اساسی ١٨٧٦ را خواهان بودند و خواستار تشكیل مجلس شورا بودند، البته این مجلس در سال ١٩٠٨ به رهبری احمدرضا تشكیل میشود، اما عبدالحمید در سال ١٩٠٩ موفق میشود ایشان را حذف كند. بار دیگر عبدالحمید نمیتواند ادامه دهد و انورپاشا علیه عبدالحمید وارد عمل میشود و عبدالحمید دوم ساقط میشود. بنابراین این اختلافات و تنشها وجود دارد، تا اینكه تركان جوان قدرت میگیرند. گوكالپ پان تورانیسم را مطرح میكند. آنطور كه دكتر موثقی گفت، به نظر میرسد از میانه سده نوزدهم وقایعی در عثمانی یا تركیه امروز در حال وقوع است و اتفاقاتی رخ میدهد كه در نهایت به تناقضاتی هم در سطح نظر و هم در سطح عمل منجر میشود. به نظر میرسد این تناقضات بعد از این نیز رفع نمیشود. شما چطور فكر میكنید؟ چه اتفاقاتی میافتد كه ما به مشروطه تركیه در ١٩٠٨ میرسیم؟ اسدالله اطهری: پیش از ورود به بحث لازم است بابت در گرفتن این بحث تشكر كنم زیرا تركیه تجربهای در یك كشور اسلامی را به منصه ظهور میرساند كه بر خلاف تبلیغاتی كه بعضا صورت میگیرد، نشاندهنده این است كه یك كشور اسلامی میتواند مدرن شود و به تجدد دست پیدا كند یعنی تركیه نشان میدهد یك كشور اسلامی میتواند دموكراتیزه شود و بیش از ١١ هزار دلار هم درآمد سرانه داشته باشد. از این حیث بررسی سیر تحول مدرنیته و مدرنیسم در تركیه اهمیتی اساسی دارد. البته باید میان مدرنیته و مدرنیسم و مدرنیزاسیون تمایز قایل شد، اما در هر صورت اینها در كنار هم هستند و میشود اینها را در كنار هم مورد بحث قرار داد. در قرن نوزدهم در تركیه نیز مدرنیزاسیون به تدریج در حال تكوین و شكلگیری بود. در عثمانی مدرنیزاسیون از حوزههای نظامی و اداری آغاز شد و سپس به حوزههای اقتصادی و در نهایت سیاسی كشیده شد. یعنی اول به خاطر شكستهای پی در پی از غرب هم ایران و هم عثمانی مجبور بودند كه فنون و تسلیحات نظامی را از غرب اخذ كنند. از این حیث تجدد از بالا به وقوع پیوست. بعدا دیوانسالاران و بروكراتها به درك مدرنیته میرسند، بعد گروههای روشنفكری مثل نامق كمال و دیگران در این مسیر گام برمیدارند. بنابراین همه به این نتیجه رسیده بودند كه تجدد یك ضرورت است. به همین خاطر هم مساله قانون اساسی مطرح میشود و به تدریج مساله تجدد، مدرنیزاسیون و مدرنیسم قوت میگیرد. مفروض ایشان هم چنان كه دكتر موثقی به متفكرانی چون روسو اشاره كرد، این بود كه تنها یك راه وجود دارد و باید از مدرنیته غربی درس گرفت و سعی بكنند آن را در جامعه عثمانی و بعد تركیه ترجمه بكنند. در ایران نیز اندیشمندانی چون میرزا آقاخان كرمانی وضعیت مشابهی را شاهدیم. یعنی آیا میشود مقایسهای میان روشنفكران ایرانی با عثمانی داشت؟ بله، اما من معتقدم مشروطه ایرانی صرفا متاثر از تجربه عثمانی نیست. ما در برلن و سوییس و سایر نقاط اروپا نیز دانشجوهایی داریم كه از سوی دولتمردانی چون عباس میرزا و امیركبیر و... به اروپا فرستاده شدهاند. بنابراین مشروطهخواهان ایرانی همان میزان كه از عثمانی متاثر هستند، از روسها و حتی ژاپنیها هم تاثیر گرفتهاند. ما تحت تاثیر حركتهایی كه در مصر و حتی شبهجزیره هند نیز رخ میدهد، هستیم. بنابراین به نظر من ما بیواسطه عثمانی نیز با غرب ارتباط داشتیم. به تركیه برگردیم، از نگاه شما چه تكاپوهایی در عثمانی در این گیرودار در حال وقوع است؟ گروههای نوساز و دستههایی كه حاملان اندیشههای نو بودند، كوشیدند به تدریج گروههای مرجع سنتی را نقد كنند. در واقع حاملان مدرنیته در تركیه ارتشیها، روشنفكران و بازاریان بودند. البته اسلام تصوف و اسلام مدنیای كه مطرح شد نیز خیلی به مساله تجدد در تركیه كمك كردند. به ورود اندیشههای نو در تجدد تركیه اشاره شد. آیا این ایدههای جدید مثل حكومت قانون، پارلمان، حقوق شهروندی و... موجب بحثی جدی در میان روشنفكران و نخبگان فكری تركیه شد؟ چه گروههایی در مواجهه با این اندیشهها مقاوت نشان دادند؟ بله، بهطور طبیعی این بحث درگرفت. در جامعهشناسی برای توضیح منشا تغییرات اجتماعی میتوان رویكردی ماركسی را از رویكردی وبری متمایز كرد. در نگرش ماركسی عمدتا تحولات اجتماعی را بر مبنای تحولات عینی اقتصادی مثل نزاعهای طبقاتی در نظر میگیرند، اما در نگرش وبری معتقد است كه تغییرات از ذهنیتها آغاز میشود. در تركیه نیز این الزام عملی كه باید كاری كرد، نخست در ذهنیتها پدید آمد، یعنی این فكر پدید آمد كه با ساخت و بافت سنتی نمیتوان با موج جدید برخاسته از رنسانس و انقلاب صنعتی و مدرنیته كه حالت تهاجمی یافته، مواجه شد و باید تجددنظرهایی كرد. این تجدید نظر همان پرسشهایی را پدید آورد كه به آنها اشاره كردم. بسیاری از این سوالها تا به امروز نیز حل نشده باقی مانده است؛ به عبارت دیگر اندیشه سنتی باید بتواند تكلیف خودش را با لیبرالیسم، سكولاریسم، اقتصاد بازار، ناسیونالیسم، سرمایه داری، جهانی شدن و... روشن كند. اگر به سنتزی نرسد مشكل لاینحل باقی میماند. اما تا جایی كه در تركیه رخ داد، این منازعات فكری تداوم داشت. این نوسازی و اصلاحات چنان كه گفتم از اواخر قرن هجدهم شروع میشود. از نظر جغرافیایی البته عثمانی حایل میان ایران و اروپا است و با غرب تماس مستقیم دارد. بنابراین تغییراتی كه در تركیه در زمینه اصلاحات آغاز میشود، موجب به وجود آمدن اقشار جدید میشود. در نظام آموزشی هم تغییرات صورت میگیرد. در نتیجه به تدریج قشر روشنفكران، قشر نظامیان متجدد و قشر بروكراتهای ارشد پدید میآید. حتی در همان دوره عثمانی برخی روحانیونی كه در مركز نشستهاند و در پیوند با دولت و دستگاه خلافت عثمانی هستند، گرایشهای اصلاحطلبانه دارند. اما سه گروه در مناطق و استانها حضور دارند كه با اصلاحات مخالفت میكنند؛ به عبارت دیگر در عثمانی قرن نوزدهم این پیرامون است كه مخالف مركز است وگرنه مركز طرفدار اصلاحات است، سه گروه در پیرامون هستند، یكی ینی چریها، دوم روحانیون حاشیه نشین و سوم كادرهای اداری و سیاسی مناطق و زمینداران كه مخالف اصلاحات در مركز هستند. این نكته جالبی است. یعنی مركز به جمع بندیهایی رسیده است، اما طبیعی است كه خیلی تئوریزه نشده و تناقضها موجود است. در نتیجه این مباحث روح ندارد و فرو میپاشد. یعنی با حفظ آن ساخت و بافت سنتی تلاش میشود نوعی انقلاب از بالا (به تعبیر باتامور) رخ دهد. اما با وصله پینه كردن كه نتیجهای حاصل نمیشود. گاهی اصلاحات وصلهپینه است یعنی میخواهند با حفظ ساخت و بافت سنتی، روكشی از چیزهای نو ایجاد كنند. این جواب نمیدهد و در نتیجه خلافت عثمانی فروپاشید، مخصوصا كه وارد ائتلاف ضداستراتژیك شد. در نتیجه این فروپاشی پاناسلامیزم، پان عثمانیزم و پان تورانیزم ظهور كرد. مثلا گوكالپ، رهبر پان تورانیستها، سن زیادی ندارد اما شرایط را به خوبی فهمیده و میكوشد سنتزی برای نجات عثمانی و تركیه ارایه دهد و میگوید ما میخواهیم تمدن جدید تركی بنا كنیم. بحث هویت ملی در تركیه از همین جا برمیآید كه به ناسیونالیسم تركی میانجامد و بعدا نتایجی نیز در بر دارد كه مثل همین معضل كردها مشهود است. گوكالپ میگوید تمدن جدید تركی را باید بر سه پایه بنا كرد: نخست اسلام، دوم تركیگری و سوم تمدن غرب و مدرنیته. او پانتورانیزم را اتحاد همه تركها به صورت فرامرزی میخواند. آتاتورك كجای این ماجرا قرار میگیرد؟ آتاتورك فرزند همین جریان پان تورانیزم است، با این تفاوت كه دیدگاههای گوكالپ را تقلیل میدهد، برشی میزند و اسلام را قیچی میكند. البته مقاومتهایی در برابر او به وجود میآید. او همچنین به جای پان تركیسم گوكالپ از ناسیونالیسم تركی در چارچوب مرزهای تركیه سخن میگوید و مدرنیته را نیز قبول میكند. البته مدرنیته او نیز مشكلاتی دارد، ناسیونالیسم او نیز مشكلاتی دارد. ناسیونالیسم آتاتوریك در واقع قومیتگرایی است. بنابراین آتاتوریك به عنوان یك افسر و ژنرال ارتش عثمانی تركیه جدید را ایجاد میكند و این تناقضات وجود دارد. اما با همه این نارساییها او موسس تركیه جدید است. آقای اطهری شما گفتید كه تجدد تركیه توانست اسلام را با خودش همراه كند، اما جوری كه آقای دكتر موثقی گفتند، آتاتورك اصلا اسلام را كنار گذاشت. اصلا لاییسیته تركیه معروف است و یكی از اصول جمهوری تركیه این است كه دین در سیاست آن نقشی نداشته باشد. من با آقای دكتر موثقی موافق هستم. مبنای تفكر تركیه جدید سكولاریزه كردن جامعه تركیه است و اینكه اسلام در قانون اساسی اول هست، مثل ایران دوره مشروطه، اما بعدا برداشته میشود. بنابراین هیچ كس حق ندارد در تركیه از كسی بپرسد كه دین شما چیست. این در تركیه امروز هم هست. در واقع شش اصل آتاتوركیسم عبارتند از سكولاریسم، اتاتیسم (دولت گرایی)، خلق باوری، ناسیونالیسم، انقلابیگری و پوپولیسم. این اصول بنیان اساسی تجدد در تركیه را در جامعه ما نشان میدهد. این سخن به معنای آن است كه او دین را از یك جنبه دولتی و از جنبهای دیگر خصوصی كرده است. اداره اوقاف در تركیه هنوز دولتی است. آقای دكتر موثقی به نكته مهمی اشاره كردند و گفتند تكلیف ما باید با اسلام، سرمایهداری، اقتصاد بازار آزاد، مفاهیم مدرن مثل جهانی شدن و... روشن شود. اتفاقا آتاتورك تكلیف تركیه جدید را با این چیزها روشن كرد. او تئوری سه فرهنگ را كه ضیاء گوكالپ مطرح كرد، تبیین كرد. این تئوری در بیشتر كشورهای جهان سوم مثل ایران وجود دارد. این سه فرهنگ عبارتند از: فرهنگ ملی، فرهنگ جهانی غربی و فرهنگ دینی. در تركیه بر خلاف ایران تعجیل صورت نگرفت. ایرانیان خیلی عجله میكنند، چند شورش، چند انقلاب، چند كودتا در طول تاریخ معاصر ایران رخ داده است، یعنی همهچیز را میخواهند در خیابانها حل كنند. در حالی كه در تركیه گام به گام به این سمت رفت. بحث این نیست كه آنها تحركاتی نداشتهاند، اما ما میخواهیم خیلی زود همهچیز را عوض كنیم. وقتی به تركیه نگاه كنید، میبینید وظیفه آتاتورك تشكیل دولت مدرن بوده است. مشروعیت این دولت مدرن مبتنی بر سكولاریسم و بقیه اصول ششگانه است. تازه از دهه ١٩٥٠ است كه توسعه سیاسی توسط دموكراتها در درون تركیه آغاز میشود و در واقع پاسخی به بحرانهایی است كه خود كمالیسم ایجاد میكند. به این بحرانها اشاره خواهیم كرد، اما پیش از آن لازم به ذكر است كه نزد آتاتورك نظامیگری و ارتش به عنوان حامل و عامل و حامی دموكراسی است. اتفاقا بر خلاف آنچه در ایران درباره نظامیگری آتاتورك مطرح میشود، واقعیت این است كه آتاتورك گفت هركس میخواهد وارد پارلمان شود، باید لباس نظامیگری را از تن به در كند و با لباس شخصی وارد سیاست شود. بعدا خود نظامیان با كودتایی كه كردند، گفتند ما ضامن دموكراسی هستیم. آیا اسم این را نمیشود تجدد به ضرب زور و شمشیر گذاشت؟ شما میگویید در تركیه مثل ایران تغییرات گسترده نبوده است. اما ما حداقل شاهد چند كودتای نظامی و چهار جمهوری در این صد سال هستیم. همیشه این ارتش بوده كه جمهوری را حفظ كرده است. آیا این تجدد به زور چماق نیست؟ به این نكته اشاره خواهم كرد. این نكته مهمی است كه در ایران كمتر بحث شده است. من فقط خواستم بگویم سنتهایی كه مانع تجدد بودهاند را آتاتورك بدون تعارف كنار گذاشته است. او تكلیفش را با سنت، روحانیت، زبان، مراكز صوفی و... روشن كرد و خواستار غیردینی شدن حوزههای متفاوت اجتماعی شد. او دین را دولتی كرد. سازمان اوقاف تركیه را امروز خود دولت انتخاب میكند. مثل مصر كه در آن رییس الازهر را رییسجمهور انتخاب میكند. بنابراین در تركیه در مرحله اول دستیابی به تجدد سنت تبدیل به غیریت میشود. اما وقتی به سایر نهادها نگاه میكنیم، میبینیم كه دموكراتیكترین قانون اساسی را در سال ١٩٦١ ارتش ایجاد میكند. بحث من این است كه ارتش در تركیه در راستای منافع ملی و آزادی گام برداشته و در احزاب سیاسی جایگاه داشته است. البته نقاط تاریكی هم در كارنامه ارتش هست، مثل سال ١٩٨٢. اما از همان ١٩٨٢ با اینكه كودتا صورت گرفته، اردوغان و اربكان بیرون میآید. بنابراین باید به كارویژه و نقش این نظامیگری توجه كرد. این چطور دیكتاتوری است كه از درون آن اوزال بیرون میآید. حرف من این است كه در تركیه حرف آخر را كسی میزند كه نه تنها مانع آزادی نیست، اتفاقا به تعمیق دموكراتیزاسیون میانجامد و هرج و مرج را كنترل میكند. البته هزینههای سنگینی نیز پرداخت میشود و كارهای خونینی نیز انجام میشود كه ای كاش صورت نگرفته بود. اما راه دیگر چیست؟ آقای دكتر موثقی شما در مورد ساختار ارتش در تركیه چطور فكر میكنید؟ معمولا گفته میشود ارتش ایران در دوره پهلوی متكی به شخص بود و گذشته از اینكه نتوانست در برابر تهاجم خارجی مثلا در شهریور ١٣٢٠ یاری برساند، بیشتر به كار سركوب داخلی میآمد كه نمونه بارزش كودتای ٢٨ مرداد بود. ارتش در تركیه چطور بود كه به تعبیر دكتر اطهری به دموكراسی و آزادی كمك كرد؟ جلودار تغییرات از جمله و به ویژه نظامیان هستند. از همان دوره عثمانی به دلیل ماهیت نظامی آن رژیم و درگیری نظامی كه با غرب دارد، ابتدا سردمداران عثمانی متوجه تفاوت سلاح و سازمان ارتش خودشان با غرب میشوند و بخش مهمی از اصلاحات آنها، اصلاحات در ارتش است. برخی از میراثهای اصلاحی دوره عثمانی به دوره جدید منتقل میشود. این ارتش و نظامیان، ارتش پدرسالار (patrimonial) نیستند، قبلا هم نبودند. اینها میكوشند از آن پوسته پدرسالار خارج شوند. از این حیث میتوان ارتش آتاتورك را با ارتش رضاشاه مقایسه كرد. اشاره كردم كه آتاتورك حزب مخفی وطن را تشكیل میدهد و با گروههای روشنفكر ناراضی خارج از عثمانی ارتباط برقرار میكند. او خودش یك ژنرال نظامی است و اهل مطالعه است و تحصیلات آكادمیك دارد و اروپا دیده است. اگر اینها را با رضاشاه مقایسه كنید، میبینید كه او این ویژگیها را ندارد. بنابراین این تفاوتها جدی است. روی كار آمدن آتاتورك نیز جالب توجه است. بر خلاف آنچه به غلط در میان برخی در ایران مشهور است، چنین نیست كه آتاتورك دست نشانده انگلیس باشد. در واقع این جریان سنتی حول محور خلیفه و خلافت میچرخد و خلیفه عثمانی در جنگ جهانی اول در اتحاد با آلمان و اتریش تن به شكست میدهد و قرارداد لوزان را میپذیرد. این قرارداد نشانه شكست كامل است و آتاتورك یك مقاومت ملی را شكل میدهد و نخبگان ثلاث یعنی سه ضلعی را كه در جریان اصلاحات قرن نوزده شكل گرفتهاند، متحد میكند: نظامیان، بوروكراتهای ارشد و روشنفكران با اندیشههای تجددخواهی متاثر از غرب. آتاتورك با زیركی تمام تودههای دهقانی و روستایی را در پیوند با علما و روحانیون و در پیوند با مذهب سازماندهی میكند و یك مقاومت ملی را در مقابل قرارداد تحمیلی انگلیسیها سازمان میدهد و آن قرارداد را نمیپذیرند، تا جایی كه قرارداد جدید امضا میشود و تركیه امروز حاصل این قرارداد است. در آن زمان آتاتورك معروف به غازی اسلام یعنی سرباز اسلام است. با مرحوم غلامرضا سعیدی راجع به محمد اقبال گفتوگویی داشتم، ایشان میگفت كه ما در آن زمان عكسهای آتاتورك را در تهران پخش میكردیم، به این عنوان كه او غازی اسلام است و میخواهد اسلام را نجات دهد. این نشان میدهد كه آتاتورك با زیركی توانسته تودههای روستایی را در این مقاومت ملی سازمان دهد و موفق شود كه قرارداد تحمیلی را رد كند. این تركیب در مجلس ملی كبیر شكل میگیرد و سلطنت لغو میشود و در سالهای ١٩٢٢ و ١٩٢٣ جمهوری جدید اعلام میشود و در سال ١٩٢٤ در نهایت خلافت لغو میشود و جمهوری جدید با شش اصل كمالیستی یعنی ناسیونالیسم، سكولاریسم، جمهوریخواهی، مردم گرایی (پوپولیسم)، انقلابگرایی و دولتگرایی متولد میشود. الگوی این جمهوری جدید نیز غرب است و تجدد آمرانه شكل میگیرد. اما این گروههای نوساز سهگانه بعد از استقرار باید به این بیندیشند كه با دین و سنت و روستا و دهقان در حوزههای فرهنگی-سیاسی- اقتصادی چه باید بكنند. نكته مهم جمهوری آتاتورك حتی پیش از آنكه در دهه ١٩٥٠ دموكراتها بر سر كار بیایند، این بود كه آتاتورك نمیخواست نماینده خلافت باشد، او یك شخصیت ملی است و میخواهد كشور خودش را نجات بدهد و میخواهد كشورش را در جامعه مدرن ادغام كند. دكتر موثقی به درستی اشاره كردند كه در ایران برخی میكوشند نشان دهند آتاتورك نماینده انگلیسیها است. اینطور كه شما بحث میكنید، چنان مینماید كه همهچیز در تركیه خیلی خوب و عالی پیش رفته است. در مقالهای كه سال ٢٠٠٧ توسط برنارد لوییس نوشته شده، نمره دموكراتیزاسیون در تركیه را تا حدودی مثبت ارزیابی میكند. اما اتفاقات از ٢٠٠٧ به بعد نشان میدهد كه گویا همهچیز آنقدر هم كه فكر میكردیم مثبت نبوده است. برای مثال كسانی كه از تجدد آمرانه دفاع میكنند، مدعی هستند كه ما فعلا به دلیل فقدان نهادها ناگزیر از تكیه بر زور ارتش هستیم و بعدا كه نهادها ساخته شود، دیگر به آن اتكا نمیكنیم. اما واقعیت تركیه نشان داده كه با وجود گذشت صد سال از تجدد در تركیه تكیه بر ارتش هم چنان تا آن میزان است كه اگر نباشد، با بازگشت به عقب مواجه میشویم. بنابر این اگر دموكراتیزاسیون در تركیه موفق بوده، پس چرا هنوز حفظ آن متكی به ارتش است؟ آیا فكر نمیكنید این بنا كج گذاشته شده است؟ به نظر من بنای كار كج گذاشته نشده است، بلكه خواستهاند گام به گام به مدرنیته نزدیك شوند. یعنی اول بنای دولت مدرن را گذاشتند، سپس نهادهای غربی را بنا گذاشتند، بعد از زمان آقای اوزال هدفشان این شد كه وارد اتحادیه اروپا شوند، خود همین كار ادامه تفكر آتاتورك است. یعنی تجددی كه در تركیه رخ میدهد، به مدد غرب است. یك جا از طریق ایالات متحده وارد ناتو میشوند و جای دیگر از طریق گوش كردن به اصلاحاتی كه اتحادیه اروپا مطرح میكند، عمل میكنند. این نوعی متجدد شدن از طریق بیرون است. یعنی هر نیروی اجتماعی كه در داخل قدرت میگیرد، اگر بخواهد به عنوان یك نیروی ضد نوسازی و ضد تجدد مطرح شود، با دیكتاتوری ارتش مواجه میشود و نیروهایی كه در داخل هستند، به مدد قدرتهای بیرونی مثل ایالات متحده و اتحادیه اروپا آن را سر جای خود مینشانند. این نكته مهمی در اصلاحات و تجدد در تركیه است كه تدریجی صورت گرفته است. یعنی اولا دولت مدرن تشكیل دادند، بعد دموكراتها سر كار آمدند. بعد كه مساله چپ مطرح شد، سعی كردند ساختارها و جامعه مدنی را قدرتمند كنند و ارتش را به عنوان پاسدار سكولاریسم و مدرنیسم و كمالیسم حفظ كنند و حتی كوشیدند مركز فقاهت را مدرن كنند و دموكراسی را گسترش دهند. حتی جایی كه اقوامی چون كردها و اقلیتهای مذهبی مثل علویها به غیریت بدل شدند، در ابتدا سركوب شدند. زیرا تجربهای پیش از آن وجود نداشت و هیچ كشور اسلامی پیش از آن متجدد نشده بود و دموكراسی وجود نداشت. ایران و تركیه و مصر و هند و ژاپن و روسیه به یكدیگر نگاه میكردند. اما در مجموع تركها بهتر عمل كردند. اما آنقدر عمیق نبودند كه بگویند عین آنچه در غرب هست را میشود در تركیه عملی كرد. نیروهای ضد نوسازی بهشدت مقاومت میكردند. البته باید توجه كرد كه نحوه مواجهه با این نیروهای ضد تجدد كشور به كشور فرق میكند. تركیه در مقابله با اقلیتها و قومیتها روش سركوب را برگزید. یكی از مشكلات اساسی تجدد در تركیه نیز همین است، یعنی بخشی از نیروهای خود را در مراحل نوسازی از دست داد و موجب شورشها و جنبشها در جامعه شد. به همین خاطر بود كه در تركیه دو گروه اسلامگراها و كردها طرد شدند. تركها میخواستند بگویند اقلیتهای قومی و مذهبی مانع تجدد هستند. اما حالا میبینیم كه چگونه اسلام در تجدد آتاتوركی ادغام شده است. حتی همین اسلامگرایان بهتر از احزاب عدالت و مام وطن و دموكرات و جمهوریخواهان خلق تركیه را ارتقا میبخشند و این نخستینبار است كه مطابق حرف آقای دكتر تركیه تكلیفش را با اسلام و مدرنیته مشخص كرده است. یعنی برای نخستین گروهی در تركیه آمد و گفت اسلام با مدرنیته مشكلی ندارد. بنابراین بهطور كلی میتوان گفت در دهههای اخیر برای نخستینبار در تركیه مذاكراتی با گروههایی صورت گرفت كه پیش از آن به غیریت بدل شده بودند و اسلامگراها توانستند در همین وضعیت پیشرفت كنند. آتاتورك معروف به نهادساز (institution builder) است. ماكس وبر به سه شكل رهبری سیاسی اشاره میكند: رهبری سنتی، رهبری كاریزماتیك و رهبری عقلانی- قانونی. آتاتورك كاریزماتیك است، اما خیلی نادر است كه توانسته از این فاز كاریزماتیك به فاز سوم برسد. یعنی آتاتورك توانست از وضعیت شخصی -كاریزماتیك به وضعیت عقلانی- قانونی دست یابد. او دولت ملی و مدرن تشكیل میدهد و حكومت قانون را برقرار میكند و وضعیت غیرشخصی ایجاد میكند. به همین خاطر است كه در تركیه همانطور كه اشاره كردم، به دلیل ویژگیهای متمایز او، ارتش جلودار تغییرات است نه سركوبكننده آن. اگر به سركوب دست میزنند و اقتدارگرایی پیشه میكنند، برای برخورد با مخالفان تغییر است. البته من نمیخواهم سیاه و سفید نگاه كنم، اما اصل این قضیه مهم است و آتاتورك اعلام میكند هركس از هم لباسهای من از نظامیان و ژنرالها در این پروژه من میخواهد در فعالیتهای سیاسی باقی بماند، باید لباس نظامی را برای همیشه از تن به در كند. در حالی كه ما در ایران میبینیم بسیاری ماهیتا نظامی هستند، اما فعالیت سیاسی میكنند. در حالی كه در تركیه نوعی تقسیم كار تخصصی صورت میگیرد و همه حوزهها حرفهای میشود. در یك جامعه مدرن بر اساس تخصصگرایی، نظامی باید كار نظامیگریاش را بكند و سیاستمدار كار سیاسی بكند. بنابراین اصول ششگانه آتاتورك دولت مدرن را شكل میدهد و در سه بعد فرهنگی، اقتصادی و سیاسی تاثیر میگذارد. یعنی هیچ نقدی به تجدد آتاتوركی وارد نیست؟ چرا میتوان نقدهایی وارد كرد. آتاتورك سال ١٩٣٨ میمیرد و بعد از او جانشینش عصمت اینونو بر سر كار میآید. او تا سال ١٩٤٥ جانشین آتاتورك است اما از آن سال به بعد با فشار امریكا در آستانه شروع جنگ سرد، اجازه تشكیل گروه مخالف را میدهد و نظام سیاسی تركیه چندحزبی است. دهه ١٩٥٠ قرن بیستم میلادی حزب دموكرات پیروز میشود و حزب جمهوریخواه خلق شكست میخورد. ببینید چنان كه گفتم تفاوت آتاتورك با رضاشاه این است كه شخصی حكومت نمیكند و حزب تشكیل میدهد. این نهادسازیها و حالت نهادینه دادن به امور بسیار كمك میكند. اما در حوزه فرهنگی از همان آغاز شاهد نارسایی هستیم. این تجدد آمرانه از بالا در تقابل میان سنت و مدرنیته، بهشدت سنت و روحانیون را كه اتفاقا نقش مهمی در مقاومت ملی داشتند، حذف میكند. همچنین سكولاریسم تركیه بر اساس الگوی لاییسیسته فرانسوی شكل میگیرد كه به معنای سیطره دولت بر مذهب است. البته این جا اختلاف هست كه آیا آتاتورك میخواست مذهب را براندازد یا آن را به حوزه خصوصی پس براند. اما به هر حال هر دو هست. یعنی در نسخه فرانسوی سكولاریسم و سیطره سیاست بر دین، گفته میشود كه مركز باید قوی شود. شاهدیم كه در الگوی آتاتورك نیز مركز قوی میشود. بنابراین آتاتورك در حوزه فرهنگی این مشكل را دارد كه سنت را به حاشیه میراند و روحانیت را طرد میكند. یعنی شاهد سیطره دولت بر دین هستیم و آزادیهای مذهبی بهشدت كنترل میشود و تشكیل حزب بر اساس مذهب ممنوع میشود. بنابراین سكولاریسم تركیه نارساییهایی دارد. یعنی میتوان گفت اگر در دوره عثمانی با تاكید بر مذهب نوعی تز داریم، در دوره آتاتورك با سكولاریسم شاهد نوعی آنتی تز هستیم. اما از دهه ١٩٥٠ با فشار امریكا و جنگ سرد نوعی سنتز شكل میگیرد. اما این سنتز نیز نارساییهایی دارد. مثل نارسایی فرهنگی كه خود را در فشار بر اقلیتهای قومی و زبانی نشان میدهد. مثل حذف زبان عربی و فارسی و سختگیریهای شدید و اجبار به خواندن اذان به عربی. در حوزه سیاسی وضعیت به چه شكل است؟ آیا در این حوزه نارسایی در الگوی آتاتورك نیست؟ در حوزه سیاسی اگرچه دولت ملی مدرن شكل گرفته و تفكیك قوا صورت میگیرد، اما در ادامه نارساییهای فلسفی و فرهنگی كه نتوانسته سنتز خوبی را تا به امروز شكل دهد، در این حوزه نیز نارساییهایی هست. مثلا روح ملت ملی مدرن ناسیونالیسم است. ناسیونالیسم نیز چنان كه تاكید شد یكی از اصول ششگانه آتاتورك است. اما ناسیونالیسم تركیه محدود به تركیگری میشود. حتی گفته میشود كه كردها تركهای كوهستانی هستند! یعنی ناسیونالیسم تركی به سمت قومیتگرایی متمایل میشود. در نتیجه این یك نارسایی در حوزه سیاسی است. در بعد اقتصادی آتاتورك با دولتگرایی میخواهد تغییرات اساسی ایجاد كند. یعنی دولت از روشهای مركانتیلیستی و ناسیونالیستی بهره میگیرد. در نتیجه تركیه از شوروی كه در همسایگیاش است، مركزگراییاش را وام میگیرد، اما ایدئولوژی كمونیستی را نمیگیرد. در واقع تفاوت اصلی آتاتورك با سایر رهبران سیاسی زمانهاش در خاورمیانه مثل ناصر و قذافی این است كه اینها دولت سالار و چپگرا هستند، اما آتاتورك در چارچوب اقتصاد كاپیتالیستی و بازارمحور، همزمان دولت و بخش خصوصی را فعال میكند. در دهه ١٩٢٠ براساس قراردادهای قبلی دست دولت تركیه و آتاتورك برای حمایت از تولید داخلی بسته بود، اما بعد از ١٩٢٨ كه قراردادهایش تمام میشود و بعد از بحران اقتصادی ١٩٢٩ دولت در اقتصاد فعال میشود و این اقتدارگرایی و دولتگرایی سرمایهگذاری صنعتی را رونق میبخشد و این پایه خوبی برای مراحل بعدی میشود. اینونو نیز ادامه همین راه را میرود، با این تاكید كه دولتش تكحزبی است. بعد از جنگ جهانی دوم و شروع جنگ سرد تحت فشار امریكا تركیه عضو ناتو میشود و در بلوكبندی غرب قرار میگیرد. همچنین در دوره مندرس از دل وفاداران رژیم حزب دموكرات تازه سر برمیآورد و نظام سیاسی تركیه چندحزبی میشود. این حزب میكوشد روستا و سنت را نمایندگی كند و آزادی مذهب میدهد. خواست امریكا نیز چنین است. اینجا سكولاریسم غلیظ تركیه اندكی تعدیل میشود. اتفاقا این برنامه امریكا نیز هست و میگوید كه در فضای جنگ سرد برای جلوگیری از خطر كمونیسم بهتر است كه آزادی مذهب باشد ضمن آنكه اصلاحات كشاورزی و روستایی میشود. آیا این اصلاحات كشاورزی شباهتی با اصلاحات ارضی ما در همین دههها دارد؟ البته شباهتهایی هست، اما توجه شود كه در تركیه اصلاحات ارضی نمیشود و از این جهت شبیه امریكای لاتین است. در سال ١٩٦٠ مندرس به اتهام اینكه به سكولاریسم خیانت كرده با كودتا ساقط میشود اما در واقع حزب جمهوریخواه خلق به حاشیه رانده شده و منافع كمپانیهای صنعتی زیر پوشش این حزب به خطر افتاده است. در نتیجه حزب جمهوریخواه خلق در پیوند با ارتش به اتهام اینكه میراث سكولاریسم كمالیسم به خطر افتاد كودتا و مندرس را اعدام میكند. با كودتای ١٩٦٠ صنعتی شدن تعمیق پیدا میكند. بعد از كودتای ١٩٦٠ روند تحولات در تركیه به چه صورت است؟ در دهههای ١٩٧٠ و ١٩٨٠ بعد از كودتا و اعدام مندرس، قانون اساسی كه نوشته میشود لیبرالیزه است و شاهد گذار از اقتصاد سوسیالیستی عصر جنگ سرد به اقتصاد بازار آزاد هستیم. امور فرهنگی لیبرالیزه میشود. البته در كنار آن قانون اساسی لیبرال، یك شورای امنیت ملی نیز هست كه از جمهوری پاسداری میكند و به نظامیان قدرت بیشتری میدهد. بنابراین شاهدیم كه برای تركیه لیبرالیسم مهم است. این كار را نخستین و آخرین بار همزمان با آقای هاشمی در ایران، اوزال در تركیه به انجام میرساند، بعد از او كمال درویش است. این چهرهها هستند كه اقتصاد بازار آزاد را در دهه ١٩٨٠ بنا مینهند. در این دهه در چین شاهد دن شیائو پینگ هستیم، در انگلستان تاچریسم را میبینیم، در ایالات متحده ریگانیسم را میبینیم. اوزال نیز در تركیه به این سمت میرود. همچنین در این دهه شاهد جنگ ایران و عراق هستیم كه به ارتقای تركیه كمك میكند. اما آنچه باعث تقویت بخش خصوصی تركیه در این دهه میشود، بورژوازی سبز است كه از دل اقدامات اوزال و كمی هم كمال درویش است. اتفاقا ادغام تركیه در اقتصاد جهانی به تجدد و پرونده مدرنیزاسیون تركیه كمك میكند كه اتحادیه اروپا در این میان نقش اساسی دارد. وقتی بحث مقایسه ایران و تركیه از حیث اقتصادی صورت میگیرد، یك نكته مهم را نباید فراموش كرد و آن اینكه ایران نفت دارد، در حالی كه تركیه نفت ندارد. یعنی دولت تركیه برای بقای خودش چارهای جز رفتن به سمت مركانتیلیسم و رفتن به سمت بلوك غرب و بازار آزاد ندارد. در حالی كه ایران نفت دارد. آیا نمیتوان نفت را به عنوان یك فاكتور تعیینكننده در فرآیند مدرنیزاسیون در ایران و تركیه خواند؟ حتی بعد از آنكه بحث ادغام تركیه در نظام اقتصاد جهانی و بازار آزاد مطرح باشد، برخی میگفتند كه تركیه یك دولت رانتی (rantier state) است. اما ما كی نفت را وارد بودجه اقتصادی دولت كردیم؟ آیا در زمان رضاشاه نیز ایران یك دولت رانتی بود؟ آیا بین ١٣٢٠ تا ١٣٣٢ یك دولت رانتی بودیم؟ ما كی تبدیل به دولت رانتی شدیم؟ میشود گفت كه ما از زمان پهلوی دوم تبدیل به دولت رانتی شدیم. خیلی كشورهای نفتی هستند كه دولت رانتی نیستند، مثل كشورهای اسكاندیناوی. مساله استفاده از پولهای نفتی است. این اشتباهات ما است كه از این پولها استفاده نكردیم. یعنی درست است كه تركیه نفت نداشت اما در تركیه پولهایی كه میآمد از سوی كارگرانی بود كه به آلمان رفته بودند. همچنین كمكهای ایالات متحده به واسطه همراهی تركیه در جنگ ویتنام را نیز باید در نظر داشت. بنابراین نمیشود صرف درآمدهایی را كه بر مالیات مبتنی نیست، دلیل شكلگیری دولت رانتی در یك كشور خواند. اما نكته دیگر این است كه حركت تركیه از سكولاریسم فرانسوی به سكولاریسم آنگلوساكسونی و این بسیار مهم است. در تركیه دستگاه سیاست رییس دستگاه مذهب را تعیین میكند، مثل انگلستان. اما در سطح جامعه یك زمانی سكولاریسم به معنای فرانسوی در تركیه رایج بود، یعنی به جای اینكه دولت نسبت به مذهب بیطرف باشد، ضدمذهب بود و میكوشید مظاهر مذهبی را تحت عنوان ارتجاع نفی و طرد كند و ارتش مدام تكرار میكرد كه بزرگترین خطر مذهب است. اما حالا شاهد نوعی گذر هستیم. حتی معروف است كه دختر آقای اردوغان نمیتوانست با حجاب درس بخواند و به امریكا رفت. اما بعدا خودش آزاد كرد. بنابراین تعمیق دموكراسی در تركیه مهم است. بنابراین در تركیه در تمام حوزهها تحول صورت گرفته است. در حوزه اقتصادی بازار آزاد رخ داده است، در حوزه سیاسی شاهد گذار به یك لیبرالیسم نیمبند هستیم، در حوزه اجتماعی گسترش حوزه عمومی و تقویت جامعه مدنی را میبینیم. در تمام این موارد معدل تركیه بسیار بالاست. اما در مورد كردها موافقم كه موفقیت بالایی نداشته است. من هم معتقدم در دهههای ١٩٦٠ و ١٩٧٠ صنعتی شدن در تركیه عمیقتر میشود. در ١٩٨٠ بار دیگر كودتا میشود و بعد از آن اوزال سر كار میآید كه اصلاحات مبتنی بر بازار آزاد را دنبال میكند. اما تا قبل از آن نمیتوان اقتصاد سیاسی تركیه را سوسیالیستی و دولتی خواند. یعنی نه سیاست اقتصادی كاپیتالیستی است و نه اقتصاد سیاسی كمونیستی، بلكه یك اقتصاد سیاسی مركانتیلیستی ناسیونالیستی حاكم است. یعنی دولت در صنعتی شدن و توسعه اقتصادی فعال است. این در چارچوب كاپیتالیسم و تقویت بخش خصوصی صورت میگیرد و منابع مالی برای انباشت سرمایه و تكنولوژی زیر پوشش امنیتی پیوند با ایالات متحده تجمیع میشود. یعنی وقتی در دوره جنگ سرد از دید مسائل امنیتی با مراكز استراتژیك جهان مثل ایالت متحده مشكلی ندارد و زیر چتر آن قرار میگیرد، هزینههای نظامی كاهش مییابد و منابع و امكانات به حوزه صنعتی شدن و توسعه اقتصادی اختصاص مییابد. به عبارت دیگر تركیه نفت ندارد، اما با استفاده از وام و سرمایهگذاری خارجی و كمكهای ایالات متحده كار میكند. یعنی دولت رویكرد توسعهگرا دارد و صنعتی شدن را جدی میگیرد. این نوسازی با صنعتی شدن همراه است. نكته دیگر این است كه نهاد روحانیتی كه رضاشاه در ایران با آن مواجه است، در تركیه وجود ندارد. بیشترین درگیریها با جریانات چپ است. من مایلم به این نكته اشاره كنم كه اگرچه حزب دموكرات در سال ١٩٦٠ سركوب میشود اما حزب عدالت تشكیل میشود و سلیمان دمیرل در واقع ادامه سنت فكری حزب دموكرات مندرس است و در مقابل حزب جمهوریخواه قرار میگیرد. از دل حزب عدالت دمیرل، مسعود ایلماز و خانم چیللر برمیآیند. ادامه این هم حزب مام میهن و اوزال است كه حتی دیگر اوزال مذهبی است و یك پای آن در جنبش نقشبندی است. همچنین اربكان حزب اسلامگرایش را تشكیل میدهد كه اگرچه منحل میشود، اما باز تشكیل میشود. بنابراین چالش اصلی با كردها و چپگرایان است. بنابراین خطر كمونیسم و چپ در فضای جنگ سرد موجب میشود كه كمك غرب به تركیه سرازیر شود و به صنعتی شدن این كشور كمك میكند. تاثیر انقلاب اسلامی در ١٩٧٩ بر تحولات تركیه چگونه است؟ وقتی انقلاب اسلامی صورت میگیرد، تظاهراتی در برخی شهرهای تركیه مثل آنكارا به عنوان طرفداری از انقلاب اسلامی و حركتهای اسلامگرایانه صورت میگیرد و وقتی نظامیان در تركیه احساس خطر میكنند، كودتا میكنند كه این كودتا در سال ١٩٨٠ توسط كنان اورن صورت میگیرد. اما در نتیجه این كودتا اوزال بر سر كار میآید كه همان سنتز اسلامی-تركی را شكل میدهد، یعنی میخواهند اسلام را داشته باشند تا تاثیر انقلاب ایران را كنترل كنند، ضمن آنكه میخواهند این مذهب جلوی كمونیسم را بگیرد، زیرا هنوز جنگ سرد تمام نشده است. در ضمن كشورصنعتی شده و پایههای صنعتی و تولیدی آن در حال قوام گرفتن است و در نتیجه جهانی شدن در دهه ١٩٨٠ این صنعتی شدن و اقتصاد ناسیونالیستی- مركانتیلیستی با اوزال قوت میگیرد. بعد از این هم شاهد شیفت به سمت بازار آزاد جهانی هستیم و رویكرد تجارت و صادرات قوت میگیرد. بر همین اساس اوزال از جنگ ایران و عراق بسیار بهره میگیرد، زیرا به هر دو طرف جنس میفروشد و اقتصاد تركیه رونق میگیرد. به اوزال میگویند تو طرفدار كدام طرف هستی؟ ایران یا عراق؟ میگوید ما تاجر هستیم، هر دو طرف جنس میخواهند و ما میفروشیم. در همین عصر صنعتی شدن و كاپیتالیسم است كه شاهد نظام چندحزبی دموكراتیك در تركیه هستیم. البته ارتش هم هست، اما به سایه میرود و اصلاحات بازاری همسو با فرآیند جهانی شدن تركیه را تقویت میكند و در همین دوره است كه فرآیند نزدیكی به اتحادیه اروپا قوت میگیرد. اما بعد از مرگ اوزال در دهه ١٩٩٠ این تحولات به نقطه اوجش میرسد و بعد از آنكه روند تحولات و نگرانیها از لاییسیته زمینه را برای ظهور حزب عدالت و توسعه فراهم میكند. سنتزی كه به آن اشاره كردید، به ظهور حزب عدالت و توسعه انجامید. این حزب هنوز هم در راس قدرت است. در بدو امر نیز گفته میشد قدرت گرفتن این حزب میتواند الگوی مناسبی برای اسلامگرایی در منطقه خاورمیانه باشد كه از حیث اقتصادی و سیاسی موفق است. اما الان میبینیم این حزب به مشكلات لاینحلی برخورده است. اگر ممكن است در پایان بحث ارزیابی خود را از علل به وجود آمدن این مشكلات و ناكام ماندن آن امیدها بفرمایید. در مورد اسلامگرایی لازم به ذكر است كه تفكر ابتدایی اسلام اربكانی به اسلام مدنی آقای اردوغان بدل میشود. تفكرات جنگ سردی همچنان در اسلام اربكانی حضور دارد، مثل ضدیت با غرب، ضدیت با اتحادیه اروپا، برگشت به شرق و... اما در برنامه اول حزب عدالت و توسعه تا پیش از آنكه بهار عربی رخ بدهد و جنبشهای عربی شروع شود، اصلاحاتی در زمینههای اقتصادی، حقوقی، قضایی، سیاسی در ارتباط با قومیتها و مذهب در برنامه كار قرار میگیرد. در زمینه اصلاحات حقوقی، شورای خردمندان تشكیل میشود و مذاكراتی صورت میگیرد و حتی رفراندومی برگزار میشود كه شاید برای نخستینبار در تاریخ تركیه حق اعتصاب كارمندان به رسمیت شناخته میشود. مساله بعدی تضعیف شورای امنیت ملی نظامیان به گونهای است كه دیگر نقش اول را ایفا نكنند یعنی كاستن نقش نظامیان در مسائل فرهنگی مطرح میشود. برای نخستینبار در تاریخ تركیه بلكه تاریخ خاورمیانه، نظامیان در تركیه در پروندههای متعارف ارگنه كون محاكمه میشوند؛ نظامیانی كه وقتی محاكمه میشوند، اف-١٦ها به پرواز در میآیند. مساله بعدی حقوق اقلیتها و حقوق بشر بود. همچنین مساله كردها و شناسایی زبان اقلیتها در دستور كار قرار گرفت. البته این مسائل به شكل كامل صورت نگرفت و هنوز هم كردها باید وكیل بگیرند تا صحبت كنند اما به هر حال گفتوگوهایی با عبدالله اوجالان رهبر كردها آغاز شد؛ تا جایی كه خود اوجالان گفت كه دیگر دنبال تجزیه تركیه نیست بلكه به دنبال یك تفكر پساساختارگرا است و میخواهد جامعه مدنی را تقویت كند تا بتوانند با مركز مذاكره كنند. برای نخستینبار در تاریخ تركیه شاهد این هستیم كه كردها توانستند احزاب صلح و دموكراسی و دموكراتیك خلق را تاسیس كنند و الان در پارلمان این احزاب نماینده دارند. برای نخستینبار احساس میكنید كه آن حالت فوقالعاده رفع میشود. البته الان در حال حاضر این وضعیت فوقالعاده برگشته زیرا گفتوگوها به شكست انجامیده است كه دلایل آن به بحث دیگری ارتباط مییابد. همچنین شاهد گسترش سپهر عمومی هستیم، تعمیق گفتوگوها برای عضویت در اتحادیه اروپا و تعیین وزیر برای اتحادیه اروپا نیز از دیگر اقداماتی است كه در تركیه جدید انجام شده است. نكته مهمتر چنانكه اشاره شد تغییر از نوع سكولاریسم شرقی و فرانسوی به سكولاریسم آنگلوساكسونی است. به هر حال اینها اصلاحاتی است كه در جامعه تركیه رخ میدهد. الان در تركیه درآمد سرانه ١١ هزار دلار است و نوعی بورژوازی سبز و تجاری و مسلمان در حال شكلگیری است. شما تصویر بسیار مثبتی از اقدامات حزب عدالت توسعه ترسیم كردید، پس چرا این حزب به وضعیت فعلی دچار شده است؟ زیرا اینها همگی مربوط به زمانی است كه حزب عدالت و توسعه با اسلام اجتماعی و مدنی فتحالله گولن همگام بود اما به محض اینكه از این مدل فاصله گرفتند و به سمت اسلام فرقهگرایانه رفتند و موضعگیریهای كنونی را در رابطه با سوریه و سایر كشورهای خاورمیانه اخذ كردند، وضعیت به این شكل شد یعنی در واقع با فاصله گرفتن از آن الگو میخواهند به سمت عثمانیسم و قبل از آتاتورك برگردند و به همین خاطر از اخوان المسلمین استفاده میكنند و بحران اقتصادی را همراه با عربستان و قطر و سایر كشورها پیش ببرد و با ناتو همكاری میكند. اتفاقا نوع مداخله ارتش در این ماجرا و همكاری با ناتو بسیار آموزنده است. در سال ١٩٩١ ارتش به اوزال میگفت تو حق نداری در زمینه عراق مداخله كنی، ما نوكر امریكا نیستیم اما الان میبینیم كه حزب اسلامگرا با ناتو در زمینه زدن عراق موافق است و البته پارلمان مخالفت كرد. یعنی شما نقطه عطف را بهار عربی میدانید؟ یعنی معتقدید تا قبل از آن عملكرد حزب عدالت و توسعه درست بوده و بعد از آن به مسیر غلط افتاده؟ بله، وقایعی چون پارك گزی نشانه آن است كه طبقه متوسط در آن با یك نافرمانی مدنی در داخل تركیه رواج دادند. به نظر من تا زمانی كه تئوری سه فرهنگ توانسته بود بین سه فرهنگ اسلامی و ملی و غربی تعادل ایجاد كند، حزب عدالت و توسعه موفق بود اما به محض اینكه به سمت فرقه گرایی رفت و خواست عنصری را بر عنصر دیگری برتری بخشد، دچار مشكلات شد. این نكته مهمی است. ببینید در زمان جنگ سرد، زمانی كه امریكاییها خواستند با تقویت اسلامگرایان در منطقه خاورمیانه اعم از افغانستان و سوریه با كمونیسم مقابله كنند، در تركیه نیز اسلامگرایی وجود داشت یعنی زمانی اسلامگرایی در تركیه قوی شد كه سیا با بیت علیه سوریه حافظ اسد وارد عمل شدند و خواستند با تقویت اخوانالسلمین حزب بعث سوریه را تضعیف كنند. اخوان به پایگاههای روسها و سوریها حمله كردند. اتفاقا سوریها نیز پكك را تقویت كردند. از دل اینها بود كه اربكانیسم و اردوغانیسم پدید آمد. منظور این نیست كه اینها اخوانی باشند بلكه خواستند اسلامگرایی را در تركیه تقویت كنند. بهطور كلی به نظر میرسد تا قبل از جنبشهای عربی تركها توانستند مدلی را ارایه كنند كه ایران را به قدرت درجه دوم منطقه تبدیل كنند یعنی در حوزه سیاسی راهحل تعیین سرنوشت شدند اما بعد از جنبشهای عربی تركیه اشتباه كرد و این اشتباه آنها در لیبی و مصر و سوریه و عراق سبب شد كه دوباره ایران به قدرت اول منطقه بدل شود. حركتهای پوپولیستی اردوغان در آن زمان به ما كمك كرد كه دموكراسی و انتخابات در ایران تقویت شود؛ وگرنه تا پیش از آن از نظر دموكراسی و سایر شاخصهای توسعه از ما پیشی گرفته بودند. آقای دكتر موثقی، نظر شما چیست؟ آیا شما موافق دكتر اطهری هستید كه تا پیش از جنبش بهار عربی حزب عدالت و توسعه خوب پیش میرفت و نقطه عطف بعد از بهار عربی و اشتباهات ایشان بود؟ بله، در واقع حزب عدالت و توسعه در سال ٢٠٠٢ روی كار میآید و تا سال ٢٠١١ دستاوردهای مثبتی دارد اما از سال ٢٠١١ به بعد چرخشی دارد و آسیبهایی را به همراه دارد كه به وضعیت فعلی منجر میشود. تا قبل از ٢٠٠٢ كه اسلامگرایان روی كار بیایند، تركیه دچار یك بیثباتی سیاسی شده بود، حكومتها ائتلافی بودند و حزب جمهوریخواه خلق مشروعیتش را از دست داده است، فساد سیاسی و اقتصادی و نارضایتی مردم هست كه روی اقتصاد تاثیر منفی میگذارد، ترازهای تجاری تركیه منفی است و ركود را نتیجه میدهد. تاثیر بیثباتی حكومت مردم را خسته كرده است. در چنین شرایطی است كه جنبش فتحالله گولن شكل میگیرد و روشنفكران جدیدی به ظهور میرسند كه شاید تحت تاثیر جریانات ایران نیز باشند اما روشنفكران برجستهای در تركیه ظهور میكنند كه دنبال آن سنتزی هستند كه به آن اشاره كردم. نقشبندیه از اربكان حمایت نمیكنند و او انشعاب میدهد كه به دموكراسی محافظهكار میانجامد. این آكپ با انشعاب موفق میشود برای نخستینبار دولت غیر ائتلافی را تشكیل بدهد اما آن ثبات سیاسی و دولت قوی و اكثریت قوی با اصلاحاتی كه در چارچوب بازار و در پیوند با جهانی شدن و تقویت نزدیكی به اتحادیه اروپا رخ میدهد. در كنار نارساییهای دوره قبلی، انحصار اقتصادی- صنعتی در مركز را شاهدیم. مركز آنكارا بود. بعد موسیاد اتحادیه صنعت كاران در پیوند با حزب جمهوریخواه خلق و سكولاریسم و ارتش را شكل میدهد. در واقع این طبقه متوسط و بورژوازی آناتولیایی و بنگاههای متوسط و كوچك در استانها نمایندگی نمیشدند و نتیجه شكافی میان مركز و استانهای دیگر ایجاد شده بود. این انحصارات مركز و سكولاریسم و ارتش موجب نارساییهای مذكور شد. اردوغان و آ ك پ بر همین نارساییها انگشت تاكید میگذارند و گولن و مسلمانانی كه این سنتز را ایدهپردازی میكنند، به گفتمان غالب میشوند و با این ثبات، تركیه دستاوردهای عظیمی از نظر اقتصادی و صادراتی و بالا رفتن درآمد سرانه و تقویت بورژوازی آناتولیایی دارد. در نتیجه موسیاد در برابر توسیاد شكل میگیرد و نوعی توازن و تعادل ایجاد میشود. تا سال ٢٠١١ دستاوردهای چشمگیری دارد و از جهانی شدن و عضویت در اتحادیه اروپا برای تقویت دموكراسی استفاده میكند و به محاكمه و كنار زدن نظامیان منجر میشود اما از ٢٠١١ به این سو وقتی شرایط منطقه تغییر میكند، مساله مدرن شدن تركیه رخ میدهد. امریكا تا مدتی اسلام میانه رو را حمایت كرد. البته تركیه اگرچه شباهتهایی با اخوانالمسلمین دارد اما دموكراسی محافظهكار آن متفاوت از ایشان است. در هر صورت تا پیش ٢٠١١ توانسته بود با دموكراسی محافظهكار تنش با همسایگان و بنیادگرایی را حل كند و تا حدودی در ایجاد آن سنتز موفق بود. حتی مساله كردها را تا حدودی حل كرده بود؛ به این معنا كه كردها بهطور گسترده به آك پ رو آورده بودند و جذب شده بودند. البته علویها نگران بودند زیرا فكر میكردند تركیه از سكولاریسم عدول میكند. اما به هر حال توانسته بودند با تقویت آن سه پایه فرهنگی، هویت ملی را تقویت كنند اما بعد از بهار عربی، این چرخش حزب عدالت و توسعه به سمت نوعثمانیسم و درگیر شدن در تنشها با همسایگان كار را خراب كرد. یعنی شما هم معتقدید این سه،چهار سال اخیر حزب عدالت و توسعه مسیر غلطی را پیش گرفته است؟ بله، از ٢٠١١ به بعد ناكامی و سرخوردگی از عضویت در اتحادیه اروپا را نیز باید در نظر گرفت. مساله كردها چطور؟ از سال ١٩٨٤مذاكره با كردها و آشتی و پیوند با ایشان به خوبی پیش میرفت اما این چرخش و انتخابات اخیری كه مخصوصا موجب شكاف ارزشی در جامعه میشود، این روند را مختل میكند. در واقع حادثه پارك گزی حاصل گروههای ناراضی طبقه متوسط هستند كه از این شكافها بر آمدهاند. در این حادثه گروههای ناراضی طبقه متوسط و دانشجویان حزب عدالت و توسعه نگران هستند. در واقع اردوغان در این دوره جدید با رویكرد به سمت اسلامگرایی عثمانیستی و افزایش تنش با همسایگان و درگیر شدن در مسائل خاورمیانه به دستاوردهایی كه حاصل شده آسیب میزند و توافق با كردها را مخصوصا در این انتخابات آخر خراب میكند. حتی اینكه میگوییم نوعی سكولاریسم آنگلوساكسونی قوت گرفته، اما شاهدیم كه حتی از این هم عبور میكند و به اسلامگرایی عثمانیستی بازگشت میكند و نیمی از جامعه از جمله موسیاد و حزب جمهوریخواه خلق نگران هستند بنابراین این نارضایتیها از سوی نیمی از جامعه است. در نتیجه در دوره اخیر حزب عدالت و توسعه فضا را امنیتی میكند و مساله كردها حاد میشود و در نتیجه حزب دموكراتیك خلق به سمت پكك گرایش پیدا میكند. از سوی دیگر حزب حركت ملی ناسیونالیسم افراطی میكوشد كه كردها جذب نشوند و در نتیجه حزب عدالت توسعه با این استدلال كه میخواهد از دستاوردها حمایت كند، فضا را امنیتی میكند و در تله میافتد و اگرچه میتواند با امنیتی كردن فضا آرا را جذب كند اما مساله كردها را بحرانی میكند و وارد درگیری نظامی میشود و در نتیجه زمینه برای جنگ داخلی فراهم میشود؛ بهطوری كه شاهد سركوب رسانهها و سركوب جامعه مدنی هستیم. یعنی شما فكر میكنید تا این حد بحران حاد است؟ بله، مسـائل هویتـی، اجتماعی، تضاد منـافع، عدول كردن از هویت دولت ملی، سیاست خارجی نادرست موجب سوء كاركرد میشود و ممكن است به این وضعیت برسد، اگر این سیاستها اصلاح نشود و حكومت قانون ایجاد نشود و اقتدارگرایی اردوغان تعدیل نشود و از حالت شخصی در نیاید، در دوره بعد حتما اردوغان حمایت مردمیاش را از دست میدهد و به بحرانهای بعدی منجر میشود.
منبع: اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید