از خودمان می‌دزدیم و به خودمان می‌فروشیم

1395/3/22 ۱۰:۲۹

از خودمان می‌دزدیم و به خودمان می‌فروشیم

همچنان دزدی کاشی‌های تاریخی از سوی سازمان میراث‌فرهنگی تکذیب می‌شود و اصل‌بودن کاشی‌هایی که در آگهی‌ها به فروش می‌رسند، مورد تردید است؛ اما دزدها بی‌کار ننشسته‌اند و اسناد صحت جنس فروشی خود را رو کرده‌اند. از کجا به اینجا رسیده‌ایم؟ چرا به چنین وضعی گرفتار آمده‌ایم؟ چرا آثار میراث‌فرهنگی به کالایی دزدیدنی بدل شده که می‌خریم و می‌فروشیم؟ و چرا سازمان میراث‌فرهنگی به‌عنوان بخشی دولتی و حاکمیتی در برابر این فعالیت‌ها یا ناتوان است یا سکوت می‌کند؟ این سؤالاتی است که از دکتر عمران گاراژیان، باستان‌شناس پرسیده‌ایم، سؤالاتی که قطعا هر یک از ما در مواجهه با آگهی‌هایی که این‌روزها این‌سو و آن‌سو می‌بینیم، بارها از خود می‌پرسیم.


 

سعید برآبادی: همچنان دزدی کاشی‌های تاریخی از سوی سازمان میراث‌فرهنگی تکذیب می‌شود و اصل‌بودن کاشی‌هایی که در آگهی‌ها به فروش می‌رسند، مورد تردید است؛ اما دزدها بی‌کار ننشسته‌اند و اسناد صحت جنس فروشی خود را رو کرده‌اند. از کجا به اینجا رسیده‌ایم؟ چرا به چنین وضعی گرفتار آمده‌ایم؟ چرا آثار میراث‌فرهنگی به کالایی دزدیدنی بدل شده که می‌خریم و می‌فروشیم؟ و چرا سازمان میراث‌فرهنگی به‌عنوان بخشی دولتی و حاکمیتی در برابر این فعالیت‌ها یا ناتوان است یا سکوت می‌کند؟ این سؤالاتی است که از دکتر عمران گاراژیان، باستان‌شناس پرسیده‌ایم، سؤالاتی که قطعا هر یک از ما در مواجهه با آگهی‌هایی که این‌روزها این‌سو و آن‌سو می‌بینیم، بارها از خود می‌پرسیم.

گویی تفکیکی بین میراث‌فرهنگی و آثار آن قائل می‌شویم، تفاوت این دو چیست و از چه زمانی در ایران بحث و فحث‌شان وجود داشته؛ می‌خواهم بدانم در این حوزه جامعه ما چه شرایطی را به ارث برده و به قولی از کجا به اینجا رسیده است؟
آثار باستانی یا میراث‌فرهنگی از دوره‌های تاریخی در ایران شناخته شده بوده است. حاکمیت‌های دوره تاریخی ایران، مثلا ساسانیان، خود را به هخامنشیان منتسب می‌کردند. در نتیجه آثار مادی و معنوی گذشته از دوره تاریخی در ایران شناخته شده بوده و استفاده امروزی ما از گذشته گویا با تفاوت‌های انکارناپذیری در دوره تاریخی نیز وجود داشته است. اما چه چیزی بسیار جدید است: مفهوم میراث‌فرهنگی، به‌عنوان سازمانی که بخشی از حاکمیت و وابسته به دولت است، مفهومی بسیار جدید است و به سال‌های پس از انقلاب اسلامی در ایران باز می‌گردد. عموما در همه جهان بخش‌های اداری- اجرائی در ارتباط با میراث‌فرهنگی، از همین مفهوم بهره می‌برند. کلیت مفهوم میراث‌فرهنگی و آثار باستانی یا آثار میراث‌فرهنگی پس از جنگ جهانی اول وارد ایران شد. واردشدن این مفهوم تقریبا با بازخوانی و ورود ناسیونالیسم یا ملی‌گرایی جدید همراه بود.
به عبارت دیگر یعنی تا قبل از این زمان مفهوم میراث‌فرهنگی در ایران معنایی نداشته؟
حتی می‌شود گفت با توجه به پیشینه دوره قاجار، تجدد در ایران امری وارداتی است که به ‌وسیله حاکمیت قاجار و طبقات بالای آن، وارد ایران شد و عموما جبهه‌گیری عامه مردم و طبقات پایین را برمی‌انگیخت. دولت‌ها در بیش از ١٥٠ سال گذشته به‌جای فرهنگ‌سازی و فعالیت‌های مدنی، فشار از بالا می‌آوردند و این فشار، شکاف بین مردم و دولت را در برخی از موضوعات وارد شده هر روز فراخ‌تر و عمیق‌تر کرده است. آثار باستانی و میراث‌فرهنگی، یکی از همین موضوعات محل کشاکش و سوژه‌های اختلاف برداشت و اختلاف‌نظر است. تقابل دولت و ملت با پیشینه دوره قاجاری که در دوره پهلوی‌ها به اشکال جدیدی ادامه داشت، به اکثر موضوعاتی که دولت قصد اعمال حاکمیت در آن حوزه‌ها را داشت، کشیده شد و یکی از آنها آثار باستانی و میراث‌فرهنگی است. ببینید شاهان قاجار دقیقا کاوش‌های باستان‌شناسی را به‌عنوان امتیاز به کشورهای خارجی واگذار می‌کردند. کشورهای اروپایی و نمایندگان‌شان در ایران فعالیت‌های عتیقه‌جویی را پی افکنده بودند و مردم ایران در مناطق و محلات، خصوصا در دوره قاجار‌ها، این سؤال را داشتند که چرا اجنبی، از آثارباستانی بهره اقتصادی می‌برد اما دست آنها از این بهره‌برداری کوتاه است. این سؤال تا همین امروز برای مردم به شکل‌های مختلف مطرح است و نسل‌اندرنسل هنوز به آن پاسخ داده نشده است. از دوره قاجار تا حالا ده‌ها بار سطح تفکر و بهره‌برداری علمی و جهانی از آثارباستانی تغییر کرده، ولی در بافت جامعه ایران همچنان آن سؤال پایه مطرح است و بی‌پاسخ مانده! گویی در این موضوع، تبادل نظر بین مردم و دولت برای مفاهمه از همان ١٥٠ سال پیش متوقف شده و هریک - دولت و ملت- راه خود را می‌روند.
چرا این نگاه وارداتی نتوانسته مثل بسیاری از فرهنگ‌های وارداتی در ایران ریشه‌دار شود؟
با باستان‌شناسی عتیقه‌جویی، سیاست‌گذاری در حوزه میراث‌فرهنگی دچار یک اشتباه و تکرار آن شد. این اشتباه «دیگری سازی» است؛ میراث‌فرهنگی را دیگری‌سازی می‌کنند به جای آنکه عموم مردم را توجیه کنند که یک تکه کاشی تاریخی، یک شی تاریخی مال خود آنهاست. راه دقیقا عکس این است. سازمان، افرادی که میراث‌فرهنگی را به خطر می‌اندازند با تنبیه و رفتارهای پلیسی چون بازداشت و درخواست غرامت مواجه می‌کند و با این کار عملا میان دولت و مردم شکاف مضاعفی ایجاد می‌شود. به عبارت دیگر، دولت نه‌تنها این شکاف را کم نمی‌کند، بلکه با برخورد پلیسی- امنیتی، بدون فرهنگ‌سازی و فعالیت مدنی معضل را دامن می‌زند. گاه در کنار تنبیه، آموزش و آگاهی‌سازی هم لازم است. این دو لازم و ملزوم هستند؛ اما مثلا در موضوع موزه‌ها با هم مُرور کنیم: مرتب هر روز اشیا در قفسه‌هایی دورتر از دسترس به نمایش گذاشته می‌شوند. یعنی برای نسل آینده برای فرزندان ما نیز آن شکاف و فاصله نهادینه می‌شود. از خود پرسیده‌ایم چرا در مقطع ابتدایی و راهنمایی میراث‌فرهنگی و مفاهیم آن آموزش داده نمی‌شود. چرا فرزندان ما با آثار فرهنگی و میراث مادی و معنوی گذشته این سرزمین، بی‌طرف و مسالمت‌آمیز آشنا نمی‌شوند؟ چرا جامعه ما فقط یک خوانش رسمی از گذشته را آموزش می‌دهد. مثلا چرا تاریخ محلی و چرا آثار و مواریث قومی در ایران مورد توجه قرار نمی‌گیرد؟ چرا از تکثر فرهنگی به‌عنوان یک سرمایه اجتماعی-تاریخی بهره‌برداری نمی‌شود. اصلا چرا میراث‌فرهنگی تنها و تنها یک متولی دارد؟ چرا سازمانی که بین وزارتینِ فرهنگ و آموزش عالی و فرهنگ و ارشاد اسلامی بارها و بارها دست به دست شده در هیچ‌یک از این وزارتخانه‌ها جایگاه و پایگاهی ندارد. چرا گذشته به‌طور رسمی و سنتی تنها و تنها یک خوانش رسمی دارد و این خوانش رسمی جایگاهی برای دیگر خوانش‌ها قائل نمی‌شود و مرتب دست به «دیگری» ‌سازی می‌زند؟ اینها سؤال‌های ملموسی هستند. هر زمان توانستیم پاسخ قانع‌کننده و واقعی به آنها دهیم، توانسته‌ایم در گام اولیه مسائل را ریشه‌یابی کنیم!
آخر در شرایط فعلی، ما با احتساب حضور یگان حفاظت میراث‌فرهنگی، شاهد دزدی از آثار تاریخی هستیم، چطور می‌شود این یگان را صرفا به‌خاطر برخورد پلیسی سازمان کنار گذاشت؟ بیایید به بحث اصلی بازگردیم، سؤال‌های بنیادی شما جای خود، حفاظت از میراث‌فرهنگی برعهده چه بخشی است و این حفاظت چه مسائلی دارد؟
حفاظت از میراث‌فرهنگی بخشی از وظایف نیروی انتظامی است؛ آنچه ما تحت عنوان وجه پلیسی در موضوع میراث‌فرهنگی و با بار منفی از آن یاد کردیم. این رویکرد اگر به‌تنهایی اجرا شود، متکی بر تنبیه است و نه آموزش و آگاهی‌بخشی و این مشکل اساسی است. همچنین اشاره کردم آموزش عالی و آموزش‌وپرورش در کشور ما تقریبا هیچ فعالیت سازماندهی‌شده‌ای در این زمینه نمی‌کند. همچنین می‌دانیم در میراث‌فرهنگی یگان حفاظت میراث‌فرهنگی وجود دارد که همه‌ساله تعداد قابل توجهي سرباز می‌گیرد، خود این یگان از بنیان دچار مشکل بوده و هست، چراکه سربازانی که از سوی آن امریه می‌شوند و به نگهداری از آثار تاریخی کشور می‌پردازند، به خاطر آموزش‌ندیدن، عملا از چیزی مراقبت و نگهبانی می‌کنند که نمی‌دانند چیست و چه اهمیتی دارد. سؤال اینجاست که چرا سازمان در کنار این سربازان، از کارشناسان دانش‌آموخته دانشگاهی در رشته‌هایی مانند باستان‌شناسی و مرمت استفاده نمی‌کند؟ و اگر سرباز زیر لیسانس می‌گیرد، چرا آموزش نمی‌دهد؟ البته به نظر می‌رسد نگاه سنتی موجود در میراث‌فرهنگی که در دولت گذشته گاه به تبعید هم رفت و ساختار سازمانی‌اش را از دست داد، با هجمه‌ای با پیشینه تاریخی و فرهنگی به میراث‌فرهنگی وجود دارد که حتی توان حفاظت فیزیکی ساده از آثار فرهنگی را ندارد. درعین‌حال شاید بدبینانه باشد اما سازمان میراث‌فرهنگی تمایلی به ورود رویکردهای جدید و به‌روز به میراث‌فرهنگی را ندارد. سازمانی که عموما حیاط خلوت دولت‌ها بوده است، نمی‌تواند کوچک‌ترین مسائل تخصصی را با نیروهای غیرمتخصص و سیاسی‌اش سازماندهی کند. دولت‌ها در سال‌های پس از انقلاب اسلامی به‌ویژه در دولت‌های نهم و دهم برخورد غیرتخصصی‌ای با موضوع میراث‌فرهنگی داشته‌اند؛ از رییس سازمان گرفته تا رئیس موزه ملی و مدیرکل استان‌ها خوشبختانه نقل محافل و رسانه‌هاست و لازم نیست من و شما در اینجا توان خود را هدر دهیم!
آیا سازمان نقش خود را به‌عنوان یک نهاد فرهنگ‌ساز انجام داده است؟
در طول این سال‌ها حتی یک گام کوچک فرهنگی برنداشته‌ایم که به مردم بگوییم این میراث‌فرهنگی به چه درد شما می‌خورد و آنهایی را هم که در این مسئله ورود پیدا کرده‌اند، مثلا دانشگاه‌ها را با نگاه سنتی به انزوا کشانده و به قول شما، بایکوت کرده‌ایم. اگر کسی پیدا شود که همین امروز در دانشکده‌ای تخصصی بخواهد به میراث از زاویه‌ای متفاوت نگاه کند، از سخنرانی‌اش ممانعت می‌شود و این بسیار جالب است که سازمان میراث‌فرهنگی و حتی دانشگاه‌های ما توان پذیرش خوانش‌های دیگر را ندارند. این انحصار در خوانش خود که سازمان را در برگرفته، چاله‌کندن پیش پای خود سازمان است به‌طوری‌که بسیاری از بحث‌های تئوریک که می‌تواند زمینه‌ساز رشد فرهنگی مردم شود، در فضاهای آکادمیک مطرح نمی‌شود. آینده را بی‌آینده و تاریک می‌کند. بحث میراث‌فرهنگی از نظر من بیشتر بحثی سیاسی و اجتماعی است اما عرصه‌های سیاسی، اجتماعی و تخصصی را در اختیار ندارد. در همین مصاحبه اشاره کردم خوانش واحد و رسمی حتی قبیله‌ای و عشیره‌ای و محفلی از گذشته پسند می‌شود و این وسط، سازمان میراث‌فرهنگی همچون خانواده‌ای عیال‌وار است که ١٠، ٢٠ یتیم را هم به سرپرستی پذیرفته و میراث‌فرهنگی‌اش را رها کرده بلکه بتواند از طریق آن به بهره‌برداری اقتصادی برسد و نتیجه چنین رهاشدگی‌ای جز این نیست که مردم، شیئی که مال خودشان است را بدزدند و به خودشان بفروشند.
دزدی آثار تاریخی به‌ویژه ارائه و فروش آنها در شبکه‌های مجازی، سابقه‌ای تقریبا ١٠ساله یافته، فکر می‌کنید چرا؟
«دیگری‌سازی» که به آن اشاره کردم، در دولت‌های نهم و دهم به اوجش رسید. بخشی از مدیریت سیاسی یعنی معاونت میراث‌فرهنگی و پژوهشگاه به اصفهان و شیراز فرستاده شد. تصور می‌کنم در تاریخ معاصر ایران «دیگری‌سازی» در این حجم سابقه ندارد. دولت‌های کم‌تخصص و کم‌تعهد و البته بی‌اخلاق و بداخلاق، اضافه بر دیگری‌سازی که در ارتباط با مردم و متخصصان انجام می‌شود، تصويری متعصبانه از گذشته دارند. آنها گذشته را مانند سرزمینی می‌بینند که لازم است آن را فتح کنند. در دولت گذشته دقیقا دیدیم همین اتفاق افتاد یعنی بخش‌های رانده‌شده از تهران در سکوت رسانه‌ها به تهران بازگردانده شدند. زمانی که به گذشته برگردیم، از دوره قاجار که میراث‌فرهنگی وارد بحث عتیقه‌جات شد و دست مردم از دسترسی آسان به میراث‌فرهنگی کوتاه شد، شبیه یک زاویه منفرجه در حال افزایش شکاف میان مردم و نگاه سازمان میراث‌فرهنگی به مقوله میراث‌فرهنگی است. روی این شکاف می‌شود پل زد، اگر نگاه‌های متکثر و مردمی‌تر امکان حضور بیابند، در بلندمدت می‌توان امیدوار بود بخش‌های مردم‌نهاد از طریق متخصصان وارد شوند و آشنایی دوباره‌ای میان مردم و گذشته واقعی‌شان ایجاد کنند. تصور کنید دو سده است این برداشت در بین مردم کوچه‌وخیابان وجود دارد که دولت از آثار میراث‌فرهنگی به‌طور انحصاری بهره‌برداری می‌کند و دست آنها را به‌ناحق از این منبع کوتاه کرده است. با این زمینه اجتماعی- فرهنگی چه اتفاقی می‌افتد، توده‌های مردم به فکر چاره می‌افتند که به آنچه خود را براي آن محق می‌دانند، دست یابند. درنتیجه در مقابل اقلیتی که مثل من و شما فکر می‌کنند اکثریتی وجود دارند که میراث‌فرهنگی را منبعی برای بهره‌برداری اقتصادی و شخصی می‌دانند. البته قانون از ما اقلیت حمایت می‌کند اما آن اکثریت منتظر قانون نمی‌مانند و ناآگاهی عموما راه خودش را می‌رود.
به‌عنوان آخرین سؤال، پیام مردم به دزدان اشیای تاریخی چه می‌تواند باشد؟
واقعیت این است در نگاهی کلان‌تر، میراث‌فرهنگی در خاورمیانه و خاور نزدیک بهانه‌ای برای بهره‌برداری‌های سیاسی سازمان‌یافته (پروپاگاندا) شده است. دولت‌های ناسیونالیستی در خاور نزدیک، به‌ویژه در دوره پهلوی اول و دوم با تأکید روی میراث‌فرهنگی، آن را دستمایه‌ای برای تبلیغات سازمان‌یافته دولت خود کرده و برای تأمین مشروعیت خود به گذشته تجاوز کردند، آن را مصادره به مطلوب کرده و ابزاری برای خودشان و در دست خودشان قرار دادند تا مشروعیت خود را به وسیله آن توجیه کنند. تاریخ رسمی و خوانش واحد رسمی و دولتی و باستان‌شناسی دولتی از همین‌جا منشأ گرفت. آنگاه که پدیده‌ای در جامعه‌ای به وسیله قدرت و برای کسب مقبولیت دستمایه شود، کارکردهای متعارفش را از دست می‌دهد و میراث‌فرهنگی به‌ویژه آثار باستانی در ایران معاصر چنین شد. این یک آسیب اجتماعی-تاریخی است که ما به ارث برده‌ایم و لازم است آن را به‌طور تخصصی مورد مطالعه و بررسی قرار دهیم و برای آن برنامه داشته باشیم که البته به نظر من برنامه‌ای نداریم. شاید تندروانه باشد و حتی شاید درک تخصصی از این معضل فرهنگی- تاریخی نداریم.
مسئله دیگر که با ناسیونالیسم نو پس از جنگ جهانی اول وارد خاورنزدیک شد، رویکرد متعصبانه به میراث‌فرهنگی و آثار گذشته است. آثاری گزینش می‌شوند، رسانه‌ها در حد پرستش همان آثار محدود پیش می‌روند و در مقابل طیف و گروه دیگری به مقابله خشن با این بهره‌برداری روی می‌آورند.
در خاورمیانه و خاور نزدیک مقابل بهره‌برداری پروپاگاندایی از میراث‌فرهنگی، آنتی‌پروپاگاندا وارد عرصه شد. اینها متعصبانه و گزینشی معرفی می‌کردند و آنها خشن و متعصبانه منفجر می‌کنند. تفکر داعشی دقیقا همان کاری را می‌کند که در مقیاس محدود‌تر توسط برخی در جامعه ما انجام می‌شود. آنها هم آثار میراث‌فرهنگی را می‌فروشند. هر دو سوی این جنگ به میراث‌فرهنگی نگاهی غلط، غیرتخصصی و غیرفرهنگی دارد؛ چه آنهایی که به خاک مقبره کوروش بوسه می‌زنند و چه آنهایی که آثار دوره ساسانی را از بین می‌برند. می‌خواهم بگویم شاید استفاده نابجا از گذشته و بقایای گذشته ممکن است در بافت اجتماعی نتیجه‌های عکسی داشته باشد؛ یا همچون داعش آنها را از میان ببرند یا آن را در بازارهای جهانی و داخلی بفروشند. برای آنها که میراث‌فرهنگی را تخریب یا غارت می‌کنند فقط می‌شود یک پیام داشت؛ کاری که آنها امروز می‌کنند، شبیه به کار داعش است در مقیاسی خردتر و سطحی پایین‌تر!

منبع: شرق

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: