1395/3/18 ۰۹:۲۴
«هر آنچیز كه سخت است و استوار دود میشود و به هوا میرود. » كارل ماركس شرایط و فضای اوایل انقلاب، بیشتر از یك دهه هم «اقتصاد» را تحت تاثیر قرار داده بود و هم همه شاخههای «هنر» را. همانها كه حالا دود شدهاند و به هوا رفتهاند. آن روزها یكی از دستاوردهای انقلاب اسلامی، «ملی شدن» بانكها و دیگر نهادها بود، ملی شدنی كه در «دولتی» شدن تفسیر میشد
بازار هنر در ایران چگونهاست مهتاب قلیزاده : «هر آنچیز كه سخت است و استوار دود میشود و به هوا میرود. » كارل ماركس شرایط و فضای اوایل انقلاب، بیشتر از یك دهه هم «اقتصاد» را تحت تاثیر قرار داده بود و هم همه شاخههای «هنر» را. همانها كه حالا دود شدهاند و به هوا رفتهاند. آن روزها یكی از دستاوردهای انقلاب اسلامی، «ملی شدن» بانكها و دیگر نهادها بود، ملی شدنی كه در «دولتی» شدن تفسیر میشد. با دولتی شدن بانكها، اختیار نظام پولی و مالی كشور به دست دولت افتاد، تا از این راه، بخش خصوصی تنها به عنوان تولیدكننده صنعتی و كشاورزی در اقتصاد فعالیت كند. این ماجرا تا دولت هفتم كه نخستین بانك خصوصی افتتاح شد، ادامه داشت. حالا واگذاری بخشهای مختلف بدنه دولت و خلوت كردن شاخ و برگهای اضافیاش یك ارزش است؛ چرخشی ١٨٠ درجه در نوع نگاه به ساختار دولت. «خصوصیسازی» هم یكی دیگر از خطوط قرمز اصلی پس از انقلاب بود. انقلابی كه كوتاه كردن دست «سرمایهداران زالو صفت» یكی از خواستههای اصلیاش بود نمیتوانست از بخش خصوصی حمایت كند؛ نتیجه هم آنكه مهمترین صنایع كشور «ملی» اعلام شدند و بخش خصوصی در حوزههای خرد باقی ماند. هر چند امروز سخن گفتن علیه خصوصیسازی، شجاعت میخواهد؛ این مورد هم چرخشی ١٨٠ درجه به خود دیده است. حالا خصوصیسازی ارزش است و «ملی شدن» در خصوصیسازی تفسیر میشود. زمانی كه خصوصیسازی تبدیل به شعار اصلی دو جناح اصلی حاكم بر كشور -اصلاحطلب و اصولگرا- شده است دیگر بخش خصوصی و سرمایهدار نه تنها «زالوصفت» نیستند، بلكه محرك چرخهای اقتصاد شدهاند. حالا شاید دیگر تعجبی ندارد كه تنها آنها میتوانند تشكلهای صنفی و سندیكاهای خود را ایجاد كنند. «واردات كالاهای مصرفی» دیگر نمونه همان تعصبات «سخت و استوار» است. در سختترین روزهایی كه كشور در جنگ با عراق بود هم واردات كالاهای مصرفی از خارج مذموم بود و دولت در تلاش بود تا نیازهای اولیه معیشتی كشور را از راه فعالیتهای داخلی برطرف كند. از سوی دیگر هر چند دولت در سالهای جنگ بهشدت از نظر منابع مالی زیر فشار بود، هیچگاه حمایت از تولیدكننده داخلی را فراموش نكرد. به همین دلیل بسیاری از تولیدكنندههای كشور، در شرایط جنگ هم توانستند از خطر ورشكستگی در امان بمانند. حالا كار به جایی رسیده كه بسیاری از محصولاتی كه میتوانند با كیفیتی مناسب در كشور تولید شوند آنقدر وارد میشوند كه دیگر مجالی برای تولیدكننده داخلی نمیماند. حجم بزرگ صنعت ایران را صنایع خرد و متوسط شكل دادهاند. كارگاههایی با تعداد كارگر پایین و میزان محصول اندك. اینها توان مقابله با حجم بزرگ واردات را ندارند و نمیتوانند از پس رقبای قدر و ثروتمند برآیند. «تجارت خارجی» هم بخشی از همین روند است. سالهای نخست پس از انقلاب تجارت خارجی هم تقریبا ملی شده بود و جز دولت كمتر كسی امكان صادرات و واردات داشت. امروز تجار بیشتر سود خود را از فعالیتهای تجاری خارجی به دست میآورند؛ حالآنكه فعالان بخش تولید به سختی امكان دستیابی به تسهیلات بانكی را دارند. اینها تنها بخشی از سرنوشت اقتصاد و چرخش دیدگاههای حاكم بر این حوزه در روندی حدود ٤٠ ساله است. هنر هم در همه شاخهها و زیر شاخهها سرنوشت مشابهی داشته است. هنر مهجور ماند پس از انقلاب تا چند سال تقریبا سینمایی در كار نبود. ضوابط مشخصی كه از سوی حاكمیت برای فیلمسازی اسلامی روشن نشده بود. با تعیین ضابطههای سینمای اسلامی، ساخت بخشی از فیلمها كه امروز «فیلمفارسی» نامیده میشود و منبع مهم سودآوری برای صنعت سینما پیش از انقلاب بود، برچیده شد. پیامد این تصمیم باز شدن فضای فعالیت برای كارگردانان كیفیتر شد؛ هرچند كه محدودیتهای بسیاری دست آنها را بسته بود و امكان فعالیتشان بسیار محدود بود. شاید امروز و با نگاه از بیرون به آنچه بر سینمای ایران گذشت، بتوان بهراحتی قضاوت كرد: از دل همان محدودیتها حالا «فروشنده» فرهادی زاده شده است كه دو نخل طلا از جشنواره كن به ایران میآورد. به هر حال حدود یك دهه طول كشید تا سینمای ایران بتواند قهرمانهای اسلامی و انقلابی خلق كند؛ سینمایی كه مخاطب آن را دوست داشت و برایش هزینه میكرد؛ سینمایی كه تقاضای بالا برای آن، تهیهكنندهها را هم برای سرمایهگذاری مشتاق كرد. این قصه همچون حكایتهای اقتصادی با گذر زمان چرخش كرد. با آغاز دوره اصلاحات و فضای جدید بود كه صنعت فیلمسازی ایران توانست سراغ مفاهیم تازهتری كه با عشق و احساس نزدیكی داشت رود. حالا مفاهیمی كه تابو بودهاند، فیلمنامههای رایج سینمای ایران شدهاند. «موسیقی» هم شاخه دیگری از هنر است كه سرنوشتی كموبیش مشابه دارد. اشعار عاشقانه خط قرمز بودند؛ كنسرت وجود خارجی نداشت؛ هیچسازی در سیمای سراسری امكان نمایش نداشت و موسیقی پاپ به طور كامل به سایه رفته بود. تا اواسط دهه هفتاد خورشیدی محمدرضا شجریان و شهرام ناظری سلاطین مطلق موسیقی ایران بودند. هرچند كه بخت یار موسیقی كشور بود و اینها آثار با كیفیتی تولید میكردند. تولیدی كه با سیاستهای كلی حاكمیت هم همخوانی داشت. هرچند كه فروش آثار شركت «دلآواز» همچنان بالا بود. با شروع فعالیتهای سنتی نزدیك به پاپ كه شاید سردمدار آن «علیرضا افتخاری» بود، خط جدیدی در تولید آثار صوتی آغاز شد. با آن همه تعصب و ممنوعیت حالا فضا بسیار تغییر كرده است. هرچند هنوز هم كنسرتها كنسل میشوند و همه آثار مجوز انتشار پیدا نمیكنند، اما همه آنچه كه خشك و استوار بود حالا رنگ و بوی دیگری گرفته است. تئاتر هم سرنوشت متفاوت چندانی ندارد. این شاخه فرهنگ و هنر هم سیری مشابه با دیگر شاخه را پیموده است؛ روندی كه حالا با یكی دو دهه پیش تفاوت چشمگیر دارد. روندی بسیار متفاوت و رو به رشد به خود گرفته و دست هنرمندان برای خلق هنرشان بسیار بازتر است. در مورد چاپ و نشر اما آمار و ارقام دقیقتری وجود دارد. در حالی كه از اول انقلاب تا امروز شمارگان چاپ اول كاهش پنجاه درصدی داشته، قیمت كتاب ٢٠٥ درصد رشد كرده است. سالهای ١٣٥٧ تا ١٣٩٢ در حوزه اقتصاد، بیشترین تولید مربوط به سال ١٣٩٠ و كمترین تولید در سال ١٣٦٦ بوده است و در علوم اجتماعی هم بیشترین تولید با هشت هزار و ٤٠٠ عنوان كتاب بین سالهای ١٣٨٨ تا ١٣٩٠ وجود داشت كه این رقم در سال ١٣٩٢ به حدود هفت هزار و ٩٠٠ عنوان كاهش پیدا كرد. همه آنچه گفته شد به خوبی نشان میدهد كه در همه سالهایی كه گذشت، «منطق سود اقتصادی» چون قطرههای آب، آرام آرام، آنقدر چكید تا از دل سنگ راه خود را باز كرد. همه آنچه زمانی «اسمش را نبر» بود حالا مرسوم و رایج است. در حوزه اقتصاد كه نگاه خود حاكمیت هم تغییر كرده است؛ هرچند در حوزه فرهنگ نگاه حاكم تغییر نكرده باشد و سیاستها به ناچار برابر تقاضای بازار عقب نشسته باشند. به هر روی هرچند كه آب، از لابهلای سنگها، راهی به رود جسته باشد، هنوز هم همه شاخههای فرهنگ و هنر در رنجی كه از تاریخ بردهاند، مهجور ماندهاند. گرچه در هر كدام از بخشها، زنجیرههای صنعت در حال شكلگیری است، اما هنوز سرمایهگذاری در هنر شجاعت میخواهد. هنوز اقتصاد فرهنگ آنقدر مهجور است كه هنرمندان بیعشق نمیتوانند در حرفه خود بمانند؛ درآمد بیشتر آنها یا از راه دیگری تامین میشود یا تنها برای گذران كافی است. مواجهه با واقعیتها شاید امروز وقت آن رسیده كه به هنر هم به شكل یك بازار كامل نگاه شود و این هیچ منافاتی با «ذات» هنر ندارد؛ به هرحال باید حلقهای ارتباطی ایجاد شود تا افراد بیشتری هنرمند و آثارش را بشناسند. برای این كار شاید مهمترین بسترساز دولت باشد كه میتواند با بازوهای قدرتمند تبلیغاتی كه در اختیار دارد این فرهنگسازی را انجام دهد. هرچند باید ایدهآلنگری را كنار گذاشت و كمی واقعبین بود. واقعیت آن است كه از وزارت ارشادی كه برای اكران یك فیلم باید از مجلس گرفته تا دهها نهاد رسمی و غیررسمی دیگر بجنگد یا نمیتواند از تعطیلی تدریس موسیقی در فرهنگسراها پیشگیری كند، نباید چندان انتظار داشت. در بخش خصوصی اما، سایتهایی كه دغدغهای از جنس فرهنگ و هنر دارند میتوانند راهگشا ظاهر شوند. به نوعی اگر فعالیت این سایتها گسترش پیدا كند؛ هم از نظر آموزشی و شناساندن هنر به جامعه كمك میكنند و هم دسترسی به محصولات فرهنگی را آسان میكنند. البته در شكلگیری این پروسه تعدادی هم مشغول به كار میشوند و به سود مالی میرسند. چه اینكه بسیاری از سایتهای غیررسمی و حتی فیلتر شده مثل «رادیو جوان» درآمدهای بالایی دارند كه نه تنها هیچ كمكی به بازار فرهنگ نمیكنند بلكه فقط با راحت كردن دسترسی به سود خودشان میرسند. «اعتماد» در صفحه پیشرو تنها بخشی از اقتصاد فرهنگ را بررسی كرده است.
منبع: اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید