1395/3/16 ۱۰:۲۳
اشاره: آنچه در پي مي آيد،ادامه گفتگوي ليندان.ف.هريس با دکتر جان پوکينگ هورن، فيزيکدان و کشيش انگليسي است که متن كامل آن در ماهنامه «اطلاعات حكمت و معرفت» به چاپ رسيده است.
اشاره: آنچه در پی می آید،ادامه گفتگوی لیندان.ف.هریس با دکتر جان پوکینگ هورن، فیزیکدان و کشیش انگلیسی است که متن كامل آن در ماهنامه «اطلاعات حكمت و معرفت» به چاپ رسیده است. یک نمونه از کسانی که عمیقا به انقلاب علمی اینشتین و فیزیک کوانتوم پایبند است، مایکل پولان یی (Polanyi) فلسفهدان و شیمیدان است. جذابترین جنبه روش او چیست؟ چیزی که در مورد پولانیی بیشتر نظر من را جلب میکند، این است که او خود را به صورت یک پست لیبرال تعریف میکند. احتمالا امروزه میتوانیم از واژه پستمدرن برای این مفهوم استفاده کنیم. از دیدگاه او فلسفه عظیم دکارت که حاوی ایدههای مشخص و آشکاری است، و پایه و اساسش، دانش صحیح و بی احتمال شک و تردید است، غیرقابل دستیابی است. اما در عین حال به سمت نظریه نسبیتگرایی نیز نمیرود که میگوید تو دیدگاههای خود را داری، من نیز دیدگاههای خودم را. او به جستجوی روشی در میانه این دو میگردد، که در این راه، تجربیات علمی او نیز بسیار به یاریاش میآیند، و متوجه میشود که در دانش انسانی نیز مقدار مشخصی تزلزل و ناپایداری وجود دارد. او تأکید میکند که ادراک، نیازمند پایبندی به نوعی نگرش و دیدگاه بخصوص است؛ دیدگاه یک شخص باید پذیرای بازنگری باشد، اما در عین حال، از طریق پای بند بودنمان است که میتوانیم قدرت ادراک که ما را در راه کسب دانش از جهان فیزیکی توانمند میسازد، را به دست آوریم. او کتاب مهم خود به نام دانش شخصی را نوشت تا نشان دهد که چگونه میتوان خود را به یک دیدگاه مشخص پایبند نمود، اما در عین حال این احتمال را مدنظر قرار داد که شاید این دیدگاه اشتباه باشد. به باور من این تعریف در گستره علم به راحتی قابل شناخت است. من همچنین با این نکته نیز موافق هستم که گستره علم بسیار موفق عمل میکند و این موفقیت سبب ترغیب شدن من به تأیید درستی دیدگاه پولانیی میشود و اگر این دیدگاه در تحقیقات ما در مورد جهان فیزیکی صدق میکند، به عقیده من این یک نوع دلگرمی و ترغیب برای بسط دادن این دیدگاه به اشکال دیگر جستجو و کاوشهای انسانی نظیر الهیات نیز هست که در این حیطهها نیز باید حتی در مقیاسی وسیعتر خود را پایبند به نوعی دیدگاه بخصوص بدانیم ولی در عین حال بدانیم کهایدههای ما، تنها تا اندازهای مناسب و صحیح هستند. دیدگاه پولانیی روشی بسیار سودمند برای هدایت ما به سمت تعیین مسیر فکری خود در بین تفکری که میگوید تو میتوانی همه چیز را با روشی منطقی ثابت کنی و تفکری که میگوید هیچ حقیقتی برای یافتن وجود ندارد و یا دانشی برای دست یابی نیست، است. جایگاه ویژه او به دلیل پیشینه علمیاش، برای پیشبرد الهیات در دورهای که ما به آن دوره پستمدرن میگوییم، به نظر بسیار مفید میآید. بله، این گونه به نظر میآید. ایدههای او روشی تفصیلی از آنچه ما به عنوان «واقعگرایی انتقادی» مینامیم است، هم در ارتباط با گستره علم و هم در ارتباط با الهیات. اگر در مورد این موضوع فکر کنید، خواهید دید که قانون راهنر (Rahner) که میگوید «تثلیث اقتصادی، تثلیث فراگیر و جهانشمول است»، یک جمله واقعگرایانه الهیاتی است که میگوید آنچه ما در مورد خدا میدانیم، گمراه کننده نیست. به عبارت دیگر تثلیث اقتصادی، تثلیث ضروری است؛ آنچه ما در مورد خدا میدانیم راهنمای قابل اطمینانی برای درک ماهیت الهی است. شما گفتهاید «اینشتین به جای آنکه نخستین دانشمند نوین باشد، آخرین دانشمند سنتی است»! منظورتان از این جمله چیست؟ صد البته که اینشتین دانشمند بسیار بزرگی بود و من احترام عظیمی برایش قائلم و یافتههای او را بسیار میستایم؛ اما او پایبندی زیادی به دیدگاه عینیبودن جهان فیزیکی داشت. او میخواست که جهان فیزیکی قابل تصویرسازی و هدفمند باشد و دلیل این خواسته ها نیز، فکر میکنم این بود که باور داشت این ویژگی ها، واقعیت جهان فیزیکی را تضمین میکنند. مانند تمام دانشمندان دیگر، اینشتین نیز با شور و اشتیاق فراوان به واقعیت جهان فیزیکی باور داشت و مطمئن بود که ما میتوانیم از طریق پژوهشهای علمی خود چیزی در مورد ماهیت و طبیعت این جهان بیاموزیم. من نیز همانند او با این دیدگاه موافقم، اما فکر میکنم که این بدین معنا نیست که ما باید خود را به طور محض محدود به بینش عینی جهان فیزیکی کنیم. به باور من نظریه کوانتوم (نظریهای که اینشتین از آن متنفر بود و هیچ گاه به طور کامل آن را نپذیرفت)، آشکارا به ما نشان میدهد که جهان، ظرافتی پیچیدهتر و نهفتگی بیشتری از آنچه فکر میکردیم دارد. در هر صورت همگی ما که در زمینه فیزیک کوانتوم فعالیت میکنیم، به واقعیت جهان کوانتومی و واقعیت موجودیتهای کوانتومی نظیر پروتونها و الکترونها باور داریم. دلیل اصلی این باور ما به دلیل عینیبودن آنها در تعریف کلاسیک علم نیست، به این دلیل که آنها اصلا عینی نیستند، بلکه به این خاطر است که فرض موجودیت آنها، ما را برای درک تجربیات فیزیکی تا گستره بزرگی، توانمند میسازد. بنابراین تضمین واقعیت، قابل فهم بودن آن است نه عینیبودن آن. این دیدگاه به طور بسیار قوی و متقاعد کنندهای توسط برنارد لونرگان (Lonergan) پیش برده شده است. امکان دارد چند کلمهای در مورد پال دیراک (Dirac) و یافتههایش در مورد پوزیترون (پادالکترون) و گسترش فیزیک کوانتوم بگویید؟ من دانستههایم در مورد فیزیک کوانتوم را از پال دیراک آموختهام، او یکی از پایهگذاران اصلی این موضوع است. او هم توانمندی ذهنی فوقالعادهای داشت و هم از فروتنی وافری برخوردار بود. دیراک موفق شد یافتههای بسیار تأثیرگذاری با کمک معادلات بسیار زیبایی در این حیطه بر جای بگذارد، اما هیچگاه بر نقش خود در این موفقیتها تاکید نداشت و یا نام خود را بر روی این یافتهها قرار نداد. یکی از جاذبههای فریبنده در مورد جهان فیزیکی این است که به نظر میآید همیشه میتوان ساختارهای بنیادین آن را از طریق ریاضیات، به زیبایی تشریح کرد. برای من این نکته، اشارهای به وجود یک تفکر و ذهنیت (عظیم) در پشت این ساختار جهانی است، و اینکه ذهن ما نیز به نوعی با آن ذهنیت، هماهنگ و کوک شده است. دیراک یکی از بزرگترین متفکران فیزیک در قرن بیستم است. او هرگز یک شخصیت مذهبی سنتی نبود. او حتی در جوانیاش مخالف دین بود، اما درکش نسبت به این موضوع تغییر کرد البته هیچگاه به طور کامل در زندگیاش دین را نپذیرفت. یک بار از او پرسیده شد که شالوده باورهایش چیست و دیراک به سمت یک تخته سیاه چرخید و نوشت «معادلات فیزیک را میتوان با ریاضیات به زیبایی بیان کرد». پیگیری خستگیناپذیر زیبایی ریاضیات، منجر به یافتههای مهم وی شد. او پادماده (ضد ماده) را کشف کرد و دریافت که چگونه میتوان مکانیک کوانتوم و نسبیت را در کنار یکدیگر جای داد. ادامه دارد
منبع: اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید