1395/2/21 ۰۷:۰۶
ظروفچی ... ظروفچی ... این واژه بیش از آن که ما را به یک نام یا شغل یا حتی دکانی برساند ... با فردی آشنا میکند که در قاب دوربین سعدی سینمای ایران، علی حاتمی، نشسته است؛ حبیب آقا ظروفچی، کاسبی خوشنام که تا پیرانهسر ازدواج نکرده و زندگیاش را بر مادر و برادر ناتنی، مجید دوکله، وقف کرده است ... مجید که به دلیل جمجمه بزرگ، عقلی سالم ندارد، در مغازه حبیب آقا کار میکند و ظروف کرایه را به مجلس عزا و شادمانی میبرد ... .
هر کس میخواست در خانه عروسی بگیرد، پیش از مراسم باید به کلانتری اطلاع میداد تا پاسبان بیاید
آبان روزگار: ظروفچی ... ظروفچی ... این واژه بیش از آن که ما را به یک نام یا شغل یا حتی دکانی برساند ... با فردی آشنا میکند که در قاب دوربین سعدی سینمای ایران، علی حاتمی، نشسته است؛ حبیب آقا ظروفچی، کاسبی خوشنام که تا پیرانهسر ازدواج نکرده و زندگیاش را بر مادر و برادر ناتنی، مجید دوکله، وقف کرده است ... مجید که به دلیل جمجمه بزرگ، عقلی سالم ندارد، در مغازه حبیب آقا کار میکند و ظروف کرایه را به مجلس عزا و شادمانی میبرد ... .
نمای نخست؛ مغازه ظروفچی حبیب آقا ظروفچی رو به مشتری: انشاءالله به شادی، کارت چاپ کردید؟ مشتری: یادم رفت تقدیم کنم، بفرمایید. حبیب آقا: مرحمتتون کم نشه ، والا من که گرفتارم واسه مجید میخوام، تو هر مجلسی که ظرف میدیم باید بره، خواه عزا خواه عروسی. نمای دوم؛ آقا مجید ظروفچی جوبچی! پسرک هراسان به دکان کرایهچی ظروفچی میآید و حبیب آقا ظروفچی را خبر میکند که بیا سر مجید موقع جوبگردی زیر پل گیر کرده. حبیب به سرعت دنبال پسرک رفته و مجید را که سر بزرگش زیر پل گیر کرده نجات داده به خانه میبرد. لجنها را از دست و سر برادر ناتنی شسته، او را به اتاقش میبرد و چراغ والور را روشن میکند. حبیب آقا ظروفچی به اتاقش بازمیگردد و مجید که کمکم گرم شده، بلندبلند با خودش حرف میزند «چشم شیطون کر توپ توپم، این مالو منال مفتی همچین هلو برو تو گلو گیر نیومد، حاصل یک عمر جوبگردیه، آقامون ظروفچی بود خودمون شدیم جوبچی، آقا مجید ظروفچی جوبچی، میخ زنگ زده، زنجیر زنگزده ، تارزان زنگزده، ساعت زنگزده ... حواستو جمع کن ساعت زنگزده دیگه زنگ نمیزنه چون زنگاشو زده». سوتهدلان علی حاتمی تصویرهایی هنرمندانه از شغل ظروفچی، دکان ظروف کرایه و چند مراسم عروسی و عزا به نمایش کشیده است که از دکان ظروفچی وسیله کرایه کردهاند.
ظروفچی از روزگار دور در زمره شغلهای جذاب و پرمشتری به شمار میآمد. مگر میشد خانوادهای عروسی یا عزا نداشته باشد؟ به ویژه عروسی که به کوچه و خانه هر کس میرسید، صاحب آن را به دکان ظروفچی روانه میکرد. ظروفچیها همواره سری در مراسم عروسی و سری دیگر در سوگواری و عزا داشتند. اینها شاید از هر کس بهتر بتوانند روایت کنند در آن مراسم در روزگار گذشته چه میگذشته است؛ آنها راویان عزا و عروسیاند، بیآن که یک سوی ماجرا باشند. حاج رضا نور منفرد، زاده سال ١٣٢٩ خورشیدی، از ظروفچیها و فعالان قدیم این صنف به شمار میآید. از میدان امام حسین و خیابان صفا در دهه ٤٠ تا منطقه پاسداران در دهه ٩٠ خورشیدی، او ٥ دهه به مجلسهای عزا و عروسی، ظروف کرایه داده و به تماشای آیینهای آنها نشسته است. او که از اوایل دهه ١٣٤٠ به کار خدماتی تهیه ظروف کرایه وارد شده، اکنون بیش از یک دهه است در هیاتمدیره اتحادیه تالارهای پذیرایی و تجهیز مجالس، نام امروزی همان ظروفچیهای قدیم، حضور دارد. حاج رضا نور منفرد البته در نوجوانی پیش از ورود به شغل ظروفچی، در کار سیمکشی ساختمان و سپس تزیینات چراغانی بود اما در ادامه به فعالیت در زمینه ظروف کرایه روی آورد. آغاز کار این ظروفچی قدیمی از میدان امام حسین امروزی، خیابان صفای غربی بوده؛ او نیز همچون بسیاری دیگر در تهران، به پهنه شمالی شهر و منطقه پاسداران کوچیده است. گفتوگو با این ظروفچی قدیمی میتواند مستقیم ما را به یک مجلس عروسی در دهه ٤٠ خورشیدی ببرد؛ جایی که میهمانان به دلیل کمبود جای مجلس در حیاط خانه، به پشت بام رفته و در نیمهشب از آنجا مراسم سیاهبازی را به تماشا نشستهاند ... «عروسی در آن زمان به حالت عادی معمولا تا ١٢ شب به درازا میکشید اما اگر بزن و بکوب و سیاهبازی داشت تا ٣ یا ٤ صبح ادامه مییافت. بعضیها که میخواستند سیاهبازی و نمایش تخت حوضی در عروسی داشته باشند روی حوض را با الوارهای چوبی میپوشاندند و روی آنها را فرش میانداختند. نمایش سیاهبازی و تخت حوضی در چنین فضایی برگزار میشد و مراسم به درازا میکشید». چرا پشت بام؟ مگر عروسی در حیاط خانه برگزار نمیشد؟ مراسم همیشه در حیاط خانهها برگزار میشد. هنگامی که مهمان زیاد میآمد یا خانه کوچک بود، برخی مهمانها در دو سوی پشت بام خانه مینشستند؛ یک طرف خانمها و طرف دیگر آقایان، تا مراسم را تماشا کنند. یک بار یادم است به مراسم عروسی در میدان امام حسین امروزی رفته بودیم. پاسبان جلوی در بود و ما را راه نمیداد. از خانه بغلی به پشت بام رفتیم و آنجا نشستیم. روی پشت بام دو جوان با یکدیگر دعوا کردند. چند نفر از مهمانان به کمک یکی از طرفهای دعوا رفتند که ناگهان یکی از مردها از پشت بام به حیاط افتاد و دست و پایش شکست. سریع او را به مریضخانه بردند». گفتید پاسبان جلوی در بود و شما را راه نمیداد؟ پاسبان آن موقع شب در آنجا چه میکرد؟ هر کس میخواست در خانه عروسی بگیرد، پیش از مراسم باید به کلانتری اطلاع میداد. یک پاسبان از کلانتری میآوردند که تا پایان مراسم جلوی در خانه مینشست و کشیک میداد، حتی اگر تا ٤ صبح هم به درازا میکشید. پس از پایان عروسی نیز مهمانان درجه یک در خانه میماندند و بقیه میرفتند. مگر در عروسی چه خبر بود که از سر شب تا ساعت ٤ صبح به درازا میکشید؟ اجازه بدهید ابتدا بگویم که عروسیهای تهران بیشتر در شب برگزار میشد اما در دهات پیرامون آن معمولا در روز مراسم میگرفتند. در تهران البته پیش میآمد که از هر ١٠ عروسی یکی را در روز بگیرند. پس عروسی در روز هم در تهران داشتیم؟ بله اما کم! خب بازگردیم به این که چرا مراسم تا ساعت ٤ صبح به گفته خودتان، زمان میبرد ... بله، به این دلیل که نمایش سیاهبازی و تخت حوضی برگزار میشد. تخت حوضی؟ دقیقا! پس بگذارید مقدمات عروسی را بگویم تا برسیم به نمایش سیاهبازی و تخت حوضی! بفرمایید. کودک که بودم، دقیقا در شش سالگی یادم است مراسم عروسی در حیاط خانهها برگزار میشد. خانههای آن زمان بزرگ بود و حیاطی و حوضی در وسط جای داشت. یک چادر بزرگ خیمهای با تیرک چوبی در میانه حیاط میزدند و میزها و صندلیهای اجاره را زیر و دور آن میگذاشتند. کف حیاط نیز فرش میانداختند. از الکتریکی کرایه نیز لامپهای مهتابی و ریسه میگرفتند. همچنین با لامپهای شش ولتی تاج و پرچم درست میکردند. ارکستر، ساز، بلندگو و خواننده هم از سهراه سیروس کرایه میکردند. آنجا مگر بورس این چیزها بود؟ بله، سهراه سیروس بورس لوازم ارکستر و موسیقی برای مجالس عروسی و عزا بود. اکو البته در آن زمان نبود و بلندگوهای شیپوری وجود داشت. مراسم اینگونه آماده میشد تا مهمانها بیایند. پیشخدمت هم در آن روزگار نبود و خود برگزارکنندگان مراسم میزها و صندلیها را میچیدند. در میان برخی خانوادهها که رسم بود شاباش میکردند، میزی هم برای این کار میگذاشتند؛ هرکس از راه میرسید پولی آنجا میگذاشت. این شاباشها گاه تا سه برابر هزینه عروسی میشد. معمولا مد بود که آذریها بیشتر این کار را میکردند. غذا را هم از بیرون میآوردند؟ نه! غذای شام عروسی را بیرون سفارش نمیدادند. معمولا دنبال آشپز میفرستادند. همچنین از ظروفچیها دیگ کرایه میکردند. این کار که گرفتاری داشت! همینگونه است. اجاق گاز در آن زمان نبود به همین دلیل در مکانی که برای آشپزی در نظر میگرفتند با آجر یک اجاق بزرگ درست میکردند و هیزمهایی را که گرد آورده بودند در آن میریختند. آشپز معمولا صورت اجناس مورد نیازش را میداد تا صاحب مجلس آنها را تهیه کند. شام مهیا شده را در آخر شب پخش میکردند. ارکستر که میآوردند معمولا تمپو، ویولون، تار، داریه و آکاردئون بود. اینها هرکدام یک قیمت داشت که از سهراه سیروس کرایه میکردند. اگر هم سیاهبازی و نمایش تخت حوضی میخواستند، آنهم یک قیمت بود. معمولا رقص و آواز دستهجمعی در عروسیها نبود. البته از خود ارکستر دو سه نفر میآوردند که هم میخواندند هم میرقصیدند. خود مهمانها معمولا برای این کار بلند نمیشدند. خانواده عروس و داماد که مطلقا این کار را نمیکردند. همین سیاهبازی و نمایش تخت حوضی موجب میشد مراسم تا نزدیک صبح ادامه یابد. غذایی که به عنوان شام عروسی به مهمانان میدادند، چه بود؟ غذای عروسیها در آن زمان بیشتر با گوشت بود. گوشت در آن هنگام فراوان و ارزان بود. شام عروسی بیشتر باقالیپلو با گوشت، قیمه آنچنانی، زرشکپلو با مرغ، خورش بادمجان و قورمهسبزی بود. خانوادههایی که ضعیف بودند یک نوع غذا و آنها که وضعشان خوب بود دو نوع غذا روی میز میگذاشتند. این آخریها دیگر چلوکباب رایج شد. جوجهکباب هم اصلا نبود. میشد که عروسیها در آن زمان به صرف شام نباشد؟ بله! برخی عروسیها شام و برخی هم عصرانه بود. در مراسم عروسی عصرانه معمولا دیس میوه، دیس شیرینی، پیشدستی کارد و چنگال میوه، نمکدان، زیرسیگاری و گلدان استفاده میشد. در عروسیهایی که شام بود، پس از عصرانه، اینها را از روی میز جمع میکردند و روی آن غذا را با قاشق و چنگال میگذاشتند. آن زمان سلف سرویس نبود و غذا را در بشقاب روی هر میز میگذاشتند. جز میوه، شیرینی و شام، چه نوشیدنی برای مهمانان سرو میشد؟ نوشیدنی عروسیها در برخی جاها شربت بود که ترنجبین داشت و چای نیز میدادند. بعدها مد شد که با بستنی هم پذیرایی میکردند. کسانی که در تهران عروسی میگرفتند و بستنی میدادند، از اکبر مشدی بستنی میگرفتند که خودش کارگر میفرستاد و آنها هم با تشکیلات خودشان بستنی را سرو میکردند. خب، کمی به پیش از مراسم عروسی بازگردیم؛ زمانی که مشتری به دکان ظروفچی میآمد تا سفارش خود را بدهد. کسانی که مراسم عروسی داشتند چند روز پیش از برگزاری، به دکان ظروفچی میآمدند و به تعداد پیشبینی خود از مهمانان میز و صندلی سفارش میدادند. بیعانهای هم میدادند. البته آن زمان ارزانی بود و مبلغی نمیشد! خودشان ظروف کرایه را میبردند؟ نه، ما ظروف کرایه را با طبق میبردیم و هزینه جابهجایی را جدا میگرفتیم. این کار چگونه انجام میپذیرفت؟ آن زمان که ماشین و موتور به عنوان وسیله نقلیه نبود، همه اینها را با طَبق میبردیم و درب خانهها تحویل میدادیم. بیشتر ظروفچیهای قدیمی دو خنچه داشتند؛ یکی را با اسفند و دیگری را با نان سنگک تزیین میکردند و پیش از مراسم عقد به خانهها میبردند و در سفره عقد میگذاشتند. برخی از ظروفچیهای قدیمی طَبق اجاره میدادند. طبقهای گِرد چوبی بود که جهیزیه عروس را در آن میگذاشتند و روی سر از خانه پدر عروس به خانه داماد میبردند. مزد کارگرهایی که این طبقها را میبردند، جدا میگرفتند. رسم بود کارگرهای طبقبرسر تا زمانی که شاباش نمیگرفتند طبق را پایین نمیگذاشتند. کلیات کار عروسیها اینگونه بود. کار شما درب خانه پایان مییافت؟ تقریبا بله! چیدن ظرفها دیگر کار خود میزبان بود، ما فقط درب خانه تحویل میدادیم. ظروف کرایه پس از مراسم، طبق صورت، تحویل میشد. در مواردی که ظرف لبپر میشد یا میشکست یا حتی برخی مهمانان غذا را با ظرف میبردند، خسارت آن را میگرفتیم. صاحب مجلس، ظرفها و دیگر وسیلهها را صبح روز عروسی تحویل میگرفت و معمولا روز پس از آن نیز تحویل میداد. آنها که کارشان یا مهمانانشان زیاد بود یک روز زودتر وسیلهها را تحویل میگرفتند. ظروف کرایه ظروفچیها فقط برای مراسم و مجالس عروسی که نبود! نه، در مواردی برای مراسم سوگواری و عزا هم سراغ ما میآمدند. برخی خانوادهها برای سوگواریهایشان نیز گاهی میآمدند ظروف و بلندگو اجاره میکردند. یادتان میآید در اینگونه مراسم با چه چیزهایی مهمانان را پذیرایی میکردند؟ مراسم عزا هم به گونهای بود که هرکس وارد مجلس میشد ابتدا قهوه میدادند و سپس چای سرو میشد. در مراسم سوگواری معمولا کاسهقدح و شال ترمه کرایه میکردند و میگذاشتند. کار شما به همین دو گونه مجلس محدود بود؟ بله! ظروف کرایه فقط برای عروسی و عزا بود. مردم برای مراسم دیگر سراغ ظروف کرایه نمیآمدند. اکنون همراه هم به دکان ظروفچی برویم! در این دکان چه چیزهایی یافت میشد که مشتری خواهان آنها بود؟ صندلی، میز و ظرف، نخستین وسیلههایی بود که ظروفچیها داشتند. میزهای قدیمی بود که لچک ترمه قدیمی روی آن میانداختند و لوازم را روی آن میچیدند. صندلیها در آن زمانه بیشتر چوبیهایی بود که لهستانی نامیده میشد. بیشتر آن صندلیها را در ایران میساختند اما به صندلی لهستانی شهرت داشت. بشقابهای ما نیز چینیهای گل سرخی بود. بشقابها ابتدا چینی گل سرخی بود که بعدها بشقابهای استیل هم آمد و رواج فراوان یافت. دیگر چه؟ اگر بخواهم همه وسیلهها را نام ببرم اینها میشد؛ ظرف، قاشق و چنگال، زیرسیگاری، گلدان، پیشدستی، دسرخوری، نمکدان، دیس میوه و دیس شیرینی. ظروفچیهای قدیمی البته یک آشپز نیز داشتند که معمولا از دوستانشان بود. گاهی عکس این مساله نیز رخ میداد؛ یعنی آشپزهایی بودند که ظروفچی میشدند. آقای تهرانی، حاج جعفر ظروفچی و پدر آقای رضا ظروفچی ابتدا آشپز بودند بعد به کار ظروف کرایه روی آوردند. دگرگونیهای زمانه در شغل شما هم تاثیر گذاشت؟ طبیعتا! صنف ما هم به مرور زمان تغییر کرد. یک زمان صندلیهای چوبی لهستانی بود که در همین ایران ساخته میشد. بعدها صندلی ارج مد شد. این صندلیها آهنی و تاشو بود و چون هنگام جمعشدن جایی کمتر میگرفت، سادهتر و بهتر استفاده میشد. پس از آن هم صندلیهای تاشویی آمد که نشستنگاه آن مخملی بود. مبل هم آرامآرام به اینها افزوده شد و به جای صندلی به کار رفت. شغل شما در روزگار گذشته به چه نامهایی شهره بود؟ این شغل پیش از آن که ظروف کرایه نام بگیرد، با نام ظروفچی نامیده میشد. کسانی هم که در این شغل فعالیت میکردند ظروفچی خوانده میشدند مثل قدیمیهای این حوزه که کسانی چون امیر ظروفچی، مجید ظروفچی، علی ظروفچی و حمید ظروفچی بودند. در خيابان ري تهران، تابلوي يكي دو دكان قديمي را ديدهام که نام «بنگاه ظرفچی» بر آنها نقش بسته است؟ دکانهای ظروفچی در دورهای نیز بنگاه ظرفچی نامیده میشدند. بیشتر بنگاهها در خیابان ری جای داشتند. پیشوند نام خانوادگی شما «نور» است. این واژه با شغل اولیه شما در زمینه روشنایی و تزیینات آن پیوندی داشته است؟ اگر اشتباه نکنم در صنفتان هم به حاج رضا نور شهرت دارید. بله! کسانی که در کار ظروف کرایه یا تزیینات روشنایی و الکتریکی کرایه بودند معمولا نام خانوادگی و فامیل خود را از شغلشان میگرفتند. مثلا همین واژه «نور» که در فامیل من هست، از فعالیتم در زمینه تزیینات روشنایی گرفته شده است که شغل اولم بود.
منبع: شهروند
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید