1395/2/19 ۱۰:۱۹
زمامداری مصدق بیست و هشت ماه بیشتر طول نكشید، اما همین مدت كوتاه یكی از بزنگاههای تاریخ معاصر ایران است. در میان انبوهی از وقایع، رویدادها و ماجراهایی كه طی یك قرن اخیر در ایران اتفاق افتاده، دكتر مصدق و دولت وی جالب توجهترین موضوع برای پژوهشگران و تاریخنگاران بودهاند. مصدق در شرایطی سكان نخستوزیری را در دست گرفته بود كه دیگر در عالم سیاست پیر كاركشتهای حساب میشد.
چرایی تن دادن شاه به نخستوزیری مصدق ٦٥ سال از نخستوزیری دكتر محمدمصدق گذشت
علی ورامینی: زمامداری مصدق بیست و هشت ماه بیشتر طول نكشید، اما همین مدت كوتاه یكی از بزنگاههای تاریخ معاصر ایران است. در میان انبوهی از وقایع، رویدادها و ماجراهایی كه طی یك قرن اخیر در ایران اتفاق افتاده، دكتر مصدق و دولت وی جالب توجهترین موضوع برای پژوهشگران و تاریخنگاران بودهاند. مصدق در شرایطی سكان نخستوزیری را در دست گرفته بود كه دیگر در عالم سیاست پیر كاركشتهای حساب میشد. هم دوران قاجار در عرصه سیاست بود، هم در دوران شاه پدر و بعد از آن وكیل مجلس دورانهای محمدرضا شاه بود. تا قبل از اردیبهشت ماه سال ١٣٣٠ كه مصدق نخستوزیر شد چندین بار به وی پیشنهاد نخستوزیری شده بود اما وی نپذیرفته بود، و همگان گمان میكردند كه اینبار هم نخواهد نپذیرفت. خود وی در رابطه با انتخابش به نخستوزیری چنین نوشته است: «شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۳۰ كه روز جلسه مجلس نبود به مجلس شورای ملی احضار شدم اكثریت نمایندگان هم آمده بودند و میخواستند در جلسه خصوصی به شور و مشورت بپردازند و تمایل خود را برای تعیین نخستوزیری به عرض شاهنشاه برسانند. از اینكه گفته شد آقای حسین علا استعفا داده است، تعجب كردم، چون كه روز ششم اردیبهشت، شب كه به خانه من آمده بودند و میخواستند درخصوص یك موضوع با من مشورت كنند، هیچ یك از این بابت، صحبتی نكردند و چون قبل از این ملا قات در كمیسیون نفت مجلس شورای ملی بودم كه طرح ۹ مادهای جمعی از نمایندگان كه برای ملی شدن صنعت نفت تنظیم شده بود و از تصویب كمیسیون گذشت، نخستوزیر را از جریان مطلع كردم و تقاضا نمودم كه روز یكشنبه نهم اردیبهشت در جلسه رسمی مجلس حضور یابند و موافقت دولت را درخصوص طرح مزبور اظهار نمایند و بعد در همان جلسه راجع به موضوعی كه میخواستند مشورت كنند، وارد مذاكره شویم كه مورد موافقت قرار گرفت و از خانه من رفتند. علت استعفای نخستوزیر را كه از بعضی نمایندگان سوال كردم، یكی از دوستان گفت حضرات كه مقصود انگلیسیها بودند، چنین تصور كردهاند، از این نخستوزیر و امثال او كاری ساخته نیست و میخواهند آقای سیدضیاءالدین طباطبایی را كه هماكنون به حضور شاهنشاه آمده و به انتظار رای تمایل در آنجا نشسته است، وارد كار كنند.» در شصت و پنجمین سالگرد زمامداری مصدق گفتوگویی با دكتر داود هرمیداسباوند داشتهایم. دكتر باوند معتقد است كه هر جنبشی شمایی از پوپولیستی دارد كه جنبش ملی شدن صنعت نفت به رهبری مصدق هم از این قاعده مستثنی نیست. مصدق هنگامی كه نخستوزیر شد سابقه طولانی در فعالیتهای سیاسی داشت. چهره شناخته شدهای بود و مرام سیاسیاش هم مشخص بود. مرام و روشی كه با شاه خیلی هماهنگی نداشت. به نظر شما شاه به چه دلیل تن به نخستوزیری مصدق داد؟ در سال ١٩٤٤ كه مساله امتیاز دادن مطرح شده بود شركتهای خارجی هریك برای كسب امتیازی وارد ایران شده بودند. انگلستان برای منطقه سیستان و امریكا برای نفت شمال آمده بودند. در این گیر ودار هیات بلند پایهای از شوروی برای گرفتن امتیاز نفت شمال به ایران آمد. تظاهرات گستردهای توسط حزب توده و به نفع دادن امتیاز نفت شمال به شوروی بر پا شده بود و در كل دولت ساعد در وضعیت نامساعدی قرار داشت. در این شرایط دكتر مصدق طرحی را در مجلس ارایه داد كه تصویب هم شد. طرح دكتر مصدق این بود تا مادامی كه نیروهای خارجی در ایران هستند هیچ دولتی نباید وارد گفتوگو با دولتهای خارجی برای امتیاز نفت شود و اگر چنین اقدامی صورت بگیرد در خور تعقیب و مجازات خواهد بود. بعد از این هم قرارداد قوام- سادچیكف را مجلس مغایر با مصوبه ١٩٤٤ تلقی و آن را كان لم یكن تلقی كرد. سپس بحث مذاكره دولت با شركت نفت در مجلس تصویب شد و منتهی به قرارداد گس- گلشاییان شد. بهواسطه آن قرارداد كمیسیون نفت در مجلس تشكیل شده بود و به اهتمام مصدق و دوستانش اقدام به ملی كردن صنعت نفت كردند كه هم به تصویب مجلس سنا رسید و هم به توشیح شاه. قبل از آن به مصدق پیشنهاد نخستوزیری داده شده بود اما وی نپذیرفته بود. اینبار هم بر این گمان بودند كه مصدق نخواهد پذیرفت. اما وقتی آقای امامی پیشنهاد داد تا خود مصدق كه پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت را مطرح كرده آن را پیش ببرد، شاه هم پذیرفت و مصدق هم كه فهمیده بود جریان از چه قرار است قبول كرد. بنابراین مصدق نخستوزیر و بعد از آن هم پیگیر قضیه شد كه منتهی به خلع ید و ملی شدن صنعت نفت در ایران شد. باید توجه داشت شرایطی كه نفت ملی شد چند ویژگی داشت: اول زمانی بود كه دولت انگلستان درصدد بود تا با ملی كردن صنایع و بانك خودش جبران خرابیهای جنگ كند. در همان مقطع دولت ائتلافی و سوسیالیستی فرانسه هم اقدام به ملی كردن صنایعاش كرده بود بنابراین ملی كردن صنایع به عنوان وسیلهای برای توسعه اقتصادی و سیاسی و رفاه عمومی یك اقدام قبول شدهای بود. بنابراین اصل ملی شدن و نحوه آنكه در اروپا قویا پیگیری شده بود این فضای جدید را به وجود آورده بود. نكته دوم اینكه در كنفراس ١٩٤٤ در واشنگتن امریكاییها پیشنهاد كردند كه امتیازهای انحصاری از جمله امتیاز نفت ایران باید تعدیل شود. انگلستان این پیشنهاد را نپذیرفت اما متعهد شدند مقادیر قابلتوجهی نفت با قیمت ارزان به كمپانیهای امریكایی بفروشند. در نتیجه مساله رقابت بین امریكا و انگلستان پایدار بود. نكته آخر شرایط جنگ سرد بود كه ما بین شرق و غرب مطرح شده بود. در چنین شرایطی مصدق بر آن شد تا از رویدادهای موجود استفاده بهینه كند. پس میتوان نتیجه گرفت كه شاه تن به نخستوزیری مصدق داد چون كارگزاری برای ملی كردن صنعت نفت میخواست؟ مسائل ایران در چهارراه تعاملات بینالمللی قرار دارد. جامعه ایران مانند كره شمالی، میانمار یا برمه نیست. در آن زمان مساله نفت مطرح بود. حتی بعد از جنگ جهانی اول كه انگلیسها و روسها امتیاز نفت عثمانی را گرفته بودند. امریكاییها مدعی بودند كه این منابع غنایم جنگی است و چون ما هم در جنگ شركت كردیم، باید این غنایم بین همه ما تقسیم شود. در همان تاریخ امریكاییها معتقدند بودند كه نفت ایران هم باید مشاركتی باشد اما انگلیسیها گفتند كه ایران جزو غنایم جنگی نیست و نپذیرفتند. در آخرین سال جنگ جهانی دوم و در كنفرانس واشنگتن مطرح شد كه امریكا در انرژی باید تعدیل شود. شاه در شرایطی قرار گرفته بود كه مجلس شورای ملی و سنا قویا از ملی شدن صنعت نفت دفاع میكنند. در عمل هم هنگامی كه توشیح كرد یعنی كه اصل ملی شدن صنعت نفت را پذیرفته است. پس در آنجا با ملی شدن صنعت نفت همراه بود. اینكه اشاره كردید كه به مصدق قبل از سال ٢٩ هم نخستوزیری پیشنهاد شده و او قبول نكرده به چه دلیل است؟ بالاخره مصدق مبارزه سیاسی میكرد و فعال سیاسی بود و حتی نماینده مجلس. قبلا از به وجود آمدن مساله نفت از مصدق خواسته بودند كه نخستوزیری را قبول كند. در آن مقطع ایران تحت اشغال خارجی بود و مصدق آزادی عملی برای خود نمیدید بنابراین نمیپذیرفت كه این مسوولیت را عهدهدار شود. با توجه به این سابقه انتظار میرفت كه مصدق اینبار هم مسوولیت را نخواهد پذیرفت بنابراین همزمان با مصدق سید ضیاءالدین طباطبایی انتخاب شده بود تا در صورت عدم پذیرش مصدق به نخستوزیری برسد. اما دكتر مصدق كه احتمالا از جریان پشت پرده اطلاع پیدا كرده بود، به محض اینكه آقای امامی كه رییس حزب عدالت بود و رابطه نزدیكی با سید ضیاء در حزب اراده ملی داشت پیشنهاد كرد، دكتر مصدق پذیرفت. دلیل حمایت آقای امامی از مصدق و پیشنهاد به وی چه چیزی بود؟ ایشان انتظار داشت كه مصدق این پیشنهاد را قبول نمیكند. اما دكتر مصدق با وجود انتظار ایشان قبول كرد و در یك وضع خاصی قرار گرفتند. نمایندگان پیشنهاد ایشان را قبول كردند و دكتر مصدق هم قبول كرد. بنابراین در یك عمل انجام شده قرار گرفت و نخستوزیری ایشان را بعد از تایید مجلس سنا، شاه هم توشیح كرد. تا قبل از ٣٠ تیر كه شكافی بین نیروها ملی و مذهبی ایجاد میشود، یعنی از ابتدای نخستوزیری تا ٣٠ تیر سال ١٣٣١ عمده مخالفهای مصدق چه كسانی بودند؟ همانطور كه میدانید، جبهه ملی متشكل از احزاب مختلفی بود. حزب ملت ایران، بنیاد پانایرانیسم، حزب زحمتكشان ملت ایران، حزب استقلال و احزاب دیگر بودند كه با تجمع جبهه ملی را تشكیل داده بودند. بعد از اینكه اختلافها پدیدار شد حزب زحمكتشان ملت ایران و حزب استقلال همراه با احزاب مخالف دیگر مانند حزب توده و چند حزب دیگر در جبهه مخالف قرار گرفتند. بعد از این اتفاقات فضا متفاوت شده بود و دربار هم در موضع مخالفت قرار گرفته بود. لذا در ابتدا كه اصل ملی شدن صنعت نفت توشیح شده بود مخالفت آنچنانی نبود. تا آن هنگامی هم كه پرونده در شورای امنیت و دیوان عالی دادگستر جریان داشت، مخالفتی نبود. جالب است روزی كه دیوان رای به عدم صلاحیت خود داد همان روز سی تیر بود. بعد از آن ٩ اسفند پیش آمد و شاه خیال ترك ایران را داشت. در پی آن جنجالها و تظاهراتی به وجود آمد. این واقعه نقطه عطفی بود در بروز اختلاف كه نهایت هم به كودتای ٢٨ مرداد منجر شد. اما به نظر میرسد كه تودهایها از همان ابتدا با مصدق مخالفت میكردند. درست است. این مخالفت چند دلیل داشت. اول اینكه چون جنبش ملی شدن نفت را امریكا تایید كرده بود، اعتقاد داشتند كه اینها در راستای سیاست توقف و مهار است و هدف امریكا این است كه جانشین انگلیسیها شوند. استالین معتقد بود كه انگلستان یك امپریالیست رو به زوال است و امریكا میخواهد به عنوان قدرت مسلط جانشین شود. نكته دوم از دید استالین جنبشهایی كه در غیر جهان غرب مطرح میشد، فرآیندش در همان چارچوب حل و فصل میشود. بنابراین برای رهبران این جنبشها ارزش انقلابی قایل نبودند. نه برای گاندی یا نهرو و مصدق. نكته سوم این است كه معتقد بودند هر جنبشی كه ارتباطی با سوسیالیسم و حزب كمونیسم ایران نداشته باشد، قابل اطمینان نخواهد بود. به همین دلیل هم حزب توده از ابتدا در مقام مخالفت برآمده بود، اعتصاب كارگران نفت را آغاز كرد و این را یك حقیقت بورژوازی تلقی میكرد. تودهایها در روزنامههایشان همیشه مصدق را مصدقالسلطنه خطاب میكردند كه در شأن رهبر یك جنبش مردمی نبود. میتوان گفت كه رفتار تودهایها در تمام مراحل كارشكنی بود و ترجیحشان این بود كه وضع موجود حفظ شود و انگلستان حضور داشته باشد و نه امریكا. دیدگاه استالین در رابطه با جنبش ملی شدن صنعت نفت مثبت نبود و آن را به نفع شوروی نمیدانست. البته بعد از مرگ استالین، مالینكوف پیشنهاد همزیستی مسالمتآمیز را داد. بنابراین نه تنها در كودتای ٢٨ مرداد بهطور كلی شركت نكرد بلكه اجازه نداد كه كشورهای بلوك شرق از دولت كودتا نفت خریداری كنند، در شرایطی كه ایران كاملا نیازمند فروش نفت بود. مصدق از خانواده قاجار بود. این قاجار بودن او باعث رویارویی او با شاه كه از خاندان پهلوی بود و قاجار را از قدرت سرنگون ساخته بودند نمیشد؟ در واقع تاثیر این امر را چقدر میدانید؟ خیر. توجه داشته باشید كه مصدق از مادر قاجار بود و نه از پدر. آن هم در تصمیمهای سیاسی مصدق تاثیرگذار نبود. كسان زیادی بودند كه از خاندان قاجار بودند اما به لحاظ سیاسی كاملا متفاوت میاندیشیدند. مثلا ایرج اسكندری هم از خاندان قجر بود اما در حزب توده فعالیت داشت. یا نصرتالدوله كه در خدمت دولت كودتای رضاشاه درآمد، از خاندان قاجار بود. در مسائل سیاسی شخصیتها بر اساس مقتضیات زمان تصمیمگیری میكنند. بنابراین مصدق هیچگاه كوچكترین اشارهای به این ارتباط مادری ندارد. همچنین در ایران نسب پدر است كه مهم است و نه نسب مادر. یكی از برنامههای مصدق قانون اصلاح انتخابات بود كه نتوانست به سر انجامی هم برساند. وی در نظر داشت كه در قانون جدید انتخابات افراد بیسواد حق رای نداشته باشند. به این دلیل كه آنها مقدمات توسعهیافتگی را نمیدانند. این اقدام مصدق یكسویه كاملا نخبهگرایی دارد. اما ما شاهد این هستیم كه در سالهای اخیر منتقدان مصدق وی را به پوپولیست بودن محكوم میكنند. نظر شما در اینباره چیست؟ جنبشهای اجتماعی سیاسی ابعاد مختلفی دارد. بنابراین در همه جنبشها مانند انقلاب كبیر فرانسه یا انقلاب اكتبر یك بعد پوپولیستی دارد. ضمن اینكه رهبری این جنبشها را رهبران اندیشمند هدایت میكنند، شمای پوپولیستی در این انقلابها برای بسیج جامعه گریزناپذیر میشود. منتهی بعضی تماما پوپولیستی میشوند. جنبش نهضت ملی ایران در چارچوب نظام حقوق بینالملل بود و ایراد بینالمللی بر آن اصلا وارد نبود. پوپولیستی به معنای تام آن تابع ضوابط شناخته شده نیست و تنها از عوام فریبی استفاده میكند. جنبشهایی كه رهبران آن دارای تجارب و دانش اجتماعی و سیاسی هستند، علاوه بر جنبش خودشان بر دیگر كشورهای دنیا هم تاثیر میگذارند. جنبش انقلاب كبیر فرانسه درست است كه نافرجام بود، اما سه جریان برخاسته از این انقلاب بود. لیبرالیسم، پارلمانتالیسم و حتی ناسیونالیسم برخاسته از این انقلاب بود. نخستین تاثیری كه این انقلاب داشت بر جنبشهای استقلالطلبانه امریكای لاتین بود. به هر حال در هر انقلابی یك شمایی از نگاه پوپولیستی وجود دارد اما اصل انقلاب رهبران و كادر تحصیل كرده آن هستند. در هر انقلابی كادر فرماندهی در دست یك الیتی هست. اما بعضی در جنبشها تنها بر شعار پوپولیستی تمركز میكنند. كه اتفاقا بعدا به نفع دشمنانشان میشود. رهبران جنبشها باید یك جهانبینی و پرسپكتیو داشته باشند. از نظام بینالمللی آگاهی داشته باشند و در چارچوبهایی حركت كنند كه امكان ضربههای انتقادی كمتر باشد. نهضت ملی كردن صنعت نفت كوچكترین ایرادی به لحاظ حقوق بینالملل نداشت. به همین دلیل بود كه در تمام دادگاههای بینالمللی توانست پیروز باشد. مصدق با رسیدن به مسند نخستوزیری یك ظرفیت بیسابقه برای تغییر و تحول به دست آورد. به نظر شما مصدق میتوانست با تمهیداتی از كودتای بیست و هشت مرداد جلوگیری كند و این ظرفیت را حفظ كند؟ ببینید غربیها دنبال منافع خود هستند. ایران یك نظام بینالملل انرژی بود. شركتهای موسوم به هفتخواهران یك مافیا بودند. ایران نمیتوانست این نظام مافیایی را دگرگون كند. تنها میتوانست آن را تعدیل كند. اینها خواستار حذف یكدیگر نبودند و نیستند، بلكه میخواستند با همدیگر مشاركت كنند. حتی وقتی ما نفت را ملی كردیم هیچ كدام از شركتهای امریكایی حاضر نشدند خریدار نفت ایران باشند؛ چرا كه آنها نمیخواستند ماهیت آناتومی رابطهای كه بین شركتهای معروف به هفت خواهران بود را به هم زنند. اما رقابت مسالهای پذیرفته شده بود. نهایتا قبول كردند كه با شركت نفت ایران مشاركت كنند. اصل ٥٠-٥٠ را هم كه در قرار داد گس- گلشاییان قبول نمیكردند، قبول كردند. اما ما اعتقاد داشتیم كه اگر نفت را ملی كردیم باید آزادی عمل كامل داشته باشیم و هركاری كه صلاح بدانیم و اقتضائات منافع ملی ما باشد میتوانیم انجام دهیم. در واقع ما فاقد یك نظام كارشناسی بودیم. هایمن هم اشاره كرده بود كه ایرانیها به نظام بینالمللی و ضوابطی كه فیما بین آن حاكم است، آگاه نیستند. موضعگیری فراتر از ٥٠-٥٠ برای آنها قابل قبول نبود بنابراین به جایی رسیدند كه برای رسیدن به مقصود باید رژیم ایران را تغییر دهند. یعنی شما سرنگونی مصدق را گریزناپذیر میدانید؟ ملی شدن صنعت نفت تبدیل به یك تابو شده بود. مخالفان داخلی فقط در طلب پیدا كردن نقاط ضعف بودند. حتی امروز هم بعضی از وابستگان آن زمان مدعی هستند كه مصدق عامل انگلیس بود. بنابراین پیشنهاد بانك بینالمللی را كه نافی ملی شدن صنعت نفت بود را عدول و خیانت از نهضت فرض میكردند. به همین دلیل هم در یك تنگنایی قرار گرفته بود. اگر میخواست انعطافپذیری نشان دهد، عدول از مساله ٩ مادهای و ملی شدن صنعت نفت بود، این بازنمایی را داشت كه در خدمت مصالح و منافع خارجیها است. حتی تا هنگامی كه زندانی و تبعید شد هم مخالفینش این تهمتها را به او میزدند، وای به حال زمانی كه در چنین شرایطی قرار میگرفت. همانطور كه گفتم ملی شدن صنعت نفت به یك تابویی تبدیل شده بود كه انعطافپذیری آن را غیر ممكن میكرد.
منبع: اعتماد
آ
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید