طباطبایی: تمایزی میان فلسفه و معاصر بودن آن وجود ندارد

1395/2/14 ۱۰:۰۶

طباطبایی: تمایزی میان فلسفه و معاصر بودن آن وجود ندارد

نشست «معاصر بودن فلسفه و دیدگاه نامتناهی» با سخنرانی محمدتقی طباطبایی، استادیار گروه فلسفه دانشگاه تهران و عضو سابق گروه غرب‌شناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ۱۲ اردیبهشت در تالار کمال دانشکده ادبیات دانشگاه تهران برگزار شد. در این نشست استادانی چون حسین مصباحیان و رضا داوری‌اردکانی نیز حضور داشتند.

 

        
گزارش نشست «معاصر بودن فلسفه و دیدگاه نامتناهی»


 

نشست «معاصر بودن فلسفه و دیدگاه نامتناهی» با سخنرانی محمدتقی طباطبایی، استادیار گروه فلسفه دانشگاه تهران و عضو سابق گروه غرب‌شناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ۱۲ اردیبهشت در تالار کمال دانشکده ادبیات دانشگاه تهران برگزار شد. در این نشست استادانی چون حسین مصباحیان و رضا داوری‌اردکانی نیز حضور داشتند.
طباطبایی در این جلسه با بررسی این مساله که فلسفه به چه کار می‌آید به این مهم پرداخت که تمایزی میان فلسفه و معاصر بودن آن وجود ندارد، چون فلسفه همواره یک نقد، ‌گذار و تلاش است و هیچ فیلسوفی نمی‌تواند دیدگاه نامتناهی را نقض کند. در ادامه سخنان این مدرس دانشگاه درباره معاصر بودن فلسفه به اختصار آمده است.

  فلسفه دانشی مرده نیست
محمدتقی طباطبایی:  ممکن است خیلی از شما بارها دچار این سردرگمی شده باشید که فلسفه به چه کار می‌آید؟ پاسخ‌ها در برابر این سوال متفاوت است ولی تقریبا همگی همدل هستیم که فلسفه کاری بی‌فایده و دانشی مرده نیست بلکه تلاشی است زنده و ربط به فهم و نسبت عقلانی ما با زمانه و جهانی دارد که در آن زیست می‌کنیم. یعنی شما فیلسوفی را پیدا نمی‌کنید که فلسفه را با دانستن تاریخ اندیشه یا دانستن تعریف‌ها و اصل‌های موضوع و متعارف یکی بداند.
تمایزی میان فلسفه و معاصر بودن آن وجود ندارد چون فلسفه همواره یک نقد، ‌گذار و تلاش است و هیچ فیلسوفی نمی‌تواند دیدگاه نامتناهی را نقض کند یا نادیده بگیرد. باور ما به معاصر بودن فلسفه دلیل و جهت ناپیدایی است که با وجود تمامی تفاوت‌ها در برداشت‌مان از فلسفه هنوز ما را به آن مشغول می‌دارد و نمی‌گذارد از پرداختن به فلسفه احساس بی‌حاصلی کنیم.
اگر معاصر بودن فلسفه را همچون ایجاد نسبتی عقلانی و زنده با زمانه و جهانی که فیلسوف در آن می‌زید در نظر بگیریم، این نسبت، نسبتی خواهد بود با کل جهان. فیلسوف با کلیت جهان روبه‌روست نه با اجزای آن و در چنین نسبتی است که امر نامتناهی خود را آشکار می‌کند. فیلسوف در تلاش برای فهم عقلانی جهانی که تجربه می‌کند با خود مفهوم جهان، همچون کلیت جهان تجربی روبه‌روست و اگر وحدت این مفهوم نباشد او نمی‌تواند به تجربه خود سروسامانی عقلانی بدهد و بنابراین شرط امکان تلاش او برای فهم عقلانی جهان، وحدت جهانی است که تجربه در بستر آن رخ می‌دهد. از سوی دیگر این جهان امری است فراتر از فیلسوف، به همین خاطر همچون مرز و حدی پیرامون تلاش عقلانی وی را فرا می‌گیرد و همواره مقدم بر هر تجربه او جای دارد.

  تمایز امر نامتناهی و دیدگاه نامتناهی
فیلسوف می‌کوشد با فرارفتن از تناهی تجربه فردی خود به سوی آن فرا رود تا بتواند جهان را نه صرفا از دیدگاه تجربه متناهی بلکه از دیدگاهی نامتناهی بنگرد. دیدگاه نامتناهی برگرفته از ضرورت عقلانی امر نامتناهی برای توجیه عقلی هر تجربه متناهی است. نکته مهم اینکه ضرورت حضور امر نامتناهی در فلسفه امری است که از آغاز فلسفه تا امروز وجود داشته و حذف شدنی هم نیست.
میان امر نامتناهی و دیدگاه نامتناهی تمایزی وجود دارد که باید به آن توجه شود. امر نامتناهی یک ضرورت عقلانی است که برای توجیه عقلانی تجربه همچون امری آغازین و شرطی نامشروط نیازمند آن هستیم. اما دیدگاه نامتناهی یک گام فرارفتن است، در واقع فیلسوف در نسبت ضروری و ناگزیری که با امر نامتناهی دارد، گامی فراتر نیاز دارد تا بتواند آغاز عقل را با آغاز واقعیت یکی کند. اینجا درست  جایی است که باید فیلسوف پا را از قلمروی تجربه متناهی بیرون بگذارد و به سوی قلمروی نامتناهی برود و بکوشد تا از نگاه نامتناهی و نه صرفا در نسبت با نامتناهی به جهان بنگرد.

منبع: فرهیختگان

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: