او که میرزا نیست فرنگی‌مآب است!

1395/2/6 ۱۰:۰۶

او که میرزا نیست فرنگی‌مآب است!

«فرنگی‌مآبی» از آن‌دست پدیده‌های تاریخی دویست ساله اخیر ایران به شمار می‌آید که تاکنون تصویری دقیق از آن عرضه نشده و به دست نیامده است. این پدیده اما از موضوع‌های مهم در حوزه تاریخ اجتماعی ایران برشمرده می‌شود که با وجود تمرکز برخی پژوهشگران بر جنبه‌های گوناگون آن، هنوز به گونه دقیق واشکافی نشده است. فرنگی‌مآبی، در یک تعریف گسترده، به یک دگرگونی بزرگ در تاریخ معاصر ایران اشاره دارد؛ رویارویی دو جبهه سنت‌گرایی و نوین‌خواهی در برابر یکدیگر. این اما یک تعریف کلی است که ممکن است بسیاری بپذیرند. هنگامی که به جزییات توصیف و تحلیل این پدیده وارد شویم، اختلافات بسیار در میان پژوهشگران و تاریخ‌نگاران پدید می‌آید.

 فرنگی‌مآبی در دوره قاجار از نگاه یک مخالف
 

  مژگان جعفری: «فرنگی‌مآبی» از آن‌دست پدیده‌های تاریخی دویست ساله اخیر ایران به شمار می‌آید که تاکنون تصویری دقیق از آن عرضه نشده و به دست نیامده است. این پدیده اما از موضوع‌های مهم در حوزه تاریخ اجتماعی ایران برشمرده می‌شود که با وجود تمرکز برخی پژوهشگران بر جنبه‌های گوناگون آن، هنوز به گونه دقیق واشکافی نشده است. فرنگی‌مآبی، در یک تعریف گسترده، به یک دگرگونی بزرگ در تاریخ معاصر ایران اشاره دارد؛ رویارویی دو جبهه سنت‌گرایی و نوین‌خواهی در برابر یکدیگر. این اما یک تعریف کلی است که ممکن است بسیاری بپذیرند. هنگامی که به جزییات توصیف و تحلیل این پدیده وارد شویم، اختلافات بسیار در میان پژوهشگران و تاریخ‌نگاران پدید می‌آید. برخی، فرنگی‌مآبی را یکی از ویژگی‌های جریان تجددخواهی ایرانیان پس از پیروزی جنبش مشروطیت و مشخصا دگرگونی‌های نخستین سال‌های سده چهاردهم خورشیدی می‌دانند. در چنین دیدگاهی، دگرگونی‌های جامعه ایران در این دوران که بیشتر برگرفته از تحولات گسترده در جامعه اروپای آن روزگار بود، در رویارویی با سنت‌های کهن جامعه و ایستادگی‌های آن در برابر تجددخواهی، به فرنگی‌مآبی تعبیر شد. مخالفان این دیدگاه، اما برداشت سطحی از دگرگونی‌های اجتماعی در اروپا و کاهش آن به برخی نمادها و نشانه‌ها را فرنگی‌مآبی نام گذارده‌اند. از این‌ها که بگذریم، مطالعه در منابع و اسناد تاریخی دو سده اخیر نشان می‌دهد فرنگی‌مآبی، واژه‌ای است که تااندازه‌ای بار منفی محتوایی در خود نهفته دارد. آنگونه که گواهی‌های تاریخی نشان می‌دهد، این تعبیر در واقع از سوی مخالفان چنان تغییرها و دگرگونی‌ها رواج یافته است. این مساله حتی تا آنجا پیش رفت که در دوره‌هایی از تاریخ معاصر ایران به یک ناسزای سیاسی بدل شد. سیدحسن تقی‌زاده از مشهورترین سیاستمدارانی است که مخالفانش می‌کوشیدند با فرنگی‌مآب خواندنش، بر او بتازند؛ پدیده‌ای که او خود نیز با نوشته‌هایش در این‌باره، در رواجش سهمی پررنگ داشت.
شیوه زندگی شخصی و اجتماعی در زمینه‌های گوناگون، از پوشش و شیوه غذا خوردن و سخن گفتن گرفته تا رفتارها و مناسبات اجتماعی، در روزگار مورد اشاره، بیشتر از سوی مخالفان دگرگونی‌ها، در قلمرو فرنگی‌مآبی می‌گنجیده است.
قهرمان میرزا سالور نام‌بردار به «عین‌السلطنه»، فرزند عبدالصمد میرزا سالور «عزالدوله» یکی از کارگزاران حکومتی در نیمه نخست حکومت قاجار، نگارنده کتاب «روزنامه خاطرات عین‌السلطنه» است. این کتاب ارزشمند در واقع روزنگاری‌های چند دهه زندگی قهرمان میرزا را در تهران و قزوین دربرمی‌گیرد. لابه‌لای نوشته‌های این تاریخ‌نویس و رخدادنگار، تصویری از زندگی خصوصی و اجتماعی ایرانیان در آن روزگار را می‌توان به تماشا نشست. روزنامه خاطرات عین‌السلطنه، از این منظر اهمیتی فراوان دارد. فرنگی‌مآبی از موضوع‌هایی به شمار می‌آید که عین‌السلطنه در جای‌جای نوشته‌هایش بارها بدان اشاره کرده است. از لحن کلام و گونه نگاه وی، می‌توان رویکرد مخالف وی را در برابر پدیده‌هایی دریافت که خود بر آن‌ها فرهنگی‌مآبی نام می‌گذارد؛ این مساله با توجه به پایگاه اجتماعی و خانوادگی وی در تناسب با دربار و حکومت چندان شگفت‌انگیز نیست. در «روایت‌نگار» امروز، پدیده فرنگی‌مآبی را از دریچه نگاه عین‌السلطنه به تماشا نشسته‌ایم تا دریابیم یکی از مخالفان این پدیده جنجال‌برانگیز تاریخ معاصر ایران چگونه آن را توصیف کرده است.


مظاهر فرنگی‌مآبی‌
«[در روزگار پهلوی اول] گفتند [تا] زنها باحجاب [باشند] مملكت ترقی نمی‌كند حجاب برداشته شد. خانمها به این اكتفا نكرده سر و گردنهای قشنگ خود را بیرون انداخته... حتی جوراب هم پا نكرده ساقهای زیبای خود را به همه نشان دادند. [از رفتن] توی این كافه آن كافه، شرب مسكر، رقص، آواز، آن مفاسد برخاست. داخل وزارتخانه‌ها شدند. رئیس و مرئوس از صبح تا تعطیل اداره همه كار را زمین گذاشته مشغول عشق‌بازی شدند. پیش‌آهنگ ترتیب دادند. یك ماه یك ماه دختر و پسرهای جوان را منظریه برده نگاه داشتند. ... چه و چه داستانها. تشویق می‌كردند. چطور شب‌نشینی در فلان باغ، عمارت منعقد می‌كردند. از مردها ورودیه گرفته خانمها مجانی [بود]. از جوانها برای شنا پنجاه تومان ماهانه می‌گرفتند، دختر هیچ آزاد. باری خیلی مطالب دیگر».


نواب شیرازی و فرنگی‌مآبی‌
«دیروز منزل شارژدافر خیلی خوش گذشت. بسیاری از فرنگیها جهت بازی آمدند. در اول ورود نزدیك چادر من شخص فرنگی را دیدم كه كلاه پوست فلفل نمكی شبیه به كلاههای ایرانی بر سر گذاشته به او دست دادم. جلوی اطاق مستر كندی جلو آمد. دیدم آن شخص مترجمی می‌كند و به طریق فرنگیها فارسی را حرف می‌زند. خیلی بدتر از سایر مترجمین لكنت كلی در زبان دارد. داخل اطاق شده باز مترجمی می‌كرد. من خودم می‌توانستم حرف بزنم و حرف آنها را بفهمم. سابق هم مترجم میانه نبود. این شخص نمی‌گذاشت من حرف بزنم و اصرار داشت كه من فارسی حرف بزنم و من میل بر انگلیسی حرف زدن داشتم. باری از آنجا رفتیم به مكان بازی. همان شخص رفت لباس بازی در بر كرد و سر برهنه مراجعت كرد و مشغول بازی شد. من هم قدری بازی كردم. وقت آمدن از یكی از نوكرهای سفارت اسم آن شخص را پرسیدم. گفت نواب شیرازی است. خیلی تعجب كردم كه فرنگی‌مآبی به جهنم! دیگر این وضع حرف زدن فارسی چه قسم بود. وقتی كه در اطاق بودم پرسیدم شما كجا زبان فارسی را تحصیل كرده‌اید. بنا كرد به خندیدن كه من اهل ایران هستم. گفتم من شما را نمی‌شناسم چه می‌دانم كی هستید. باری تمام لباس و آداب و كلاه و رفتار كه فرنگی بود یك طرف، این حرف زدن ایرانی را به قسم فرنگی یك طرف. به خدا از هزار فرنگی فارسی را بدتر حرف می‌زد. با وجود اینكه اهالی شیراز خیلی فصیح هستند و شیرین و خوب فارسی را حرف می‌زنند، از كثرت فرنگی‌مآبی زبان را هم تغییر داده بود».

فكلی‌ها و فرنگی‌مآبی
«خیابان بكلی خلوت بود مگر چند نفر از آقایان فكلی كه از ما رد شده بودند و به تعجیل مراجعت كردند. من و افخم‌الدوله خواستیم كمكی از درشكه‌چی كنیم بقدری خودش واهمه كرده بود كه نگذاشت نگاه به اسب كنیم. آقایان فكلی هم از ما خیلی تنبل‌تر و بیكاره‌تر بودند. آخر یك نفر از آنها عقلش رسیده به قهوه‌خانه‌ای كه نزدیك بود رفت. (قهوه‌خانه‌ها كه مركز كالسكه‌چی مهتر و جلودار است). صدا زده جمعی از این قبیل اشخاص بیرون آمدند. آن‌وقت «فكلیها» با سر و دست سلامی داده كه اگر امری نیست برویم. من هم در نهایت «فرنگی‌مآبی» دست داده و بعضی را هم با سر و دست تعارفی كرده تشریف بردند».


ترقی آن‌ها، فرنگی‌مآبی ما
«حقیقت آنها هم خوب ترقی كرده‌اند. كسی كه ترقی نكرده ماها هستیم. هرچه افعال بی‌معنی فرنگیها بوده آموخته‌ایم، هرچه صنایع و قانون‌های خوب داشته‌اند كنار گذاشته ابدا ملاحظه نكرده‌ایم. از فرنگی‌مآبی عصا دست گرفتن، عینك گذاشتن، پیراهن و دستمال‌گردن پوشیدن و بستن، سیگار كشیدن، تندتند حرف زدن، سر و دست در وقت تكلم جنباندن، عرق و شراب وافر خوردن را یاد گرفته‌ایم. دیگر آن چیزهای خوب را یاد نگرفته‌ایم و در حقیقت همین كارها كفایت می‌كند. دو مدرسه داریم، سی سال است همان شاگردهای روز اول هنوز درس می‌خوانند و دو نفرشان صاحب كمال نشده‌اند».


حکیم فرنگی‌مآب
«صبح زود از خواب بیدار شدم. رو به رودك روانه شدیم. ... یك ساعت و نیم كشید تا به ده سوهانك رسیدیم. امیرزاده محمدحسن میرزا به ده سوهانك ییلاق آمده‌اند. منزل محمدحسن میرزا وارد شدیم. خیلی نشستیم تا وقت ناهار شد ناهار خوردیم. ... چهار به غروب مانده از سوهانك سوار شدیم. آقا میرزا علی‌اصغر امشب منزل محمدحسن میرزا ماند. قدری سربالائی آمدیم. این را ننوشتم دیشب وقت سحر احوال میرزا تقی خان بهم خورد. خیلی خون از گلویش آمده بود. صبح بهتر شده بود ولی به این صورت آمدنش ممكن نبود. یك حكیم فرنگی‌مآبی پیدا كرده بود قدری دوا داد خورد در شمران ماند، تا اگر تا دو روز دیگر حالش بهتر شد بیاید و الا برود شهر».


مستاجر فرنگی‌مآب‌
«صبح منزل بودم مشغول تمیز نمودن باغ. خیلی كثیف است. هر پائیز می‌گویم امسال باغ آنقدر كار ندارد زمستان كه تمام می‌شود می‌بینم از سال گذشته كثیف‌تر است. اجاره‌نشین آن خانه ما رفته. اسبابهایش را نگاه داشته تا سی تومان كرایه سه ماهه را گرفتیم. خیلی خانه را خراب كرده بودند. دو سه تومان مزد برداشتن خاكروبه دارد. با وجود اینكه شخص عیاش فرنگی‌مآبی بود شبی نبود كه صدای مطرب از آن خانه نیاید. در ماه اگر دو شب [نبود كه] مطرب و مهمان در آن خانه نبود. تمام مال پدر و مادرش را به این قسم هرزگیها تمام كرد و حال جز مواجب چیزی ندارد. شبهای محرم و صفر هم مطرب می‌آورد».


کارت دعوت عروسی و فرنگی‌مآبی
«صبح تولوی خان رقعه دعوت عروسی شعاع‌الدین میرزا پسر عزیزالدوله را فرستاد. رسم است رقعه دعوت یك روز بلكه دو روز، اگر فرنگی‌مآبی كنی پنج روز چهار روز قبل باید برسه».

منتظم‌الملك؛ فرنگی‌مآب‌
«من گمان می‌كردم منتظم الملك یك میرزا مانندی است، اما خیر شخص آراسته مبادی آداب فرنگی‌مآبی بود. خیلی قطور و بلند قد، تقریبا پنجاه و پنج شش سال داشت. عمارت بسیار قشنگ، اطاقهای تمیز مبله مثل عمارات شهر، نیمكت و صندلیهای گلدوزی فنری، آینه‌های بدن‌نما، جار، لامپ، خیلی خیلی عالی مجلل و مزین. تمام ظروف سر سفره‌اش چینیهای صورتی قدیم اعلی بود. یك تخت‌خواب و رخت‌خوابی برای من تهیه كرده بودند كه هرگز به خودم ندیده بودم»

منبع: شهروند

سایر تصاویر

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: