1395/1/30 ۱۰:۲۹
محل قرار خانهای است كه روزگاری اقامتگاه آیتالله طالقانی بوده است. خانهای قدیمی با حیاطی بزرگ حوالی چهارراه صفیعلیشاه كه امروزه محل كار و فعالیتهای دختر آن مرحوم شده است. پایین كارگاه خیاطی است و بالا محل جلسات. بعد از چند دقیقه دكتر محمد مهدی جعفری هم به ما میپیوندد. استاد نهجالبلاغه و قرآنپژوه كهنهكار سالهای بسیاری است كه دیگر در تهران اقامت ندارد.
به وهابیگری متهم شد اما آیت الله بروجردی از او حمایت كرد
محسن آزموده- علی ورامینی: محل قرار خانهای است كه روزگاری اقامتگاه آیتالله طالقانی بوده است. خانهای قدیمی با حیاطی بزرگ حوالی چهارراه صفیعلیشاه كه امروزه محل كار و فعالیتهای دختر آن مرحوم شده است. پایین كارگاه خیاطی است و بالا محل جلسات. بعد از چند دقیقه دكتر محمد مهدی جعفری هم به ما میپیوندد. استاد نهجالبلاغه و قرآنپژوه كهنهكار سالهای بسیاری است كه دیگر در تهران اقامت ندارد. اما كلاسهای نهجالبلاغه هر دو هفته یكبار او را به تهران میكشاند. از این فرصت استفاده میكنیم اینبار قرار گفتوگو را حضوری میگذاریم و بهانه گفتوگو محمدتقی شریعتی است. محمد تقی شریعتی، بنیانگذار كانون نشر حقایق آنقدر فعالیت مذهبی و فكری داشته است كه نامش بیشتر از اینها بر سر زبانها باشد. اما از خلافآمد عادت اینبار نام پدر زیر سایه گسترده نام پسر قرار گرفته است. محمد تقی شریعتی از جمله افرادی بود كه با رویكرد نوگرایانه و اصلاحطلبانه به دین، فعالیت خود را آغاز كرد و تاثیرات زیادی در این زمینه برجای گذاشت. از مهمترین اقدامات او تاسیس كانون نشر حقایق اسلامی بود كه با هدف گسترش روح متعالی و مترقی اسلام و مقابله با فعالیتهای حزب توده بنیان گذارده شده بود. جعفری از زمان دبیرستان با نام استاد شریعتی آشنا میشود اما نخستین دیدار سالها بعد و در كانون اتفاق میافتد و این آشنایی تا آخر عمر مرحوم محمد تقی شریعتی هم ادامه پیدا میكند. در گفتوگوی نسبتا بلندی كه با دكتر جعفری داشتیم، صحبت تنها محدود به محمد تقی شریعتی نماند. نمیشود از شریعتی پدر گفت و از پسر صحبتی به میان نیاید. زیست پرفراز و نشیب و حافظه مثال زدنی دكتر جعفری باعث شد كه سخنان جدید و شنیدنی از مرحوم محمدتقی شریعتی و پسر پرآوازهاش بیان شود كه خواندن آنها خالی از لطف نیست. برای شروع بحث كمی در مورد حال و هوا و زمانهایی كه استاد محمدتقی شریعتی در آن پرورش یافته بود صحبت بفرمایید و اینكه مكتب اندیشهای مكتب حوزه سنتی مشهد چه ویژگیهایی داشت و به طور كلی خاستگاه تفكر و اندیشه این شخصیت چه بود؟ استاد محمدتقی شریعتی یك روحانی سنتی بود از خانواده روحانی اهل سبزوار. اجداد ایشان هم روحانی بودند و این میراث به وی هم منتقل شد. اما استاد شریعتی به اقتضای زمان و در روزگار حكومت رضاخان روشنتر از سایر روحانیون سنتی بودند اما آنچه باعث تحول ایشان و مكتب خراسان شد، به تحولات ١٣٢٠ مربوط است. در این ایام كه همراه با روی كار آمدن محمدرضا شاه بود، فضای سیاسی كشور نسبتا باز شد و در كوتاهترین زمان ممكن كمونیستها با استفاده از فضای به وجود آمده فعالیتهای خود را آغاز كردند. در نخستین فرصت حزب توده را تشكیل دادند و فعالیت آنها هم سراسری شد. البته به این علت كه یكی از شعارهای آنها عدالت اجتماعی بود بنابراین بسیاری از مذهبیها از قبیل مرحوم احمد آرام، شمس آلاحمد، جلال آل احمد و... جذب آرا و رهتوشههای آنها كه از شوروی وارد كشور شده بود، گردیدند. احمد آرام تعریف میكند كه چگونه به باشگاه حزب میرفته و بدین علت كه نماز خود را به موقع اجابت میكرد از حزب اخراج شده است. با اینكه بسیاری از مردم ایران در آن دوره جذب این حزب شدند اما سران حزب هم چندان در ابتدا دست خود را رو نكرده بودند و بسیاری از شعارهای خود را از قرآن و نهجالبلاغه میگرفتند و تجلیل از امام حسن(ع) در نزد آنها جایگاه ویژهای داشت. گروه دومی كه در این فضا مجددا فعالیت خود را به صورت جدیتر از سر گرفتند، ملیون و میراثداران مرحوم دكتر مصدق بودند كه اكثریت از تكنوكراتهایی بودند كه درد وطن را داشتند اما فاقد برنامه و تشكیلاتی مشخص بودند. گروه سوم هم مذهبیها بودند كه درتهران و سایر شهرها از جمله مشهد زمینه فعالیت آنها مهیا شد. خراسان هم مانند سایر استانهای شمالی كشور به این دلیل كه در همسایگی كشور شوروی قرار داشت به طور طبیعی بیشتر در معرض تبلیغات كمونیستی شوروی بود. مرحوم محمدتقی شریعتی در واكنش به این گونه تبلیغات، «كانون نشر حقایق اسلامی» را در سال ١٣٢٢ در مشهد تاسیس كرد.
*** اگر اجازه دهید قبل از اینكه به فعالیتهای محمدتقی شریعتی در دهه٢٠ بپردازیم به بازه زمانی سال ١٢٨٦ كه ایشان متولد شدهاند تا شهریور ١٣٢٠ هم نگاهی داشته باشیم. استاد شریعتی در این تاریخ ٣٤ سال سن داشتهاند و دو ویژگی عمده داشتهاند؛ یكی اینكه با وجود اینكه تحصیلات حوزوی و سنتی داشتهاند اما معمم نبودند. نكته دوم این است كه حوزه سنتی مشهد ویژگیها و مولفههایی دارد كه آن را با حوزههای قم یا نجف و... متفاوت میسازد. قدری در مورد پیشینه ایشان و استادشان در حوزه هم صحبت بفرمایید. بنده از اساتید ایشان اطلاعی ندارم اما تا آنجایی كه از زبان خودشان و دیگران شنیدهام با توجه به اینكه در زمان رضا شاه فعالیت مذهبی به طور كلی قدغن شده بود، اما كسانی كه مجتهد بودند و درجات تحصیلی بالا داشتند نسبت به دیگران از آزادی عمل بیشتری برخوردار بودند. استاد محمدتقی شریعتی در این دوران فعالیت سیاسی چندانی نداشت و بیشتر كارهای مذهبی و سنتی رایج را انجام میداد. پس از شهریور١٣٢٠ است كه وارد عرصه فعالیت سیاسی میشود و به طور حتم بعد از تحولات همین سال است كه مكلا میشود. البته این نكته را هم اضافه كنم كه ایشان با اجازه از محضر مرحوم آیتالله بروجردی دست به این كار زد و مرحوم بروجردی هم چون تشخیص داده بود كه استاد محمدعلی شریعتی بدون عبا و عمامه بهتر میتواند كارهای سیاسی و تبلیغاتی انجام دهد با این درخواست موافقت كرده بود. حال و هوای خراسان قبل از شهریور ١٣٢٠ مانند جاهای دیگر كشور بود و حتی میتوان گفت فضای بستهتری هم حكمفرما بود. در خراسان معروف است كه با فلسفه مخالف هستند و مكتب تفكیك بیشتر از آنجا سرچشمه گرفته كه با فلسفه به طور كلی و با عرفان تا حدودی مخالفند. كسانی كه در آن زمان فعالیت داشتند بیشتر در همان زمینه سنتی كارهایی را انجام میدادند. استاد شریعتی هم همین گونه بودند و اگر تاریخ را تورق كنیم، میبینیم كه آثار محسوسی از آنها به یادگار نمانده است. در خراسان آن دوره بیشتر كوششها برای حفظ خود بود. حادثه مسجد گوهرشاد ارعاب زیادی را در میان مردم ایجاد كرد و كمتر میتوانستند فعالیتی در این زمینهها داشته باشند. تحولات زندگانی مرحوم محمدتقی شریعتی هم در این ایام به خوبی روشن نیست و كمتر كسی است كه اطلاع دقیقی از فعالیتهایی كه ایشان قبل از شهریور ١٣٢٠ انجام میدادند داشته باشد. همان طور كه شما هم اشاره كردید پس از شهریور ١٣٢٠، گروههای مذهبی هم وارد عرصه عمل سیاسی شدند. به نظر میرسد گروههای مذهبی خطر را هم از ناحیه شوروی و تبلیغات آنها میدیدند و هم تا حدود زیادی از ناحیه چهرههایی مانند احمد كسروی كه موضع ضد مذهب داشت یا فرقه بهاییت و... احساس میكردند. رویكرد مرحوم شریعتی به این تحولات چه بوده و آیا اساسا تاسیس كانون نشر حقایق اسلامی برای مقابله با این گروهها و تبلیغات آنها بوده است؟ نمیتوان صددرصد گفت كه فقط به خاطر این مسائل بوده است. ولی بیشتر فعالیتهایی كه صورت میگرفت واكنشی بود به آنچه تودهایها انجام میدادند. استاد شریعتی نقش فعالی در این زمینه داشتند و درسهایی را تدریس میكردند كه در نقطه مقابل آموزهها و تبلیغات ماركسیستی قرار داشت. علاوه بر این درسهای تاسیسی اسلامی هم میدادند و اساسا كانون نشر حقایق اسلامی برای زدودن حقایق دینی و سنتی از خرافات به وجود آمده بود. در چنین شرایطی كه زمینه برای فعالیت سنتی و دینی فراهم نبوده مرحوم شریعتی نقل میكنند كه در موارد بسیار زیادی از سوی گروههای چپ مورد تهدید قرار گرفتهاند. میگویند در ابتدا قصد تطمیع او را داشتهاند و حتی پیشنهاد ریاست فرهنگ خراسان را هم به ایشان دادهاند. در این باره از مرحوم دكتر پروین گنابادی نام میبرند كه چنین پیشنهادی به او داده است. آنطور كه مرحوم شریعتی گفته تهدید به مرگ زمانی مطرح شده كه پروسه تطمیع به جایی نرسیده و به همین دلیل در موارد زیادی او را با تهدیدات مختلف تحت فشار قرار میدادند. به هر حال این مكتب جای خود را در خراسان باز كرد و نسلی مانند مرحوم دكتر شریعتی، طاهر احمدزاده، حكیمی و... را پرورش داد. بنابراین هرچه جلوتر میآییم فعالیتهای مرحوم محمدتقی شریعتی بیشتر رنگ سیاسی پیدا میكند. مراجع سنتی و مراكز مذهبی چه نگاهی به كانون نشر حقایق اسلامی داشتند؟ آیا آنها هم با كانون و فعالیتهای آن همدلی میكردند یا آنها هم منتقد كانون بودند؟ كسانی كه در خراسان بودند بهشدت با كانون مبارزه میكردند. حتی در نزد آیتالله بروجردی هم شكایت مرحوم شریعتی را میكردند اما آیتالله بروجردی از ایشان حمایت میكرد و با وجود اینكه خود را از عرصه مسائل سیاسی دور نگه میداشت اما حمایتهای خود را از مشی و روش مذهبی مرحوم شریعتی به عمل میآوردند. یكی از تفاوتهای عمده كانون نشر حقایق اسلامی با مراكز سنتی مذهبی این است كه در این مركز فقه، اصول و متون عربی تدریس و آموزش داده میشود اما در كانون تاكید اصلی بر قرآن و نهجالبلاغه است. نگاه مرحوم محمد تقی شریعتی به این دو كتاب چگونه است؟ مرحوم شریعتی در پارهای اوقات به وهابیگری هم متهم میشدند. به این علت كه قرآن را اصل میدانستند و تفسیر میكردند و مخاطبان آنها هم اكثرا جوانها بودند. تفاسیر مرحوم شریعتی كه متاسفانه یك جلد بیشتر از آن باقی نمانده و به جزء سیام قرآن مربوط است، «تفسیر نوین» نام دارد. ایشان میگوید واژه نوین را از حسن الحدیث گرفتهاند. در واقع این تفسیری تازه بود كه مورد انتقاد سنتیها قرار گرفت. مرحوم آیتالله طالقانی در تهران و مرحوم سنگلجی نیز از جمله كسانی بودند كه تفاسیر آنها با انتقادات جدی از سوی حوزه و بخشهای سنتی روبهرو شد. البته مخالفت با تفاسیر ایشان به معنای ممانعت از فعالیت وی نبود. مرحوم شریعتی بیشتر بر قرآن و نهجالبلاغه تاكید داشتند و نقدهایی هم به مسائل سنتی مطرح میكردند و بیشتر مسائل اجتماعی را پررنگ میكردند. شما از اساتید تفسیر قرآن هستید. شیوه تفسیری مرحوم محمدتقی شریعتی چه تفاوتهایی با شیوه معمول و سنتی تفسیر داشت؟ من در مقالهای كه ضمن نشستی در دانشكده علوم اجتماعی دانشگاه تهران با حضور آقایان مهدوی راد و مهریزی و... ارایه شد به شیوه تفسیر ایشان و تفاوتهای آن با شیوه تفسیر پرتوی از قرآن آیتالله طالقانی پرداختهام. تفسیر مرحوم شریعتی در قالب نواندیشی دینی قرار میگیرد و ویژگی آن به مانند سایر نواندیشان دینی این است كه نقدی به تفاسیر سنتی گذشته دارد و آنها همانطور كه به سادگی نمیپذیرند، به سادگی و مطلق هم رد نمیكنند. بلكه نكات مثبت تفاسیر سنتی را كه به نظرشان درست است میپذیرند اما غالب مسائل را نقد میكنند و میگویند اینها بیشتر از یكدیگر اقتباس كردهاند و خود به صورت مستقل فاقد تفسیری نوین از قرآن بودهاند. ویژگی دیگر تفاسیر امثال مرحوم شریعتی این است كه مسائل تاریخی و اجتماعی را بیشتر از نظر اجتماع و مسائل روز مینگرند. به عبارت دیگر میخواهند قرآن را كتاب راهنمای عمل روز قرار دهند و نه به عنوان متنی متبرك و مقدس كه برای خالی نبودن عریضه از آن تفسیری هم عرضه كنند. اینها با رویكرد مسائل اجتماعی روز و استخراج پاسخ امروزی به قرآن مراجعه میكنند. در تفسیر نوین این ویژگی خیلی برجسته است. البته استاد خرمشاهی هم دیدگاهی خاص در مورد تفاسیر مرحوم شریعتی دارند كه با وجود اختلافنظرهای بنده با ایشان، نظرشان را به عنوان نظری محترم قبول كردم. استاد خرمشاهی معتقد است مرحوم شریعتی عمدتا به مسائل قدیمی و معجزه توجه داشته است. من هم این نظر را رد نمیكنم اما بر این باور هستم كه این مسائل قدیمی به صورت كاملا نو و جدید از سوی مرحوم شریعتی مطرح میشود و نه به معنای شقالقمر و معجزات دیگر كه در مورد پیامبران ارایه میشود. یعنی تلاش داشتند كه مانند مرحوم بازرگان تفسیری علمی ارایه كنند؟ بله، ایشان تلاش داشتند تفسیری علمی و اجتماعی را از قرآن به دست دهند. شما اشاره كردید كه به تدریج و تا زمان ملی شدن صنعت نفت همزمان با ملتهب شدن فضای سیاسی كشور، فعالیتهای كانون هم سیاسیتر میشد. رویكرد ایشان و نوع مواجهه ایشان با نهضت ملی شدن صنعت نفت چه بود و آیا اساسا ارتباطی با تحولات و جریانات این دوره داشتند؟ دوم هم اینكه بفرمایید سابقه آشنایی و رابطه ایشان با مرحوم بازرگان و مرحوم طالقانی و... به چه زمانی بازمیگردد و دریافتند كه اندیشهشان با یكدیگر مشابهتها و همسوییهایی دارد؟ در سالهای ١٣٢٥ با اشغال آذربایجان توسط شوروی، كانون گرایش بیشتری به ملیون و نهضت ملی پیدا كرد. با شروع بحثها و مبارزات برای ملی كردن صنعت نفت، مراجع و مذهبیها هم ملی شدن نفت را مسالهای ضداستعماری و مذهبی میدانستند. حتی مراجعی مانند آیتالله صدر، آیتالله خوانساری، آیتالله فیض و... در حمایت از نهضت ملی شدن صنعت نفت فتوا صادر كردند. در تهران افراد زیادی مانند آیتالله طالقانی حمایت میكردند و در مشهد نیز مرحوم شریعتی، آقای حكیمی، احمدزاده و دیگر اعضای كانون نشر حقایق اسلامی، برای نهضت ملی شدن صنعت نفت اقدمات زیادی را انجام دادند. اطلاع دقیقی از زمان آشنایی مرحوم شریعتی و مرحوم مهندس بازرگان و دیگر اعضای جبهه ملی ندارم اما در همین حد میدانم كه در دوران نخستوزیری دكتر مصدق این افراد ارتباطات نزدیكی با یكدیگر داشتند. این ارتباط در دوران بعد از كودتای ٢٨ مرداد به اوج خود رسید. در كمتر از دو هفته پس از انجام كودتا مهندس بازرگان و همكارانشان در تهران نهضت مقاومت ملی را تشكیل دادند و در مشهد هم مرحوم شریعتی به اتفاق عدهای دیگر شاخه مشهد این نهضت را راهاندازی كردند. ارتباطات میان تشكیلات نهضت در تهران، مشهد و تبریز به قدری نزدیك و عمیق بود كه در سال ١٣٣٦ و زمانی كه نخستوزیر اقبال تصمیم به ریشهكنی نهضت گرفته بود، مرحوم شریعتی و دكتر شریعتی را كه در آن زمان هنوز جوان و ناشناخته بود دستگیر میكند و به همراه عدهای دیگر از جمله حاجآقا حكیمی، با هواپیمای ارتشی از مشهد به تهران منتقل و در قرلقلعه زندانی میكنند. شما از چه زمانی با مرحوم شریعتی آشنا شدید و محضر ایشان را درك كردید؟ من نام ایشان را هنگامی كه در مقطع دبیرستان و سپس در سالهای ٣٧، ٣٨ كه در دانشگاه شیراز درس میخواندم، شنیده بودم. در سال ١٣٤٠ ما عضو انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه شیراز بودیم. قرار بود كنگره انجمنهای اسلامی در مشهد و در خدمت مرحوم آیتالله میلانی تشكیل شود. من هم به اتفاق چند نفر به نمایندگی از انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه شیراز به تهران آمدیم و در دیداری كه با اعضای انجمن اسلامی مهندسین داشتیم، اعلام شد كه مرحوم میلانی گفتهاند كه با توجه به كوچك بودن و محیط امنیتی شهر مشهد، بهتر است كنگره در تهران برگزار شود. بنابراین چون از ابتدا قصد زیارت بارگاه امام رضا را داشتیم، عازم این شهر شدیم. در مشهد با لطف دوستان و به خصوص مرحوم دكتر شریعتی به كانون دعوت شدیم و ایشان را ملاقات كردیم. پیش از آن هم با همت آقای سیدان به مدرسه علوی دعوت شدیم و مرحوم استاد شریعتی هم به عنوان سخنران حضور داشتند. ایشان در آن مراسم سوره والعصر را تفسیر كردند. از آن زمان به تدریج ارتباطات من با ایشان شكل گرفت و روز به روز عمیقتر شد. دستاورد كانون نشر حقایق اسلامی چه بود؟ نشریه خاصی منتشر میكردند یا كلاس داشتند؟ به طور دقیق چه فعالیتهای انجام میدادند؟ فعالیت سیاسیشان به دلیل فضای خفقان عمدتا مخفی بود اما فعالیتهای مذهبی این كانون هم شامل جلسات هفتگی میشد و هم نشریاتی داشتند كه به صورت جزوهای منتشر میشد. محدودیتی برای فعالیت آنها ایجاد میكردند؟ پس از اینكه ساواك در سال١٣٣٥ تاسیس شد، كنترلی هم روی آثار و فعالیتها صورت میگرفت؟ تصور نمیكنم كه كنترلی روی نشریات صورت گرفته باشد. پس از تاسیس ساواك حساسیتها بیشتر متوجه اعلامیهها و نشریات سیاسی بود. كانون نشر حقایق اسلامی ماهیتا تشكلی مذهبی بودند و از این نظر فشار آنچنان زیادی روی آنها نبود. عباس میلانی در كتاب خود با نام «شاه» آورده است كه در دهه ٣٠ و ٤٠ فضا برای فعالیتهای مذهبی بهشدت باز بوده است. آیا مرحوم شریعتی و همكارانشان از این فضای به وجود آمده استفادهای هم میكردند؟ در دهه ٣٠ فضا بسیار باز بود ولی در دهه ٤٠ اصلا اینطور نبود و فشارها بسیار بالاتر رفت. در سال ١٣٤١ كه نهضت روحانیت شروع شد ساواك هم محدودیتهای بیشتری در هر دو زمینه مسائل مذهبی و سیاسی اعمال كرد. اتفاقا از همان زمان است كه سانسور خیلی شدید میشود. قبل از آن كسی در خصوص آثار منتشره سوال و جوابی نمیكرد اما از سال ١٣٤٠ به بعد باید كتابها و آثار چاپی را به صورت خیلی دقیق بررسی میكردند. كمی هم در مورد فعالیتهای مرحوم شریعتی در دهه ١٣٤٠ صحبت كنیم. یعنی زمانی كه فرزند ایشان (دكتر علی شریعتی) به یكی از بزرگترین روشنفكران تاریخ معاصر و ازموثرترین چهرههای فكری ایران در انقلاب اسلامی تبدیل شد. در این دهه مرحوم شریعتی چه فعالیتهایی انجام میدادند و رابطهشان با فرزند خود چگونه بود؟ آیا با یكدیگر همراه بودند و اساسا آیا تقابلی كه به طور معمول بین پدر و فرزند به وجود میآید، میان این دو به وجود آمد؟ تا جایی كه من اطلاع دارم و دكتر شریعتی هم میگفتند نه، این تقابل به وجود نیامد. دكتر شریعتی تربیتشده آن كانون بود و اتفاقا از شاگردان خوب و برجسته كانون بود. واقعیت این است كه نبوغ خاصی در دكتر شریعتی وجود داشت. این را همه دوستان و نزدیكان ایشان معترف هستند. نقل است كه یكبار مرحوم استاد شریعتی مسالهای را مطرح میكنند و پیرامون آن مباحث زیادی در كانون صورت میگیرد. دست آخر دكتر شریعتی پاسخ مساله را شرح میدهد و این مساله چنان پدر را شگفتزده میكند كه از او میپرسد چطور توانسته است بدون مطالعه كتابهای قدیمی به چنین نتیجه و پاسخ درستی دست یابد. دكتر هم جواب میدهد چون آن كتابها را نخواندهام به این نتیجه رسیدهام. به اعتقاد من هیچ تقابلی در میان نبوده بلكه در یك راستا بودهاند، منتها دكتر شریعتی قدری جدیدتر میاندیشید اما با این حال اندیشههایش مورد تایید استاد قرار داشت. این موضوع را از این لحاظ مطرح كردم كه شما اشاره كردید یكی از اهداف اولیه كانون مقابله با شبهات ماركسیستی بوده است. بعدا ما مشاهده میكنیم كه عدهای دكتر شریعتی را به عنوان ماركسیست مسلمان میشناسند. چطور است كه از كانون نشر حقایق اسلامی یك ماركسیست مسلمان بیرون میآید؟ این اتهام در مورد دكتر شریعتی كاملا بیاساس است. برخی مانند آیتالله طالقانی معتقدند دكتر شریعتی اندیشههای كمونیستی داشته اما من میگویم سوسیالیستی است. دكتر شریعتی با كتاب «ابوذر نخستین سوسیالیست خداپرست» یكی از اعضای اولیه جامعه سوسیالیستی خداپرست بود كه نخشب پایهگذاری كرده بود. اینها افكار سوسیالیستی ناظر بر عدالت اجتماعی داشتند اما در عین حال ماركسیستی نبود. استاد مرحوم شریعتی تا این سطح مخالفتی نداشت و اتفاقا در آثار خودشان هم رگههایی از چنین مباحثی وجود دارد. دكتر شریعتی نه ماركسیست است و نه تحت تاثیر ماركسیسم بود. اتفاقا حامد الگار میگفت تنها كسی كه در ایران صلاحیت آن را دارد علیه ماركسیسم صحبت كند، دكتر شریعتی است. البته این را در شرایطی میگفت كه عدهای اعتقاد داشتند دكتر شریعتی هیچ اطلاعی از ماركسیسم ندارد. نكته دیگر این است كه حزب سوسیالیستهای خداپرست بعدها كه مرحوم نخشب وارد نهضت مقاومت ملی شد، به «حزب مردم ایران» تبدیل شد. مرحوم دكتر سامی، دكتر پیمان، حسین راضی و... از موسسین حزب مردم ایران بودند. اینها در حزب مردم ایران مطالعات ماركسیستی انجام میدادند تا با اطلاعات كافی، دقیق و علمی بتوانند این حزب را رد كنند. دكتر پیمان و دكتر سامی هم به ماركسیست بودن متهم میشدند در حالی كه اینها ماركسیست نبودند بلكه برخی نكات مثبت ماركسیسم مانند عدالت اجتماعی و سوسیالیسم آن را میپذیرفتند. اما من اعتقاد دارم هیچ تقابلی میان استاد مرحوم و فرزند ایشان وجود نداشت. نكتهای كه مرحوم استاد مطهری در مورد دكتر شریعتی مطرح میكردند و میگفتند اندیشههای ایشان التقاطی و ملغمهای از اسلام و ماركسیسم و اگزیستانسیالیزم و... است را چطور میتوان حل كرد؟ مرحوم شهید مطهری دغدغه دین اسلام خالص را داشت. دوم هم اینكه در مورد صنف روحانیت تعصب خاصی داشتند. از نظر ایشان اسلام دكتر شریعتی خالص نبود. بله قبول دارم كه التقاطی بوده اما نه از نوعی كه بخواهد اصول ماركسیسم و اگزیستانسیالیزم و... را به عنوان اصول عقاید بپذیرد. بلكه همان نكات مثبت اینها را گرفته بود. به عنوان شاهد مثال خدمت شما عرض میكنم كه در عاشورای سال ١٣٥٥ در میدان عشرتآباد و در منزل مرحوم همایون (موسس حسینیه ارشاد)، جلسه مفصلی با حضور همه این بزرگان برگزار شد. در این جلسه دكتر شریعتی مساله حر را كه مرقوم كرده بود، خواندند. وقتی كه بیانات ایشان تمام شد شهید مطهری نخستین فردی بود كه اظهارنظر كرد و رضایت بسیار خود را هم ابراز كرد. شهید مطهری گفت كه دكتر شریعتی در تحلیلهای خود برخی رگههای اگزیستانسیالیستی داشته كه حیفم آمد این نوشته بسیار خوب این موارد را در خود داشته باشد. دكتر شریعتی پرسید چه نكاتی منظورتان است. شهید مطهری هم در پاسخ این طور میگوید كه شما مساله جبر و تفویض را مطرح كردهاید كه خود از اصطلاحات اگزیستانسیالیزم است و ممكن است نشاندهنده رگههای ماركسیستی باشد. دكتر شریعتی میگوید اتفاقا پایهگذاران اگزیستانسیالیزم از جمله كریكهگارد و موسسان اولیه این مكتب همگی كشیش بودهاند و انگیزه مذهبی داشتهاند. دكتر شریعتی در ادامه به اینجا میرسد كه سارتر بوده كه اگزیستانسیالیزم را با ماركسیسم درآمیخت. سرآخر شهید مطهری پیشنهاد میكند كه دكتر شریعتی در این باره با علامهطباطبایی صحبت كند. منظور این است كه شهید مطهری دغدغه و حساسیتی خاص نسبت به اینها داشت. به ویژه بعد از اینكه در سال ٥٤ انحراف در سازمان مجاهدین خلق به وجود آمد و اینها به سمت ماركسیسم سوق پیدا كردند هم شهید مطهری و هم مرحوم بازرگان عكسالعمل نشان دادند و هر دو میگفتند كه نباید این مسائل را با یكدیگر درآمیخت. من یكبار در مسجد قبا از دكتر حسین غفاری كه خود شاگرد شهید مطهری بود، پرسیدم كه آیا درست است كه شهید مطهری شما را از بهكارگیری واژه «دیالكتیك» به این دلیل كه متعلق به ماركسیستها است، منع كرده؟ دكتر غفاری هم در پاسخ چنین چیزی را تایید كردند. من به ریشههای تاریخی این واژه و اینكه از یونان باستان آمده و نوعی مباحثه و جدل است، اشاره كردم و دكتر غفاری گفتند كه شهید مطهری به این دلیل كه این واژه مورد استفاده ماركسیستها است با كاربرد آن مخالفند. منظور من این است كه حساسیتها زیاد بود و مسائل و اتفاقهایی كه در حسینیه ارشاد پیش آمده بود در ناراحتی ایشان از دكتر شریعتی اثرگذار بوده است. گفته میشود دكتر شریعتی برخی از این انتقادها را با پدرش در میان میگذاشت، واكنش استاد محمدتقی شریعتی به انتقادهایی كه از اندیشههای پسرش میشد، چه بود؟ یكی از این انتقادها به كتاب اسلامشناسی بود. خود استاد از روی ناراحتی تعریف كردهاند و من به خوبی به یاد دارم. ایشان میگفت وقتی كتاب اسلامشناسی در مشهد زیر چاپ رفت، من از علی خواستم كه چند نسخه از فرمهای چاپی را به ما بدهد. ایشان هم این كار را میكرد. من (استاد محمدتقی شریعتی) یكی را خودم برمیداشتم، یكی را به آقای مطهری میدادم، یكی را به جوادآقای تهرانی كه در مشهد بودند، میدادم و یكی را به خود علی میدادم تا هر كس غلطها و اشتباهات مورد نظر خودش را اصلاح كند. بعد كه این كار صورت گرفت، من نسخه نهایی هر یك از این آقایان را گرفتم و بررسی كردم و جالب این بود كه كمترین انتقاد از سوی شهید مطهری وارد شده است، یعنی ایشان چند انتقاد تاریخی گرفته و بیشترین انتقادها را خود دكتر شریعتی بر نسخه چاپی اولیه كتاب اسلامشناسی نوشتهاند، یعنی به صراحت نوشته كه من در این موارد اشتباه كردهام و... خود استاد محمدتقی میگفت من خودم هم ایرادهایی نوشته بودم و دیدم كه میزان انتقادهای من وسط اینهاست، یعنی نه به اندازه انتقادهای خود دكتر شریعتی است و نه انتقادهای اندك شهید مطهری. البته بعدا قرار شد استاد محمد رضا حكیمی طبق وصیت خود دكتر شریعتی آثار او را تصحیح و منتشر كند و در ابتدا نیز قرار بود من هم باشم، یعنی در جلسهای كه در این باب تشكیل شد، استاد محمدتقی شرط كرد كه من هم همكاری كنم و شهید باهنر نیز در دفتر نشر فرهنگ اسلامی یك اتاق در اختیار ما گذاشت، مرحوم قدسی مشهدی نیز به عنوان كارمند استخدام شد تا این نوارها را پیاده كند تا آقای حكیمی ببیند. بعد از مدتها من به آقای حكیمی گفتم كه استاد چه شد؟ ایشان گفت من چیزی ندیدم كه ایرادی داشته باشد. گویا وصیتنامه دكتر شریعتی هم دست استاد حكیمی بوده است. ماجرای انتشار آن چه بود؟ در سال ١٣٧٩ در دانشگاه فردوسی مشهد همایشی تحت عنوان بازشناسی اندیشههای دكتر شریعتی برگزار شد و من به همراه چهرههایی چون هاشم آقاجری و یوسفی اشكوری و خانم رهنورد و آقای میرحسین موسوی و... به عنوان هیات علمی بودیم. بحث بر سر وصیتنامه دكتر شریعتی شد. تا آن زمان آقای حكیمی این وصیتنامه را منتشر نكرده بود. من میخواستم مطلبی را به آقای حكیمی بگویم و به بقیه گفتم به واسطه همین كار وصیتنامه را از آقای حكیمی میگیرم. به برادر آقای حكیمی گفتم، ایشان تلفنش را به كسی نمیداد. به برادرش مراجعه كردم، ایشان گفت من پیام شما را به آقای حكیمی خواهم گفت و تلفن شما را به ایشان میدهم تا اگر خواستند تماس بگیرند. بعد از آن به شیراز رفتم و آقای حكیمی تلفن كرد و ضمن عذرخواهی از من پرسید كه چه كار با ایشان دارم. من هم تقاضایم در مورد انتشار وصیتنامه دكتر شریعتی را گفتم و ایشان قبول كرد. به منزل ایشان در تهران كوچه محتشم پشت حسینیه ارشاد رفتم و ایشان وصیتنامه را داد و گفت: دلیل اینكه وصیتنامه را منتشر نمیكردم، این بود كه كل وصیتنامه سه یا چهار صفحه است، اما دو صفحهاش در تعریف از من (استاد حكیمی) است و من میترسیدم اگر این منتشر شود، مردم فكر كنند چون از من تعریف كرده آن را منتشر كردهام. اما حالا كه اصرار میكنید، اصل آن و كپی اصل آن كه به خط دكتر شریعتی است را منتشر میكنم. من هم به ایشان گفتم از قول شما شنیدهام كه در نوشتههای دكتر شریعتی خطایی ندیدهاید. ایشان گفت: از قول من دقیقا این طور نقل كن كه این طوری راضی هستم. استاد حكیمی گفت: بگویید حكیمی ایراد شخصیتشكنی در آثار دكتر شریعتی ندیدهام. من هم از آن زمان به بعد چنین گفتم. منظور از ایراد شخصیتشكن چیست؟ یعنی در این آثار خطاهایی ندیدهام كه شخصیت اسلامی و شخصیت علمی و شخصیت اجتماعی و شخصیت فرهنگی را مخدوش كند. اگر هم ایرادی باشد، جزیی است و قابل چشمپوشی است. البته بحث ما بیشتر در مورد استاد محمدتقی شریعتی است. اما حالا كه موضوع به این جا كشیده شد، میخواهم به بحث معروفی بپردازم كه به نوشتههای دكتر شریعتی بعد از زندان مربوط میشود. همان زمان بسیاری گفتند دكتر شریعتی این مقالات را زیر فشار ساواك نوشته و آنها را نوعی تجدیدنظرطلبی دكتر شریعتی خواندند كه شاید هم در نتیجه این پدید آمده كه دكتر شریعتی احساس كرده خط فكریای كه ترویج میكرد، به ماركسیسم منجر میشد. قصه آن مقالات از دید شما چیست؟ داستان مفصل است و آنچه من میگویم اطلاعات دست اول و مستقیم است. حتما خواندهاید كه در آن زمان چهرههای زیادی چون دكتر رضا براهنی و دكتر غلامحسین ساعدی و... را دستگیر كردند. هم دكتر ساعدی و هم دكتر براهنی تحت فشار ساواك به تلویزیون آمدند و اعتراف و از شاه تعریف كردند و آزاد شدند. ما هم خیلی نگران بودیم و از خودمان میپرسیدیم كه آیا دكتر شریعتی نیز چنین خواهد كرد یا نه؟ زیرا این دو نفر هم تحت فشار این كار را كردند و به این عقیده نرسیدند كه اعتراف كنند. چون اگر شنیده باشید، در آن زمان گروهی تحت نظر پرویز نیكخواه در ساواك بودند كه به طور كامل خود را در اختیار رژیم گذاشته بودند یا گروهی مثل سازمان مجاهدین بودند كه درست بر عكس آنها به اقدامات رادیكال دست میزدند. بنابراین به طور كلی هدف ساواك آن بود كه ریشه این افكار انقلابی را بزند و آنها را در جامعه بیاعتبار بكنند. به همین خاطر ما خیلی نگران بودیم، تا اینكه دیدیم دكتر شریعتی در شب عید سال ١٣٥٥ منتشر شد، یعنی حدودا ٢٧ اسفند سال ١٣٥٤. ما از آزادی ایشان خیلی متعجب شدیم. بعدا معلوم شد زمانی شاه با صدام برای قرارداد صلح به الجزایر میرود، عبدالعزیز بوتفلیقه وزیر امور خارجه الجزایر بوده است. آیا شما پیشتر بوتفلیقه را میشناختید؟ بله، ما زمانی كه مبارزه میكردیم، بیشتر از فلسطین حتی به الجزایر میپرداختیم. حتی كتابی كه زیرنظر من ترجمه و به اسم مستعار خلیل كوشا منتشر شد، به بحث الجزایر اختصاص داشت. به خاطر دارم آقای بوتفلیقه برای من و سه نفر دیگر مدالی هم در این زمینه فرستاد یعنی برای من، آقای هاشمیرفسنجانی، آقای سیدهادی خسروشاهی و مرحوم آشیخ مصطفی رهنما مدال فرستاد و گفت شما الجزایر را معرفی كردهاید. به هر حال آقای بوتفلیقه در آن زمان جوانترین وزیر امور خارجه دنیا بود، ٢٩ سال داشت، یعنی سال ١٩٦٢ الجزایر استقلال پیدا كرد و ایشان وزیر امور خارجه شد. سال ١٩٧٥ بود كه شاه و صدام به الجزایر رفتند. وقتی شاه به الجزایر میرود، بوتفلیقه مهماننوازی ویژهای از او به عمل میآورد، تا جایی كه خود شاه تعجب میكند كه چطور میشود یك دولت انقلابی سوسیالیستی از او چنین مهمان نوازی میكند! بعد كه شاه میخواهد بر گردد، از ایشان میپرسد كه شما میخواهید در قبال این مهمان نوازی چه چیز به شما بدهم؟ بوتفلیقه نیز میگوید آزادی دكتر شریعتی را میخواهم. شاه یكه میخورد و ناگزیر میپذیرد و قول میدهد كه به تهران كه رسید دكتر شریعتی را آزاد كند. آیا این روایت موثق است؟ چون برخی در آن شك كردهاند. بله، از جمله كسانی كه تردید كرد، مرحوم آقای احسان نراقی بود كه با بنده هم مناظره كرد. البته ایشان حاضر به مناظره نشد ولی این بحث بین ما به صورت تلفنی یا نگارش مقالات صورت گرفت. البته كسان دیگری چون آقای گنجی نیز وارد این بحث شدند. در هر صورت در نتیجه این بحث من نامهای به آقای بوتفلیقه نوشتم، اما متاسفانه سفیر ایران در الجزایر آقای محمدی در آن زمان بیمار شد و نتوانست این نامه را به آقای بوتفلیقه برساند. اما بعدا شاهد از غیب رسید. یعنی در زمان اصلاحات آقای محمد صدر، معاون وزارت امور خارجه دیداری با بوتفلیقه داشت كه بعدا یعنی حدود سه سال پیش آن را در روزنامه اعتماد منتشر كرد. تیتر مطلب ایشان چنین بود: روزی كه سفیر شوروی لرزید. آقای صدر نوشته بود كه رییس دولت اصلاحات مرا به عنوان معاونت وزارت امور خارجه به الجزایر نزد آقای بوتفلیقه فرستاد و بوتفلیقه مثل یك رییسجمهور از من پذیرایی كرد و تشریفاتی برای من قایل شد، به طوری كه من احساس صمیمیت كردم و سه ساعت با او صحبت كردم، در نهایت كه حس كردم فضا بسیار خودمانی است، آنچه در ایران درباره آزادی دكتر شریعتی و درخواست او از شاه است را با او مطرح كردم و او گفت: بله، درست است، شاه بعد از خدماتی كه به او كردم از من تشكر كرد و گفت در مقابل این لطف چه میخواهید و من گفتم آزادی دكتر شریعتی. اما ماجرای مقالههای دكتر شریعتی چیست؟ این ماجرای آزادی به آن مقالهها هم ربط دارد، یعنی هم دكتر شریعتی آزاد شد و هم آن مقالات ربطی به این موضوع نداشت. خود دكتر شریعتی برای ما تعریف كرد زمانی كه در پاریس بوده، عضو جبهه آزادیبخش فلسطین بود و رسما در آنجا فعالیت میكرده است. دكتر میگفت وقتی آنجا بودیم جوانی میآمد و اعلامیهها را از ما میگرفت و میبرد و با او دوست شدیم. این جوان به ما گفت با بوتفلیقه آشنا بشو، زیرا روزی به دردت میخورد. ما هم به توصیه آن جوان با بوتفلیقه آشنا شدیم و این آشنایی بعدا به درد من خورد! به هر حال شاه ١٨ اسفند به ایران میآید و شبانه در فرودگاه به نصیری رییس وقت ساواك میگوید كه من به الجزایریها قول دادهام كه دكتر شریعتی را آزاد كنم. نصیری مطلب را به پرویز ثابتی و حسینزاده (نام اصلی او عطار بود) میگوید. حسینزاده بازجوی روشنفكرها و مذهبیها بود. ثابتی هم كه به ظاهر شخص دوم اما در واقع شخص اول ساواك بود. به هر حال این دو مقاومت میكنند و میگویند ما باید چیزی از شریعتی بگیریم. نصیری تاكید میكند كه اعلیحضرت دستور داده است. به هر حال اینها ده روز مقاومت میكنند، اما دكتر شریعتی كسی نبود كه حاضر به همكاری با ساواك باشد. شاید هم احساس كرده بود كه فشاری برای آزادیاش هست و مقاومت میكند. اما به نظر من حتی اگر این مساله هم نبود، او مقاومت میكرد. به هر حال دكتر شریعتی مقاومت میكند و شب ٢٧ اسفند آزاد شد. آقای میناپور تعریف میكند كه آن شب ایشان را از سلول ما بردند و ما هم نگران شدیم و فریاد زدیم كه شبانه ایشان را كجا میبرید؟ بعد به دكتر شریعتی گفتند كه آزاد هستی. اما وقتی آزاد میشود خانهاش را بلد نبود، زیرا ایشان در زندان بود كه همسرش به تهران نقل مكان كرده و خانه خریده بود. او حتی تلفنی هم نداشته و به هر حال با برادر همسرش آقای شریعت رضوی تماس میگیرد و آنها ایشان را میبرند. در هر صورت دكتر شریعتی از چنگ ساواك میجهد و ساواك هم بسیار ناراحت میشود. من این را از آقای عزتالله خلیلی كه از اعضای موتلفه بود، نكتهای را شنیدم كه عرض میكنم، آقای خلیلی میگفت پیش از انقلاب شاهد بودیم كه آثار دكتر را به یك نفر داده بودند. این مطالب دكتر شریعتی، همان مقالات معروف انسان، اسلام و مكتبهای مغرب زمین است؟ بله، اما مقالات انسان، اسلام و مكتبهای مغربزمین در واقع حاصل سخنرانیهای دكتر شریعتی در دانشگاه اصفهان است. دانشجویان دانشگاه اصفهان این مطالب را ویراستاری نشده پیاده میكنند و چاپ میكنند. اما ساواك متوجه میشود و تمام نسخهها را از چاپخانه جمعآوری میكند و نسخهها به دست ساواك میافتد و یك نسخه را به یك نفر میدهد. البته خود دكتر شریعتی میگفت بارها ساواك از من خواست كه بیا و علیه ماركسیستها صحبت كن، اما من گفتم در این شرایط این كار را نمیكنم. زیرا در همان زمان بحث ماركسیسم اسلامی را علیه مجاهدین مطرح كرده بودند. بنابراین دكتر شریعتی میگفت من احساس كردم اینها میخواهند از بحث من سوءاستفاده كنند و بگویند من علیه آنها صحبت میكنم و به همین خاطر حاضر نشدم این كار را بكنم. جالب است بعدا آقای هادی خسروشاهی این مطالب را منتشر كرد و تاكید هم كرد كه اتفاقا من چیزی كه مبنی بر تحریف باشد در این مطالب ندیدهام. اتفاقا این مطالب خیلی هم خوب است و مسالهای هم ندارد. مطالب دكتر در كیهان هم منتشر شد. كیهان در آن زمان یك روزنامه مردمی بود. درست است كه روزنامه مردمی بود اما تا قبل از آن حتی جزوهای از دكتر شریعتی هم اجازه چاپ نداشت. من هم میخواهم همین نكته را بگویم. عمدا این مطالب را به كیهان دادند و در اطلاعات منتشر كردند، زیرا مشخص بود كه اطلاعات وابسته به سناتور مسعودی است و معلوم میشد كه كار ساواك است اما عمدا به كیهان دادند، زیرا در آن زمان چهرههایی چون علیاصغر حاج سیدجوادی و اسماعیل خویی و احسان نراقی در كیهان بودند. بنابراین چاپ این مطالب در كیهان به این هدف بود كه ادعا كنند دكتر شریعتی خودش آنها را به كیهان داده است اما دكتر شریعتی خودش میگفت من حتی روحم هم خبردار نیست و اطلاع ندارم كه چرا این مطالب منتشر شدهاند و حتی آقای میناچی میگفت به چاپ آنها در كیهان اعتراض كرد. اما با فحوای مطالب كه مشكلی نداشت. خیر، با محتوا هیچوقت مشكل نداشت. اما میگفت به چاپ آنها اعتراض كرده است و كیهان هم گفته است كه ما در چاپ آنها مجبور هستیم. به استاد شریعتی بازگردیم، در ایامی كه دكتر شریعتی در زندان بود، واكنش پدرشان چطور بود؟ می دانید كه اول پدر را گرو گرفتند تا ایشان را دستگیر كنند زیرا میدانستند كه دكتر به قدری وابسته به پدر هست كه تا ببیند پدر دستگیر شده، سریع خود را معرفی میكند. دكتر هم میگوید من نوشتهای داشتم و میخواستم آن را كامل كنم، وگرنه قصد مخفی كردن خودم را نداشتم. این هم كه احسان نراقی مدعی میشود كه دكتر شریعتی منزل ما بود و من به ساواك تلفن كردم تا بیایند ایشان را بگیرند، درست نبود. آقای میناچی به درستی میگویند دكتر شریعتی منزل فرد دیگری بود و خودش، خودش را معرفی كرده بود. به هر حال بعد از دستگیری دكتر شریعتی پدر را آزاد نكردند. استاد شریعتی در آن زمان بیمار بود و مطالب ناراحتكنندهای درباره دوران زندان میگفت. خاطرهای هم از آزادی استاد از دكتر شریعتی شنیدم كه خالی از لطف نیست. ایشان میگفت هر روز فردی میآمد و جلوی سلولها را تی میكشید. گاهی هم حرفهایی میزد كه من بشنوم. یك بار شایعه شد استاد بر اثر بیماری فوت كرده است. دكتر شریعتی میگفت وقتی این فرد تی میكشید، گفت مژدهباد كه استاد هم به رحمت خدا رفت. دكتر شریعتی میگوید نخستین عكسالعمل من این بود كه سر به سجده گذاشتم و خدا را شكر كردم، زیرا اگر استاد را جلوی من نهتنها كتك میزدند، بلكه كوچكترین توهینی به ایشان میكردند، من هرچه میخواستم به آنها میگفتم. یعنی این طور به پدرش ارادت داشت، بنابراین وقتی این خبر را شنیدم، گفتم خدایا این مانع را از من گرفتی و من با تو عهد میكنم كه هیچ حرفی نزنم و این مانع هم برداشته شد. البته بعدا معلوم شد كه این ادعا دروغ است و استاد شریعتی را آزاد كردهاند. استاد در آزادی هم پیوسته نگران دكتر شریعتی بود. با شنیدن خبر درگذشت دكتر شریعتی واكنش پدر چگونه بود؟ وقتی دكتر شریعتی فوت كرد، ما خیلی نگران بودیم كه ایشان با شنیدن این خبر خدای نكرده سكته كنند و از بین بروند. به همین خاطر بعد از سه، چهار روز گفتیم تنها كسی كه میتواند این خبر را به ایشان منتقل كند، همسر دكتر است و به همین خاطر از ایشان خواستیم كه خبر را در مشهد به ایشان انتقال دهد. ایشان هم پذیرفت و خبر را داد و برگشت. ایشان در بازگشت گفت استاد شریعتی به قدری با صبر و استقامت از خبر استقبال كرد كه ما متعجب شدیم. یعنی در واكنش به خبر تنها گفتند انا لله و انا الیه راجعون. بعد ما برای چهلم به مشهد رفتیم. اول قرار بود مراسم در مسجدی معروف برگزار شود كه اجازه ندادند. بعد مراسم در منزلی برگزار شد كه مهندس بازرگان سخنرانی كرد و بنده هم مقالهای خواندم. استاد شریعتی هم در آن مجلس بود و در میان مردم نشسته بود و بعد از سخنرانی ما بلند شد و عصا به دست سخنرانی كرد و گفت او به رسول خدا و خاندان او و اهل بیت عشق میورزید. یك شب من صدای گریه شدید او را شنیدم و چون بچه همسایه مریض بود، فكر كردم كه شاید بچه همسایه فوت كرده است و به همین خاطر همسایه شیون و زاری میكنند. وقتی به سمت دیوار همسایه رفتم، متوجه شدم صدا از آنجا نیست و متوجه شدم صدا از منزل خودمان میآید. به اتاق علی رفتم و دیدم او به شدت گریه میكند و مثل كسی كه فرزندش مرده گریه میكند و وقتی از او پرسیدم چه شده است، گفت محمد(ص) درگذشت. ماجرا این بود كه حسینیه ارشاد دستاندركار تهیه مقالاتی تحت عنوان محمد (ص) خاتم پیامبران شده بود و شهید مطهری نامهای به دكتر شریعتی مینویسد و میگوید بخش از هجرت تا وفات را به دكتر شریعتی واگذار میكند، زیرا تو قلم خوبی داری و میتوانی این بخش را بنویسی. بخش از تولد تا هجرت را نیز دكتر شهیدی نوشته بود. آن شب نیز دكتر شریعتی در حال نگارش بخش پایانی كتاب بوده و وقتی به این بخش میرسد، سخت متاثر میشود و در حالی كه مینویسد محمد(ص) مرد، سخت گریه میكند. استاد شریعتی میگوید این عشق دكتر شریعتی به پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) را نشان میدهد. من هم به خاطر دارم چند روز بعد با دكتر پیمان و برخی دیگر در مجلسی با حضور استاد شریعتی بودم و دیدم آقای صبحدل موذن حسینیه ارشاد داشت مرثیه به میدان رفتن حضرت علی اكبر (ع) از دهقان سامانی را میخواند و ما دیدیم در آن موقع استاد شریعتی بهشدت گریه كردند. وگرنه قبل از آن ایشان كاملا با صبر و تحمل زیاد با خبر مرگ فرزندشان مواجه شدند. بعد از انقلاب تا زمان فوت مرحوم استاد شریعتی در سال ٩ سال زمان هست. در این سالها آیا با ایشان رفت و آمد داشتید؟ استاد شریعتی بعد از دكتر ساكن تهران شدند. در پشت حسینیه ارشاد مجتمع ساختمانی متعلق به آقای هادیان از مدیران حسینیه ارشاد بود. یك آپارتمان را در اختیار استاد شریعتی گذاشته بودند. یك آپارتمان را نیز به آقای مجتهد شبستری داده بودند. برخی دیگر از آشنایان هم آنجا ساكن بودند. ما نزد استاد شریعتی به منزل ایشان در تهران میرفتیم و گاهی با ایشان جلسه داشتیم. گاهی هم از ایشان در منزل دیگر دوستان از ایشان دعوت میكردیم و از ایشان میخواستیم كه صحبت كند اما ایشان خیلی كم صحبت میكردند، زیرا بیمار هم بودند و حالشان برای صحبت مساعد نبود. تا اینكه انقلاب شد. بعد از انقلاب هم ایشان در همان خانه بودند. ما در كمیته استقبال از امام خمینی (ره) فعالیت میكردیم. شب بیست و سوم بهمن حدود ده، بیست نفر بودیم كه قبلا تمرین كارهای تبلیغاتی را كرده بودیم و برای همكاری به تلویزیون رفتیم. ریاست ما با آیتالله خامنهای بود. ایشان ریاست این كمیته را به عهده داشت. چهرههایی چون آقای موسوی گرمارودی و آقای میرحسین موسوی و خانم رهنورد و دكتر مجتهد شبستری و دكتر غلامعباس توسلی و بنده و آقای محمد بهشتی نیز در این كمیته حضور داشتند. خلاصه چندین نفر بودیم كه شب بیست و سوم به تلویزیون رفتیم تا با آقای قطبزاده همكاری كنیم. كارها را با هم تقسیم كردیم. اتفاقا یك شب آقای موسوی به من گفت آقای جعفری میدانی برای آنكه رادیو ٢٤ ساعت كار كند چند صفحه مطلب میخواهد؟ من پرسیدم چقدر؟ ایشان گفت ٩٦٠ صفحه! من تعجب كردم و خلاصه تلاش میكردیم تا این مطالب را تنظیم كنیم. به هر حال من از خانمی كه صدای خوبی برای دكلمه داشت، دعوت كردم تا جزوههای دكتر شریعتی را بخواند تا ما ضبط كنیم و در برنامهها پخش كنیم. بعد من مسوول مصاحبه شدم. مصاحبه با آیتالله طالقانی و استاد شریعتی به عهده من بود و چندین مصاحبه با استاد طالقانی كردم. در مورد مسائل حجاب و پاكسازی و... با مرحوم طالقانی گفتوگو كردم. با استاد شریعتی هم مصاحبههایی كردم اما دوربین و عكاس برای مصاحبه نیامد. من خودم با ایشان صحبت كردم اما معلوم شد كه دستی در كار است كه نمیخواهد مصاحبه از این افراد منتشر شود. شاید بیشتر به خاطر نفوذ افراد انجمن حجتیه بود. حتی مصاحبهای كه با آیتالله طالقانی در مورد حجاب كردم، را اجازه ندادند منتشر شود. به هر حال مصاحبه استاد شریعتی پخش نشد اما ما به مناسبتهایی نزد ایشان میرفتیم، تا اینكه ایشان از تهران خسته شد و ناراحت بود و بعد از مدتی كه با فرزندان دكتر در منزل آنها زندگی میكرد، به مشهد رفت. در مشهد هم هر سال یكی، دو بار خدمت ایشان میرسیدیم. اواخر عمرشان وقتی نزد ایشان میرفتیم، میدیدیم كه پشت سرشان كاغذی زدهاند و نوشتهاند كه خواهش میكنم سوال سیاسی نكنید یا بحث سیاسی نكنید. وقتی خودمان بودیم، میگفتند این را برای غریبهها نوشتهام اما وقتی خودمانی میشدیم، سر درددلشان باز میشد. من به دوستانی مثل آقای امیرپور و آقای مهدی حكیمی كه از نزدیكان ایشان بودم، همیشه میگفتم كه ای كاش سخنان ایشان را ضبط میكردید. استاد شریعتی معمولا از گذشتهها میگفت. بسیاری از خطبههای نهج البلاغه را از حفظ بود و قرآن را به طور كامل حفظ بود. بعد هم كه بیمار شد و وقتی شنیدیم ایشان فوت كرده است، به مشهد رفتیم. آن سالها، جو بحرانی بود و آقای احمدزاده نیز تازه از زندان آزاد شده بود. برای تشییع جنازه به مسجد رفتیم و دیدیم كه جمعیت منتظر است و حركت نمیكند. یك مرتبه صدای صلوات بلند شد و دیدیم كه مهندس بازرگان و دكتر سحابی برای تشییع جنازه وارد شدند. متاسفانه جمعیت اندكی از ٢٠ نفر از نیروهای خودسر شعار سر میدادند و بعد هم در فلكه آب كه نزدیك حرم بود، میخواستند به مهندس بازرگان حمله كنند كه پلیس ماشینش را كنار مهندس بازرگان آورد و او و دكتر سحابی را سوار كرد و برد تا مورد تعرض قرار نگیرند. در حرم نیز عدهای علیه مهندس بازرگان و دكتر سحابی و احمدزاده شعار میدادند. ما هم جلوی احمدزاده ایستادیم تا ایشان را نبینند اما ما انتظار داشتیم كه جنازه استاد را دور حرم طواف دهند و بعد به بهشترضا(ع) منتقل كنند و دفن كنند. اما دیدیم كه از پشت بلندگو اعلام كردند كه بنا به خواهش خانواده استاد تولیت آستان قدس اجازه دادند كه ایشان در یكی از غرفههای حرم دفن شوند و ایشان را همان جا دفن كردند. اما ما كه میدانستیم این خواسته ایشان نیست، ناراحت شدیم و آنجا را ترك كردیم. در مراسم ختم متوجه شدیم كه این كار آقای دكتر روحانی شوهرخواهر دكتر شریعتی و داماد استاد شریعتی بوده است. در مراسم ختم با آقای یوسفی اشكوری و دكتر پیمان رفته بودم و به آقای روحانی گفتم كه شما فكر نكنید اگر استاد را زیر خروارها سنگ دفن كردهاید، فكرش را نیز دفن كردهاید. ایشان گفت پس چه باید میكرد؟ من گفتم همان طور كه آیتالله طالقانی در بهشت زهرا دفن شده است، ایشان را نیز باید در بهشت رضا دفن میكردند. آقای روحانی گفت اینجا با تهران خیلی فرق میكند. به هر حال ما به تهران آمدیم. دكتر رزمجو نیز در آنجا حضور داشت و بعد از چند سال گفت من حالا به حرف آن روز تو پی بردم. اگر از صحن موزه وارد صحن حرم میشویم، دست چپ شاید چهار حجره مانده به حرم، محل دفن استاد شریعتی است كه دو تای بعد از آن نیز مرحوم ابوترابی كه در راه مشهد تصادف كرد، در آن دفن است. امروز چند سال است این حجره تبدیل به اتاقی شده برای پاسخگویی به مسائل شرعی خانمها و بعید میدانم كسی بداند كه قبر ایشان آنجاست.
منبع: اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید