1395/1/30 ۰۹:۱۸
آقاي دکتر ملايري کارشناسيارشد خود را در سال 1360 از دانشکده فني دانشگاه تهران گرفت و سپس به پژوهش در حوزه علوم اجتماعي ـ انساني گرويد. او ميگويد: «پژوهشگران علوم دقيقه با پرسشهايي مواجه ميشوند که پاسخ آنها را بايد از جاي ديگري انتظار داشته باشند». وي به مدت ده سال معاون مرکز پژوهشهاي مجلس شوراي اسلامي و پانزده سال مشاور ويژه رئيس مرکز تحقيقات استراتژيک بوده است.
اشاره: آقاي دکتر ملايري کارشناسيارشد خود را در سال 1360 از دانشکده فني دانشگاه تهران گرفت و سپس به پژوهش در حوزه علوم اجتماعي ـ انساني گرويد. او ميگويد: «پژوهشگران علوم دقيقه با پرسشهايي مواجه ميشوند که پاسخ آنها را بايد از جاي ديگري انتظار داشته باشند». وي به مدت ده سال معاون مرکز پژوهشهاي مجلس شوراي اسلامي و پانزده سال مشاور ويژه رئيس مرکز تحقيقات استراتژيک بوده است. او نخست بر فلسفههاي اروپاي قارهاي و بوديسم تمرکز کرده و سپس راهي وادي فلسفه علم شده است. اولين ترجمه او را در سال 79 نشر پنگان منتشر کرد. دومين اثرش (بودا و فيلسوفان اگزيستانس) در سال 85 منتشر شد و سومين اثرش تز دکتري اوست که زير نظر دکتر داوري و پروفسور پاتريک هيلان گذرانده و آن را در سال 1390 با عنوان «فلسفه علم پديدارشناسي هرمنوتيک» و با مقدمه دکتر حسن روحاني و هيلان منتشر کرده است. از دکتر ملايري مقالات متعددي در زمينه فلسفه قارهاي انتشار يافته است. او در حال حاضر دبيرکل «کانون ايراني پژوهشگران فلسفه و حکمت» و استاد مدعو گروههاي فلسفه علم دانشگاههاي تهران و قم است. اين نوشتار پيشتر در ماهنامه «اطلاعات حكمت و معرفت» به چاپ رسيده است.
***
شما مؤلف تنها کتاب به زبان فارسي در زمينه فلسفه قارهاي علم هستيد که به گرايش قارهاي پديدارشناسي هرمنوتيک ميپردازد. شـايد بتوان سه شخصيت محوري اين اثر را هايدگر، ادموند هوسرل و پاتريک هيلان دانست. لطفـاً در مورد جايگاه و نسبت اين فيلسوفان در سنت پديدارشناسي هرمنوتيک علم توضيح بدهيد.
البته هايدگر، هوسرل و هيلان در پيدايش و بسط فلسفه علم پديدارشناسي هرمنوتيک نقش مهمي دارند، اما محدود به اين فيلسوفان نيست؛ در واقع بايد گفت جريانها و آراي فلاسفه بزرگ به هم پيوسته هستند و براي مثال پيشا«هوسرلي»ها (برنتانو، ديلتاي، ماينونگ و...)، هوسرل، هايدگر، گادامر، هيلان، مرلوپونتي، بابيچ، استفان تولمين، جنيک و ديگران در باليدگي آن نقش داشتهاند. در ضمن هايدگر، فيلسوف علم «هرمنوتيک» و هوسرل قائل به فلسفه علم «پديدارشناسي» است، در حالي که فلسفه علم «پديدارشناسي هرمنوتيک» به تمامي آراي هايدگر و هوسرل در حوزه علم ملتزم نيست.
پس ما با فلسفه مفردي که بتوان آن را «فلسفه علم قارهاي» ناميد، روبرو نيستيم، بلکه با «فلسفههاي علم قارهاي» مواجهيم. آيا چنين وضعيتي در مورد فلسفه تحليلي هم صدق ميکند؟
براي پاسخ به اين سؤال ابتدا بايد ببينيم موضوع فلسفه علم چيست؟ البته هر فيلسوف علمي، تعريفي از فلسفه علم ميكند، با اين حال بررسيها نشان ميدهد وجه مشترک همه تعريفها، پاسخ به اين سؤال است که «نظريه چيست؟» چهبسا برخي، باوجود محوري بودن اين پرسش، تقدم را به چيز ديگري (مثلا منطق) بدهند، با وجود اين اگر هر فيلسوف علمي در نهايت به اين پرسش پاسخ ندهد، نميتوان او را فيلسوف علم دانست. به اين ترتيب روشن ميشود که فلسفه علم تا چه اندازه بااهميت است؛ زيرا تنها فلسفه علم است که به ما امکان نقد و ارزيابي پايگان فلسفي نظريهها را ميدهد.
نکته مهم ديگر اين است که هم فلسفههاي علم قارهاي (اروپاي قارهاي) و هم فلسفههاي علم تحليلي (انگلوساکسون) متکثر هستند؛ بنابراين اينکه هر کدام را به صورت مفرد به کار ميبرند، درست نيست و در واقع اشتباهي رايج است. اين اشتباه در يک دورهاي به شکل ديگري مطرح بود و براي مثال وقتي ميگفتند فلسفه علم، مرادشان صرفاً «فلسفه تحليلي» بود؛ ولي من ترجيح ميدهم از «سنّت تحليلي» و «سنت قارهاي» استفاده شود.
در حال حاضر تصوير عمومي در مورد آرايش سنتهاي فلسفه علم چگونه است؟
هر دو سنت، نسب به کانت و نوکانتيها ميبرند. دو جريان نوکانتي کوشيدند نظام کانتي را يک گام جلوتر ببرند و هر دو مخالف روانشناسيگرايي بودند و فلسفه را روشنگري نظاممند آپريوريها ميدانستند و با اين وصف، اختلافات مهمي با يکديگر داشتند. جريان مکتب ماربورگ (با کساني چون هرمان کوهن و کاسيرر)، منطقگرا و در مسير علوم طبيعي (دقيقه) گام برميداشتند و پانلوژيست بودند. جريان ديگر مکتب هايدلبرگ بود و کساني چون ويندلباند، ريکرت، زيمل و لاسک بودند که در مسير علوم طبيعي حرکت نميکردند و بيشتر دنبال تفاوت پيشيهاي علوم طبيعي و علوم اجتماعي انساني بودند.
اعضاي مکتب ماربورگ تحت شرايط قبل از جنگ آلمان نازي، مجبور به مهاجرت به آمريکا، بريتانيا و کشورهاي ديگر شدند؛ اما اعضاي مکتب هايدلبرگ در آلمان ماندند. با مهاجرت دسته اول به دنياي آنگلوساکسون، دانشگاهها تحت تأثير مستقيم مکتب ماربورگ قرار گرفتند و احساس عقلانيت، سياست و فنّاوري متأثر از الگوي علوم طبيعي فراگير شد، در حالي که آراي مکتب هايدلبرگ خيلي دير به سواحل آمريکا و بريتانيا رسيد. به اين ترتيب ميبينيم که سنتهاي تحليلي و قارهاي، هر کدام نسبت به يک مکتب نوکانتي ميبرند: تحليلي به مکتب ماربورگ و قارهاي به مکتب هايدلبرگ.
حال اگر بخواهيم تصويري از سنت تحليلي ارائه دهيم، بايد بگوييم در ميان برجستگان سنت تحليلي، «حلقه وين» را داريم که تأثيرات تاريخي مهمي بر جاي گذاشتند و نبايد به دليل نقدهايي که به ايشان وارد ميشود، خدماتشان را دستکم گرفت. سپس پوپر را داريم که اساساً ضربه بزرگي بر استقراگرايي پوزيتيويستي وارد کرد، طومار «علم محصل» را درهم پيچيد و فرايند حدس و ابطال را جايگزين کرد. اين تفکر بسط پيدا کرد و فلسفه علم «عقلانيت نقاد» را شکل داد که به نظر من جديترين فلسفه علم در سنت تحليلي است. اين تفکر در سالهاي نخست انقلاب دستمايه خوبي براي نقد مارکسيسم براي دکتر سروش پديد آورد. اساساً در آن سالها هنوز فلسفه علم مارکسيستي به ايران نرسيده بود و مارکسيستهاي ايراني آمادگي کافي نداشتند که نقدهاي پوپري را جواب بدهند. نه آقاي طبري چيزي از مباحث فلسفه علم ميدانست و نه بقيه مارکسيستها. اساساً مارکسيستهاي قديم از منظر علمشناختي عمدتا پوزيتيويست خام بودند.
فلسفه علم مارکسيستي چگونه ميانديشد؟
فلسفه علم مارکسيستي در اصل تحت تأثير آدورنو، هورکهايمر و ديگران به عنوان مکتب انتقادي در اروپا رشد پيدا کرد و به کمک افرادي همچون هابرماس به مکتب «انتقادي جديد» رسيد و بر پايه آن به کمک افرادي چون گوبا و لينکلن، در نهايت صاحب پارادايم پژوهشي هم شد. باسکار رويکردي را تحت عنوان رئاليسم استعلايي براي خود انتخاب کرد و در علوم اجتماعي انساني عنوان «ناتوراليسم انتقادي» را برگزيد و سپس از ترکيب اين دو «رئاليسم انتقادي» به وجود آمد. اين فلسفه علم ترکيبي از مارکسيسم، هرمنوتيک، فمينيسم و هگلگرايي است. دکتر علي پايا بهخوبي نشان داده که با وجود نقدهاي فراواني که باسکار به پوپر وارد کرده، در موارد متعددي طابق النعل بالنعل از نظرات «عقلانيت نقاد» استفاده کرده است. دکتر پايا نقدهاي محکمي بر اين فلسفه دارد.
سنت تحليلي پس از پوپر چگونه دنبال ميشود؟
ويتگنشتاين متقدم و متأخر را داريم که دومي180 درجه نسبت به اولي چرخش دارد. نزد اولي زبان تصوير جهان است و نزد دومي، جهان تصوير زبان. به همين دليل هنوز اين بحث به انجام خودش نرسيده که اگر ويتگنشتاين متقدم در سنت تحليلي باشد، آيا ميتوانيم ويتگنشتاين متأخر را هم در همين سنت به حساب بياوريم يا خير؟
اما راسل نظرات ويتگنشتاين متأخر را مهمل ميخواند.
بلي، روشن است چرا. راسل به اين امر قائل بود که ميتوان از تحليل زبان، به ساختار واقعيت پي برد. ويتگنشتاين متأخر، نه اينکه مخالف تحليل زبان بود، بلکه زبان را جهانساز ميدانست. چنين زباني نميتواند ساختار واقعيت را نشان بدهد و به همين دليل هم از نظر راسل مهمل به حساب ميآمد. در واقع در تحليل زبان ويتگنشتاين متأخر، منطق که بسيار جنبه محوري دارد، لق ميشود. اين تحليل ديگر به هيچ عنوان ساختار واقعيت را ارائه نميدهد و در واقع کاري ميکند که در سنت قارهاي به آن «پديدارشناسي» ميگويند و به شکلي ديگر، فوکو در «تحليل گفتمان» آن را پيش کشيد. به اين صورت که برخي ويتگنشتاين متأخر را متعلق به سنت قارهاي ميدانند.
اگر بخواهيم بحث قبليمان را دنبال کنيم، فراز بعدي در سنت تحليلي به کوهن تعلق دارد. اکنــون کاملا مشخص شده که کوهن بحث پـارادايم و انقلاب علمي را از لودويگ فلک (fleck) و مـايکل پولاني (Polanyi) گرفته که هر دو در زمره سنت قارهاي محسوب ميشوند. برخي معتقدند که کوهن نخستين کسي بوده که عنصر «هرمنوتيک» را وارد فلسفه علم کرد، يعني همان عنصري که نبودش در سنت تحليلي همواره، مورد انتقاد بوده است؛ البته برخي ورود عنصر هرمنوتيک به فلسفه علم را به نويرات نسبت ميدهند و ميگويند توجه او به جايگاه «اجتماع علمي» که در آن اواخر صورت گرفت، به معناي پذيرش عنصر هرمنوتيکي در سنت تحليلي است.
آيا ميتوانيم درون سنت تحليلي به دنبال وجهي يا امري مشترک باشيم؟
آير استدلال، برهان و منطق (و نه کلمات خطابي و بلاغي) را امر مشترک ميان فلسفههاي تحليلي ميداند. اين در حالي است که تراکتاتوس ويتگنشتاين متقدم، خيلي بيش از بحران علوم اروپايي هوسرل، حالت بلاغي و خطابي دارد و کمتر از آن استدلالي است. برخي اشتراک در سيانتيسم، نفي آگاهي عامل شناسا در معرفت، نفي تاريخيت و نفي متافيزيک (ضمن قول به ماترياليسم)، موجبيتگرايي (Determinism) و عينيتگرايي (objectivism) را نشان سنت تحليلي دانستهاند. برخي هم به ناچار آن را شباهت خانوادگي ويتگنشتايني به شمار آوردهاند. اگر چنين باشد، از آنجايي که ويتگنشتاين با بيان شباهت بازي در بازيهاي زباني، به نفي «ساختار مشترک زبانها» رسيد، اينجا هم ناگزير به فقدان امر مشترک ميان فلسفههاي تحليلي ميرسيم. با اين حال برخي آنقدرها هم نااميد نيستند و معتقدند که تمامي فلسفههاي علم تحليلي به رغم تفاوتها به «پوزيتيويسم» و «مبناگروي» قابل فروکاستن هستند.
آيا در سنت قارهاي هم با تکثري مشابه تحليلي مواجه هستيم؟
شاهد پيدايش سه شاخه فلسفه علم مهم قارهاي هستيم: فلسفه علم هرمنوتيک (هايدگر و گادامر) و فلسفه علم پديدارشناسي و فلسفه علم پديدارشناسي هرمنوتيک (هوسرل، هايدگر، مرلوپونتي، هيلان، بابيچ، و ديگران). اينها را ميتوانيم فلسفههاي علم زمينهگرا (contextual) بدانيم. نبض فلسفه علم قارهاي مشخصاً در دست زمينهگرايي ميزند. البته در سنت قارهاي ادعاهاي ديگري هم هست؛ براي مثال همان مارکسيستها که عرض کردم...
شما به فلسفه علم مارکسيستي اشاره کرديد؛ اما فمينيسم هم مدعي فلسفه علم است. پستمدرنها هم ميتوانند ادعاي فلسفه علم داشته باشند. وضعيت اينها در سنت قارهاي چگونه است؟
فمينيستها ميکوشند جايگاه زنانگي و رجوليت را در علمشناسي پيجويي کنند. فراديدگرايان هم کوشيدهاند تحت تأثير نيچه گامهايي بردارند. با اين حال بايد توجه کنيم که اولا مشهورترين پستمدرنها در سنت تحليلي هستند. رورتي و ديويدسون در زمره پستمدرنهاي سنت تحليلي هستند. رورتي حتي پايان سنت تحليلي را اعلام کرد و مانند ويتگنشتاين متأخر، زبان را به مثابه تصوير جهان نفي کرد. ثانيا اگر منظورتان دريدا و ليوتار و بودريار هستند که اينها فيلسوف علم شناخته نميشوند. صرف اينکه اگر دريدا بازيهاي زباني ويتگنشتاين متأخر يا قصديت هوسرل و «در.جهان.هستن» هايدگر را بردارد و «فراروايت»ها را ارائه دهد، فيلسوف علم نيست. البته به نظر من داستان فوکو فرق دارد. او اگرچه به سنت فلسفي فرانسوي تعلق دارد، اما با اين حال داراي قرابت با تفکر پديدارشناسي هرمنوتيک است.
شوخي سوکال و تهيوارگي حرفهاي پستمدرنيست را که او نشان داد، چگونه توجيه ميکنيد؟
سوکال فلسفه علم نميداند و کسي او را در اين حوزه جدي نميگيرد!
اما او ميگويد هر کس راست ميگويد و علم را قبول ندارد، بيايد از طبقه 20 آپارتمان او خودش را بيندازد پايين!
همين ادعا عوامي او را نشان ميدهد. او «تئوري گرانش» را با «تجربه سقوط سنگ» يکسان ميگيرد!
به نظر ميرسد مشابه سنت تحليلي، در سنت قارهاي هم خبر چنداني از اشتراکات نباشد.
اگر جريانهاي ضعيف در سنت قارهاي را جدي بگيريم، همينطور است؛ اما اگر ميان سه فلسفه علم که زمينهگرايان باشند، در جستجوي مشترکات باشيد، بله اشتراکاتي دارند. اشتراکات آنها از اين قرار است: 1. علم نميتواند آينهدار طبيعت باشد؛ 2. هرگز مشاهدهگران خنثايي در کار نيست؛ 3. تمام تجاربْ تئوريباره هستند؛ 4. واقعيات برهنه وجود ندارد. نکته کليدي در سه فلسفه علم زمينهگرا، نفي «عينيتگرايي» است که برخي فلسفههاي تحليلي بر آن پافشاري ميکنند. از ديدگاه زمينهگرايي، منش موضوعي و مکاني تأثيرگذار است و امر شناخت و موضوع شناسايي را متغير ميکند. قضيه در علوم انساني روشن است. در فيزيک کوانتوم هم دانستهايم که اندازهگيري، پريشاني اوبژه اندازهگيريشده را به دنبال دارد. مکانيک کوانتومي، عينيت متفاوتي را نسبت به مکانيک کلاسيک پيش رو قرار ميدهد.
اين حذف «عينيتگرايي» به «نسبيگرايي» منتهي نخواهد شد؟
به نظر من اولاً در فلسفههاي زمينهگرا، نسبيگرايي مطرح نيست؛ زيرا اگرچه در آنجا فهم، تفسير است، اما هر تفسيري هم مجاز نيست. ثانيا اتهام «نسبيگرايي» حکم بوسة مرگ را پيدا کرده که حتي کسي مثل کوهن را که از انقلاب علمهرمنوتيک براي مثال نه «آيدوس» هوسرل متقدم را قبول دارد و نه «طرح افکنش ما ته ماتيکال» هايدگري را. همچنين برخي از فيلسوفان علم قارهاي بر اين نظرند که علوم طبيعي هرمنوتيکي نيستند. گادامر مفسر هرمنوتيکي تفکر هايدگر اين نظر را داشت. با اين حال، آنطور که برخي ميگويند، اين پاتريک هيلان بود که در يک مباحثه طولاني، او را به دريافت هرمنوتيکي بودن علوم طبيعي، مودي شد و گادامر اين مطلب را در ترجمه انگليسي اثرش «حقيقت و روش» منعکس کرد.
آنچه من از اثر شما دريافتم، در مجموع نگرشي هايدگري به مقوله علم است. با اين حال آيا شما نقدي بر تفسير هايدگري از علم وارد ميدانيد؟
تأثيرگذارترين افراد در فلسفه علم پديدارشناسي هرمنوتيک (پس از مکتب هايدلبرگ)، هوسرل (بهويژه بحران علوم اروپايي او) است و در مرحله بعد، هايدگر. بنده معتقدم هايدگر خيلي بر حرفهاي هوسرل نيفزوده، الا اينکه آنها را خوب شرح کرده است. اگرچه چنان خوب شرح کرده که گويي به نام خود کرده است! با اين حال مواردي از نوآوري وجود دارد، حتي برخي معتقدند تحولاتي که در دوره دوم حيات فلسفي هوسرل پديد آمد، محصول انتقادات شاگردش هايدگر بوده است. با اين همه نقد بر علمشناسي فلسفي هايدگر متعدد است. او اگرچه در بحث از «در.جهان.هستن» زودتر و مطلوبتر از کوهن بحث جابجايي پارادايمها را توضيح ميدهد يا بحثهاي مفيد او در باب هستيشناسي بنيادين و هستيشناسي ناحيهاي، نظراتي هم دارد که مقبول فلسفه علم پديدارشناسي هرمنوتيک نيست.
پاتريک هيلان از ديگر تأثيرگذاران در فلسفه علم پديدارشناسي هرمنوتيک است. او دو اثر عمده دارد: يکي «مکانيک کوانتومي و عينيت: مطالعهاي در باب فلسفه فيزيک هايزنبرگ» و ديگري «ادراک فضا و فلسفه علم». هيلان در اين اثر به ساختار متفاوت کوانتوم مکانيک ميپردازد و آراي نيومان و ويگنر را نقد کرد که تئوري کوانتومي را نظريهاي کلي در فيزيک خواندند.
فيلسوفاني چون دان آيدي خود را از دسته فلاسفه دوزبانهاي ميدانند که در مرز فلسفههاي تحليلي و قارهاي انديشهورزي ميکنند. آيا شما به چنين مفهومي قائل هستيد؟ اصولا به نظر شما امکان نوعي گفتمان سازنده بين اين دو نگرش وجود دارد و اگر بله، راهکار تحقق چنين چيزي چيست؟
هرمنوتيک و فرونتيک، و نفي عينيت و وضوحگرايي مقولاتي است که بايد انديشه تحليلي راه رسيدن خود را به آن آسانتر کند. اگر آيدي صريحا از اين موقعيت سخن ميگويد، ديگراني هم در سنت تحليلي هستند که ديدگاهشان به فلسفه علم پديدارشناسي هرمنوتيک ميل کرده است. مطالعات اخير، قرابت پراگماتيسم و فلسفه علم پديدارشناسي را نشان داده و به نظر من، راهکار نزديک شدن ديدگاهها، دامن زدن به بحثهاي فلسفه علم است.
اهميت رشته فلسفه علم را تا چه اندازه ارزيابي ميکنيد؟
بدون فلسفه علم، پژوهشگران در انواع رشتههاي علوم، قابليت نقد و نظريهپردازي نخواهند داشت و اسير روالهاي سنتي خواهند ماند.
وضعيت فلسفه علم را در ايران چگونه ارزيابي ميکنيد؟
فلسفه علم در ايران اسير کمعمقي برخي مدرسان و زيادهگويي آنها شده است! درسهاي فلسفه علم اساسا بايد منظومهاي در اطراف «ماهيت نظريه» باشد، اين در حالي است که وزارت آموزش عالي به طور رسمي، مأموريت اين رشته را «نسبت ميان سنت فلسفي ـ ديني در جامعه ما و علوم جديد» اعلام کرده است! سنت تحليلي قضايا را حل يا منحل ميکند، بنابراين چنان مأموريتي از همان آغاز محکوم به شکست است. هنوز محوريت دروس در اين رشته از آن منطق است. با اين وضعيت فلسفه علم در دانشگاهها، دانشجويان ما بايد نااميد باشند!
منبع: ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید